نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵۰۵ مطلب با موضوع «گفتار دینی» ثبت شده است

دردا که گشت با من، بیگانه یار جانی

با دست خود مرا کشت، لب تشنه در جوانی

من از نفس فتادم، بر خاک رخ نهادم

او می‌زند به مرگم، لبخند شادمانی

ای بلبلان بنالید ای لاله‌ها بریزید

شد باغبان دل را گلزار جان خزائی

غم‌‌ها بدل نهفتم، در دم بکس نگفتم

بردم بگور با خود صد غصة نهانی

لب تشنه‌ام ثوابی، ای امّ فضل آبی

بالله این نباشد، پاداش مهربانی

بر دیده‌ام ستاره، در سینه‌ام شراره

با قلب پاره پاره، رفتم ز دار فانی

عمرم چو عمر یک آه، کوتاه بود کوتاه

شد اول حیاتم پایان زندگانی

دردا که رفتم از حال از بس زدم پر و بال

در لانه اوفتادم از فرط ناتوانی

گوئید تشنه جان داد، خاموش شد ز فریاد

از این غریب تنها، پرسند اگر نشانی

جانم به لب رسیده «میثم» بگو که دیده؟

مرغی به لانه این سان افتد ز نغمه خوانیimages?q=tbn:ANd9GcTT-AC3As6WEOGBeTm_k89

عبرت‏ها چقدر فراوانند و عبرت پذیران چه اندک!

                                      

جهانی‌که در آن زندگی می‌کنیم پُر است از عبرتها.
 راستی! عبرت به چه معناست؟

 عبرت از «عبور» گرفته شده و عبور یعنی گذشتن از چیزی به سوی دیگر، به اشک چشم هم «عَبْرَة» می‌گویند چون قطرات اشک از چشم عبور می‌کنند و کلمه‌ی «عبارت» را به این خاطر عبارت گفته‌اند که مطالب و مفاهیم را از کسی به دیگری انتقال می‌دهد و اصطلاح «تعبیر خواب» برای این است انسان را از ظاهر خواب به باطن خواب؛ منتقل می‌کند.

 به همین مناسبت، به پیشامدها و حوادثی که به انسان،‌ پند می‌دهد و انسان را از مطلبی به مطلب دیگری منتقل می‌کند «عبرت» گفته می‌شود[1].
 
 قرآن کریم هم انسانهایی را که آمادگی گرفتن درس عبرت را دارند، به عبرت‌گیری، تشویق می‌کند و می‌‌فرماید: «فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصار [حشر/2] پس اى صاحبان بصیرت؛ عبرت بگیرید».

 عبرت گرفتن نوعی عبادت است چرا که امام صادق علیه السلام می‌فرماید:‌ «کَانَ أَکْثَرُ عِبَادَةِ أَبِی ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ خَصْلَتَیْنِ التَّفَکُّرَ وَ الِاعْتِبَار [2] بیشترین عبادت ابى ذر- رحمت خدا بر او باد- تفکر و عبرت گرفتن بود».
 
 عبرت‌گرفتن، می‌تواند انسان را از بدعاقبتی حفظ کند؛ مثلاً عاقبت شاهان و ظالمین تاریخ را مشاهده کند و عبرت بگیرد و اگر به مقامی رسید مراقب باشد که به زیردستان خود ستم نکند که چنان عاقبتی را پیدا نکند.

 اما عبرت‌گیرنده‌ها کم هستند با وجود اینکه عبرتها بسیارند و این فرمایش امام علی علیه السلام است که: «مَا أَکْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَار [3] عبرت‏ها چقدر فراوانند و عبرت پذیران چه اندک!».

 بعضی از عبرتها در دنیای خارجی است اما بعضی از آنها هم در وجود خود ماست و انسان، هر روز با آن سر و کار دارد ولی از آن غافل است؛ که به یکی از آنها اشاره می‌شود:

 عبرت از آنچه که از انسان، خارج می‌شود
 در روایت است که یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام از ایشان پرسید که: چرا وقتیکه شخصی برای قضای حاجت؛ می‌رود به پایین خود و آنچه از او خارج می‌شود می‌نگرد؟ امام علیه السلام فرمود: «إنَّهُ لَیسَ أحَدٌ یُرِیدُ ذَلِکَ إلَّا وَکَّلَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ مَلِکاً یَأخُذُ بِعُنُقِهِ، لِیَرِیَهُ مَا یُخرَجُ مِنهُ، أحَلالٌ أو حَرَامٌ؟ [4] همانا کسی نیست که اراده آن (قضای حاجت) را داشته باشد مگر اینکه خداوند، فرشته‌ای را بر او موکّل می‌فرماید تا گردن او را بگیرد تا بنگرد به آنچه از او خارج می‌شود که آیا حلال است یا حرام؟».

