نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۴۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اخلاق» ثبت شده است

غیبت ، حقّ الناس ، آبروی افراد

  غیبتحق الناس است زیرا آبروی خلق خدا را می برد


لذا ارزش آبروی هر کس = ارزش جان و مال او

 

تا صاحب حق راضی نشود خدا او را نمی بخشد و ای بسا غیبت می کند و دسترسی برای جلب رضایت طرف پیدا نمی کند و این بار گناه برای همیشه بر دوش او می ماند . آنها که غیبت را وسیله تفریح و سر گرمی مجالس خودشان قرار می دهند اگر در این عواقب بیندیشند ، قطعاً تجدید نظر خواهند کرد .


پیشگیری یا درمان غیبت :

غیبت مانند بسیارى از صفات رذیله و مذموم تدریجاً به صورت یک بیمارى روانى در مى آید به گونه اى که غیبت کننده از کار خود لذت مى برد و از این که پیوسته آبروى این و آن را بریزد احساس رضا و خشنودى مى کند و این یکى از مراحل بسیار خطرناک اخلاقى است .

اینجاست که غیبت کننده باید قبل از هر چیز به درمان انگیزه هاى درونى غیبت که در اعماق روح اوست و به این گناه دامن مى زند ، بپردازد . انگیزه هائى همچون بخل ، حسد ، کینه توزى ، عداوت و خودبرتربینى . باید از طریق خودسازى و تفکر در عواقب سوء این صفات زشت و نتایج شومى که ببار مى آورد و همچنین از طریق ریاضت نفس ، این آلودگی ها را از جان و دل شسته تا بتواند زبان را از آلودگى به غیبت باز دارد سپس در مقام توبه بر آید . در مجموع رعایت امور زیر برای پیشگیری یا درمان غیبت کار ساز است :

 

1- از آنجا که عوامل زیادی در بروز و ظهور این صفت زشت مؤثر بوده باید به سراغ آنها رفت . حسد ، کینه توزی ، انحصار طلبی ، انتقام جویی ، کبر و خود برتربینی از عوامل مهمی می باشد که آدمی را به سراغ غیبت می فرستد و تا اینها از وجود انسان ریشه کن نشود صفت رذیله غیبت هم ریشه کن نخواهد شد .

 

2- توجه به پیامد های سوء معنوی و مادی ، فردی و اجتماعی که هر گاه انسان به این نکات توجه کند که غیبت او را از چشم مردم می اندازد ، به عنوان فردی خائن و حق نشناس و ضعیف و ناتوان در جامعه معرفی می کند ، پیوند اعتماد و اطمینان را در جامعه متزلزل می سازد قطعاً تجدید نظر خواهد کرد .

3- غیبت کننده باید به این حقیقت توجه کند که غیبت کردن یکی از نشانه های بارز ضعف و ناتوانی و فقدان شخصیت و عقده خود کم بینی است و او با غیبت کردن این صفات درونی خود را آشکار می سازد و پیش از آنکه شخصیت اجتماعی طرف را بشکند ، شخصیت خود را در هم می کوبد .

 

۴- برای ترک غیبت مخصوصاً در مورد کسانی که غیبت برای آنها به صورت یک عادت در آمده قبل از هر چیز مراقبت شدید و نظارت اکید بر زبان است ، پرهیز از معاشرت با دوستانی که او را به غیبت تشویق می کنند ، ترک مجالسی که مهیا برای غیبت است ، کلیه اموری که وسوسه غیبت در او ایجاد می کند . یکی از انگیزه های غیبت ، تبرئه خویشتن است مثلاً می گوید اگر من مرتکب گناه شدم فلان کس که از من بهتر است همین عمل و یا عملی بدتر از کار من را انجام داده است .

