نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۹ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است


 چرا شیعیان با دست باز نماز می خوانند؟ پرسشی است که حضرت آیت الله العظمی سبحانی به ان در پایگاه خود پاسخ داده اند. متن پاسخ ایشان به این شرح است:

قرار دادن دست راست بر روی دست چپ در نماز (دست بسته نماز خواندن) از اموری است که استحباب آن بین فقهای سه مذهب از مذاهب چهارگانة اهل سنّت مشهور است:

حنفی‌ها می‌گویند:روی هم گذاشتن دست‌ها در نماز، سنّت است وواجب نیست، و برای مرد بهتر است که کف دست راستش را بر پشت دست چپ، زیر ناف قرار دهد، و زن دست‌ها را بر سینه‌اش بگذارد.

شافعی‌ها می‌گویند: گذاشتن دست روی یکدیگر، در نماز، برای مرد و زن سنّت است و بهتر است که کف دست راست را بر پشت دست چپ زیر سینه و بالای ناف به سمت چپ قرار دهد.

حنبلی‌ها می‌گویند: گذاشتن دست‌ها روی هم، سنّت است و بهتر است که کف دست راست را بر پشت دست چپ نهاده، زیر ناف قرار دهند.

فرقه مالکیّه بر خلاف سه مذهب فوق می‌گویند: آویختنِ دست‌ها در نمازهای واجب، مستحب است، قبل از مالکی‌ها نیز جماعتی همین قول را گفته‌اند که از آن جمله‌اند: عبداللّه بن زبیر، سعید بن مسیّب، سعید بن جبیر، عطاء، ابن جریح، نخعی، حسن بصری، ابن سیرین و جماعتی از فقها.

از امام اوزاعی منقول است که نمازگزار، بین آویختن دست‌ها یا روی هم قرار دادن آنها مخیر است.[1]

امّا مشهور بین شیعه امامیّه آن است که قرار دادن دست‌ها روی یکدیگر در نماز، حرام، و موجب بطلان نماز است و به ندرت از فقهای شیعه کسی قائل به کراهت شده، مانند ابو الصلاح حلبی در کافی.[2]

کیفیت نماز پیامبر(ص)


با این که به جز مالکی‌ها، مذاهب دیگر اهل سنّت، قرار دادن دست چپ بر دست راست در نماز را جایز شمرده‌اند و دربارة این مسأله سخن بسیار گفته‌اند، با این حال دلیل قانع کننده‌ای حتّی بر جواز آن ندارند،چه رسد بر استحباب. بلکه می‌توان ادّعا کرد که دلایلی بر خلاف ادعای آنان وجود دارد و روایاتی که از فریقین (شیعه و سنّی) بیانگر طریقه نماز گزاردن رسول اکرم(ص) است، از گذاشتن دست‌ها بر یکدیگر سخنی به میان نیاورده است و امکان ندارد که پیامبر (ص) امر مستحبّی را در طول حیات خود(یا بخشی از آن) ترک نماید. اکنون سه نمونه از این روایات، دو مورد از طریق اهل سنّت و دیگری از طریق شیعه امامیّه را ذکر می‌کنیم که هر دو روایت، چگونگی نماز پیامبر(ص) را بیان می‌کند و در هیچ‌یک کو‌چکترین اشاره‌ای به روی هم قرار دادن دست نشده، چه رسد به چگونگی آن:

الف: حدیث ابی حُمید ساعدی

حدیث ابی حُمید ساعدی را برخی از محدّثان (سنّی) روایت کرده‌اند و ما از کتاب سنن بیهقی نقل می‌کنیم که گفت: او رو به اصحاب پیامبر کرد و گفت: من داناترین شما به نماز رسول خدا (ص) هستم. گفتند: به چه سبب؟ زیرا تو نه بیش از ما پیرو آن حضرت بوده‌ای و نه افزونتر از ما مصاحبتش کرده‌ای. گفت: چرا، گفتند: پس (کیفیّت نماز آن حضرت را) بر ما عرضه کن. ابوحُمید گفت:

رسول خدا(ص) هرگاه می‌خواست به نماز بایستد، دست‌ها را تا برابر شانه‌هایش بالا می‌بُرد، سپس تکبیر می‌گفت و هنگامی که همه اعضایش به حال اعتدال در جای خود قرار می‌گرفت به قرائت می‌پرداخت، آنگاه تکبیر می‌گفت و دست‌ها را تا برابر شانه بالا می‌بُرد، پس از آن به رکوع می‌رفت و دو کف دست را بر زانوها می‌گذاشت و در حال اعتدال که نه سرش را بالا می‌گرفت و نه پایین می‌انداخت، رکوع را انجام می‌داد. سپس از رکوع سر بلند می‌کرد(می‌ایستاد) و می‌گفت: سمع اللّه لمن حمده. آنگاه دست‌ها را تا برابر شانه‌ها بالا می‌بُرد و تکبیر می‌گفت، سپس (برای سجده) متوجّه زمین شده و دست‌هایش را (در سجده) از پهلوهایش جدا می‌گرفت، آنگاه سر از سجده برمی‌داشت و پای چپش را خم می‌کرد و بر آن می‌نشست. انگشتان پاهایش را در سجده باز می‌نمود و سجده دوم را نیز همین‌گونه انجام می‌داد و پس از سجده، تکبیر می‌گفت، سپس پایش را خم کرده بر آن می‌نشست در حالی که هر عضوی به حال اعتدال قرار می‌گرفت. رکعت بعدی را هم به همین کیفیّت انجام می‌داد و پس از دو رکعت در حال قیام تکبیر می‌گفت و دست‌هایش را تا برابر شانه‌ها بالا می‌برد همانگونه که تکبیر افتتاحیّه را انجام می‌داد و در بقیّه نمازش نیز همین‌طور عمل می‌کرد تا به سجده آخر. پس از آن سلام می‌گفت، پای چپ را عقب قرار می‌داد و بر سمت چپ بر وَرِک[3] می‌نشست.

همه گفتند: ابوحمید راست گفت، رسول خدا(ص) بدین گونه نماز می‌گزارد.[4]

این بود حدیثی در مقام بیان کیفیّت نماز رسول خدا(ص) که از طریق اهل سنّت روایت شده که وجه دلالت آن را دانستیم. اکنون به حدیثی که شیعه امامیه روایت کرده توجه کنید:

ب: حدیث حمّاد بن عیسی

حمّاد بن عیسی از امام جعفر صادق (ع) روایت کرده که آن حضرت فرمود: چه قدر ناپسند است برای مردی که 60یا 70 سال از عمرش بگذرد و یک نماز با شرایط کامل انجام نداده باشد. حمّاد گفت: (از این سخن امام (ع)) در دلم احساس حقارت کردم و عرض کردم: فدایت شوم، نماز را (با شرایط کامل) به من تعلیم فرما.

پس ابوعبداللّه (ع) (جعفر بن محمّد‘) راست قامت رو به قبله ایستاد و دست‌هایش را با انگشتان بسته بر روی رانهایش انداخت و پاهایش را نزدیک به هم به فاصلة سه انگشت باز قرار داد و انگشتان پاهایش همه رو به قبله بود و آنها را از قبله منحرف نمی‌کرد و با خشوع و فروتنی تمام بود، پس تکبیر گفت و سوره حمد و قل هو اللّه احد را با ترتیل قرائت کرد، سپس به اندازه نفس کشیدنی در حال قیام صبر کرد و پس از آن تکبیر گفت در حالی که هنوز ایستاده بود، آنگاه به رکوع رفت و دو کف دستش را با انگشتان باز روی کاسه زانوهایش قرار داد و زانوها را به عقب داد تا پشتش صاف شد به طوری که اگر قطره‌ای آب یا روغن بر پشتش ریخته می‌شد به واسطه راست بودن پشتش به هیچ طرف مایل نمی‌گشت، امام گردنش را (در رکوع) راست گرفت و چشمانش را بست و سه مرتبه با ترتیل تسبیح (سبحان رَبّی العظیم وبحمده) گفت، سپس راست قامت ایستاد و چون کاملاً به حال قیام درآمد، گفت: «سمع اللّه لمن حمده» و بعد از آن در همان حال قیام، تکبیر گفت و دستها را تا مقابل صورت بالا آورد، و آنگاه به سجده رفت و دستهایش را قبل از زانوها بر زمین گذاشت و سه مرتبه گفت: سبحان ربّی الأعلى وبحمده، و (در سجده) عضوی از بدنش را بر عضو دیگر نگذاشت و بر هشت موضع سجده کرد: پیشانی، دو کف دست، دو کاسه زانو، دو انگشت ابهام پا، و بینی، ( گذاشتن هفت موضع در سجده بر زمین واجب و گذاشتن بینی بر خاک سنّت است که اِرغام نامیده می‌شود). سپس سر از سجده برداشت و هنگامی که راست نشست، تکبیر گفت و ساق پای چپ را خم کرده، روی آن نشست و پشت پای راستش را بر کف پای چپش گذاشت و گفت: «أستغفر اللّه ربّی و أتوب إلیه»، و در همان حال نشسته تکبیر گفت و بعد سجده دوم را مانند سجده اوّل بجا آورد و همان ذکر تسبیح را در سجده دوم نیز گفت و از عضوی از بدنش برای عضو دیگر در رکوع و سجود کمک نگرفت و در حال سجده دست‌هایش را به صورت بال از بدنش جدا گرفت و ذراعِ دستها را بر زمین نگذاشت و بدین ترتیب دو رکعت نماز بجا آورد .