 و در روایتی دیگر از آن حضرت است که: «إِنَّهُ لَیْسَ فِی الْأَرْضِ آدَمِیٌّ إِلَّا وَ مَعَهُ مَلَکَانِ مُوَکَّلَانِ بِهِ فَإِذَا کَانَ عَلَى تِلْکَ الْحَالِ ثَنَیَا بِرَقَبَتِهِ ثُمَّ قَالا یَا ابْنَ آدَمَ انْظُرْ إِلَى مَا کُنْتَ تَکْدَحُ لَهُ فِی الدُّنْیَا إِلَى مَا هُوَ صَائِر [5] با هر انسانی در زمین دو فرشته مأمور هستند که وقتی بر آن حال (قضای حاجت) است گردن او را پایین می‌آورند سپس می‌گویند: ای آدمى‏‌زاده! بنگر که آنچه برایش در این جهان رنج میکشیدی چه گردیده است».

 بنابراین پدیده های عالم که قابلیت عبرت گیری را داشته باشند؛ فراوانند، برخی درونی و برخی بیرونی هستند، اما هر پدیده‌ای می‌تواند نشانه‌ای از خداوند باشد و پیامی داشته باشد و مایه‌ی عبرت شود.
 به فرموده‌ی امام علی علیه السلام اگر انسان عبرت بگیرد به سوی راه درست کشیده می‌شود [6] همچنین فرمود: «هرکس عبرت گرفتن او بسیار باشد، لغزش او کم خواهد شد [7]».

 -----------------------------------------------------------------------

منابع:
 [1]. با استفاده از تفسیر نمونه، ج‏23، ص491
 [2]. الخصال، ج1، ص42
 [3]. نهج‌البلاغه، حکمت297
 [4]. وسائل الشیعة، ج1، ص334
 [5]. اصول کافی، ج‏3، ص70
 [6]. غرر‌الحکم، ص472
 [7]. همان

قمر در عقرب چه روزی است؟!


قمر در عقرب سال 1392 شمسی


همانطورکه می دانید قمر یا همان ماه تقریبا هر 2 روز و نیم یکبار در طول چرخش 1 ماهه تقریبی خود به یکی از صور فلکی حمل و ثور و جوزا و سرطان و اسد و سنبله و میزان و عقرب و قوس و جدی و دلو و حوت که اینها برابرند با همان ماه فروردین تا اسفند شمسی خودمان وارد می شود.
تمام قدما و حکما بالاتفاق بر این موضع اجماع دارند که بخاطر تاثیرات ناگهانی و قدرتمند ماه در زمانیکه قمر در صورت فلکی عقرب قرار دارد نبایست بکارهای اساسی چون ازدواج – مسافرت – اعمال جراحی و شروع کارهای مهم پرداخت و فقط کشاورزی و آبیاری در این زمان سودمند است.همه باور دارند که ماه بر جزر و مد اقیانوسها – باز و بسته شدن صدفها چه تاثیری دارد .هر مامور پلیسی میتواند بشما بگوید که اداره پلیس در شبهایی که قرص ماه کامل است دچار چه مشکلاتی میباشد و حتی در آسایشگاههای بیماران روانی نیز در بدر کامل ماه نا آرامیها بیش از زمانهای دیگر است.شاید یکی از دلایل سفارش اسلام به روزه گرفتن در اول و وسط و آخر ماه قمری این باشد چرا که روزه آب بدن را کاهش داده و بدن انسان نیز که حدود 85٪ مواد تشکیل دهنده اش آب است کمتر تحت تاثیرات ماه قرار میگیرد تاثیراتی که بر روی آب اقیانوسها و دریاها نیز میگذارد.بقراط حکیم همو که پزشکان قسم نامه اش را میخوانند میگوید کسی که بدون در نظر گرفتن حرکت و چرخش ستارگان و سیارات به حرفه طبابت میپردازد فردی ابله است!!!!!و در ادامه هشدار داده که : هرگز آن قسمت از بدن را که قمر از علامت فلکی آن در حال عبور است با آهن (چاقو و تیغ جراحی و ....) لمس نکنید!!!!! شاید با مواردی از این دست زیاد برخورد کرده باشید که دکتر پس از عمل جراحی بسیار با قاطعیت میگوید که عمل با موفقیت انجام پذیرفت اما پس از چند روز بیمار میمیرد. یا فرد یک جراحی کوچک مثلا در آوردن یک خال گوشتی انجام داده اما 6 ماه است که دستش به عفونت و ناراحتی این موضع بند شده است. یادتان باشد اولا ازآنجاکه قمر در هر صورت فلکی 2 روز و نیم بیشتر نیست پس نیازی به عقب انداختن طولانی نوبت عمل نیست و ثانیا کسانی نیز که اینهارا خرافات میپندارند بهتر است لااقل با احتیاط بیشتری عمل نمایند چون اگر چنین چیزی باشد که پس آسیب نمی بینند و اگر نباشد نیز چیزی را ازدست نخواهند داد. پس سعی کنید کلا در مواقع قمر در عقرب از انجام امور مهم و جراحی خودداری کنید ودیگر اینکه بر اساس نرم افزارهای نجوم و یا تقویمهای نجومی که در بازار یافت می شود براساس نکات مهم زیراگر خدای ناکرده نیاز به جراحی داشتید حتما موقعیت نجومی قمر در هرکدام از بروج 12گانه را  مد نظرتان قرار دهید.

