نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۱ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

ســـــــاقی عشـــق



سبکباران به سوی کربلا بستند محمل ها
در آن وادی پر خوف و خطر کردند منزل ها

جوانان بنی هاشم به پا کردند محفل ها
چه محفل کز محبت تار و پودش رشته ی دل ها

زدند آسان و لیکن عاقبت افتاد مشکل ها

شترها زیر بار عشق با وجد و طرب واله
روان بودند در خار مغیلان چون گل و لاله

زنان در محمل عصمت روان از دیدگان ناله
بگرد بانوان نور رسالت حاجب و هاله

فرو بردند سر خورشید و مه در برج و محمل ها

سپاه شاه مظلومان بسوی کربلا عازم
سپهسالار اردو ؛ شمس دین ؛ ماه بنی هاشم

سوار توسن اجلال با وجه حسن قاسم
علی اکبر بذکر یا قدیر و قادر و قائم

که ما رفتیم سوی دوست بشتابید مایل ها

علی اصغر به خواب ناز روی دامن مادر
نگاه مادر مظلومه اش بر صورت اصغر

سکینه بنگرد بر قدر و بالای علی اکبر
رقیه بی خبر از زجر راه و خشت زیر سر

جوانان می روند با پای خود بر سوی قاتل ها

نهنگ قلزم قهر خدا عباس نام آور
غضنفر خسرو گردان حشم فرمانده لشگر

علم افراشته جولان دهد در میمن و میسر
ز سقایی برد ارث البته از ساقی کوثر

الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناول ها

مسلمانان کوفه شاه را کردند مهمانی
و لیکن کافران دارند ننگ از این مسلمانی

نوشته نامه ها آن فرقه ی بدتر ز نصرانی
نمی دانم چه بنوشتند خود نا گفته می دانی

هم آن هایی که می کردند قرآن را حمایل ها

رسید اردو به دشت کربلا شهر حسین آباد
حسین آباد بود آن سرزمین از اول ایجاد

عزیز حضرت باری در آن جا بارها بگشاد
برای نصرت دین اهل عالم را ندا در داد

به جان و دل بلی گفتند کوشیدند از دل ها

شه ملک امانت فیض بخش مومن و کافر
نشسته بر سریر معدلت با صولت حیدر

به پا نعلین شیث ، عمامه ختم رسل بر سر
عصای موسوی در کف ، ردای احمدی در بر

همان که حب و بغضش امتحان حق و باطل ها

صبا عنبر فشان میکن گلستان شهادت را
که شاه دین دهد خون از گلو نخل رسالت را

به پایان می رساند حضرتش کار شفاعت را
بزن " ساعی " به چوگان عمل گوی سعادت را

که همچو شمع می سوزند و می گریند ناقل ها

ده دلیل تاریخی برای بی اعتمادی به آمریــــکا


مقام معظم رهبری در مراسم تحلیف و اعطای سردوشی دانشجویان دانشگاه های افسری ارتش جمهوری اسلامی ایران فرمودند؛ «ما به امریکایی ها بدبینیم و هیچ اعتمادی به آنان نداریم، دولت آمریکا غیرقابل اعتماد و خودبرتربین و غیرمنطقی و عهدشکن است و دولتی در تصرف شبکه صهیونیسم بین المللی است که به خاطر صهیونیستها مجبور است با رژیم غاصب مماشات کنند و نرمش نشان دهند... ما از تحرک دیپلماسی دولت حمایت می کنیم و به تلاش دیپلماسی اهمیت میدهیم و از آنچه در سفر اخیر بود حمایت می کنیم البته برخی از آنچه در سفر نیویورک پیش آمد به نظر ما بجا نبود لکن ما به هیئت دیپلماسی دولت خدمتگزار خوشبین هستیم ولی به آمریکاییها بدبینیم. دولت آمریکا غیرقابل اعتماد و خودبرتربین و عهدشکن است.»

اما دلیل این بی اعتمادی چیست و ریشه های تاریخی آن کدام است؟ پاسخ این سوال را باید در رفتار آمریکا با ایران طی چند دهه اخیر جست وجو کرد.

زن ، شوهر و یک تعبیر عاشقانه

به بهانه سالروز نزول سوره مبارکه هل أتی

و روز خانـــــــــــــــــواده


خدا، نسبت به چگونگی ارتباط زن وشوهر زیباترین تعبیررا بیان می نماید،که این تعبیرکه زیباترین ولطیف ترین تشبیه برای ارتباط زن وشوهر می باشد، آنها را «لباس» یکدیگر بیان فرموده اند : (هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ وَ أَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ) آنها لباس شما هستند و شما لباس آنها (بقره ،187).

زن و شوهر، همسر

به عبارت دیگر از نگاه قرآن ، «زن» ، لباس مرد است و«مرد » نیز لباس زن است . تشبیه قرآن رابطه زن ومرد را که به لباس تشبیه کرده است ؛ یک تشبیه حقیقی است .یعنی زن ومرد ، باید « لباس » هم باشند . .

«لباس » فواید زیادی برای انسان دارد ؛از آ ن جمله است اولاً نقاط حساس بدن که مایل نیست دیگران مشاهده کنند را می پوشاند .دوم اینکه فرد را از سرما وگرما محافظت می کند .سوم اینکه از خطراتی که ممکن است بر بدن وارد شود می کاهد .چهارم اینکه در هرعصری لباس، مهم ترین زینت فرد ونشانه  هویت ملی وشغلی وبعضاًشخصیت افراد به شمار می رود خامساً قرآن شب را تشبیه به لباس نموده است ، زیرا مایه آرامش انسان می باشد ،زن ومرد نیز مایه آرامش می باشد.

 

عمده ترین خواص «لباس» را که در زندگی زناشویی نقش عملی بیشتری دارد ،می توان  این گونه احصاء کرد :

* عیب پوشیدن

* زیبا کردن

* از خطرات حفظ کردن

* نزدیک وصمیمی بودن

 

قبل از آن که به چگونگی لباس بودن اشاره شود خوب است که به دو نکته توجه شود . اولاً : قرآن ، ابتدا لباس بودن « زن» را بیان می کند (هنَّ لِباسٌ لَکُمْ) ؛ این ارزش و جایگاه «زن» را می رساند ؛ وتأثیر بیشتر «زن» ، در استحکام زندگی زناشویی را بیان می نماید .ثانیاً : همان گونه که در اتنخاب لباس جنسیتی لحاظ می شود ، به عبارت دیگر لباس « زن » با لباس «مرد » متفاوت است . شیوه لباس بودن «زن» برای «مرد»  ،با لباس بودن «مرد» برای «زن» متفاوت است.

مردان از نظر جسمی آسیب پذیر تر از خانمان هستند ؛ از این رو یک همسر لباس گونه بیشتر می بایست به این امر توجه داشته باشد

با توجه  به دو نکته فوق وظیفه  یک «زن» در امر لباس بودن برای شوهرش این گونه است :

الف ـ عیب پوشیدن : برای آن که «زن»  صفت «عیب پوشی » لباس را در زندگی زناشویی خود اعمال نماید می بایست نکات زیر را درزندگی خود مراعات کند :

1 ـ مخفی کردن عیوب شوهر خود از دیگران وبیان ننمودن آنها

2 ـ دفاع کردن از شوهر خود ، ومحملی برای عیوب شوهرش پیدا کند ودر برابر دیگران رفتار وگفتار شوهرش را تا جای ممکن توجیه کند وایشان را از عیب مبرا کند .