سپس فرمود: ای حمّاد، این گونه نماز بخوان، و در نماز به هیچ سویی التفات مکن و با دست‌ها و انگشتانت بازی مکن و آب دهان به راست و چپ یا پیش رویت مینداز.[5]

چنان که ملاحظه می‌شود هر دو روایت در صدد بیان کیفیّت نماز واجب است و در هیچکدام کوچکترین اشاره‌ای به روی هم گذاشتن دست‌ها نشده است، زیرا اگر گرفتن دست سنّت بود، امام صادق (ع) در بیان خود آن را ترک نمی‌کرد و حال این که آن حضرت با عمل خود، نماز رسول خدا (ص) را برای ما مجسّم می‌کرد، چون او از پدرش امام باقر(ع) و امام باقر(ع) از پدرانش و آنها از امیرمؤمنان(ع) و او از رسول اعظم صلوات اللّه علیهم اجمعین گرفته‌اند. بنابراین، دست روی دست گذاشتن در نماز بدعت است؛ زیرا گرفتن دست در واقع داخل کردن چیزی است در شریعت که از شریعت نیست.

ج. آموزش نماز به کسی که نماز صحیح نمی‌خواند

در میان محدثان اهل سنت حدیثی است به نام «حدیث المسیء صلاتُه» یعنی حدیث کسی که نماز خود را صحیح نمی‌خواند، در این حدیث چنین آمده است:

ابوهریره می‌گوید: پیامبر وارد مسجد شد، مردی نیز وارد مسجد شد و نماز گزارد، سپس به حضور پیامبر آمد و سلام کرد. پیامبر سلام او را پاسخ گفت و فرمود: برگرد و دو مرتبه نماز بخوان، رفت و نماز گزارد و به سوی پیامبر بازگشت، پیامبر نیز فرمود: برگرد باز نماز بگزار، این کار سه بار تکرار شد، سرانجام آن مرد عرض کرد: سوگند به خدایی که تو را به حق مبعوث کرده است، من جز آنچه انجام می‌دهم، چیزی نمی‌دانم، چه بهتر که نماز را به من بیاموزی.

در این هنگام پیامبر فرمود: هرگاه به نماز ایستادی تکبیر بگو، سپس آنچه از آیات قرآن می‌دانی، بخوان، سپس رکوع کن به گونه‌ای که بدنت آرام گردد، آنگاه پیامبر دیگر اجزا و شروط نماز را به او می‌آموخت[6] و هیچ اشاره‌ای به گذاردن دست راست بر دست چپ نمی‌کند، در حالی که اگر این کار واجب و یا مستحب مؤکد بود، از گفتن آن خودداری نمی‌کرد.

نظر ائمّه اهل بیت(علیهم السلام)

با توجه به آنچه تاکنون گفته شد، روشن گردید که سنت بودن دست روی دست گذاشتن در نماز ثابت نشده است، بدین جهت می‌بینیم که ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) از این عمل (گرفتن دست در نماز)، احتراز می‌کردند و آن را از افعال مجوس در مقابل پادشاه می‌دانستند.

محمّد بن مسلم از امام جعفر صادق یا امام محمّد باقر ‘روایت کرده، می‌گوید: به آن حضرت عرض کردم: حکم کسی که دستش را در نماز بر دست دیگر می‌گذارد، چیست؟ فرمود: این عمل، تکفیر است و نباید انجام شود.(تکفیر به معنی تعظیم در مقابل پادشاهان است).

زراره از حضرت امام محمّد باقر (ع) روایت کرده که فرمود: بر تو باد توجه به نماز، و در نماز تکفیر مکن(دستهایت را بر هم مگذار)، زیرا مجوس این عمل را انجام می‌دهند.

صدوق به سندی از امیر مؤمنان علی (ع) روایت کرده که آن حضرت فرمود: مسلمان دستهایش را در نماز جمع نمی‌کند و در حالی که در مقابل خدای عزّ وجلّ ایستاده است، تشبّه به اهل کفر (یعنی مجوس) نمی‌ورزد.[7]

در خاتمه یادآوری می‌کنیم که آقای دکتر علی سالوس بعد از نقل نظریات و فتاوای فقهای شیعه و سنّی، (در مورد نهادن دست‌ها بر یکدیگر در حال نماز) به کسانی که دست روی دست گذاشتن را حرام می‌دانند حمله کرده و می‌گوید: «کسانی که قائل به حرمت و مبطل بودن این عمل هستند یا تنها آن را حرام می‌دانند، به واسطه تعصب مذهبی، بین مسلمین اختلاف و تفرقه ایجاد می‌کنند».[8]

جا دارد از ایشان پرسیده شود: اگر تلاش و بررسی وتحقیق در کتاب و سنّت، شیعه را به این نتیجه رسانده که گرفتن دست در نماز، امری است که بعد از نبی اکرم(ص) پیدا شده و مردم در زمان خلفا به آن امر می‌شدند، گناه شیعه چیست؟ و در این صورت هر کس گمان کند که آن عمل جزئی از نماز است چه واجب باشد یا مستحب، تحقیقاً در دین امری را بدعت نهاده که از دین نیست. آیا جزای کسی که در کتاب و سنّت اجتهاد و تحقیق نماید این است که با تیر اتّهام به تعصّب مذهبی و ایجاد اختلاف، مورد هدف قرار گیرد؟

اگر این اتّهام بجا باشد، آیا امام مالک را نیز می‌توان این گونه متّهم کرد؟ زیرا او گرفتن دست را مطلقاً، یا در نمازِ واجب، مکروه می‌داند. آیا می‌توان امام دارالهجره را  به تعصّب مذهبی و ایجاد خلاف متّهم کرد؟

به چه دلیل دست بسته نماز خواندن را نشانه تعصّب مذهبی و میل به اختلاف بین مسلمین نمی‌دانید؟ قضاوت با شماست.