 

در حدیثی از امام علی (ع) آمده است :

« ما عمر مجلس بالغیبه الا خرب من الدین »

« مجلسی به وسیله غیبت آباد نشد مگر این که از نظر دین خراب گشت »

 

خداوند سبحان در قرآن کریم می فرماید :

« و لا یغتب بعضکم بعضا أیحب أحدکم أن یأکل لحم أخیه میتا فکرهتموه

و اتقوا الله إن الله تواب رحیم  »

 

« و هیچیک از شما دیگرى را غیبت نکند ، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ به یقین همه شما از این امر کراهت دارید تقواى الهى پیشه کنید که خداوند توبه پذیر و مهربان است . »

(سوره مبارکه حجرات ، آیه 12)

 

از آنجا که ممکن است افرادى که آلوده به بعضى از گناهان ظن و گمان بد و تجسس و عیبجویی و غیبت می باشند با شنیدن این آیات متنبه شوند و در صدد جبران بر آیند ، در پایان آیه راه را به روى آنها گشوده و مى فرماید : « تقواى الهى پیشه کنید و از خدا بترسید که خداوند توبه پذیر و مهربان است . » نخست باید روح تقوا و خدا ترسى زنده شود و به دنبال آن توبه از گناه صورت گیرد تا لطف و رحمت الهى شامل حال آنها شود .

 

کفاره غیبت :

پیامبر خدا (ص) فرمودند :

« تَستَغفِرُ اللَّهَ لِمَنِ اغتَبتَهُ کلَّما ذَکرتَهُ »

« کفّاره اش این است که هر گاه به یاد کسى که از او غیبت کرده اى افتادى ، از خداوند برایش آمرزش بخواهى »

 

« إذا اغتابَ أحَدُکم أخاهُ فلْیَستَغفِرِ اللَّهَ فإنَّها کفّارَةٌ لَهُ »

« هر گاه یکى از شما غیبت برادرش را کرد ، از خداوند آمرزش بطلبد زیرا این کفّاره گناه اوست »

 

« مَن تَطَوَّلَ على أخِیهِ فی غِیبةٍ سَمِعَها فیهِ فی مَجلِسٍ فَرَدَّها عَنهُ رَدَّ اللَّهُ عَنهُ ألفَ بابٍ مِن السُّوءِ فی الدنیا و الآخِرَةِ »

 

« هر کس در مجلسى بشنود که از برادرش غیبت مى شود و آن را از او دفع کند ، خداوند هزار باب بدى را در دنیا و آخرت از او دفع کند » 

ضرورت پرهیز از شوخیهای ناروا

اگر چه در سیره نورانی اهل بیت علیهم السلام مزاح و شوخی جریان داشته است اما این رفتار، ضابطه مند بوده است. آنان به مسلمانان نیز سفارش می‌نمودند که در این گونه رفتارها، مواظب باشند که از دایره حق و حقیقت بیرون نروند و یا سبب آزار و اذیت دیگران نشوند.