3 ـ به شوهر خودشان عیوبش را به طور مستقیم نگوید ؛ بلکه اولاً غیر مستقیم بگوید وثانیاً شرایط اصلاح شدن را برای او فراهم کند وهم چنین فرصت لازم را برای این اصلاح به اوبدهد .

 

ب  ـ زیبا کردن : برای زیبا نمودن «شوهر» می بایست رفتارهای زیر را همسرش داشته باشد :

1 ـ بزرگنمایی صفات مثبت شوهرم وریز نمودن زشتی های اخلاق همسرم .

2 ـ بیان وتأکید بر صفات خوب شوهرم به خودش ودیگران .

3 ـ رفتار وگفتارم به گونه ای باشد که موجب « زینت » شوهرم در بین اقوام وآشنایان باشد .

زن و شوهر، همسر

ج ـ از خطرات حفظ کردن : زن ومرد می بایست یکدیگر را از خطرات روحی وجسمی حفظ نمایند . قرآن نیز یکی از صفات زن صالحه را این گونه توصیف می کند (فَالصَّلِحَتُ ..... حَفِظَتٌ لِّلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ  و زنان صالح، زنانى هستند که ..... و در  غیاب (همسر خود،) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقى که خدا براى آنان قرار داده، حفظ مى‏کنند ).

مردان از نظر جسمی آسیب پذیر تر از خانمان هستند ؛ از این رو یک همسر لباس گونه بیشتر می بایست به این امر توجه داشته باشد .

 

فراهم نمودن فضایی در منزل برای آسایش وآرامش شوهرش

2 ـ تمکین اطاعت  و جنسی داشتن. این دو در آرامش روحی وجسمی مرد نقش بسیار اساسی است .

3 ـ قانع وراضی بودن به وضع اقتصادی شوهرش . با قناعت صرفه جویی ، از اموال شوهرش را از اسراف حفظ می کند . وبا راضی بودن به وضیعت اقتصادی شوهرش ، آرامش روحی به او هدیه خواهد داد .

 

د ـ نزدیک وصمیمی بودن : نزدیک ترین شی ء به انسان ، لباسی است که پوشیده می باشد .زن ومرد نیز باید این گونه به هم نزدیک وصمیمی باشند .پس زن باید:

1 ـ ابراز رضایت مندی از زندگی زناشویی وازدواجش

2 ـ فراهم نمودن فضایی مطمئن برای درد دل وگفتگوی خصوصی .این امر موجب تخلیه روانی شوهر شده و آرامش نسبی به او می دهد . وقابل ذکر است که نباید اورا نصیحت کرد بلکه فقط باید به مطالب او گوش داد تا او آرام بگیرد ؛ اگر چه نیاز به تذکر مطلبی بود به فرصت مناسبی دیگر واگذار می کنیم .  

بزرگ ترین خطری که یک «زن» را تهدید می کند آن است که احساس کند «اورا دوست ندارند» بخصوص از «شوهر» خود ، این توقع را بیش از هرکس دیگر دارد

نکته مهم : هیچ گاه در صدد اصلاح شوهرتان نباشید ، بلکه فضا وفرصتی فراهم کنید که خودش مبادرت به اصلاح خودش کند وچنانچه از شما کمک خواست در آن صورت با تمام وجود وحفظ احترام ، به کمک در اصلاحش قیام کنید .

مرد نیز می بایست برای « همسرش » لباس باشد . البته همان گونه که لباس ظاهری «زن» .«مرد » متفاوت است ، لباس معنوی «زن » و«شوهر » براساس روانشناسی «زن » و«مرد» متفاوت است . هرچند که «مرد » نیز می بایست به چهار نکته لباس بودن توجه کند ولی با رنگی که احساسی وخودنمایی زنانه بیشتر. «زن » خودنمایی وخودآرایی بیشتر از « مرد » دارد ، از این رو « مرد» باید نسبت به زیبا نمودن وعیب پوشی «همسر ش»  بیشتر حساسیت به خرج دهد ؛ حتی در این امر غلو کند به عبرات دیگر هم بیشتر ازآن که هست بگوید وهم آن که به افراد گوناگون بگوید . نکته مهم آن که اگر از رفتار و یا گفتار او رنجیده شده است ، آن را دربرابر دیگران متذکر نشود بلکه درجایی تنها هستید به او متذکر شوید .

بزرگ ترین خطری که یک «زن» را تهدید می کند آن است که احساس کند «او را دوست ندارند» بخصوص از «شوهر» خود ، این توقع را بیش از هرکس دیگر دارد. از این رو «مرد» می بایست با کلام و رفتار این «محبت» خود را دائم اظهار کند ؛ تا همسرش را ازخطر جدی عدم ارضای نیاز اساسی «عشق ورزی» و «مورد علاقه» محفوظ بماند . به تعبیر یکی از نویسنده «زن اسرات را تحمل می کند ولی مورد محبت وعشق نبودن را نه !!»

برای ارضای این حس باید :

* درفرصت های مناسب محبت وعلاقه خود را در قالب عاطفی بیان کند ؛ وتکرار آن در زمان های مختلف خسته نشوید .

* به مناسبت های گوناگون هدیه ای در حد وسع حتی یک شاخه گل تهیه نمایید .

* از خطا ها واشتباهات چشم پوشی کنید و به تعبیر زیبای قرآن « صفح » کنید ، یعنی خطا را ندید ه بگیرید .

نسبت به او قوام همسرتان ، گذشت واحترام داشته باشید .

* در فرصت های مناسب ( دور ازچشم بچه ها ) او را در آغوش بگیرید .

مدینه اولین باری است که میهمانانی چنین غریبه را به خود می‌بیند. کاروانی متشکل از شصت میهمان ناآشنا که لباس‌های بلند مشکی پوشیده‌اند، به گردنشان صلیب آویخته‌اند، کلاه‌های جواهرنشان بر سر گذاشته‌اند، زنجیرهای طلا به کمر بسته‌اند و انواع و اقسام طلا و جواهرات را بر لباس‌های خود نصب کرده‌اند.
وقتی این شصت نفر برای دیدار با پیامبر، وارد مسجد می‌شوند، همه با حیرت و تعجب به آنها نگاه می‌کنند. اما پیامبر بی‌اعتنا از کنار آنان می‌گذرد و از مسجد بیرون می‌رود هم هیأت میهمانان و هم مسلمانان، از این رفتار پیامبر، غرق در تعجب و شگفتی می‌شوند. مسلمانان تا کنون ندیده‌اند که پیامبر مهربانشان به میهمانان بی‌توجهی کند به همین دلیل، وقتی سرپرست هیأت مسیحی علت بی‌اعتنایی پیامبر را سؤال می‌کند، هیچ کدام از مسلمانان پاسخی برای گفتن پیدا نمی‌کنند.
تنها راهی که به نظر می‌رسد، این است که علت این رفتار پیامبر را از حضرت علی بپرسند، چرا که او نزدیک‌ترین فرد به پیامبر و آگاه‌ترین، نسبت به دین و سیره و سنت اوست. مشکل، مثل همیشه به دست علی حل می‌شود. پاسخ او این است که:

«پیامبر با تجملات و تشریفات، میانه‌ای ندارند؛ اگر می‌خواهید مورد توجه و استقبال پیامبر قرار بگیرید، باید این طلاجات و جواهرات و تجملات را فروبگذارید و با هیأتی ساده، به حضور ایشان برسید.»
این رفتار پیامبر، هیأت میهمان را به یاد پیامبرشان، حضرت مسیحی می‌اندازد که خود با نهایت سادگی می‌زیست و پیروانش را نیز به رعایت سادگی سفارش می‌کرد.
آنان از این که می‌بینند، در رفتار و کردار، این همه از پیامبرشان فاصله گرفته‌اند، احساس شرمساری می‌کنند. میهمانان مسیحی وقتی جواهرات و تجملات خود را کنار می‌گذارند و با هیأتی ساده وارد مسجد می‌شوند، پیامبر از جای برمی‌خیزد و به گرمی از آنان استقبال می‌کند. شصت دانشمند مسیحی، دور تا دور پیامبر می‌نشینند و پیامبر به یکایک آنها خوشامد می‌گوید، در میان این شصت نفر، که همه از پیران و بزرگان مسیحی نجران هستند،‌ «ابوحارثه» اسقف بزرگ نجران و «شرحبیل» نیز به چشم می‌خورند. پیداست که سرپرستی هیأت را ابوحارثه اسقف بزرگ نجران، بر عهده دارد. او نگاهی به شرحبیل و دیگر همراهان خود می‌اندازد و با پیامبر شروع به سخن گفتن می‌کند: «چندی پیش نامه‌ای از شما به دست ما رسید، آمدیم تا از نزدیک، حرف‌های شما را بشنویم».
پیامبر می‌فرماید:
«آنچه من از شما خواسته‌ام، پذیرش اسلام و پرستش خدای یگانه است».
و برای معرفی اسلام، آیاتی از قرآن را برایشان می‌خواند.
اسقف اعظم پاسخ می‌دهد: «اگر منظور از پذیرش اسلام، ایمان به خداست، ما قبلاً به خدا ایمان آورده‌ایم و به احکام او عمل می‌کنیم.»
پیامبر می‌فرماید:
«پذیرش اسلام، علایمی دارد که با آنچه شما معتقدید و انجام می‌دهید، سازگاری ندارد. شما برای خدا فرزند قائلید و مسیح را خدا می‌دانید، در حالی که این اعتقاد،‌ با پرستش خدای یگانه متفاوت است.»
اسقف برای لحظاتی سکوت می‌کند و در ذهن دنبال پاسخی مناسب می‌گردد. یکی دیگر از بزرگان مسیحی که اسقف را درمانده در جواب می‌بیند، به یاری‌اش می‌آید و پاسخ می‌دهد:
«مسیح به این دلیل فرزند خداست که مادر او مریم، بدون این که با کسی ازدواج کند، او را به دنیا آورد. این نشان می‌دهد که او باید خدای جهان باشد.»
پیامبر لحظه‌ای سکوت می‌کند.
ناگهان فرشته وحی نازل می‌شود و پاسخ این کلام را از جانب خداوند برای پیامبر می‌آورد. پیامبر بلافاصله پیام خداوند را برای آنان بازگو می‌کند: «وضع حضرت عیسی در پیشگاه خداوند، همانند حضرت آدم است که او را به قدرت خود از خاک آفرید...»1
و توضیح می‌دهد که «اگر نداشتن پدر دلالت بر خدایی کند، حضرت آدم که نه پدر داشت و نه مادر، بیشتر شایسته مقام خدایی است. در حالی که چنین نیست و هر دو بنده و مخلوق خداوند هستند.»
لحظات به کندی می‌گذرد، همه سرها را به زیر می‌اندازند و به فکر فرو می‌روند. هیچ یک از شصت دانشمند مسیحی، پاسخی برای این کلام پیدا نمی‌کنند. لحظات به کندی می‌گذرد؛ دانشمندان یکی یکی سرهایشان را بلند می‌کنند و در انتظار شنیدن پاسخ به یکدیگر نگاه می‌کنند، به اسقف اعظم، به شرحبیل؛ اما... سکوت محض.
عاقبت اسقف اعظم به حرف می‌آید:
«ما قانع نشدیم. تنها راهی که برای اثبات حقیقت باقی می‌ماند، این است که با هم مباهله کنیم. یعنی ما و شما دست به دعا برداریم و از خداوند بخواهیم که هر کس خلاف می‌گوید‌، به عذاب خداوند گرفتار شود.»
پیامبر لحظه‌ای می‌ماند. تعجب می‌کند از اینکه اینان این استدلال روشن را نمی‌پذیرند و مقاومت می‌کنند. مسیحیان چشم به دهان پیامبر می‌دوزند تا پاسخ او را بشنوند.
در این حال، باز فرشته وحی فرود می‌آید و پیام خداوند را به پیامبر می‌رساند. پیام این است:
«هر کس پس از روشن شدن حقیقت، با تو به انکار و مجادله برخیزد، [به مباهله دعوتش کن] بگو بیایید، شما فرزندانتان را بیاورید و ما هم فرزندانمان، شما زنانتان را بیاورید و ما هم زنانمان. شما جان‌هایتان را بیاورید و ما هم جان‌هایمان،‌ سپس با تضرع به درگاه خدا رویم و لعنت او را بر دروغگویان طلب کنیم.»2
پیامبر پس از انتقال پیام خداوند به آنان، اعلام می‌کند که من برای مباهله آماده‌ام. دانشمندان مسیحی به هم نگاه می‌کنند، پیداست که برخی از این پیشنهاد اسقف رضایتمند نیستند، اما انگار چاره‌ای نیست.
زمان مراسم مباهله، صبح روز بعد و مکان آن صحرای بیرون مدینه تعیین می‌شود.
دانشمندان مسیحی موقتاً با پیامبر خداحافظی می‌کنند و به اقامت‌گاه خود باز می‌گردند تا برای مراسم مباهله آماده شوند.
صبح است، شصت دانشمند مسیحی در بیرون مدینه ایستاده‌اند و چشم به دروازه مدینه دوخته‌اند تا محمد با لشکری از یاران خود، از شهر خارج شود و در مراسم مباهله حضور پیدا کند.
تعداد زیادی از مسلمانان نیز در کنار دروازه شهر و در اطراف مسیحیان و در طول مسیر صف کشیده‌اند تا بینندة این مراسم بی‌نظیر و بی‌سابقه باشند.
نفس‌ها در سینه حبس شده و همه چشم‌ها به دروازه مدینه خیره شده است.
لحظات انتظار سپری می‌شود و پیامبر در حالی که حسین را در آغوش دارد و دست حسن را در دست، از دروازه مدینه خارج می‌شود. پشت سر او تنها یک مرد و زن دیده می‌شوند. این مرد علی است و این زن فاطمه.
تعجب و حیرت، همراه با نگرانی و وحشت بر دل مسیحیان سایه می‌افکند.
شرحبیل به اسقف می‌گوید: نگاه کن. او فقط دختر، داماد و دو نوة خود را به همراه آورده است.
اسقف که صدایش از التهاب می‌لرزد، می‌گوید:
«همین نشان حقانیت است. به جای این که لشکری را برای مباهله بیاورد، فقط عزیزان و نزدیکان خود را آورده است، پیداست به حقانیت دعوت خود مطمئن است که عزیزترین کسانش را سپر بلا ساخته است.»
شرحبیل می‌گوید: «دیروز محمد گفت که فرزندانمان و زنانمان و جان‌هایمان. پیداست که علی را به عنوان جان خود همراه آورده است.»
«آری، علی برای محمد از جان عزیزتر است. در کتاب‌های قدیمی ما، نام او به عنوان وصی و جانشین او آمده است...»
در این حال، چندین نفر از مسیحیان خود را به اسقف می‌رسانند و با نگرانی و اضطراب می‌گویند:
«ما به این مباهله تن نمی‌دهیم. چرا که عذاب خدا را برای خود حتمی می‌شماریم.»
چند نفر دیگر ادامه می‌دهند: «مباهله مصلحت نیست. چه بسا عذاب، همه مسیحیان را در بر بگیرد.»
کم‌کم تشویش و ولوله در میان تمام دانشمندان مسیحی می‌افتد و همه تلاش می‌کنند که به نحوی اسقف را از انجام این مباهله بازدارند.
اسقف به بالای سنگی می‌رود، به اشاره دست، همه را آرام می‌کند و در حالی که چانه و موهای سپید ریشش از التهاب می‌لرزد، می‌گوید:
«من معتقدم که مباهله صلاح نیست. این پنج چهره نورانی که من می‌بینم، اگر دست به دعا بردارند، کوه‌ها را از زمین می‌کنند، در صورت وقوع مباهله، نابودی ما حتمی است و چه بسا عذاب، همه مسیحیان جهان را در بر بگیرد.»
اسقف از سنگ پایین می‌آید و با دست و پای لرزان و مرتعش، خود را به پیامبر می‌رساند. بقیه نیز دنبال او روانه می‌شوند.
اسقف در مقابل پیامبر، با خضوع و تواضع، سرش را به زیر می‌افکند و می‌گوید: «ما را از مباهله معاف کنید. هر شرطی که داشته باشید، قبول می‌کنیم.»
پیامبر با بزرگواری و مهربانی، انصراف‌شان را از مباهله می‌پذیرد و می‌پذیرد که به ازای پرداخت مالیات، از جان و مال آنان و مردم نجران، در مقابل دشمنان، محافظت کند.
خبر این واقعه، به سرعت در میان مسیحیان نجران و دیگر مناطق پخش می‌شود و مسیحیان حقیقت‌جو را به مدینة پیامبر سوق می‌دهد.