ادامه مطلب را ببینید

آیا قرآن توسل به غیر خدا را تجویز می کند 

توسل

پرسش

اهل سنت می گویند که در قران ایه ای نیست که اجازه دهد به غیر خداوند تمسک جوییم .
ایا ایه ای صریح در قران وجود دارد که چنین اجازه ای را بدهد ؟
اگر بله نظر اهل سنت درباره ان ایه چیست و ان را چگونه تفسیر می کنند ؟


پاسخ :

برای پاسخ به این سوال پرداختن به چند نکته لازم است :

نکته اول :
بسیاری از نکته ها و ظرایف دینی هستند که جزئیات آن در قرآن بیان نشده بلکه صرفاً بیان کلیات قرآنی می باشد و ذکر جزئیات آن به حضرت ختمی مرتبت واگذارشده است مانند جزییات عبادات از جمله نماز .

نکته دوم :
جواز توسل در قرآن بیان شده و ازجمله در این خصوص می شود به آیات متعددی متمسک شد برای نمونه جریان متوسل شدن فرزندان حضرت یعقوب به پدر برای قبول توبه فرزندان

(قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئینَ )( گفتند اى پدر ما آمرزش خواه براى ما گناهان ما را که بودیم لغزشکاران (یوسف :97)

(قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ )( گفت بزودى آمرزش خواهم براى شما از پروردگار خود همانا او است آمرزنده مهربان (یوسف :98)
(وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً )( و نفرستادیم پیمبرى را مگر تا اطاعت شود به اذن خدا و اگر اینان گاهى که به خود ستم روا مى‏داشتند مى‏آمدند نزد تو و آمرزش مى‏خواستند از خدا و آمرزش مى‏خواست براى ایشان پیمبر همانا مى‏یافتند خدا را بسى توبه‏پذیرنده مهربان (نسا ء:64)
در این آیات به زیبایی جواز توسل به حضرات معصومین علیهم السلام بیان شده چرا که در آیات اول شاهد هستیم که خداوند تبارک و تعالی داستان  متوسل شدن فرزندان حضرت یعقوب را به پدر را بیان می کند وهیچ گونه در خصوص فعل ایشان منع یا توبیخی انجام نمی دهد این در حالی بود که اگر کار فرزندان یعقوب شرک و یا نا مشروع  می بود می بایست از ناحیه خداوند این حکم بیان می شد تا مردم به گناه وارد نشوند .

نکته سوم :
نکته ی دیگری که در این آیات کریمه وجود دارد این است که بعض فرق اهل سنت شبهه کرده اند که فرزندان یعقوب در زمان حیات به ایشان متوسل شده اند و این ربطی به متوسل شده به اموات ندارد
جواب این سوال هم به این صورت می باشد که اولاً با این آیات جواز توسل داده خواهد شد چرا که اگر توسل به اولیاء الهی منع شرعی داشت فرقی میان احیاو اموات نبود و هر دو می بایست از ناحیه شارع (خداوند متعال )منع می شد،‌در حالی که منعی صورت نگرفته است .
در ثانی :
(وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ )( و نپندارید آنان را که کشته شدند در راه خدا مردگان بلکه زندگانند نزد پروردگار خویش روزیمندان (آل عمران :169)
ما با آیات کلام الله مجید اثبات می کنیم   فرقی میان احیا و اموارت در توسل نیست چرا که اموات تنها از حیات مادی فارق شده اند و هم اکنون در حیات برزخی و روحی می باشند که خود بالاترین حیات ها به حساب می آید چرا که در این نوع از حیات حقایقی که برای انسان روشن می شود که برای انسانهای زنده و مادی میسر نیست در این خصوص حضرت آیه الله سبحانی کتابی به عنوان اصالت روح نوشته اند که به بهترین وجه به این موضوع پرداخته است نگارند این کتاب به قدر زیبا و روان و دلنشین به این مساله پرداخته که خواندن آن خالی از لطف نیست
ترمذی در کتابش که از صحاح سته است و نزد اهل سنت از اعتبار خاصی برخوردار است، از عثمان بن حنیف نقل می‌کند که مرد نابینایی نزد پیامبر(ص) آمد و از حضرت تقاضا کرد که از خداوند بخواهد بینایی‌اش را به او برگرداند. حضرت به او فرمودند: اگر بخواهی دعا می‌کنم، اما اگر صبر کنی برای تو بهتر است. گفت من می‌خواهم چشمان نابینایم شفا پیدا کند. حضرت فرمودند که برو وضو بگیر و داخل مسجد شو و این دعا را بخوان: اللهم انی اسئلک واتوجه الیک بنیک محمد نبی الرحمه؛ یعنی خدایا، از تو درخواست می‌کنم و به وسیله نبیت، به تو تقرب می‌جویم.» در ادامه دعا آمده است: یامحمد، انی توجهت بک الی ربی فی حاجتی  هذه لتقضی لی اللهم فشفعه فیّ. یعنی «خدایا من که محمد را واسطه قرار داده‌ام برای شفای چشمم، شفاعت او را در حق من بپذیر.»[ سنن الترمذی، ج ۵، ص ۲۲۹؛ الإمام احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۴، ص ۱۳۸.