--------------------------------------------------------------------------------

[1] .  محمّد جواد مغنیه: الفقه علی المذاهب الخمسه، ص 110، وملاحظه شود «رسالة مختصرة السدل» ا از دکتر عبدالحمید، ص 5.

[2] .  محمد حسن نجفی، جواهر الکلام:11/15ـ16.

[3] .  تورک عبارت است از این که انسان در حال نشستن بر روی پای چپ بنشیند، وروی پای راست را بر کف پای چپ قرار دهد.

[4] .  سنن بیهقی:2/72، 73، 101، 102; سنن أبی داود:1/194، باب افتتاح الصّلاة، حدیث 730ـ736; سنن ترمذی:2/98، باب صفة الصّلاة.

[5] .  شیخ حرّ عاملی: وسائل الشیعه، 4، باب 1 از ابواب افعال نماز، حدیث 1، و باب 17،

حدیث 1و2.

[6] .  صحیح بخاری، ج1، ص 189، شماره 793; صحیح مسلم:2/11.

[7] .  شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه:4، باب 15 از ابواب قواطع الصّلاة، حدیث 1، 2و 7.

[8] .  فقه الشیعة الإمامیه ومواضع الخلاف بینه و بین المذاهب الأربعه:183.

ابلیس بر حضرت عیسی (علیه السلام} آشکار شد و گفت:

تو نبودی که می گفتی جز آنچه خدا مقرّرت کرده است بر تو نرسد ؟

فرمود : بلی .

گفت : پس خویشتن را از قله این کوه فرو انداز اگر مقرّرت باشد که به سلامت مانی !

فرمود : خداوند را رسد که بندگان را آزماید نه بندگان را که خداوند را آزمایند !



خدیجه سلام‌الله‌علیها؛ همسنگری باوفا

حضرت خدیجه

چهار «زن» در میان تمام بانوان برجسته جهان، از آغاز تا انجام و در بین قهرمانان راستین تاریخ، به خاطر ویژگی های خاص خود در صدرند.(1) یکی از آن چهار زن، «خدیجه کبری» است. خدیجه ای که از آغاز بعثت و هنگامی که پیامبر اسلام صلی الله علیه واله مسئله وحی را برای او بازگو کرد، به وی صادقانه گروید و در راه این ایمان، تمامی دارایی و راحتی و رفاهش را بذل کرد و پیوسته تا واپسین دم زندگی و آخرین نفس نیز آن چه در امکان داشت، نثار پیامبر صلی الله علیه واله و گسترش اسلام کرد.

 

پشتیبان بزرگ اسلام

این بانوی با اخلاص، در تکوین بنای اسلام و پیشبرد آن با بهره گیری از ثروت سرشار و موقعیت و جایگاه عظیمش در دنیای آن روز، سهم به سزایی دارد، تا آنجا که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله درباره اش فرموده است:

«ما قام الاسلام الاّ بسیف علیّ و مال خدیجة؛ اسلام پا نگرفت مگر به شمشیر علی و ثروت خدیجه».(2)

وی در لحظات آغازین «بعثت» و سنگینی نزول وحی - که برای پیامبر صلی الله علیه واله دورانی بسیار سخت و بحرانی بود - در تأمین آرامش و امنیت خاطر او سخت می کوشید. با ایثار خالصانه ترین دوستی ها و جانفشانی های یک همسر، طعم شیرین محبت های یک مادر را - مادری که از فرزند در قبال حمله هر نوع دشمنی و تهدید هر خطری دفاع و حمایت می کند- بدو می چشانید.

« بنت الشاطی»- بانوی دانشمند و نویسنده توانای مصری - می گوید:

«آیا هیچ همسری را تاب آن هست که چون «خدیجه» دعوت تاریخی پیامبر صلی الله علیه واله را از صمیم دل و سویدای جان و با ایمانی نیرومند بدون یک ذرّه تردید و شک در صدق پیامش، بپذیرد و به استقبالش رود، با این یقین محکم که خداوند او را هیچ گاه خوار نخواهد ساخت؟ آیا در توان هیچ بانویی جز «خدیجه» با آن همه ثروت بی حساب و بخشش های فراوان هست که در اوج رفاه و آسایش، به نعمت و عزّت و شوکت شاهانه پشت کند تا در تیره ترین ایام سختی در کنار همسرش بایستد و با او در سخت ترین نوع شکنجه و آزار به پاس وفادار ماندن به ایمانش، شرکت کند؟!