منبع : سایت شهید آوینی به نقل از :ماهنامه موعود شماره 70
  -----------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی‌نوشت‌ها:

٭ برگرفته از مجلة بشارت، شماره 1.
1. «إنّ مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون». آل عمران (3)، آیة 59.
2. «فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم، فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت‌الله علی الکاذبین». آل عمران (3)، آیه 6
 


افکار جاهلی درباره زن به اسم اسلام


آیا غیرت فقط مربوط به مردان است؟ یعنی فقط مردان هستند که باید نسبت به زنان جامعه، غیرت دینی داشته باشند؟ بعید نیست که با این مسأله روبه‌رو شده باشید که اگر مردی دچار آلودگی اخلاقی شده باشد، خانواده و بستگان او چندان احساس سرخوردگی و ننگ نمی‌کنند، امّا اگر زنی دچار چنین خطای‌اخلاقی شده باشد، خانواده و بستگان و بلکه همه اطرافیان او احساس ننگی نسبت به آن زن  پیدا می‌کنند و چه بسا برای پاک کردن این ننگ دست به اقدامی همچون کشتن او بکنند.

آیا این طرز تفکر و رفتار درست و اسلامی است؟! آیا این نوع غیرت را غیرت دینی می‌نامیم؟ به طور مسلم یک مسلمان، به طور مشترک باید احساس ننگ بکند؛ نه این‌که در جایی چنین احساسی به اوج برسد که منجر به افراط شود و نه این‌که در جای دیگر، این احساس وجود نداشته باشد و یا بسیار کم باشد که منجر به تفریط شود.

متأسفانه این تفکر بی‌غیرتی را در خصوص مردان، از فرهنگ غرب؛ و ابراز آن درباره زنان را، از فرهنگ منحط جاهلی می‌گیریم و هر دوی این نوع تفکر را به پای دین می‌گذاریم که متاسفانه این نوع تفکر نیز در بین افراد جامعه نیز رواج پیدا کرده است.

در خیلی از موارد، مسائلی را از فرهنگ غرب با مسائلی از فرهنگ منحط جاهلی، مخلوط کرده و آن را به صورت اسلام در می‌آوریم؛ در حالی که قرآن کریم، خلاف آن را بیان می‌کند؛ به عنوان نمونه قرآن کریم درباره مجازات افراد می‌فرماید: «الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ. هر یک از زن و مرد زنا کار را صد تازیانه بزنید و نباید رأفت (و محبت کاذب) نسبت به آن دو، شما را از اجراى حکم الهى مانع شود اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید.»[نور،آیه2] یعنی نه در مورد مردآلوده تسامح داشته باشید ونه در مورد زن آلوده.

یا همچنین درباره مجازات سرقت می‌فرماید: «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَیْدِیَهُمَا جَزَاء بِمَا کَسَبَا نَکَالًا مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ. و مرد و زن دزد را به سزاى آنچه کرده‏‌اند دستشان را به عنوان کیفرى از جانب خدا ببرید و خداوند توانا و حکیم است.»[مائده،آیه38]

از این رو، بخشیدن زن و مجازات کردن مرد در مسأله دزدی و یا مجازات کردن زن و بخشیدن مرد در مسأله خطای اخلاقی و ننگ ندانستن اشتباه مرد، همگی اینها تبعیض و ناشی از افکار جاهلی است و فردی که با این نوع دید و تفکر به سمت اسلام برود، این توهّم را خواهد داشت که دین اسلام بین زن و مرد تفاوت قائل است و برای توهّمش به مسأله ارث و دیه اشاره می‌کند که ارث و دیه زن ومرد در اسلام با هم متفاوت است.

درحالی که به گفته آیت‌الله جوادی‌آملی(حفظه‌الله) «تفاوت صنفی زن و مرد، مانند تفاوت اصناف مردان با یکدیگر و نیز زنان با همدیگرست، که این نیز برای برقراری نظامی احسن و عادلانه است؛ نه تسخیر ظالمانه یا جاهلانه و نه تسخیر یک جانبه و یک سویه نسبت به یکی از آنان است.»[1] امّا «مقام زن را باید در انسان شناسی جستجو کرد و عظمت زن همان عظمت انسان است؛»[2]

گاهی در مقابل تهاجم، عقب نشینی می‌کنیم و تلاش می‌کنیم که خود را شبیه به دشمن ‌کنیم و همسان سازی کنیم؛ یعنی ما به جای اینکه به باورهای عمیق دینی خود بپردازیم و آن‌ها را فرهنگ سازی کنیم متأثر از افکار دشمن می‌شویم. از این رو لازم است، فکر کنیم چگونه می‌توانیم فرهنگ‌ بومی و اسلامی داشته باشیم.

منبع: سایت رهروان ولایت

-------------------------------------------------------------------------------

پاورقی :

[1]. زن در آینه‌ی جلا و جمال،آیت‌الله‌جوادی‌آملی،ص285
[2]. همان، ص292

تاثیر نماز بر خود شکوفایی


امام صادق(ع) فرموده اند: نمازی که از ترس جهنم خوانده شود، نماز بردگان است. نمازی که به شوق بهشت خوانده شود، نماز تاجران است. اما نماز اولیاء الهی نمازی است که با عشق به خدا اقامه می شود.