نکته آخر :
در  این خصوص آیات  دیگری هم وجود دارد که به خاطر طولانی شودن از شرح و توضیح آن خوداری می کنیم وصرفاً جهت تبرک به ذکر آیه بسنده می کنم
( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَه وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛)( «ای مؤمنان، تقوا پیشه کنید و به سوی خدا وسیله‌ای را بجویید و در راه او جهاد کنید. باشد که رستگار شوید.» (سوره یوسف، آیه ۹8.)
منبع: گروه رهپویان قرآن

بلاى شتابزدگى!

عجله و شتاب

عجله یکی از خصوصیات منفی انسان است که یکی از سرزنش های قرآن از انسان به خاطر این موضوع است عجله در کارها دلایل زیادی دارد که ابعاد مختلف زندگی را تحت الشعاع قرار میدهد به عنوان مثال : عشق آتشین به یک موضوع و افکار سطحى و محدود، و گاه سیطره هوى و هوس بر انسان خوشبینى بیش از حد به یک مطلب، عوامل عجله و شتابزدگى در کارها است، و از آنجا که بررسی هاى سطحى و مقدماتى غالبا براى پى بردن به حقیقت یک امر و سود و زیان آن کافى نیست ، معمولا عجله و دستپاچگى در انجام کارها، موجب ندامت و خسران و پشیمانى است .

تا آنجا که در قرآن آمده که گاهى عجله سبب مى شود، انسان به دنبال بدی ها برود به همان سرعت که به دنبال نیکی ها مى رود!

تلخکامى ها و شکست ها و مصائبى که دامان انسان را در طول تاریخ بر اثر عجله و شتابزدگى گرفته است ، بیش از آن است که قابل شمارش باشد، و خود ما در طول زندگى نمونه هاى آن را آزموده ایم ، و ثمرات تلخش را چشیده ایم!.

نمونه زنده اش را که شاهدش هستیم که چه کام هایی را به تلخی میکشاند و زندگی ها را می سوزاند؛ همین تصادفات رانندگی است که همگی شاهد آن بوده ایم و هستیم همه با عجله میروند گویی برای چشیدن مرگ سر و دست میشکنند این همه تلاش برای مردن عجیب نیست؟

یکى از علل مهم بى ایمانى عدم مطالعه کافى در امور (عجله) است قرآن کریم در این رابطه چنین میفرماید: «وَیَدْعُ الإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءهُ بِالْخَیْرِ وَکَانَ الإِنسَانُ عَجُولاً»(1) ؛ و آدمی به دعا شری را می طلبد چنان که گویی به دعا خیری را می جوید و آدمی تا بوده شتابزده بوده است.

(دعا) در اینجا معنى وسیعى دارد که هر گونه طلب و خواستن را شامل مى شود، اعم از اینکه با زبان بخواهد، و یا عملا براى بدست آوردن چیزى بپاخیزد و تلاش و کوشش کند.

تنها راه رسیدن به خیر و سعادت آنست که انسان در هر کار قدم مى گذارد با

نهایت دقت و هوشیارى و دور از هر گونه عجله و شتابزدگى تمام جوانب رابررسى کند و خود را در انتخاب راه از هر گونه پیشداورى و قضاوت هاى آمیخته با هوى و هوس بر کنار دارد، از خدا در این راه یارى بطلبد تا راه خیر و سعادت را بیابد.

در حقیقت عجول بودن انسان براى کسب منافع بیشتر و شتابزدگى او در تحصیل خیر و منفعت سبب مى شود که تمام جوانب مسائل را مورد بررسى قرار ندهد، و چه بسیار که با این عجله، نتواند خیر واقعى خود را تشخیص دهد، بلکه هوى و هوس هاى سرکش چهره حقیقت را در نظرش دگرگون سازد و به دنبال شر برود. و در این حال همانگونه که انسان ، از خدا تقاضاى نیکى مى کند، بر اثر سوء تشخیص خود، بدی ها را از او تقاضا مى کند، و همانگونه که براى نیکى تلاش مى کند، به دنبال شر و بدى مى رود، و این بلاى بزرگى است براى نوع انسان ها و مانع عجیبى است در طریق سعادت .

چه بسیارند کسانى که بر اثر شتابزدگى خود را به پرتگاه هاى خطرناک افکنده اند به گمان این که به محل امن و امان مى روند، در بیراهه ها گام گذارده اند به تصور این که به سوى منزل سعادت پیش ‍ مى روند، در زشتی ها و بدبختی ها غوطه ور شده اند به پندار اینکه در مسیر افتخار راه مى روند و این نتیجه شوم عجله و شتابزدگى است و در این هنگام پشیمانی دیگر سودی ندارد.

چنانکه در حدیثى از حضرت امام صادق (علیه السلام ) نقل شده که فرمود: راه نجات و هلاک خود را درست بشناس مبادا از خدا چیزى بطلبى که نابودى تو در آن است ، در حالى که گمان مى برى ، نجات تو در آن است ، خداوند متعال مى گوید انسان دعاى شر مى کند آنگونه که دعاى خیر مى کند چرا که انسان ، عجول است.