اسلام برای مسلمانان در همه زمینه‌های اخلاقی ضوابط و مقررات خاصی را در نظر گرفته است و مسلمانان را به رعایت دقیق آن فرا می‌خواند.
اگر چه در سیره نورانی اهل بیت علیهم السلام مزاح و شوخی جریان داشته است اما این رفتار، ضابطه مند بوده است. آنان به مسلمانان نیز سفارش می‌نمودند که در این گونه رفتارها، مواظب باشند که از دایره حق و حقیقت بیرون نروند و یا سبب آزار و اذیت دیگران نشوند.
رسول خداصلی الله علیه وآله می‌فرماید: «اِنّی اَمزَحُ وَ لا اقُولُ اِلاّ حقاً؛ به درستی که من شوخی می‌کنم، اما هرگز جز حقیقت را نمی‌گویم.» 1 بدین معنا که دروغ گویی به خاطر شوخی را جایز نمی‌دانم. هم چنان که دیده می‌شود برخی به خاطر شوخ طبعی حاضر هستند دروغ یا هر سخن نادرست دیگری نیز بگویند. همچنین امام باقرعلیه السلام در این باره می‌فرماید: «اِنَّ الله عزَّ وَ جَلَّ یحِبُّ المُداعِبَ فِی الجماعَةِ بِلا رَفَثٍ؛ به درستی که خداوند بلند مرتبه و سترگ کسی را که در جمعی بدون فحش و یا سخن نادرست شوخی می‌کند دوست می‌دارد.»2
از این رو اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام برای یاد دادن و سفارش به شوخی و مزاحهای اسلامی به یاران و نزدیکان خود، توصیه‌های فراوانی در این زمینه به گونه رفتاری و گفتاری به آنان می‌نمودند. بر این مبنا، نوشته اند در بین یاران امام رضاعلیه السلام مرد شوخ طبعی بود که گاه دیگران را می‌خنداند. روزی با خود گفت بهتر است این مسئله را از امام رضاعلیه السلام بپرسد تا ببیند آیا کارش درست است، یا نه؟ خدمت امام رضاعلیه السلام رسید و از امام پرسید: «گاه پیش می‌آید که جمعی در جایی نشسته اند و با هم شوخی می‌نمایند و می‌خندند. آیا بر مردی که در میان آنان نشسته است رواست که در شوخی و خنده آنان شرکت نماید یا خیر؟‌» امام لبخندی زد و فرمود: «اشکالی ندارد به شرطی که گناه نباشد.‌» مرد دانست که منظور امام فحش و شوخیهای زشت است.
امام برای اینکه او منظورش را بهتر بفهمد داستانی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل کرد و فرمود: «پیامبرصلی الله علیه وآله نیز این گونه بود. گاه عربی بیابان نشین نزد ایشان می‌آمد و هدیه‌ای برایشان می‌آورد و وقتی هدیه را می‌داد به شوخی به پیامبرصلی الله علیه وآله می‌گفت: پولش را بده! رسول خداصلی الله علیه وآله نیز می‌خندید و از مزاح او شادمان می‌شد. و گاه که او را اندوهگین می‌دیدند می‌فرمود: کجاست آن عرب بذله گوی بیابان گرد؟ کاش اکنون نزد ما بود و شوخی می‌کرد.» 3
اما همان گونه که گفته شد دسته‌ای از روایات نیز به نکوهش مزاح پرداخته اند و مؤمنان را از مزاحهای ناپسند منع نموده اند. امام کاظم علیه السلام فرمودند: «اِیاکَ وَ المِزَاح فَاِنَّهُ یذهِبُ بِنُورِ اِیمَانِکَ؛ از مزاح دوری کن پس به درستی که آن، نورِ ایمان تو را از بین می‌برد.» 4
در این زمینه نوشته اند: در دوران امام سجادعلیه السلام مردی اهل مدینه بود که بسیار شوخی می‌کرد. به گونه‌ای که شوخیهای زیاده از حد او سبب رنجش و آزار دیگران می‌شد. و در شوخی با دیگران رعایت احترام و وقار کسی را هم نمی‌نمود و گاه سخنان بیهوده نیز می‌گفت. خود اقرار می‌کرد: «من تا کنون توانسته‌ام همگان را بخندانم اما نمی‌توانم علی بن حسین علیه السلام را به خنده آورم.» روزی تصمیم گرفت با امام سجادعلیه السلام شوخی نماید. دید امام به همراه دو غلامش در حال عبور کردن از کوچه هستند، آرام از پشت به امام نزدیک شد و جستی زد و عبای امام را از دوشش برداشت و فرار کرد. امام به شوخی زشت او اهمیت نداد. غلامان امام دنبالش دویدند و عبا را از دست او گرفتند و آوردند و بر دوش امام انداختند. امام پرسید: «آن مرد که بود؟‌» پاسخ دادند: «دلقکی که مردم را با کارهای خود و شوخیهایش می‌خنداند.‌» امام فرمود: «به او بگویید خداوند را روزی است که در آن بیهوده گران به زیان خود پی می‌برند.‌» 5
 در مورد شوخی بسیار نیز نهی فراوانی در روایات وجود دارد. چرا که شوخی اگر از حد خود بگذرد - هر چند پسندیده باشد - آثار منفی فراوانی به همراه دارد. از جمله آنان از بین رفتن هیبت آدمی است. هم چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره می‌فرماید: «کَثرَةُ المِزَاحِ تُسقِطُ الهَیبَةَ؛ شوخی زیاد شکوه آدمی را می‌زداید.‌» 6همچنین سبب کینه دیگران می‌گردد. امام علی علیه السلام فرمود: «کَثرَة المِزَاحِ یذهِبُ البَهَاءَ وَ یوجِبُ الشَّحنَاءَ؛ شوخی فراوان سبب رفتن آبرو و کینه توزی می‌گردد.‌» 7
نوشته اند روزی یکی از اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله که در جمع یاران در محضر ایشان نشسته بود، از جایش برخاست و خداحافظی کرد که برود. یکی دیگر از اصحاب کفشهای او را برای شوخی برداشت و پنهان کرد. مرد اندکی به دنبال کفشهای خود گشت اما آن را نیافت. برگشت و پرسید: «کفشهای مرا ندیدید؟‌» گفتند: «نه! ندیدیم.‌» در این لحظه مردی که کفشها را مخفی کرده بود گفت: «بیا! این کفشهایت‌» و اصحاب خندیدند. در این لحظه رسول خداصلی الله علیه وآله چهره در هم کشید و فرمود: ‌»[خیال می‌کنید] مؤمن چگونه برتری می‌یابد؟‌» کنایه از اینکه مؤمن باید همواره مواظب اعمال خود باشد. مرد شوخی کننده خجالت زده شد و عرض کرد: «ای رسول خدا! من فقط خواستم با او شوخی کنم [نه اینکه او را ناراحت نمایم].‌« اما پیامبر پاسخش را نگفت و فقط دو یا سه مرتبه جمله پیشین خود را تکرار کرد. 8