بعید است که چنین باشد! بلکه او یگانه بانویی است که تمام امکاناتش را برای یاری پیامبر صلی الله علیه واله و تأمین اعتماد و آرامش و سلامت او به کار گرفت.»(3)

به خدا سوگند که هرگز بهتر از او نصیبم نشده! وی هنگامی به من گروید که دیگران تکفیرم کردند و هنگامی مرا تصدیق کرد که دیگران به تکذبیم پرداختند و هنگامی با دارایی اش به یاری من شتافت که دیگران محرومم ساختند. و خداوند از او، نه از زنی دیگر، به من فرزند عنایت کرد

و باز «بنت الشاطی» می نویسد:

«خدیجه سلام الله علیها در سنینی نبود که تحمل رنج و سختی بر او آسان باشد و از کسانی نبود که در جریان زندگی با ننگی معیشت، محرومیت ها و تلخ کامی ها بار آمده و خو گرفته باشد. اما او، با وجود کهولت، راضی شد سختی هایی را که در اثر محاصره شدن «بنی هاشم» در «شعب ابی طالب» از طرف قریش تحمیل شد، تا سر حدّ مرگ تحمّل کند.»(4)

آری، در آن ایام این بانوی بزرگ پا به مرز 65 سالگی می گذاشت ولی علی رغم این فرسودگی و ضعف، بدون ذرّه‌ای تردید همچنان در کنار محمد صلی الله علیه واله و یاران اندکش صبر پیشه می ساخت و با آنان همگام شد و در این همگامی از خانه، مال و همه چیز خود با طیب خاطر و روحی آرام و مطمئن دست برداشت.(5)

 ادامه مطلب را ببینید

السلامـــ علیکـــ یا ربیـــعــــ الأنــــــامـــ

                         آقای من !

همه هفته شیفتگان بی قرارت به انتظار جمعه نشسته اند

و جمعه به انتظار تو نشسته اند ....

چه تلخ است آنگاه که جمعه امیدشان بوی یأس و نومیدی دهد ...

و باز چشم بدوزند به جمعه ای دیگر ...

و به راستی :


امان از غروب جمعـــــه


اللهم اکشف هذه الغمة عن هذه الامــــة بحضوره

و عجـــــــل لنا ظهوره


پرسش یک ایرانی قرضاوی را مات کرد

یوسف قرضاوی

 به گزارش رهروان ولایت به نقل از العالم، یک هموطن در تماس با برنامه زنده الشریعة و الحیاة شبکه الجزیره، پرسشی را خطاب به یوسف قرضاوی مفتی مصری الاصل قطری مطرح کرد و شیخ هم برای فرار از پرسشی که نه او و نه هیچ یک از مفتیان درباری جهان عرب پاسخی برای آن ندارند، خود را به نادانی زد و گفت: سوال را نفهمیدم!

شخصی به نام فؤاد محمد از ایران، خطاب به میهمان الجزیره این پرسش را مطرح کرد که "با توجه به این که اسلام، شرب خمر و فساد و دیکتاتوری و فتنه گری را حرام کرده، نظر شما در مورد حاکمانی همچون امیر قطر و پادشاه سعودی که به نام اسلام حکومت می کنند و این کارها را انجام می دهند، چیست؟"

مجری برنامه نیز پرسش مذکور را با حذف اسامی و با دقت و شمرده شمرده، تکرار کرد و منتظر پاسخ شد اما قرضاوی خود را به نفهمیدن زد و گفت: سوال را نفهمیدم!

باطل شدن روزه در صورت آب خوردن برای کسانی که تشنگی شدید دارند

اب خوردن روزه دار

چند روزی است که در فضای مجازی فتوایی  مبنی بر عدم باطل شدن روزه در صورت آب خوردن برای کسانی که تشنگی شدید دارند جنجال به پا کرده است، همه می دانیم که که بحث های عمیق فقهی کار اشخاص معمولی نیست و باید آن را به اهل فن آن یعنی مراجع بسپارند. در این مطلب قصد داریم تا نظر مراجع  بزرگوار تقلید را ذکر کنیم تا هر کسی تمسک به نظر مرجع خویش کند.


حضرات آیات امام خمینی، گلپایگانی، صافی، تبریزی، بهجت، فاضل: اگر روزه دار به قدرى تشنه شود که بترسد از تشنگى بمیرد«تبریزی: یا به مرض مبتلا شود»، مى‏ تواند«گلپایگانی، صافی: واجب است» به‏ اندازه‏ اى که از مردن نجات پیدا کند«تبریزی: به اندازه ای که از خوف نجات پیدا کند» آب بیاشامد، ولى روزه او باطل مى ‏شود«بهجت: اما در ماه رمضان تا مغرب از سایر مفطرات اجتناب کند». و اگر ماه رمضان باشد، باید در بقیه روز از بجا آوردن کارى که روزه را باطل مى‏ کند،خوددارى نماید«فاضل: قضای آن را هم بگیرد».[1]


