نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳۷ مطلب با موضوع «داستان :: عبرتها» ثبت شده است

emam.jpg

امام  خمینی ( ره ) در سال 42 فرمودند :


من پانزده خرداد را برای همیشه عزای عمومی اعلام میکنم

در شعر خود هم فرمودند :

سالها میگذرد حادثه ها می آید ...
انتظار فرج از نیمه خرداد کشم ...

و در آستانه پانزده خرداد
به ملکوت اعلی پیوست !!!

آیا همه اینها اتفاقی بود ؟؟؟


در بصره امیری بود و روزی در باغ خود چشمش به زن باغبان افتاد و آن زن بسیار با عفت و پاکدامن بود.

امیر باغبان را برای کاری بیرون فرستاد و به زن گفت: برو درها را ببند.

زن رفت و برگشت و گفت: همه ی درها را بستم غیر از یک در که نمی شود بست.

امیر گفت: آن کدام در است؟

زن گفت: دری که میان تو و پرورگار توست و با هیچ سعی و تلاشی بسته نمی شود .

امیر وقتی این سخن را شنید استغفار کرد و از کار خود توبه کرد!!

خوبی را در دلمان حک کنیم

گویند : دو نفر با هم همسفر بودند. در حین سفر در بیابان یکی از آن دو ، خشمگین شد و دیگری را سیلی محکمی زد .

فرد مضروب بی آنکه واکنشی نشان دهد ، نشست و روی شنهای بیابان نوشت : همسفرم فلانی مرا سیلی زد.

آنان همچنان به مسیر خود ادامه دادند تا به کنار رودخانه ای رسیدند .

فردی که سیلی خورده بود ، پایش لغزید و در رودخانه افتاد . همسفرش دست او را گرفت و از غرق شدن نجات داد.

آن فرد ، این بار بر روی سنگی حکاکی کرد و نوشت : داشتم غرق میشدم . همسفرم فلانی دستم را گرفت و جانم را نجات داد .

همسفرش با تعجب پرسید : چرا وقتی تو را سیلی زدم بر روی شنها نوشتی اما حالا که نجاتت دادم بر روی سنگ حک کردی ؟

او پاسخ داد : دوست من ! خوبی را باید بر دل حک کنیم تا بماند اما بدی را باید بر شن ها بنویسیم تا وقتی نسیمی آمد ، آثار آن را محو کند !

نکته : متأسفانه بسیاری از افراد بدی ها را بر دل حک می کنند و خوبی ها را به باد فراموشی می سپارند . چه زیباست خوبیها را در دلمان جاودانه کنیم و بدیها را از یاد ببریم تا همیشه روحی آسوده و دلی با صفا داشته باشیـــــــــــــــــم

برای خدا یا برای دنیا؟!

در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.

عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت:

«دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»؛ عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت.

بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟» عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛ گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟»

ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی»


عناصر وهابی گروهک تروریستی موسوم به "ارتش آزاد سوریه" در شنیع ترین اقدام هتاکانه خود از بدو آغاز فعالیت های فرقه ای در کشور سوریه که با هدف دامن زدن به آتش تفرقه بین مسلمانان انجام گرفته است، با حمله به مرقد مطهر "حُجر بن عدی" (رحمة الله علیه) و تخریب ضریح و نبش قبر آن صحابی جلیل القدر، پیکر تازه و آغشته به خون او را بیرون کشیده و با خود به سرقت بردند.


گزارش مشرق حاکی است یگان موسوم به "هماهنگی منطقه عدرا البلد در حومه دمشق" وابسته به ارتش آزاد سوریه، با انتشار این خبر در صفحه فیسبوک خود و انتشار تصاویر این هتک حرمت بی سابقه، اعلام کرد: «این بارگاه "حجر بن عدی الکندی" یکی از قبور معروف نزد شیعیان در "عدرا البلد" در غوطه واقع در حومه دمشق است که قهرمانان ارتش آزاد سوریه، آن را نبش کرده و جنازه را به مکان ناشناخته دیگری منتقل کرده و دوباره دفن کردند تا دیگر این مکان، مرکزی برای شرک ورزیدن به خدا نشود.»
 