"خود شکوفایی" (self–actualization) در مفهوم عمده و کلاسیک خود، نخستین بار توسط "کورت گلداشتاین"(روانپزشک آلمانی 1965ـ 1878) مورد بحث و بررسی قرار گرفت. او خود شکوفایی را به صورت توانایی ذاتی نیرومند موجود در هر فرد تعریف نمود که موجب شکوفا شدن استعدادهای مثبت او می گردد.(1)(شکوفا کردن فطرت نیک درونی)

گلداشتاین معتقد بود، برای آن که انسان به موفقیت های بزرگ دست یابد، باید با محیط  اطراف و زندگی خود به بهترین نحو ممکن، کنار بیاید و چنان چه محیط و زندگی، هر روز ضربه سنگین تری بر پیکره انسان وارد کنند(مثلا موجب بیماری انسان شوند)، انسان باید در بهبود روش مقابله خود با این قبیل مشکلات سعی بنماید تا بدین ترتیب به مرزهای"خودشکوفایی" (درک و فعال نمودن همه استعدادهای خود) نزدیک شود.

در این مورد، روانشناس دیگری به نام " کارل راجرز" ( 1987 ـ 1902) نشان داده است انسان هایی که توانایی فرمان دادن به خود(self–direction) را پیدا کنند و در حقیقت بتوانند به طور کامل افکار و اعمال خود را کنترل نمایند، به خود شکوفایی، که والاترین درجه انسانیت است، نائل خواهند شد.

از دیگر معتقدان به نظریه خود شکوفایی که آن را با مفاهیم عالی عجین کرد و به اوج قدرت رسانید، "آبراهام مزلو" ( روانشناس آمریکایی 1970 ـ 1908 ) است. تحقیقات گسترده و مطالعات عمیق" مزلو"  پیرامون این قبیل مقولات، سبب تکوین شاخه ای قدرتمند و پویا در روانشناسی امروز، موسوم به "روانشناسی انسان گرا" گردید.

"مزلو" خود شکوفایی را بالاترین و برترین نیاز انسان می دانست، که پس از ارضای نیازهای پایین تر انسان از جمله نیازهای جسمی(مثل غذا و مسکن)، نیازهای ایمنی، تعلق و محبت، نیاز به احترام، نیاز به دانستن و فهمیدن( که بعدا اضافه کرد)، قرار دارد. او خود شکوفایی (نیاز به تحقق خود) را در مورد 49 نفر از اشخاص سرشناس جهان (زنده و مرده) از جمله انیشتن، آبراهام لینکلن، باروخ ایپسنوزا، بندیکت(2) و ... مورد بررسی قرار داد.

"مزلو" بیان نمود : افراد معمولی در پی جبران کمبودهای جسمانی و روانی خود هستند، یعنی آنها در صدد ارضای نیازهای پایین ترند، ولی افراد عالی (خود شکوفاها) خواستار محقق ساختن استعدادهای درونی و بالقوه خود و شناخت و فهم دنیای پیرامونشان هستند.(3)

او نیازهای عالی افراد خود شکوفا را فهرست می کند و آن ها را "فرا نیاز" نام می نهد، از جمله این فرا نیازها می توان به حقیقت، قاطعیت، یگانگی و تمامیت، فرار از دوگانگی، سر زندگی و شادابی، یکتایی، کمال، نظم، عدالت، سادگی، استغنا، جامعیت و ... اشاره نمود.

حال اگر با این دیدگاه که "نماز کامل ترین پاسخ برای عالی ترین نیازهاست" به سراغ نظریات روانشناسان انسان گرا برویم، متوجه خواهیم شد که چگونه مفاهیم متعالی نماز در برگیرنده ی تمامی موضوعات مطرح شده در این نوع روانشناسی است.

به عنوان مثال اگر به یاد آوریم که نماز چگونه به انسان احساس امنیت روان می دهد و توانایی مقابله در برابر استرس ها را فزونی می بخشد، متوجه می شویم که نماز در برگیرنده ی آن قسمت از نظریات گلداشتاین است که "بهبود روش های مقابله با مشکلات را شرط لازم برای نزدیک شدن به مفهوم خود شکوفایی می دانست"، و یا اگر نظریه کارل راجرز پیرامون  self – direction (توانایی فرمان دادن به خود) را با توانایی که شخص نمازگزار، به مدد نماز در کنترل نفسانیات خود، پیدا می کند مقایسه نماییم، تصدیق خواهیم کرد که همه تعالیم نظریه روانشناسی انسان گرا، را می توان در نماز پیدا کرد.

یا اگر بخواهیم در مقابل لیست 49 نفره آبراهام مزلو، فهرست افرادی را قرار دهیم که صفات آنها، نه تنها در برگیرنده تمام ویژگی هایی باشد که مزلو درباره خود شکوفاها، بیان می کند، بلکه از جهت ارتباط با غیب و معنویت، دارای ویژگی های برجسته تر و مزید برآن ها هم باشد، کافی است به جمع نورانی "نمازگزاران اسوه" اشاره نماییم، چرا که همه این مؤمنین با بهره گرفتن از کامل ترین پاسخ، یعنی نماز، به تمامی فرا نیازهای خود رسیده اند.

حقیقت، قاطعیت، نیکی، یگانگی و تمامیت و فرا نیازهای دیگر، همگی در آموزش های نماز، حضور زنده و محسوس دارند و اگر هر کس برای وصول به هر یک از آن ها به نماز نزدیک شود، به فراخور حال خود، پاسخی عالی تر از حد تصور دریافت می کند. نماز تکرار شکوهمند درس خود شکوفایی در پیشگاه مبداء آفرینش است.

اما مفهوم دیگر در مورد خود شکوفایی که آبراهام مزلو به آن اشاره می کند، مفهوم تجربه اوج(peak  experience) است که در خود شکوفاها، فراوان پیش می آید. تجربه اوج، اتفاقی دوره ای و زود گذراست که در آن شخص ناگهان به یک احساس آگاهی و هوشیاری بسیار بالا، سرخوشی و جذبه عمیق، در آمیخته شدن و همسو شدن پر انسجام با همه عالم و دگرگونی در احساس زمان و مکان دست می یابد. این تجربه قوی غالبا در افرادی که از نظر روانی کاملا سالم هستند، رخ می دهد و قرار گرفتن در برابر این تجربه، آثار مفید و دیر پایی برجا می گذارد.(4)

اگر بخواهیم برای "تجربه اوج"، مفهومی جامع تر و همه شمول تر را پیدا کنیم، کافی است که باز هم به نماز روی نماییم و به آن بُعد نماز توجه کنیم که غرق در مضامین عارفانه است.

شاید کمتر کسی به این نکته فکر کرده باشد که منظور از کلمه "شما" در سومین سلام نماز (السلام علیکم و رحمه الله و برکاته) که تنها سلام واجب نماز است، کیست و این "سلام بر شما" به چه کسانی اطلاق می شود؟

عارفان نماز، این سلام نماز را "سلام عارفانه" آن دانسته اند، که خطاب به همه هستی و آفرینش و خطاب به همه موجودات حاضر در آن، از ذرات کوچک اتمی گرفته تا کهکشان های بی انتها سر داده می شود.

چرا که همه این اجزای آفرینش، بدون استثناء مشغول حمد و ثنای الهی اند و پیوسته و مداوم، توحید را اقرار می کنند و شاید به واسطه این حمد و تسبیح دایمی، مورد خطاب تنها سلام واجب نماز قرار می گیرند.