آیت الله سیستانی: اگر روزه‏دار بقدرى تشنه شود که بترسد از تشنگى بمیرد، یا به او ضررى برسد، یا آنکه به سختى بیفتد که نمى‏ تواند آن را تحمل کند، مى‏ تواند به اندازه‏اى که ترس از این امور بر طرف شود آب بیاشامد، بلکه در فرض ترس از مرگ و مانند آن واجب است ولى روزه او باطل مى‏ شود. و اگر ماه رمضان باشد، باید  بنابر احتیاط لازم ـ بیشتر از آن نیاشامد ، و در بقیه روز از انجام کارى که روزه را باطل مى‏ کند خوددارى نماید.[2]


آیت الله مکارم شیرازی: اگر روزه دار به اندازه اى تشنه شود که طاقت تحمّل آن را ندارد و یا ترس بیمارى و تلف داشته باشد، مى تواند به اندازه ضرورت آب بنوشد، ولى روزه او باطل مى شود و اگر ماه رمضان باشد باید بقیّه روز را امساک کند.[3]


پی نوشت:

1: برگرفته از رساله سیزده مرجع مسئله 1581

2: برگرفته از رساله معظم له مسئله 1561

3: برگرفته از رساله معظم له مسئله




بر خلاف ادعای جریانهای افراطی و تندروی سنی نما که توسل و یبرک جستن را شرک میدانند، روایات بسیارى را علماى اهل تسنن نقل کرده اند که دلالت بر تبرک جستن صحابه و تابعین در زمان حیات و بعد از وفات به آن حضرت دارد که به نمونه هایى از آن اشاره میکنیم:

روایتى را که بخارى نقل کرده است مى گوید:
«هنگامى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در هواى گرم تابستان با ما (از مدینه) خارج گردید، آبى رابراى وضوى حضرت آوردند و آن حضرت وضو ساخت سپس مسلمانان از باقیمانده آب وضو بر مى داشتند و به خود مى مالیدند»(1)
در بعضى روایات دیگر تعبیر چنین است:
«اِذَا تَوضّاَ النبِىُّ(صلى الله علیه وآله) کادُوا یَقْتَتِلوُنَ عَلَى وَضُوئهِ»;(2)
موقعى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) وضو مى گرفت مسلمین (براى به دست آوردن آب وضوى پیامبر) گویى با هم قتال مى کردند.
روایتى را انس بن مالک نقل مى کند:
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را در حالى دیدم که سلمانى مشغول تراشیدن موهاى سر ایشان بود و اصحاب آن حضرت را احاطه کرده بودند و هر کدام سعى مى کرد تار مویى از آن حضرت به دست آورد و مویى بر زمین نیفتد.»(3)
«مقدارى از موى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نزد امّ سلمه همسر آن حضرت موجود بود و هنگامى که شخصى به چشم زخم دیگران به مرضى دچار مى شد کاسه آب نزد امّ سلمه مى بردند تا  موى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را در آن قرار دهد و مریض را به این وسیله مداوا مى کردند.»(4)
در مورد «خالد بن ولید» نیز مسئله تبرک جستن به موى پیامبر چنین نقل شده است: «خالد بن ولید که در جنگ با ایران و روم تلاش زیاد مى نمود و دمشق را نیز فتح کرده بود، در کلاهى که هنگام جنگ بر سر مى گذاشت مقدارى از موى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) قرار داده بود و براى پیروزى از این موها و برکت آنها مدد مى جست و همیشه پیروز مى گشت.»(5)
از این گونه ماجراها بسیار نقل شده که نشان مى دهد تبرک جستن به پیامبر(صلى الله علیه وآله) امرى متداول ممدوح و معروف بوده است نه منکر، بدعت و شرک!
ابو برده مى گوید: عبداللّه بن سلام روزى به من گفت: آیا مى خواهى در کاسه اى که رسو خدا(صلى الله علیه وآله) با آن آب خورده است به تو آب بدهم؟»(6)
از این روایت نیز معلوم مى شود که عبداللّه کاسه اى را که پیامبر(صلى الله علیه وآله) از آن آب خورده است و لب هاى مبارکش با آن تماس گرفته به عنوان یک چیز با ارزش و متبرک نگهدارى مى کرده است.
روایتى که در صحیح بخارى در مورد بوسیدن دست پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده است که بدین مضمون مى باشد; رسول خدا در هواى گرم تابستان به سوى شهر بطحا خارج شد و وضو گرفت نماز ظهر و عصر را به صورت شکسته به جاى آورد... سپس مردم برخاستند و براى تبرک خود را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزدیک کردند آنها دست هاى پیامبر را میگرفتند و بر صورتشان مى مالیدند. راوى میگوید: من هم دست حضرت را گرفتم و به صورتم گذاشتم. دستانى که از برف سردتر و از مشک خوشبوتر بود.»(7)
روایتى که در مسند احمد در شرح حال «حنظله» بیان شده است.
«حنظله مى گوید: پدرم مرانزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) برد و فرمود: من پسرانى دارم که بزرگ شده اند واین پسر کوچک ترین آنهاست براى او در درگاه خدا دعا کن. حضرت دست بر سر من کشید و فرمود: خداوند به این فرزند برکت عنایت فرماید».
راوى مى گوید: «من بعدها حنظله را دیدم افرادى که صورتشان ورم داشت یا حیواناتى که پستانشان ورم کرده بود نزداو مى آوردند و او مى گفت: به نام خدا ودستش را بر سرش درجاى مسح رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى گذاشت و آن را مسح مى کرد و سپس برجاى ورم کرده مى کشید و ورم از بین مى رفت»(8)
به نظر ما دست مالیدن به ضریح یا غبار قبر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) وائمه معصومین(علیهم السلام) کمتر از تبرک به کاسه آب یا جاى دست آن حضرت(صلى الله علیه وآله) نیست ونه تنها موجب شرک و بدعت نیست بلکه چه بسا شفاى کسى در همین وسایل باشد. اگر اینکار شرک باشد تمام آن چه مورخان و کتب حدیث و روایت در این زمینه نقل کرده اند دلالت بر شرک صاحبان آنها میکند! در حالى که هیچ کس چنین نظر و اعتقادى ندارد.(9)
  --------------------------
پی نوشت ها:
1.صحیح بخارى، ج 1، ص 59