بنابراین تنها راه رسیدن به خیر و سعادت آنست که انسان در هر کار قدم مى گذارد با نهایت دقت و هوشیارى و دور از هر گونه عجله و شتابزدگى تمام جوانب را بررسى کند و خود را در انتخاب راه از هر گونه پیشداورى و قضاوت هاى آمیخته با هوى و هوس بر کنار دارد، از خدا در این راه یارى بطلبد تا راه خیر و سعادت را بیابد و در پرتگاه و بیراهه گام ننهد.

                                                         ادامه مطلب را ببینید

اسرار وضو



ای کسانیکه ایمان بخدا آوردید، برخیزید از برای نماز و بشویید رویها، و دستها را تا مرفق و مسح کنید سر و پاها را تا دو کعب(9 مائده)

ای بپندار وجود آلوده، خود را پاک ساز
کاین طهارت سالک ره را، نمازی می کند.

تلخیص وضو، عبارت از دو شستن و دو مسح است.

وضو نیز که خود در جزو طهارت ظاهر است، دارای آداب ظاهریه و باطنیه می باشد، و در این هر دو نیز اسرار و رموزی نهفته است، که ما به لحاظ دوری جستن از اطاله کلام و خودداری از ایجاد ملال برای خوانندگان عزیز، بدون تفکیک آن دو، اجمالا بذکر بعضی از آن اسرار و رموز اکتفا می نماییم:

همین وضو، که عبارت از دو شستن و دو مسح است( و شاید برخی از عوام الناس بنظر ناچیزی بر آن بنگرند) با قطع نظر از ازاله چرک ظاهر و پلیدیهای جسمی که موجب حفظ بهداشت عمومی بدن است، دارای حکمتها، تذکرات، تنبیهات و بیدار باشهایی است که هر گاه فرد نمازگزار بدانها پی برده و همانطور که در اخبار ائمه اطهار علیهم السلام است و بوسیله علماء والامقام و حجج اسلام (کثر الله امثالهم و ایدهم بتاییداته) ترجمه و تلخیص گردیده و راه اجرای آنرا نموده اند معمول گردد، اصلاح باطن را متضمن بوده و بالفطره اصلاح نفس نیز بر آن مرتبت خواهد بود.

با رعایت آن آداب و اسرار، همینکه نمازگزار، دل از غیر خدا پاک ساخت، نیمی از عمل معرفتش کامل گشته و خود را با خدایتعالی مانوس می یابد، تدریجا بسیاری از حقایق را در باطن خود دریافته و در نیمه دیگر از عمل معرفت، نوبت بتابش انوار جلال عظمت الهی میرسد. 

                     ادامه مطلب را ببینید

شش قطعه ی زیبا از زیبا ترین پازل دنیا

قَالَ امامُ علیٌّ علیه السلام

«لَأَنْسُبَنَّ الْإِسْلَامَ نِسْبَةً لَمْ یَنْسُبْهَا أَحَدٌ قَبْلِی الْإِسْلَامُ هُوَ التَّسْلِیمُ

وَ التَّسْلِیمُ هُوَ الْیَقِینُ وَ الْیَقِینُ هُوَ التَّصْدِیقُ وَ التَّصْدِیقُ هُوَ الْإِقْرَارُ

وَ الْإِقْرَارُ هُوَ الْأَدَاءُ وَ الْأَدَاءُ هُوَ الْعَمَلُ[1]

اینک اسلام را چنان وصف نمایم که هیچکس پیش از من آن را وصف نکرده باشد: اسلام، تسلیم و سرسپردگى است، و تسلیم، یقین است، و یقین تصدیق است و تصدیق اعتراف است و اعتراف به جاى آوردن فرامین دین است و به جاى آوردن آن فرامین، عمل کردن است.»

حضرت علی (علیه السلام) در این حدیث نورانی شش مؤلفه ی اصلی را برای اسلام معرفی می فرمایند، به طوری که  این شش شاخصه، همانند حلقه های یک زنجیر به هم متصل می باشند. اگر کسی از این مؤلفه های به هم پیوسته بر خوردار نباشد، چه بسا در زمره ی مسلمانان واقعی قرار نداشته باشد.



به بهانه آغاز سال تحصیلی

این معلمان چقدر عزیزند! این شغل معلمى چقدر ارزشمند است! این مرتبه‏ تعلیم چه قدر والا و بلند است، که همه‏ ى انسانهاى فرزانه، انسانهاى بزرگ و برجسته، هرجایى که باشند، خود را پرورده ‏ى دست معلم می ‏دانند و سایه‏ ى معلم را بر سر خودشان حس می ‏کنند!


 ****

احترام به استاد، احترام به علم است.

****

تکریم نسبت به معلم و بزرگداشت او به معناى واقعى کلمه، آثار بسیار مثبتى را در فرهنگ جامعه و تعلیم و تربیت باقى می ‏گذارد.
****

امروز همه باید تکریم به معلمان را، در فضاى فرهنگى جامعه و در ذهن مردم بیش از پیش تشدید کنند.