بدین ترتیب نمازگزار، پس از فرستادن سلام بر نبی گرامی اسلام(ص) (السلام علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته) و سلام بر همه بندگان صالح خدا از جمله خودش (السلام علینا و علی عباد الله الصالحین)، سرانجام بر تمام اجزای آفرینش سلام می فرستند و این جلوه ای شکوهمند از در آمیخته شدن و همسو شدن پر انسجام با همه عالم را که در تجربه اوج از آن بحث می شود، در خود دارد.

علاوه بر این، نمازگزار حقیقی، یعنی آنان که به تعبیر امام صادق(ع)، "نماز عاشقانه" به جای می آورند در راز و نیاز با معبود خویش، به چنان جذبه و خلسه ای وارد می شوند و چنان از حیطه زمان و مکان خارج می گردند که حتی اگر تیر دردناک و سهمگین از پای مبارک شان بیرون بکشند(منظور حضرت علی است)، هرگز از آن سرخوشی و جذبه عمیق خارج نمی شوند. چه عاشقانه بود نماز علی(ع) و چه زیباست تعبیر جاودانه علی(ع) از عشق .. آری! او که در قبله نماز به دنیا آمد و در محراب نماز رستگار شد و این گونه عشق را برای آفرینش، عظمت و معنا بخشید و جاودانه کرد.

و چه ملکوتی است، نماز فرزند علی(ع) و حضرت امام زمان(عج)، که جهان در انتظار عدالتش خون می گرید.

و چه عطشی است بی پایان، عاشقانش را برای اقامه نمازی با امامت او… .

-----------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت ها:

1ـ ترجمه فارسی روانپزشکی کاپلان ـ سادوک جلد اول صفحه 545

2-"راث بندیکت" جزو استادان مزلو، در دانشگاه ویسکانن است. او همان کسی است که تحقیقات وسیعی در مورد تاثیر اجتماع و فرهنگ بر شخصیت انسان انجام داده است( رجوع کنید به تاثیر نماز بر ثبات شخصیت)

3-"روانشناسی شخصیت سالم" اثر : آبراهام مزلو، ضمنا برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به مقاله اندیشمندانه آقای مسعود آذربایجانی تحت عنوان "انسان کامل" در شماره نهم فصلنامه وزین : حوزه و دانشگاه



حضرت فاطمه - سلام الله علیها - خود سری از اسرار الهی است و دسترسی و شناخت مقام بلندش برای ما انسانهای خاکی به سادگی ممکن نیست، بالاتر از آن، گوشه های بسیاری از زندگانی اش چون در در صدف مخفی و پنهان باقی مانده است.
مصحف فاطمه - سلام الله علیها - ، سرچشمه جوشان معنویت و دانشها که از طریق وحی بر او نازل گشته مانند قبر مطهرش رازی است که در پرده مانده و در اختیار ما خاکیان نیست. به راستی مصحف فاطمه - سلام الله علیها - چیست؟
چه زمانی به وجود آمد؟ چه مطالبی را در بر دارد؟ و اکنون کجاست و در اختیار کیست؟ و... پرسشهایی است که تا حدودی پاسخ آنها در این نوشتار مختصر روشن می گردد.
محدثه
از نامهای معروف فاطمه زهرا - سلام الله علیها - محدثه است که امام صادق - علیه السلام - در سبب نامگذاری مادرش فاطمه به محدثه چنین می فرماید:
انما سمیت فاطمه محدثه لان الملائکه کانت تهبط من السماء فتنادیها کما تنادی مریم بنت عمران[1] اینکه فاطمه - سلام الله علیها - به محدثه نامگذاری شد چون فرشتگان پیوسته از آسمان فرود می آمدند و به فاطمه - سلام الله علیها - خبر می دادند همانطور که به مریم دختر عمران خبر می دادند.
فرشتگان خطاب به فاطمه - سلام الله علیها - این آیات را تلاوت می کردند: - یا فاطمه - ان الله اصطفیک و طهرک و اصطفیک علی نساء العالمین - یا فاطمه - اقنتی لربک واسجدی وارکعی مع الراکعین. [2]
فاطمه - سلام الله علیها - به فرشتگان خبر می داد و آنان به او خبر می دادند و سخنانی با یکدیگر داشتند که در یکی از شبها فاطمه به آنها گفت: آیا مریم دختر عمران بر زنان عالم برتری ندارد؟
گفتند: مریم در روزگار خویش بانوی بزرگ زنان بود ولی خداوند عز و جل تو را در عصر خویش و در عصر او بزرگ بانوی زنان قرار داده است و تو «سیده نساء الاولین و الآخرین» هستی.[3]
گر چه فرشتگان با کسی جز انبیاء الهی گفتگو نداشتند ولی چهار بانوی بزرگ در تاریخ انبیاء بودند که پیامبر نبودند و در عین حال فرشتگان با آنان سخن می گفتند:
الف) مریم، مادر حضرت عیسی - علیه السلام -
ب) همسر عمران مادر حضرت موسی و مریم (علیهماالسلام)
ج) ساره، مادر حضرت اسحاق و یعقوب - علیه السلام -
د) فاطمه زهرا - سلام الله علیها - .[4]
پیامبر اسلام - صلی الله علیه و آله - در بستر بیماری از هوش رفته بود که در خانه کوبیده شد. فاطمه - سلام الله علیها - فرمود: کوبنده در کیست؟ عرض کرد: مرد غریبی هستم و پرسشی از رسول خدا دارم اجازه ورود می دهید؟ فاطمه پاسخ داد: برگرد خدا تو را رحمت کند! حال رسول الله مساعد نیست.
رفت و سپس برگشت و در را زد و گفت: غریبی است که از رسول خدا اجازه می گیرد آیا به غریبان اجازه ورود می دهند؟ ناگاه رسول خدا - صلی الله علیه و آله - به هوش آمد و فرمود: ای فاطمه! آیا می دانی چه کسی است؟ عرض کرد: خیر یا رسول الله! فرمود: این همان است که جماعت ها را بهم می زند و لذتهای دنیوی را از بین می برد او فرشته مرگ است! به خدا قسم پیش از من از احدی اجازه نگرفت و پس از من از کسی اجازه نخواهد گرفت و به سبب بزرگواری و کرامتی که در پیشگاه خداوند دارم تنها از من اجازه می گیرد به او اجازه ورود بده!
فاطمه فرمود: داخل شو خداوند تو را رحمت کند!
فرشته مرگ چون نسیم ملایمی وارد شد و فرمود: السلام علی اهل بیت رسول الله[5]
این جریان ناگوار از نوع سخنانی است که فاطمه زهرا - سلام الله علیها - با فرشته داشته است و به راستی که فاطمه محدثه است.



 آیت الله سبحانی درپاسخ به این پرسش که" گفته شود شیعیان قرآنی به نام

«مصحف فاطمه(سلام الله علیها)» دارند، این مطلب تاچه اندازه صحت دارد؟" این گونه پاسخ داده است:

پاسخ: واژة «صحف» در قرآن به معنای مطلق کتاب آمده است، چنان که می‌فرماید:

ـ «وَإِذا الصُّحُفُ نُشِرَتْ» .

«آنگاه که نامه‌های اعمال منتشر گردد».