2.همان
3.مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 137
4.صحیح بخارى ج 4، ص 27
5.اسد الغابه، ج 2، ص 95
6.صحیح بخارى، ج7،ص 147
7.همان،ج4، ص 229
8.مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 68
9.طاهرى خرم آبادى، توحید و زیارت، ص 275،280


خبرگزاری فارس: علامه طباطبایی: یاد ندارم شب‌های رمضان را خوابیده باشم

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، علامه طباطبایی (رحمة الله علیه) ماه مبارک رمضان تا صبح بیدار بودند؛ مقید بودند دعای سحر را با افراد خانواده بخوانند و پیش از ماه رمضان از همسایه‌ها اجازه می‌گرفتند که اگر برای سحر خواب ماندند آنها را بیدار کنند.


مرحوم علامه طباطبایی(ره) در درس تفسیرشان فرموده بودند که من در طول عمرم تا به حال به یاد ندارم که شب‌های ماه رمضان را خوابیده باشم. نقل است علامه هنگام افطار پیاده به حرم حضرت معصومه(س) مشرف می‏شد سپس به خانه می‏رفت و افطار می‌کرد.

علامه حسن زاده آملی می‌نویسد: وقتی به حضور شریف علامه طباطبایی (ره) تشرف حاصل کرده بودم و عرض حاجت نمودم، ایشان فرمود: «آقا دعای سحر حضرت امام باقر(ع) را فراموش مکن که در آن جمال و جلال و عظمت و نور و رحمت و علم و شرف است و حرفی از حور و غلمان نیست. اگر بهشت شیرین است، بهشت آفرین شیرین‌تر است».

یکی از فضلا می‏گفت، به مرحوم آیت‌الله شهید مطهری عرض کردم که شما فوق‏العاده از علامه طباطبایی تجلیل می‏کنید. تعبیر «روحی فداه» را درباره ایشان به کار می‏برید، این همه تجلیل به خاطر چیست؟

ایشان فرمود: من فیلسوف و عارف، بسیار دیده‏ام و احترام مخصوص من به ایشان، نه به خاطر این است که او یک فیلسوف است، بلکه به این جهت است که او عاشق و دل‏باخته اهل بیت (ع) است.

علامه روزه‌اش را با بوسه بر ضریح حضرت معصومه افطار می‌کرد

علامه طباطبایی قدس‏سره در ماه رمضان، روزه خود را با بوسه بر ضریح مقدس حضرت معصومه (س) افطار می‏کرد. ابتدا پیاده به حرم مطهر مشرّف می‏شد و ضریح مقدس را می‏بوسید. سپس به خانه می‏رفت و غذا می‏خورد. ایشان شب‌های ماه مبارک در جاهایی که مجالس روضه بود شرکت می‌کرد و گاهی با تمام وجود گریه می‌کرد به طوری که بدنش می‌لرزید.

علامه طباطبایی شب‌های رمضان مطالعه و دعا می‌کرد

علامه طباطبایی در مراتب عرفان و سیر و سلوک معنوی مراحلی را پیموده بود. اهل ذکر و مناجات بود. در بین راه که او را می‌دیدند غالبا ذکر خدا را بر لب داشت. شاگردانشان نقل می‌کنند که در جلساتی که در محضر ایشان بودند، وقتی جلسه به سکوت می‌کشید، دیده می‌شد که لب‌های استاد به ذکر خدا حرکت می‌کرد. به نوافل مقیّد بود و حتی گاهی دیده می‌شد که در بین راه مشغول خواندن نمازهای نافله است.