****

شما معلمان و مربیان و نسل جوان هستید که فردا را می سازید و استکبار جهانى را مأیوس می ‏کنید و نقطه‏ امید روشن را ... در دل مستضعفان عالم زنده نگه می دارید.

****

شما معلمان هستید که فردا را می ‏سازید.

****

معلم با آموختن به یک انسان کلید بهره ‏بردارى از گنجینه‏ تمام نشدنى را به او می دهد.

****

معلم متحول کننده‏ ى جان لایعلم انسانها به روان عالم است.

****

 در منطق اسلام مسئله تعلیم و تربیت؛ به معنای زندگی بخشیدن به فرد و جامعه است؛ اما در نگاه تمدن مادی، معیار ارزش گذاری معلم؛ قابلیت تبدیل فعالیتهای او به پول است.

****

نگاه به معلم باید همان نگاه اسلامی باشد که در آن، متعلم در مقابل معلم در اوج ادب؛ سپاسگزاری و خضوع قرار داد و آحاد مردم نیز به معنای حقیقی برای معلم؛ احترام و ارزش قائلند.


غیبت ، حقّ الناس ، آبروی افراد

  غیبتحق الناس است زیرا آبروی خلق خدا را می برد


لذا ارزش آبروی هر کس = ارزش جان و مال او

 

تا صاحب حق راضی نشود خدا او را نمی بخشد و ای بسا غیبت می کند و دسترسی برای جلب رضایت طرف پیدا نمی کند و این بار گناه برای همیشه بر دوش او می ماند . آنها که غیبت را وسیله تفریح و سر گرمی مجالس خودشان قرار می دهند اگر در این عواقب بیندیشند ، قطعاً تجدید نظر خواهند کرد .


پیشگیری یا درمان غیبت :

غیبت مانند بسیارى از صفات رذیله و مذموم تدریجاً به صورت یک بیمارى روانى در مى آید به گونه اى که غیبت کننده از کار خود لذت مى برد و از این که پیوسته آبروى این و آن را بریزد احساس رضا و خشنودى مى کند و این یکى از مراحل بسیار خطرناک اخلاقى است .

اینجاست که غیبت کننده باید قبل از هر چیز به درمان انگیزه هاى درونى غیبت که در اعماق روح اوست و به این گناه دامن مى زند ، بپردازد . انگیزه هائى همچون بخل ، حسد ، کینه توزى ، عداوت و خودبرتربینى . باید از طریق خودسازى و تفکر در عواقب سوء این صفات زشت و نتایج شومى که ببار مى آورد و همچنین از طریق ریاضت نفس ، این آلودگی ها را از جان و دل شسته تا بتواند زبان را از آلودگى به غیبت باز دارد سپس در مقام توبه بر آید . در مجموع رعایت امور زیر برای پیشگیری یا درمان غیبت کار ساز است :

 

1- از آنجا که عوامل زیادی در بروز و ظهور این صفت زشت مؤثر بوده باید به سراغ آنها رفت . حسد ، کینه توزی ، انحصار طلبی ، انتقام جویی ، کبر و خود برتربینی از عوامل مهمی می باشد که آدمی را به سراغ غیبت می فرستد و تا اینها از وجود انسان ریشه کن نشود صفت رذیله غیبت هم ریشه کن نخواهد شد .

 

2- توجه به پیامد های سوء معنوی و مادی ، فردی و اجتماعی که هر گاه انسان به این نکات توجه کند که غیبت او را از چشم مردم می اندازد ، به عنوان فردی خائن و حق نشناس و ضعیف و ناتوان در جامعه معرفی می کند ، پیوند اعتماد و اطمینان را در جامعه متزلزل می سازد قطعاً تجدید نظر خواهد کرد .

3- غیبت کننده باید به این حقیقت توجه کند که غیبت کردن یکی از نشانه های بارز ضعف و ناتوانی و فقدان شخصیت و عقده خود کم بینی است و او با غیبت کردن این صفات درونی خود را آشکار می سازد و پیش از آنکه شخصیت اجتماعی طرف را بشکند ، شخصیت خود را در هم می کوبد .

 

۴- برای ترک غیبت مخصوصاً در مورد کسانی که غیبت برای آنها به صورت یک عادت در آمده قبل از هر چیز مراقبت شدید و نظارت اکید بر زبان است ، پرهیز از معاشرت با دوستانی که او را به غیبت تشویق می کنند ، ترک مجالسی که مهیا برای غیبت است ، کلیه اموری که وسوسه غیبت در او ایجاد می کند . یکی از انگیزه های غیبت ، تبرئه خویشتن است مثلاً می گوید اگر من مرتکب گناه شدم فلان کس که از من بهتر است همین عمل و یا عملی بدتر از کار من را انجام داده است .