ـ «إِنَّ هـذا لَفِـی الصُّحُـفِ الأُولـى * صُحُفِ إِبْراهیـمَ وَمُـوسـى»

«این، در صحیفه‌های نخستین، در کتاب ابراهیم و موسی است».

و همچنین«مصحف» نیز از همین ماده اخذ شده و به معنای دفتر یا کتاب جلد شده به کار می‌رفت و در صدر اسلام حتی پس از درگذشت پیامبر، مصحف» نام قرآن نبود بلکه هر کتاب مجلّدی را مصحف می‌نامیدند.

ابن ابی داوود سجستانی در باب گردآوری قرآن، در مصحفی از محمد بن سیرین نقل می‌کند: وقتی پیامبر | درگذشت، امیرالمومنین علی (علیه السلام) چنین گفت:

«سوگند یاد کرد علی که ردا بر دوش نیندازد مگر برای نماز جمعه، تا این که قرآن را در مجلدی جمع کنم».

این جمله‌ها حاکی است که در آن روزگار، مصحف به معنای دفتر بزرگ و یا کتابی مجلد بوده که اوراق را از پراکنده شدن حفظ می‌کرده، سپس به مرور زمان اختصاص به قرآن یافته است.

اتفاقاً روایات پیشوایان ما حاکی است که حتی در زمان آنان، لفظِ مصحف به معنای کتاب و یا دفتر مکتوب بوده است.

امام صادق (علیه السلام) فرمود:

«هر کس قرآن را از روی برگ‌های مجلد بخواند، از چشم خود بهره می‌گیرد».

و نیز در حدیثی دیگر آمده است:

«خواندن قرآن از روی برگ‌های مجلد، عذاب را از پدر و مادر کم می‌کند».

مورّخان درباره ترجمة خالد بن معدان می‌نویسند:

«خالد بن معدان دانش خود را در دفتری ضبط کرده بود که آن دکمه‌ها و دستگیره داشت».

خالد بن معدان از تابعین بوده و هفتاد صحابی را درک کرده است. و ابن اثیر ترجمه او را در ماده کلاعی آورده است

پس تا اینجا روشن شد که تا پایان قرن اول، لفظ «مصحف» به معنای کتاب مجلد و یا دفترچه جلد شده بود که افراد دانش و آگاهی خود را در آن ضبط می‌کردند. اگر بعدها قرآن را مصحف گفته‌اند، چون از ذهن‌ها بیرون آمد و بر برگ‌ها نوشته شد و به صورت مجلّد درآمد.

با توجه به این مسأله، نباید در شگفت باشیم که دخت گرامی پیامبر دارای مصحفی باشد و دانش و آگاهی‌های خود را، که از پدر بزرگوارش برگرفته بود، در آن بنویسد و برای فرزندان خود، به صورت بهترین میراث، به یادگار بگذارد.

خوشبختانه فرزندان فاطمه(سلام الله علیها) حقیقت و واقع این مصحف را شناسانده وگفته‌اند: این مصحف، جز یک رشته آگاهی‌هایی که از پدر بزرگوارش شنیده و یا از طریق دیگر به دست آورده، چیز دیگری نیست. اکنون برخی از روایات را می‌آوریم:

حسن بن علی‘ فرمود : «نزد ما جامعه‌ای است که در آن حلال وحرام وارد شده و مصحف فاطمه(سلام الله علیها) هست در حالی که در آن کلمه‌ای از قرآن نیست بلکه املای رسول خدا | و خطّ امیرالمومنین علی (علیه السلام) است و همگی در اختیار ماست».

امیرالمومنین علی (علیه السلام)  با عنایت کامل یادآور می‌شود که در آن حلال و حرامی نیست تا مبادا تصور شود وحی تشریعی بر دخت پیامبر نازل می‌شده است.

امام صادق(علیه السلام) در روایت دیگر در توصیف مصحف فاطمه می‌گوید:

«به خدا سوگند، کلمه‌ای از قرآن شما در آن نیست. راوی می‌گوید: پرسیدم: آیا در آن دانش است؟ امام در پاسخ می‌گوید: بله، ولی نه از دانش‌های معمولی».

با توجه به آنچه گفته شد، روشن می‌گردد که مصحف فاطمه(سلام الله علیها) ارتباطی به قرآن ندارد و کسانی که آن را دستاویزی برای تحریف قرآن قرار داده‌اند، اگر مغرض نباشند، ناآگاهانه و بدون تحقیق درباره واقعیت آن سخن می‌گویند.

اکنون واقعیت را برای خوانندگان بیان می‌کنیم:

«محدّث» در اسلام


یکی از معارف مسلم در میان علمای اسلام، وجود افراد «محدَّث» در میان مسلمانان است. فرد «محدَث» پیامبر نیست و بر او وحی نازل نمی‌شود، ولی در عین حال، فرشتگان، با وی سخن می‌گویند و سخن آنان را می‌شنود، و لذا او «محدَّث» بر وزن اسم مفعول نام گرفته‌ است؛ زیرا که فرشته با او «حدیث» می‌گوید. بخاری نقل می‌کند که پیامبر | فرمود:

«در میان پیشینیان از بنی‌اسرائیل، مردانی بودند که با آنها ـ از عالم غیب ـ سخن گفته می‌شد، بدون این که پیامبر باشند. و اگر در میان امت من چنین فردی باشد، آن عمر بن خطاب است»

کلینی در کتاب کافی بابی تحت عنوان «إنّ الأَئِمَّةَ مُحَدَّثُونَ، مُفَهّمُونَ» آورده و روایاتی در این مورد نقل کرده است. تمام این روایات حاکی از آن است محدّث به کسی می‌گویند که صوت فرشته را می‌شنود، ولی او را نمی‌بیند. آنگاه اضافه می‌کند: ائمه اهل بیت^ همگی «محدّث» هستند.

فاطمه «محدَّثه» است


دخت گرامی پیامبر | به خاطر کمال وجودی، از افراد «محدّث» به شمار می‌رود؛ یعنی صدای فرشته را می‌شنید، ولی او را نمی‌دید و این جریان، زمانی رخ داد که پدر والامقامش درگذشت. غم و اندوه او را فرا گرفت. در این هنگام جبرئیل امین به فرمان الهی فرود آمد. اخباری را از آینده، برای او بازگو می‌نمود و از این طریق، مایه تسلیت و تسلّی خاطر او را فراهم می‌آورد. اکنون ویژگی‌های مصحف فاطمه(سلام الله علیها) را از زبان فرزندان او بیان می‌کنیم:

امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید: آنگاه که خدا پیامبرش را قبض روح کرد، اندوه فراوانی فاطمه(سلام الله علیها) را در برگرفت. خداوند فرشته‌ای را فرستاد تا او را تسلیت بگوید. فاطمه(سلام الله علیها) امیر مؤمنان را از آنچه می‌شنید، آگاه ساخت.  امیرالمومنین علی (علیه السلام) فرمود: هرگاه صدای فرشته را شنیدی، مرا آگاه کن تا آنچه می‌گوید، بنویسم. این گزارش‌ها که از طریق فرشته به فاطمه(سلام الله علیها) می‌رسید و او در اختیار امیرالمومنین علی (علیه السلام) می‌نهاد، در دفتری جمع شد و نام مصحف به خود گرفت، ولی در آن چیزی از حلال و حرام نیست، بلکه تنها گزارش‌هایی از آینده است.

