نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۲ مطلب با موضوع «عترت :: مهدیه :: اشعار» ثبت شده است







اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج


به سینه ها تو سروری ، به دیده ها همه نوری


به دردها تو دوایی ، خدا کند که بیایی


تو را به حضرت زهرا ، بیا زغیبت کبری


دگر بس است جدایی ، خدا کند که بیایی


اللّهمّ عجّل لولیّنا الفرج






دلم گرفته ازاین جمعه ها که تکراری ست

وسهم روزوشبم بی شماگرفتاری ست

گناه پشت گناه و...... گناه پشت گناه

گناه:نقل ونباتی که بینمان جاری ست

جهان وخلق جهان جمله دست دوم شد

ببین بدون تو عالم شبیه سمساری ست

به نوکران شماطعنه می زند هرکس

که:بیخیال شوید،انتظار سرکاری ست

در این زمانه پستی که نقل لبهامان

دروغ وغیبت وفحاّشی و رباخواری ست

چقدر ندبه بخوانم برای آمدنت

اگرچه این همه ندبه فقط ریاکاری ست

ولی به صورت من یک نگاه کن آقا

لبم ترک زده ....مثل لبان سیگاری ست

ودکتران همه ،مارا جوابمان کردند

فقط ظهور تو آقا علاج بیماری ست

غروب جمعه شدوبی تو بازهم،ای وای

دلم گرفته ازاین جمعه هاکه تکراری ست


آبروی دعا، امام حسن...
همه ی هست ما، امام حسن...

سر یک سفره بوده ای عمری؛
با فقیر و گدا، امام حسن...

ای کرم خانه های فاطمی ات،
تا قیامت به پا، امام حسن...

جلوه ی اقتدار تو این بود:
صلح صبر و رضا، امام حسن...


صلح تو یک قیام مردانه ست...

بانی کربلا امام حسن...



پاره هاى جگر از گلوى جگرپاره هستى فرو ریخت و کربلا، 
همان لحظه در خویش آغاز شد؛ همان جایى که مهربانى بى همتاى 
حسن بن على علیه السلام روبه روى یک جفت چشم خیانت کار، پرپر مى زد 
و سینه اش در اقیانوس زهر، غوطه ور بود؛ 

همان جایى که ذره ذره هاى روح امامت، چون تل خاکستر 
در تشت فرو مى ریخت و زنى دست در دست ابلیس، 
پشیمانى گاه و بى گاهش را دست به سر مى کرد.


دریغا که سفره اطعام شبانه روزى مدینه، اینک برچیده مى شود 
و کریم اهل بیت علیهم السلام چون خورشیدى خسته 
از خاک، به معراج ابدى مى رود.

آه از بیعت هاى سست!
کفر زمانه، دست از شرارت برنمى داشت 
و با نقابى از ریا، دست به کار فتنه هاى تازه بود.

تفرقه، چنگ به گریبان امت افکند و آن گاه که بیعت هاى سست، 
به فریب ستمگر زمانه، شکسته شدند، او چاره اى جز این نداشت
که لواى صلح را پیش روى جفاى زمانه برافرازد؛ 

صلحى که زخم هاى بى شمارش، 
همه بر دل مجتبى علیه السلام فرود آمد.


سودابه مهیجى

5p0jqzhh5eveijt67lqn.jpg

وَ چقدر سَخت است که این عزیزترین عید را بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانیم

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِک اَلفَرَج


آیا راهى به سوى تو هست که ملاقات شوى؟...

اگر تلف شدن من در رسیدن به تو باشد، در آن شتاب کن فداى تو شوم.

و به هرچه بخواهى در راه عشق خودت مرا آزمایش کن که آنچه را که رضاى تو در آن است انتخاب مى‏کنم.

قسم به جمال خودت که از او پوشیده‏اى و جلال خودت که او را سرگردان ساخته‏اى و در کوى تو عذاب را شربت گوارا مى داند.

دل من آب شد پس به او اجازه بده که تو را آرزو کند، در این قلب نیم رمقى براى امید و تمناى تو هست.

بنابراین درخواست برقرارى دولت کریمه حضرت مهدى ارواحنا له الفداء بهترین پاداش و عیدى است که مى‏توان در روز عید فطر از خداوند متعال آن را درخواست نمود.

سیدبن طاووس در ضمن اعمال روز عید از امام باقرعلیه السلام نقل مى‏کند: هنگامى که از منزل خارج شده و به سوى نماز عید مى‏روى دعاى اللّهم من تهیّأ را مى‏خوانى و هنگامى که به نام مبارک حضرت صاحب الزمان ارواحنا له الفداء رسیدى با آرزوى تحقق وعده الهى و استقرار حکومت عدل مهدوى ارواحنا له الفداء مى‏گویى: «اللّهم افتح لنا فتحاً یسیراً و انصره نصراً عزیزاً...اللّهم انّا نرغب الیک فى دولةٍ کریمةٍ تعزّ بها الاسلام و اهله و تذّلّ بها النّفاق و اهله...؛»


خداوندا براى ما فتح آسان عنایت فرما و آن حضرت را با نصرتى عزتبخش یارى نما،

پروردگارا! ما خواهان ایجاد دولت کریمه‏اى هستیم که با آن به اسلام و مسلمانان عزت بخشیده

و جبهه نفاق و اهلش را به خاک مذلّت بنشانى. (اقبال الاعمال، ج 1، ص 476.)





