حسین (ع ) و پیامبر (ص )
از ولادت حسین بن علی (ع
) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه
بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفی که پیامبر راستین اسلام (ص )
درباره حسین (ع ) ابراز می داشت ، به بزرگواری و مقام شامخ پیشوای سوم
آگاه شدند. سلمان فارسی می گوید: دیدم که رسول خدا (ص ) حسین (ع ) را بر
زانوی خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و
پدر بزرگوارانی ، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی ، تو حجت خدا و پسر
حجت خدا و پدر حجتهای خدایی که نه نفرند و خاتم ایشان ، (8) قائم ایشان
(امام زمان "عج ") می باشد.
انس بن مالک روایت می کند: وقتی از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می داری ، فرمود:
بارها رسول گرامی حسن (ع
) و حسین (ع ) را به سینه می فشرد و (9) حسن و حسین را، (10) آنان را می
بویید و می بوسید. ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت
است ، در عین حال اعتراف می کند که : "رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را
بر شانه های خویش نشانده بود و به سوی ما می آمد، وقتی به ما رسید فرمود
هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست (11) داشته ، و هر که با آنان
دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است .
عالی ترین ، صمیمی ترین و گویاترین رابطه معنوی و ملکوتی
بین پیامبر و حسین را می توان در این جمله رسول گرامی اسلام (ص ) خواند که
فرمود: "حسین از من و من از (12) حسینم
حسین (ع ) با پدر
شش سال از عمرش با
پیامبر بزرگوار سپری شد، و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم ازجهان فروبست و به
لقای پروردگار شتافت ، مدت سی سال با پدر زیست . پدری که جز به انصاف حکم
نکرد، و جز به طهارت و بندگی نگذرانید، جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز
خدا نیافت . پدری که در زمان حکومتش لحظه ای او را آرام نگذاشتند،همچنان که
به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند. در تمام این مدت ، با دل و
جان از اوامر پدر اطاعت می کرد، و در چند سالی که حضرت علی (ع ) متصدی
خلافت ظاهری شد، حضرت حسین (ع ) در راه پیشبرد اهداف اسلامی ، مانند یک
سرباز فداکار همچون برادر بزرگوارش می کوشید، و در جنگهای "جمل "، "صفین "
و "نهروان " شرکت و به این ترتیب ، از پدرش امیرالمؤمنین (ع ) و دین خدا
حمایت کرد و (13) داشت . حتی گاهی در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض می
کرد.
در زمان حکومت عمر، امام حسین (ع ) وارد مسجد شد، خلیفه دوم
را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن می گفت . بلادرنگ از منبر
بالا رفت و فریاد زد: "از منبر (14) پدرم فرود آی ....
امام حسین (ع ) با برادر
پس از شهادت حضرت علی (ع
)، به فرموده رسول خدا (ص ) و وصیت امیرالمؤمنین (ع )مامت و رهبری شیعیان
به حسن بن علی (ع )، فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع )، منتقل گشت و بر همه
مردم واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند.
امام حسین (ع ) که دست پرورد وحی محمدی و ولایت علوی بود، همراه و همکار و
همفکر برادرش بود. چنان که وقتی بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به
دستور خداوند بزرگ ، امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه
ناراحتیها را تحمل نماید، امام حسین (ع ) شریک رنجهای برادر بود و چون می
دانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین معاویه ، در حضور امام حسن (ع )
وامام حسین (ع ) دهان آلوده اش را به بدگویی نسبت به امام حسن (ع ) و پدر
بزرگوارشان امیرمؤمنان (ع ) گشود، امام حسین (ع ) به دفاع برخاست تا سخن در
گلوی معاویه بشکند و سزای ناهنجاریش را به کنارش بگذارد، ولی امام حسن (ع
) او را به سکوت و خاموشی فراخواند، امام حسین (ع ) پذیرا شد و به جایش
بازگشت ، آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاویه (15) برآمد، و با بیانی
رسا و کوبنده خاموشش ساخت .
امام حسین (ع ) در زمان معاویه
چون امام حسن (سلام خدا و
فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا (ص ) و
امیرالمؤمنین (ع ) و وصیت حسن بن علی (ع ) امامت و رهبری شیعیان به امام
حسین (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبری جامعه گردید. امام حسین (ع )
می دید که معاویه با اتکا به قدرت اسلام ، بر اریکه حکومت اسلام به ناحق
تکیه زده ، سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامی و قوانین خداوند است ، و از
این حکومت پوشالی مخرب به سختی رنج می برد، ولی نمی توانست دستی فراز آورد
و قدرتی فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامی پایین بکشد، چنانچه
برادرش امام حسن (ع ) نیز وضعی مشابه او داشت .
امام حسین (ع ) می دانست
اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگی قدرت بپردازد، پیش از هر جنبش و
حرکت مفیدی به قتلش می رساند، ناچار دندان بر جگر نهاد و صبر را پیشه ساخت
که اگر برمی خاست ، پیش از اقدام به دسیسه کشته می شد، و از این کشته شدن
هیچ نتیجه ای گرفته نمی شد.
بنابراین تا معاویه زنده
بود، چون برادر زیست و علم مخالفتهای بزرگ نیفراخت ، جز آن که گاهی محیط و
حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد می گرفت و مردم را به آینده نزدیک
امیدوار می ساخت که اقدام مؤثری خواهد نمود. و در تمام طول مدتی که معاویه
از مردم برای ولایت عهدی یزید، بیعت می گرفت ، حسین به شدت با او مخالفت
کرد، و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولی عهدی او را نپذیرفت و حتی گاهی
(16) سخنانی تند به معاویه گفت و یا نامه ای کوبنده برای او نوشت .
معاویه هم در بیعت گرفتن برای یزید، به او اصراری نکرد و امام (ع ) همچنین بود و ماند تا معاویه درگذشت ...
منبع : موسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر (عج)