پی نوشت:

1) ابن ابی الحدید المعتزلی، شرح نهج البلاغه، قم، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1959 م، ج 6، ص 330.
2) الکافی، ج 2، ص 663.
3) همان، ج 2، ص 663، ح 1.
4) بحارالانوار، ج 69، ص 394.
5) همان، ج 46، ص 68.
6) غرر الحکم، حدیث 7101.
7) همان، 7126.
8) محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمة، قم، مکتبة الاعلام الاسلامی، چاپ اول، 1404 ه. ق، ج 9، ص 143.

منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره77.

                                                نامه امام رضا علیه السلام به عبدالعظیم حسنی

                         افسران - نامه امام رضا به عبدالعظیم حسنی - بسیار پر کاربرد برای امروز ما

                                                                                    منبع : قرآن و اهلبیت (ع)


حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) روایت می کند، مولایم امام رضا (علیه السلام)، برای من پیام فرستاد و فرمود: سلام مرا به دوستانم برسان و به آنان بگو، راهی را برای نفوذ و تسلط شیطان بر خود باز نگذارند، آنان را به راست­گوئی در سخن و ادای امانت وادار کن و همچنین به آنان دستور بده، در مسائل پوچ و بیهوده بحث و جدال را ترک نموده و سکوت اختیار کنند و باز به آنان دستور بده، به سوی هم روی آورند، با هم معاشرت کنند و به دیدار یک­دیگر رفته، ارتباط برقرار نمایند؛ زیرا این عمل موجب تقرب و محبوبیت نزد من می گردد!

ای عبدالعظیم! دوستان و یاران من نباید، وقت خود را صرف مخالفت و سرکوبی هم­دیگر نمایند. من با خود عهد کرده ام، هر کس مرتکب این­گونه اعمال مخرب و هستی سوز شود، و حتی یکی از دوستان مرا مورد خشم و ناراحتی قرار دهد، از خدا بخواهم، او را در دنیا گرفتار سخت ترین عذاب­ها کند و در آخرت نیز از زیانکاران باشد!

این مطلب را هم، برای آنان توضیح بده که، خداوند نیکوکاران آنها را آمرزیده و از بدکاران آنها هم در گذشته است، مگر کسانی که شرک آورده یا موجب تجاوز و اذیت به یکی از اولیاء و دوستان من شده، یا عداوت و کینه آنان را در دل داشته باشند؛ زیرا چنین گناهانی را پروردگار نمی آمرزد، مگر این­که از کار زشت خود بازگشت واقعی نمایند و آن را جبران کنند، وگرنه روح ایمان از قلب آنان می رود و از دایره ولایت ما خارج می شود و از آن بهره ای نخواهد برد، و بدان­که من، از آثار شوم چنین گناهان و لغزش­های خطرناکی به خدا پناه می برم

وصایای امام صادق علیه السلام، هنگام شهادت

 

 امام در لحظه مرگ وصایایی چندی می‌نماید که برخی در امر امامت، برخی در زمینه مسائل خانوادگی و بخشی در مورد عامه است.

-  به فرزندان خود فرمود: فَلا تَمُوتُنَّ اِلاُّ وَ اَنتُم مُسلِموُن؛ بکوشید که جز مسلمان نمی‌رید .