عید است و دلم خانه ویرانه، بیا

این خانه تکانـــدیم ز بیگانه، بیا


یک مـــــاه تمـــام میهمانت بودیم

یک روز به مهمانی این خانه بیا


عید بر شما مبارک

mci5e1jovhl4hen9rncc.jpg

بار الها مددی کن

که کنار پسر فاطمه هنگام اذان

سحر جمعه ای از این ایام

پشت دیوار بقیع

ما بایستیم به نماز

نمازی که نثار حرم و گنبد برپا شده ی

حضرت زهرا بکنیم
.

***********************************

سالروز تخریب قبور مطهر اهل بیت (ع) در بقیع

به دست بــــدعـت گـــــزاران بی بصیرت وهـــابی

به حضور امام زمان (ع) و شیعیان اهل بیت (ع)

تسلیت و تعـــــــزیت باد.



باید از آفــــــــاق و انفس بگذرى تا جـــان شوى
و آنگه از جان بگذرى تا در خور جـــانان شوى

طُـــــــرّه گیســـــــــوى او، در کف نیاید رایـــگان
باید اندر این طریقت، پاى و سر چوگان شوى

کـــــى توانــــــى خواند در محراب ابرویش نماز؟
قـــــرنها باید در این اندیشه، سرگردان شوى

در ره خــــــال لبش، لبـــــــریز بــــــاید جــام درد
رنج را افـــزون کنى، نى در پى درمان، شوى

در هواى چشم مستش، در صف مستان شهر
پاى کوبى، دست افشانى و هم‏پیمان شوى

e262db2aa84045420e0c5b3755fc17f9-425


شود آیا که شبی بر دل من یار شوی؟
یار این خسته ی غمدیده ی بیمار شوی؟

سینه ی غم زده ام بهر تو سوزد همه شب
دل من آب شده کی تو پدیدار شوی؟

با کلافی بنشستم سر بازار رخت
کی تو ای یوسف من بر سر بازار شوی؟

همچو یعقوب شده دیده ام از درد فراق
کی به پیراهن خود نور شب تار شوی؟

هر که مشتاق تو شد گوشه ی چشم تو خرید
شود آیا که مرا هم تو خریدار شوی؟

ز غم غربت تو شام غریبان شده دل
چه شود گر تو مددکار دل زار شوی؟!

شعله ی خیمه ی آتش زده گوید که بیا
زائر بی کفنی بی سر و خونبار شوی؟!

خدایا به روی درخشان مهدی
به زلف سیاه و پریشان مهدی

به قلب رئوفش که دریای داغ است
به چشمان از غصه گریان مهدی

به لب های گرم علی یا علیش
به ذکر حسین و حسن جان مهدی

به حال نیاز و قنوت نمازش
به سبحان سبحان سبحان مهدی

به برق نگاه و به خال سیاهش
به عطر ملیح گریبان مهدی

به حج جمیلش به جاه جلیلش
به صوت حجازی قرآن مهدی

به صبح عراق و شبانگاه شامش
به آهنگ سمت خراسان مهدی

به جان داده های مسیر عبورش
به شهد شهود شهیدان مهدی

مرا دائم الاشتیاقش بگردان
مرا سینه چاک فراقش بگردان

مابی تو دل به لذت عالم نمی دهیم ...

عشق تو را به عالم و آدم نمی دهیم


هر روز ، در نبودنِ تو پیرتر شدیم ...

در سینه مان هوای به جز غم نمی دهیم


سر باز کرده در هوست زخم هایمان ...

زخمی که هیچ وقت به مرهم نمی دهیم


از جام مهر و عشق تو در قلبهایمان

یک جرعه را به چشمه ی زمزم نمی دهیم


آقا بیا اگر چه نداریم توشه ای ...

جز جان خویش در ره همدم نمی دهیم


دار و ندارمان دل و دل دادنِ به توست ...

هرچند وسعمان نرسد کم نمی دهیم ...





یا رب زغمش تا چند اشـــــــکم ز بصر آید

بنشســته سر راهش ، شاید  ز سفر آید


تا چند بنالم زار  شب تا سحر از هـــجرش

کوکب شِمُرم هر شب ، شاید که سحر آید


هر دم که رخش بینم خواهم دگرش دیدن

بازش نــگرم شــــــــــاید یک بــــــار دگر آید

 از دیده نـــــــهان امــــــا اندر دل من جایش

 او را طلـــــبم هر شب شـــــــاید که ز در آید


با کس نتوانم گفت من راز درون خـــــــویش

کز درد غم هـــــجرش دل را چه به ســــر آید


می سوزم و می ســــــــازم از درد فراق اما

تیر غم او بر دل افـــــــزون ز شَـــــــــــمَر آید

"حیران" به فغان تا کی با محنت و غم همدم

یارب نظری کان شاه از پــــــرده بــــــدر آیــــد


پر کن دوباره کیل مرا ایهاالعزیز !

رو از من شکسته بر مگردان ایهاالعزیز !

چیزی که از بزرگی تو کم نمی شود

این کاسه را " فاوف لنا ... " ایهاالعزیز !

خالی تر از دو دست من این چشم خالی است

محتاج یک نگاه تو یــــا ایها العـــــزیز . . .