 

در حدیثی از امام علی (ع) آمده است :

« ما عمر مجلس بالغیبه الا خرب من الدین »

« مجلسی به وسیله غیبت آباد نشد مگر این که از نظر دین خراب گشت »

 

خداوند سبحان در قرآن کریم می فرماید :

« و لا یغتب بعضکم بعضا أیحب أحدکم أن یأکل لحم أخیه میتا فکرهتموه

و اتقوا الله إن الله تواب رحیم  »

 

« و هیچیک از شما دیگرى را غیبت نکند ، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ به یقین همه شما از این امر کراهت دارید تقواى الهى پیشه کنید که خداوند توبه پذیر و مهربان است . »

(سوره مبارکه حجرات ، آیه 12)

 

از آنجا که ممکن است افرادى که آلوده به بعضى از گناهان ظن و گمان بد و تجسس و عیبجویی و غیبت می باشند با شنیدن این آیات متنبه شوند و در صدد جبران بر آیند ، در پایان آیه راه را به روى آنها گشوده و مى فرماید : « تقواى الهى پیشه کنید و از خدا بترسید که خداوند توبه پذیر و مهربان است . » نخست باید روح تقوا و خدا ترسى زنده شود و به دنبال آن توبه از گناه صورت گیرد تا لطف و رحمت الهى شامل حال آنها شود .

 

کفاره غیبت :

پیامبر خدا (ص) فرمودند :

« تَستَغفِرُ اللَّهَ لِمَنِ اغتَبتَهُ کلَّما ذَکرتَهُ »

« کفّاره اش این است که هر گاه به یاد کسى که از او غیبت کرده اى افتادى ، از خداوند برایش آمرزش بخواهى »

 

« إذا اغتابَ أحَدُکم أخاهُ فلْیَستَغفِرِ اللَّهَ فإنَّها کفّارَةٌ لَهُ »

« هر گاه یکى از شما غیبت برادرش را کرد ، از خداوند آمرزش بطلبد زیرا این کفّاره گناه اوست »

 

« مَن تَطَوَّلَ على أخِیهِ فی غِیبةٍ سَمِعَها فیهِ فی مَجلِسٍ فَرَدَّها عَنهُ رَدَّ اللَّهُ عَنهُ ألفَ بابٍ مِن السُّوءِ فی الدنیا و الآخِرَةِ »

 

« هر کس در مجلسى بشنود که از برادرش غیبت مى شود و آن را از او دفع کند ، خداوند هزار باب بدى را در دنیا و آخرت از او دفع کند » 

ضرورت پرهیز از شوخیهای ناروا

اگر چه در سیره نورانی اهل بیت علیهم السلام مزاح و شوخی جریان داشته است اما این رفتار، ضابطه مند بوده است. آنان به مسلمانان نیز سفارش می‌نمودند که در این گونه رفتارها، مواظب باشند که از دایره حق و حقیقت بیرون نروند و یا سبب آزار و اذیت دیگران نشوند.