-  به کسان و خویشان فرمود: اِنَّ شَفاعَتَنَا لاتَنالُ مَستَخِفّاَ بِالصَّلاةِ؛ شفاعت ما به کسی که نماز را کوچک بشمارد نمی‌رسد .

-  به خانواده خود وصیت فرمود که پس از مرگش تا چند سال در موسم حج در منا برای ایشان مراسم عزاداری بر پا کنند.

-  دستور دادند برای خویشان و کسان هدیه‌ای بفرستند، حتی هفتاد دینار برای حسن افطس از خویشان ایشان. حسن افطس همان کسی است که با خنجر به امام حمله کرده بود و می‌فرمود می‌خواهد آیه قرآن را در مورد صله رحم اجرا کند.

و بالاخره بخشی از وصیت راجع به مردم بود که روؤس آن دعوت به وقار و آرامش، حفظ زبان، پرهیز از دروغ و تهمت و دشمنی، دوری از تجاوزکار، پرهیز از حسادت و ترک معاصی و ... بود.

-  درباره امام پس از خود، امام کاظم علیه السلام را برای چندمین بار منصوب کرد که ایشان در آن هنگام بر اساس سندی بیست سال داشتند.

-  بخشی از سفارش‌های ایشان درباره غسل و کفن و قبر خود بود که احکام اسلامی در این زمینه وجود دارد.

 - و بالاخره بخشی از وصیت راجع به مردم بود که روؤس آن دعوت به وقار و آرامش، حفظ زبان، پرهیز از دروغ و تهمت و دشمنی، دوری از تجاوزکار، پرهیز از حسادت و ترک معاصی و ... بود.

 

لحظه آخر

امام صادق علیه السلام در آخرین لحظات حیات که مرگ را نزدیک دیدند، دستور دادند که تمام خانواده و خویشان نزدیکش بر سر بالینش جمع گردند و پس از آن که همه آنان در کنار امام حاضر شدند، چشم بگشود و به صورت یکایک آنها نظر افکند و فرمود: «انّ شِفاعتنا لاتنال مستخفاٌ بالصلوة.»

این وصیت امام، دلیل آن است که در آئین اسلام، نماز جایگاهی مهم دارد، طوری که امام در آخرین لحظه‌های زندگی از میان هزاران مسئله فقط نماز را سفارش می‌کند و این نیست جز برای این که امام صادق علیه السلام هادی امت و پاسدار دین است و نماز از این دیدگاه از اهمیت فراوانی برخوردار می‌باشد.

ای سالمه! خداوند بهشت را بیافرید و بوی آن را بسیار خوش و مطبوع گردانید که از فاصله‌ای به مسافت دو هزار ساله به مشام می‌رسد، لیکن عاق و کسی که قطع رحم کرده بوی آن را احساس نمی‌کند و درنمی‌یابد.

به نظر من راز این که امام خویشاوندان نزدیکش را به نماز سفارش می‌کنند، آن است که مردم از آنان انتظار ارشاد و راهنمائی دارند، پس تبلیغ و توصیه این فریضه از زبان آنان مؤثرتر است. نکته دوم آن که نزدیکان امام و منسویان عترت نپندارند که به علت قرابت و داشتن نسبت با پیامبر از شفاعت او و اوصیای گرامی‌اش بهره‌مند خواهند بود، اگرچه در عمل به برخی از احکام سهل انگار باشند.

امام صادق علیه السلام بدین وسیله خواستند بیان کنند که خویشاوندی با پیامبر صلی الله علیه و آله اگر توأم با انجام فرائض و تکالیف دینی نباشد، سودی به آنان نخواهد داشت، بلکه این نسبت مسؤولیت ایشان را سنگین‌تر خواهد ساخت.ام‌حمیده مادر امام موسی کاظم و همسر امام صادق علیهماالسلام از این حال امام در شگفت بوده که چگونه امام به هنگام وفات نیز از این فریضه بزرگ غفلت نداشته است و هرگاه این حال امام را به یاد می‌آورده می‌گریسته است.از کارهای عجیب امام در ساعت رحلتش آن که دستور دادند برای تمام خویشاوندان نزدیکش صله و تحفه‌ای فرستاده شود و حتی برای حسن افطس مبلغ هفتاد دینار فرستاد.