آیا هم کفو بودن در ازدواج مهم است؟

از شرایط بسیار مهم ازدواج هم کفو بودن زوجین است. «کفو» به‌معنی نظیر و مساوی است.[1]؛

هم کفو بودن زوجین در چهار مشخصه اصلی اعتقادات، مذهب، خانواده و فرهنگ مهم است، در حقیقت داشتن اعتقادات مشترک و توجه به همتایی مذهبی، خانوادگی و فرهنگی از جمله مؤلفه‌های ازدواج موفق است.

پس کفو هم بودن دو همسر یعنی تناسب هم‌شأنی و هم‌ترازی و در اصطلاح عرف یعنی با هم جور بودن، که از نظر اسلام هم اهمیت بسیاری دارد.

قرآن کریم در این‌باره می‌فرماید: «الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیم.»[نور، 26]؛ «زنان ناپاک از آن مردان ناپاکند و مردان ناپاک نیز به زنان ناپاک تعلّق دارند، و زنان پاک ازآن مردان پاک، و مردان پاک از آن زنان پاکند.»

پیامبراکرم صلی‌الله علیه و آله در بیاناتی فرمودند: «کسانی را که همتا و هم‌شأن یکدیگر هستند، ازدواج دهید و از کسانی که همتا و هم‌شأن شما هستند همسر بگیرید تا برای فرزندانتان مادر مناسبی باشد.» [2]

«وقتی اشخاص هم‌‏شأن برای خواستگاری آمدند، دخترتان را به آن‌ها بدهید و منتظر حوادث نباشید.»[3]

 «مرد مؤمن هم‌‏شأن زن مؤمن و مرد مسلمان نیز هم‏‌شأن زن مسلمان است.»[4]

اگر همسران در این جهات، نامتناسب و متفاوت باشند، غالبا در زندگی با مشکلات و ناسازگاری ها و تنش‌ها و عدم همکاری‌ها و ناراحتی‌ها مواجه خواهند شد. مثلا اگر یکی از آن‌ها از خانواده دیندار و مقید به ارزش‌ها و دیگری از خانواده  لاابالی یا کم تقید باشد در زندگی آینده غالبا با مشکلاتی جدی رو‌به‌رو خواهند شد. و همچنین اگر یکی اهل مطالعه و تحقیق و دیگری اهل تفریح و تجمل و شب نشینی، یا یکی دارای تحصیلات عالی و دیگری کم سواد باشد یا یکی از آن‌ها از خانواده ثروتمند و تجمل گرا و دیگری از خانواده تهیدست و ساده باشد یا یکی از آن‌ها دارای فرهنگ و آدابی ویژه و دیگری با فرهنگ و طرز تفکری دیگر باشد غالبا با مشکلاتی کم و یا زیاد مواجه می‌شوند و همکاری و هم‌فکری و تعاون لازم را ندارند.[5]

پس آن‌چه که باید در انتخاب همسر مورد توجه قرار گیرد، همتایى و تناسب از نظر و جنبه‌هاى مختلف است، زیرا اگر دختر و پسر هم‌شأن یکدیگر باشند و همدیگر را درک کنند، همچون دو کفّه ترازو در هر شرایطی در کنار هم خواهند بود و هیچ ناراحتی و کمبودی نمی‌‏تواند زندگی ‏آن‌ها را از هم فرو پاشد.

بنابراین دو انسانی که می‌خواهند یک عمر با هم زندگی کنند و در همه امور شریک باشند، حتما باید هماهنگ و هم‌سنخ و هم‌کفو باشند. چون هر قدر بین آن‌ها تناسب و سنخیت بیشتری باشد، درک متقابل آنان از یکدیگر بیشتر است، و آن پیوند استوارتر و لذت‌بخش‌تر خواهد بود.

------------------------------------------------------------------

پی‌نوشت:

[1].مجمع البحرین، ج‏1، ص359

[2].بحارالانوار، ج103

[3].نهج الفصاحه، ص37

[4].وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۴۴

[5].انتخاب همسر، ابراهیم امینی، ص 8 ـ 136.

مغازه ام سوخت ! ایمانم که نسوخت


مغازم ام سوخته

از مسافرت برگشت وقتی به خانه رسید فهمید که خانه و مغازه اش آتش گرفته و همه کالا های گران بهایش سوخته و خاکستر شده اند و خسارت بزرکی به او وارد شده است .
فکر می کنید او چه کرد؟!
آیا خدا را مقصر دانست و ملامت کرد؟ آیا نا امید و افسرده شد؟ و یا اشک ریخت ؟ او با لبخندی که بر لب داشت و دلی که سرشار از ایمان بود سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت : "خدایا ! اکنون چه کنم؟

مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود، تابلویی بر ویرانه های خانه و مغازه اش آویخت که روی آن نوشته بود : مغازه ام سوخت ! اما ایمانم نسوخته است ! فردا شروع به کار خواهم کرد!

ایمانی که این گونه اثرات دارد به چه معنایی می باشد؟
 ایمان آن باور درونى است که هر شخص مؤمنى نسبت به خدا و معاد و نبوّت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله دارد، همان گونه که در روایتی از امام رضا علیه السلام ایمان این گونه تعریف شده است: ایمان پیمانى قلبى است و تلفّظ زبانى و عمل با اعضا و جوارح«1»

بله زمانی ما می توانیم جهان را زیبا کنیم و پیام دوستی و محبت و عشق و از خودگذشتگی و آرامش و آسایش را به صورت عملی در جهان اجرا کنیم که دارای ایمان و عقیده محکم و استواری باشیم چون این ایمان به خدا است که انسان را به سوی اعمال زیبا و دوست داشتنی حرکت می دهد همان گونه که در روایتی از امام علی علیه السلام این گونه روایت شده است که حضرت فرمودند: ایمان و عمل همزاد یکدیگر و دو قلو هستند و همچون دو رفیقى هستند که از یکدیگر جدا نمى‏ شوند«2»

بنابراین معنى ندارد که انسان ایمان داشته باشد؛ ولى به دنبال آن عمل نباشد. اگر ایمان در پى خود عمل به همراه نداشته باشد، باید در آن ایمان شک و تردید کرد!

شخصى، که رابطه ایمان و عمل را نمى‏ دانست، خدمت امام صادق علیه السلام رسید و از آن حضرت پرسید: آیا ایمان ترکیبى از عقیده و عمل است، یا تنها عقیده است و اعمال جزء ایمان محسوب نمى‏شود؟ امام در جواب فرمود:ایمان تمامش عمل است نه این که شاخه‏ اى از آن عمل باشد.

پس اگر کسانی هستند که ادعای ایمان به خدا را دارند ولی اعمالشان خداپسند نیست باید در ایمانشان تجدید نظر کنند.

منابع:
1:الإِیمانُ عَقْدٌ بِالْقَلْبِ وَ لَفْظٌ بِاللِّسانِ وَ عَمَلٌ بِالْجَوارِح « میزان الحکمه، حدیث شماره 1263.»
2:  «الْایمانُ وَ الْعَمَلُ اخَوانِ تَوْأمانِ وَ رَفیقانِ لایَفْتَرِقان « غرر الحکم، جلد 2، صفحه 136، حدیث 2094»
3: الا تُخْبِرُنى عَنِ الْایمانِ، أقَوْلٌ هُوَ وَ عَمَلٌ، امْ قَوْلٌ بِلا عَمَلٍ؟ فقال علیه السلام الْایمانُ عَمَلٌ کُلُّه « سفینة البحار، جلد اوّل، صفحه 152.»