اسلام برای مسلمانان در همه زمینه‌های اخلاقی ضوابط و مقررات خاصی را در نظر گرفته است و مسلمانان را به رعایت دقیق آن فرا می‌خواند.
اگر چه در سیره نورانی اهل بیت علیهم السلام مزاح و شوخی جریان داشته است اما این رفتار، ضابطه مند بوده است. آنان به مسلمانان نیز سفارش می‌نمودند که در این گونه رفتارها، مواظب باشند که از دایره حق و حقیقت بیرون نروند و یا سبب آزار و اذیت دیگران نشوند.
رسول خداصلی الله علیه وآله می‌فرماید: «اِنّی اَمزَحُ وَ لا اقُولُ اِلاّ حقاً؛ به درستی که من شوخی می‌کنم، اما هرگز جز حقیقت را نمی‌گویم.» 1 بدین معنا که دروغ گویی به خاطر شوخی را جایز نمی‌دانم. هم چنان که دیده می‌شود برخی به خاطر شوخ طبعی حاضر هستند دروغ یا هر سخن نادرست دیگری نیز بگویند. همچنین امام باقرعلیه السلام در این باره می‌فرماید: «اِنَّ الله عزَّ وَ جَلَّ یحِبُّ المُداعِبَ فِی الجماعَةِ بِلا رَفَثٍ؛ به درستی که خداوند بلند مرتبه و سترگ کسی را که در جمعی بدون فحش و یا سخن نادرست شوخی می‌کند دوست می‌دارد.»2
از این رو اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام برای یاد دادن و سفارش به شوخی و مزاحهای اسلامی به یاران و نزدیکان خود، توصیه‌های فراوانی در این زمینه به گونه رفتاری و گفتاری به آنان می‌نمودند. بر این مبنا، نوشته اند در بین یاران امام رضاعلیه السلام مرد شوخ طبعی بود که گاه دیگران را می‌خنداند. روزی با خود گفت بهتر است این مسئله را از امام رضاعلیه السلام بپرسد تا ببیند آیا کارش درست است، یا نه؟ خدمت امام رضاعلیه السلام رسید و از امام پرسید: «گاه پیش می‌آید که جمعی در جایی نشسته اند و با هم شوخی می‌نمایند و می‌خندند. آیا بر مردی که در میان آنان نشسته است رواست که در شوخی و خنده آنان شرکت نماید یا خیر؟‌» امام لبخندی زد و فرمود: «اشکالی ندارد به شرطی که گناه نباشد.‌» مرد دانست که منظور امام فحش و شوخیهای زشت است.
امام برای اینکه او منظورش را بهتر بفهمد داستانی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل کرد و فرمود: «پیامبرصلی الله علیه وآله نیز این گونه بود. گاه عربی بیابان نشین نزد ایشان می‌آمد و هدیه‌ای برایشان می‌آورد و وقتی هدیه را می‌داد به شوخی به پیامبرصلی الله علیه وآله می‌گفت: پولش را بده! رسول خداصلی الله علیه وآله نیز می‌خندید و از مزاح او شادمان می‌شد. و گاه که او را اندوهگین می‌دیدند می‌فرمود: کجاست آن عرب بذله گوی بیابان گرد؟ کاش اکنون نزد ما بود و شوخی می‌کرد.» 3
اما همان گونه که گفته شد دسته‌ای از روایات نیز به نکوهش مزاح پرداخته اند و مؤمنان را از مزاحهای ناپسند منع نموده اند. امام کاظم علیه السلام فرمودند: «اِیاکَ وَ المِزَاح فَاِنَّهُ یذهِبُ بِنُورِ اِیمَانِکَ؛ از مزاح دوری کن پس به درستی که آن، نورِ ایمان تو را از بین می‌برد.» 4
در این زمینه نوشته اند: در دوران امام سجادعلیه السلام مردی اهل مدینه بود که بسیار شوخی می‌کرد. به گونه‌ای که شوخیهای زیاده از حد او سبب رنجش و آزار دیگران می‌شد. و در شوخی با دیگران رعایت احترام و وقار کسی را هم نمی‌نمود و گاه سخنان بیهوده نیز می‌گفت. خود اقرار می‌کرد: «من تا کنون توانسته‌ام همگان را بخندانم اما نمی‌توانم علی بن حسین علیه السلام را به خنده آورم.» روزی تصمیم گرفت با امام سجادعلیه السلام شوخی نماید. دید امام به همراه دو غلامش در حال عبور کردن از کوچه هستند، آرام از پشت به امام نزدیک شد و جستی زد و عبای امام را از دوشش برداشت و فرار کرد. امام به شوخی زشت او اهمیت نداد. غلامان امام دنبالش دویدند و عبا را از دست او گرفتند و آوردند و بر دوش امام انداختند. امام پرسید: «آن مرد که بود؟‌» پاسخ دادند: «دلقکی که مردم را با کارهای خود و شوخیهایش می‌خنداند.‌» امام فرمود: «به او بگویید خداوند را روزی است که در آن بیهوده گران به زیان خود پی می‌برند.‌» 5
 در مورد شوخی بسیار نیز نهی فراوانی در روایات وجود دارد. چرا که شوخی اگر از حد خود بگذرد - هر چند پسندیده باشد - آثار منفی فراوانی به همراه دارد. از جمله آنان از بین رفتن هیبت آدمی است. هم چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره می‌فرماید: «کَثرَةُ المِزَاحِ تُسقِطُ الهَیبَةَ؛ شوخی زیاد شکوه آدمی را می‌زداید.‌» 6همچنین سبب کینه دیگران می‌گردد. امام علی علیه السلام فرمود: «کَثرَة المِزَاحِ یذهِبُ البَهَاءَ وَ یوجِبُ الشَّحنَاءَ؛ شوخی فراوان سبب رفتن آبرو و کینه توزی می‌گردد.‌» 7
نوشته اند روزی یکی از اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله که در جمع یاران در محضر ایشان نشسته بود، از جایش برخاست و خداحافظی کرد که برود. یکی دیگر از اصحاب کفشهای او را برای شوخی برداشت و پنهان کرد. مرد اندکی به دنبال کفشهای خود گشت اما آن را نیافت. برگشت و پرسید: «کفشهای مرا ندیدید؟‌» گفتند: «نه! ندیدیم.‌» در این لحظه مردی که کفشها را مخفی کرده بود گفت: «بیا! این کفشهایت‌» و اصحاب خندیدند. در این لحظه رسول خداصلی الله علیه وآله چهره در هم کشید و فرمود: ‌»[خیال می‌کنید] مؤمن چگونه برتری می‌یابد؟‌» کنایه از اینکه مؤمن باید همواره مواظب اعمال خود باشد. مرد شوخی کننده خجالت زده شد و عرض کرد: «ای رسول خدا! من فقط خواستم با او شوخی کنم [نه اینکه او را ناراحت نمایم].‌« اما پیامبر پاسخش را نگفت و فقط دو یا سه مرتبه جمله پیشین خود را تکرار کرد. 8


پی نوشت:

1) ابن ابی الحدید المعتزلی، شرح نهج البلاغه، قم، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1959 م، ج 6، ص 330.
2) الکافی، ج 2، ص 663.
3) همان، ج 2، ص 663، ح 1.
4) بحارالانوار، ج 69، ص 394.
5) همان، ج 46، ص 68.
6) غرر الحکم، حدیث 7101.
7) همان، 7126.
8) محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمة، قم، مکتبة الاعلام الاسلامی، چاپ اول، 1404 ه. ق، ج 9، ص 143.

منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره77.