سالمه کنیز و خدمتکار آن حضرت پرسید: «چگونه به مردی که با دشنه و خنجر به شما حمله آورده و قصد قتل شما را داشته است، چنین مبلغی را عطا می‌فرمائید؟»

امام در پاسخ فرمود: «می‌خواهی مشمول این آیه قرآن نباشم که فرمود: «وَالَّذینَ یَصِلُونَ ما اَمُرَاللهُ بِهِ یُوصَلَ وَ یَخَشونَ رَبَّهُم وَ یَخافُونَ سُوءِ الحِسابِ»؛ و آنان که فرمان خدا را در مورد صله رحم و دلجوئی از خویشاوندان اجرا می‌کنند و از خدایشان می‌ترسند و از محاسبه بدفرجام بیمناکند.

ای سالمه! خداوند بهشت را بیافرید و بوی آن را بسیار خوش و مطبوع گردانید که از فاصله‌ای به مسافت دو هزار ساله به مشام می‌رسد، لیکن عاق و کسی که قطع رحم کرده بوی آن را احساس نمی‌کند و درنمی‌یابد.

این وصیت امام نیز بیانگر اهمیت صله رحم است و رفتار خود امام هم اینگونه بوده که با ارحامش پیوند داشته و حتی با آنان که با او بریده و به قصد کشتنش به طرف او حمله کرده بودند به طریق نیکو رفتار کرد و مبلغی صله فرستاد، و به راستی که این، خلق و خوی انبیاء و اولیاء است. (2)

 پی‌نوشت‌ها:

1. به نقل از کتاب صفحاتی از زندگانی امام صادق علیه السلام.

2. به نقل از کتاب احیاگر تشیع.


یوسف می دانست تمام درها بسته هستند

اما به خاطر خدا حتی به سوی درهای بسته دوید...

و تمام درهای بسته برایش باز شد

اگر تمام درهای دنیا به رویت بسته بود

بدو

چون خدای تو و یوسف یکی ست ...

ثامن تم:اکسیر نماز...

یکی از علماء از کربلا و نجف برمی گشت ولی در راه برگشت در اطراف کرمانشاه و همدان گرفتار دزدان شده و هر چه او و رفقایش داشتند، همه را سارقین غارت نمودند.
آن عالم می گوید : « من کتابی داشتم که سالها با زحمت و مشقّت زیادی آن را نوشته بودم و چون خیلی مورد علاقه ام بود در سفر و حضر با من همراه بود، اتفاقاً کتاب یاد شده نیز به سرقت رفت، به ناچار به یکی از سارقین گفتم من کتابی در میان اموالم داشتم که شما آن را به غارت برده اید و اگر ممکن است آن را به من برگردانید زیرا بدرد شما نمی خورد».
آن شخص گفت: « ما بدون اجازه رئیس نمی توانیم کتاب شما را پس بدهیم و اصلاً حق نداریم دست به اموال بزنیم ».
گفتم: « رئیس شما کجا است ».
گفت: « پشت این کوه جایگاه او است » .
لذا من به همراهی آن دزد به نزد رئیسشان رفتیم، وقتی وارد شدیم دیدم که رئیس دزدها نماز می خواند. موقعی که از نماز فارغ شد آن دزد به رئیس خود گفت:
« این عالم یک کتابی بین اموال دارد و آن را می خواهد و ما بدون اجازه‎ی شما نخواستیم بدهیم ».
من به رئیس دزدها گفتم: « اگر شما رئیس راهزنان هستید، پس این نماز خواندن چرا؟ نماز کجا؟ دزدی کجا؟ ».
گفت: « درست است که من رئیس راهزنان هستم ولی چیزی که هست، انسان نباید رابطه‎ی خود را با خدا به کلّی قطع کند و از خدا تماماً روی گردان شود، بلکه باید یک راه آشتی را باقی گذارد. حالا که شما عالمید به احترام شما اموال را برمی گردانیم ».
و دستور داد همین کار را کردند و ما هم خوشحال با اموالمان به راهمان ادامه دادیم.
پس از مدّتی که به کربلا و نجف برگشتم، روزی در حرم امام حسین - علیه السّلام - همان مرد را دیدم که با حال خضوع و خشوع گریه و دعا می کرد. وقتی که مرا دید شناخت و گفت:
« مرا می شناسی؟ »
گفتم: « آری! »
گفت: « چون نماز را ترک نکردم و رابطه ام با خدا ادامه داشت، خدا هم توفیق توبه داده و از دزدی دست برداشتم و هر چه از اموال مردم نزد من بود، به صاحبانشان برگرداندم و هر که را نمی شناختم از طرف آنها صدقه دادم و اکنون توفیق توبه و زیارت پیدا کرده‌ام .