 
 
بر اساس این گزارش، این اقدام شنیع، ساعاتی پیش از سخنرانی اخیر دبیرکل حزب الله لبنان درباره هشدار به گروهک های وهابی فعال در سوریه انجام شده است.
ادامه مطلب را ببینید
بقیة الله ! آجرک الله

امروز در ســــــــوریه

تخریب مرقد منور صحابی وفادار رسول الله (ص)

و یار وفادار امیر المؤمنین علی (ع)

توسط نوادگــــان خبیث خوارج و اصحاب جهل

و عنــــاد و نفاق شجره خبیثه وهابیت ،

مظاهر اسلام آمریکــــایی




و اما افتخاری دیگر برای شیعیان علی (ع) :

جنازه حجر بن عدی هنوز تازه بود و توسط اشرار ربوده شد .

آیا این نشانه حقانیت مکتب نـــورانی اهل بیــــــت (ع)

نیست ؟؟؟



مردی ثروتمند وجود داشت که همیشه پر از اضطراب و دلواپسی بود. با اینکه از همه ثروتهای دنیا بهره مند بود، هیچ گاه شاد نبود. او خدمتکاری داشت که ایمان درونش موج می زد. روزی خدمتکار وقتی دید مرد تا حد مرگ نگران است به او گفت:
" ارباب، آیا حقیقت دارد که خداوند پیش از بدنیا آمدن شما ، جهان را اداره می کرد؟ "
او پاسخ داد: "بله"
 خدمتکار پرسید: ....
"آیا درست است که خداوند پس از آنکه شما دنیا را ترک کردید آن را همچنان اداره می کند؟"
ارباب دوباره پاسخ داد: "بله"
خدمتکار گفت:
"پس چطور است به خدا اجازه بدهید وقتی هم که شما در این دنیا هستید او آن را ادره کند ... "


به او اعتماد کن ، وقتی تردیدهای تیره به تو هجوم می آورند
به او اعتماد کن ، وقتی که نیرویت کم است
به او اعتماد کن ، زیرا وقتی به سادگی به او اعتماد کنی
اعتمادت بزرگترین سرمایه توست ...

اعتماد به خدا    www.ma3ta.com

عارف وارسته مرحوم آیت الله کوهستانی (قدس سره) :

من حرف بیهوده زدن را کمتر از غذای حرام نمی دانم .

این جمله بر سر در مدرسه علمیه کوهستان،واقع در روستای

کوهستان از توابع بهشهر ، نصب شده است.

                                                               منبع : بر قله پارسایی.ص 423

گویند : دو نفر با هم همسفر بودند. در حین سفر در بیابان یکی از

آن دو ،خشمگین شد و دیگری را سیلی محکمی زد .

فرد مضروب بی آنکه واکنشی نشان دهد ، نشست و روی شنهای

بیابان نوشت : همسفرم فلانی مرا سیلی زد.

آنـــان همــــچنان به مسیر خود ادامه دادند تا به کنار رودخــانه ای

رسیدند .

فردی که سیلی خورده بود ، پایش لغزید و در رودخانه افتاد .

همسفرش دست او را گرفت و از غرق شدن نجات داد.

آن فرد ، این بار بر روی سنگی حکاکی کرد و نوشت : داشتم غرق

میشدم . همسفرم فلانی دستم را گرفت و جانم را نجات داد .

همســــفرش با تعـجب پرسید : چرا وقتی تو را سیلی زدم بر روی

شنها نوشتی اما حالا که نجاتت دادم بر روی سنگ حک کردی ؟

او پاسخ داد : دوست من ! خوبی را باید بر دل حک کنیم تا بماند

اما بدی را باید بر شن ها بنویسیم تا وقتی نسیمی آمد ،

آثار آن را محو کند !

نکته : متأسفانه بسیاری از افراد بدی ها را بر دل حک می کنند و خوبی ها را به باد فراموشی می سپارند . چه زیباست خوبیها را در دلمان جاودانه کنیم و بدیها را از یاد ببریم تا همیشه روحی آسوده و دلی با صفا داشته باشیـــــــــــــــــم .

مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت، آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت. مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید. روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت:
دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:
ما ترازویی نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى دادیم .یقین داشته باش که:به اندازه خودت برای تو اندازه مى گیریم!