ﻧﻤﺎز را آرام و ﺑﺎ ﺗﺄﻧّﯽ ﺑﺨﻮان، ﺷﺎﯾﺪ ﯾﺎدت ﺑﯿﺎﯾﺪ ﮐﻪ داری ﺑﺎ ﺧﺪا ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽﮐﻨﯽ و ﺧﺪا دارد ﺑﺎ ﺗﻮ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ. در ﻧﻤﺎز ﺧﻮدت ﺑﺎش و ﻧﮕﺬار ﺣﻮاﺳﺖ ﺟـﺎی دﯾﮕـﺮ ﺑـﺮود
.
اﺻﻼ دﻗﺖ ﮐﻦ و ﺑﺒﯿﻦ ﮐﯿﺴﺖ ﮐﻪ دارد ﻧﻤﺎز ﻣﯽﺧﻮاﻧﺪ.


حاج اسماعیل دولابی


آیت الله بهجت: از ما، عمل چندانی نخواسته اند! مهم تر از عمل کردن، “عمل نکردن” است! تقوا یعنی “عمل گناه را مرتکب نشدن! همه میپرسند چه کار کنیم؟من میگویم: بگویید چه کار نکنیم؟و پاسخ اینست:گــــــــنــــــــــــاه نــــکــنــیــد. شاه کلید اصلی رابطه با خدا ” گــنــاه نــکــردن ” است.
درسی <a href="http://tehrankids.com" >زیبا</a> از امیر دلها

امام على علیه السلام داراى جاذبه هاى عجیبى بود، و دوست و دشمن ، مسلمان و کافر را جذب مى کرد، تا جایى که کسانى در این راه دست خود را قطع مى کردند، و از آئین خود منصرف گردیده ، آئین بحق على علیه السلام  را مى پذیرفتند.

روزى على علیه السلام کنیزى را دید که محزون و گرایان است ، و چون از علتش پرسید، جواب داد: صاحبم مرا براى خرید گوشت مأمور ساخت ، و چون گوشت را خریدم مورد پسند وى واقع نشد، لذا آن را برگرداندم ، دوباره قصاب گوشت را عوض کرد و گفت : چنانچه بار دیگر بیاورى عوض نمى کنم ، ولى صاحبم این گوشت را نیز نپسندید، نمى دانم چه کار کنم ؟

حضرت فرمودند: من حاضرم تو را به پیش صاحبت ببرم ، و از او تقاضا کنم که آزارت ندهد، و یا از قصاب بخواهم گوشت را براى بار دوم عوض ‍ کند، کدام را انتخاب مى کنى ؟

به درخواست کنیز آن حضرت به مغازه قصابى وارد شد، و از قصاب خواست که گوشت را عوض کند، و یا معامله را اقاله نماید ( وجنس را پس بگیرد).

قصاب امیرالمۆمنین علیه السلام را نمى شناخت ، و لذا مشتى بر سینه آن حضرت زد و گفت : برو بیرون به شما مربوط نیست !!

على علیه السلام با آن همه توان و شجاعت و قدرتى که داشت ، مشت قصاب را تحمل کرد و چیزى به او نگفت !! و کنیز را به خانه اش برگرداند، و به ارباب سفارش کرد که وى را آزار ندهد.

چون صاحب کنیز، مولاى متقیان را شناخت ، کنیز را به شکرانه تشریف آوردن آن حضرت آزاد ساخت .

ولى از سوى دیگر چون مردم ، آن حضرت را هنگام وارد شدن به مغازه قصابى دیده بودند، لذا به سراغش آمدند و گفتند: امیرالمۆمنین چه شد و کجا رفت ؟


قصاب که مردى غریب و از عاشقان مولا بود، و اساسا براى دیدار آن حضرت به کوفه آمده بود، ولى على علیه السلام هنگام ورود وى به کوفه ، در مسافرت به سر مى برد، جواب داد: من کجا و على کجا؟ من که مدتها است که در انتظار على هستم.

گفتند: همان عربى که با کنیز گریان وارد مغازه ات شد على علیه السلام بود!!

قصاب که دید که به چه بزرگوارى جسارت کرده است ، گرفتار غم و اندوه شدیدى شد، و لذا دستش را با ساطور قصابى قطع کرده و بى هوش ‍ افتاد!!

على علیه السلام چون از این جریان آگاه گشت بر بالین قصاب آمده ، و دست قطع شده را از زمین برداشت ، و بلافاصله آن را در جاى خود قرار داد، و از خدا خواست سلامتى را به وى برگرداند، در نتیجه دست قطع شده به برکت انفاس ملکوتى آن حضرت خوب شد. (1)

نظیر این جریان با کمى تفاوت در مورد بقالى پیش آمد، که حضرت در شفاعتش از کنیزى مشت او را نیز تحمل کرد.

امام على علیه السلام نه تنها در اخلاق و برخورد نمونه بود، و اسلام در وجود او تجسم پیدا مى کرد، بلکه به هر موضوعى در وجود او بنگریم ، وى همانند رسول خدا اسوه و الگو بود، در عدالت ، ایثار، اخلاص ، سوز و مسۆ ولیت ، جوانمردى و همه سیماى واقعى قرآن و اسلام بود، و لذا جاذبه داشت ، و دوست و دشمن در برابر وى خاضع بودند.

*     *     *     *     *

این اخلاق الهی امام، همواره الگویی شایسته برای شیعیان حقیقی آن حضرت بوده است. چنانکه مالک اشتر سردار شجاع و بی بدیل لشگر علی علیه السلام که در همه چیز از امام خود پیروی می کرد، روزی در کوفه در بازار عبور می کرد، یکی از بازاریان او را نشناخت، به خیال این که یک دهاتی فقیری عبور می کند، مقداری ته مانده سبزی را به سوی او پرتاب کرد، و از تلخ کاری خود خندید. مالک بی آن که سخنی بگوید از آنجا عبور کرد.


 مردی به آن بازاری گفت: آیا این شخص را نشناختی؟

او گفت: نه.

آن مرد گفت:  او مالک اشتر، سردار بزرگ سپاه علی بود.

بازاری با شنیدن این سخن ترسان و لرزان به دنبال مالک شتافت، تا به محضرش رسیده عذرخواهی کند. دید مالک وارد مسجد شد و به نماز ایستاد، بازاری پس از نماز نزد مالک آمد و با کمال فروتنی به عذرخواهی پرداخت. مالک گفت:

«سوگند به خدا به مسجد نیامدم مگر برای این که دعا کنم تا خدا تو را بیامرزد و اصلاح کند.» (2)

این رأفت اسلامی، و برخورد بزرگوارانه و عفو و گذشت شاگرد برجسته و دست پرورده امیرمۆمنان، نشان می دهد که شاگردان و شیعیان علی علیه السلام باید در هر حال و مقام خصلت عفو و بخشش را از یاد نبرند.

..........................................

پی نوشت:

1) بحارالانوار، ج 41، ص 48.

2) همان، ج 42، ص 157.

در خلوتمان با خدا
 تضرعاتمان،توبه مان ،نماز هایمان ، عباداتمان
 مخصوصا دعای شریف
 «عظم البلاء و برح الخفاء» را بخوانیم؛
 از خدا بخواهیم برساند صاحب کار را ؛
 با او باشیم حالا اگر رساند
 اگر نرساند ،دور نرویم از او، از رضای او دور نرویم .
 او می بیند ،
 او می داند حرف هایی که ما به همدیگر می زنیم .
 او عین الله الناظره [ است ] و جلوتر از ماها می شنود
 حرف ما را ؛
 بلکه خودمان که حرف می زنیم این صدا از لب می آید
 به گوش ،فاصله ای دارد ، او جلوتر از این فاصله ،
 حرف خودمان را می شنود ،از خودمان ، کلام خودمان را ؛
 آن وقت ما می توانیم کاری بکنیم که او نفهمد ؟!
 می توانیم کار بکنیم که او نداند ؟!


                                                                  حضرت آیت الله بهجت

آیت الله بهجت