شب‌های ماه رمضان تا صبح بیدار بود، مقداری مطالعه می‌کرد و بقیه را به دعا و قرائت قرآن و نماز و اذکار مشغول بود. در قم هفته‌ای حداقل یک بار به حرم حضرت معصومه (س)  مشرف می‌شد و یا در ایام تابستان غالباً به زیارت حضرت رضا (ع) می‌شتافت. شب‌ها به حرم مطهر مشرف می‌شد و در بالای سر می‌نشست و با حال خضوع به زیارت و دعا می‌پرداخت.

فائده روزه تقواست

علامه در تفسیر سه آیه 183 تا 185 سوره بقره «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»، «أَیَّامًا مَّعْدُودَاتٍ فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَیَّامٍ أُخَرَ وَعَلَى الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعَامُ مِسْکِینٍ فَمَن تَطَوَّعَ خَیْرًا فَهُوَ خَیْرٌ ...»و «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِیَ أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ...»

در «المیزان» مطرح کرده که این سه آیه با یکدیگر نازل شده و منظور همان شهر رمضان است. ایشان در بیان فایده روزه و اینکه نفع آن عاید خود انسان می‌شود می‌گوید: روزه اطاعتی است که فایده‌اش به خود انسان باز می‌گردد،  فائده روزه تقوا است و آن خود سودی است که عایده خود انسان می‌شود و فائده داشتن تقوا مطلبى است که احدى در آن شک ندارد، چون هر انسانى به فطرت خود این معنا را درک مى‌کند که اگر بخواهد به عالم طهارت و رفعت متصل شود و به مقام بلند کمال و روحانیت ارتقاء یابد، اولین چیزى که لازم است بدان ملتزم شود این است که از افسار گسیختگى خود جلوگیرى کند، و بدون هیچ قید و شرطى سرگرم لذت‌هاى جسمى و شهوات بدنى نباشد، و خود را بزرگتر از آن بداند که زندگى مادى را هدف بپندارد و سخن کوتاه آنکه از هر چیزى که او را از پروردگار تبارک و تعالى مشغول سازد بپرهیزد.

به تعبیر ایشان، تقوا تنها از راه روزه و خوددارى از شهوات بدست مى‌آید، و نزدیک‌ترین راه و مؤثرترین رژیم معنوى و عمومى‌ترین آن بطوریکه همه مردم در همه اعصار بتوانند از آن بهره‌مند شوند و نیز هم اهل آخرت از آن رژیم سود ببرد، عبارت است از خوددارى از شهوتى که همه مردم در همه اعصار مبتلاى بدانند و این ورزش را تمرین نمایند، به تدریج نیروى خویشتن‌دارى از گناهان در آنان قوت مى‌گیرد و به تدریج بر اراده خود مسلط مى‌شوند، آن وقت در برابر هر گناهى عنان اختیار از کف نمى‌دهند، و نیز در تقرب به خداى سبحان دچار سستى نمى‌گردند، چون پر واضح است کسى که خدا را در دعوتش به اجتناب از خوردن و نوشیدن که امرى مباح است اجابت مى‌کند، قهرا در اجابت دعوت به اجتناب از گناهان و نافرمانى‌ها شنواتر و مطیع‌تر خواهد بود.

بنابراین به نظر علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، روزه در اسلام معامله و مبادله نیست، براى اینکه خداى عزوجل بزرگتر از آن است که در حقش فقر و احتیاج و یا تأثر و اذیت تصور شود و خداى سبحان برى از هر نقص است ، پس هر اثر خوبى که عبادت‌ها داشته باشد، حال هر عبادتى که باشد تنها عاید خود عبد مى‌شود، نه خداى تعالى و تقدس، همچنانکه اثر سوء گناهان نیز هر چه باشد به خود بندگان برمى‌گردد.

پرسشمنظور از بار امانت که در آیه 72 سوره مبارکه احزاب آمده چیست؟ و خداوند متعال چه چیزی را بر آسمان ها و زمین عرضه کرد که نپذیرفتند؟

پاسخ

خداوند در آیه 72 سوره احزاب می فرماید:«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبال فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسان إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولا: ما به تمام آسمان ها و کوه ها و زمین عرض امانت کرده ایم و آن ها از قبول و حمل آن سرباز زدند و از تحمل آن شانه خالی کردند. ولی انسان چون ناتوان و نادان بود؛ آن را پذیرفت»

حمل امانت الهی بزرگترین افتخار بشر است. این آیه و آیه بعد که آخرین آیات سوره احزاب است؛ مسائل مهمی را که در این سوره در زمینه ایمان، عمل صالح، جهاد، ایثار، عفت، ادب، و اخلاق آمده است؛ تکمیل می‏کند. و نشان می دهد که انسان چگونه دارای موقعیت بسیار ممتازی است که می تواند حامل رسالت عظیم الهی باشد.

نخست بزرگترین و مهمترین امتیاز انسان را بر تمام جهان خلقت، بیان فرموده؛ می گوید: «ما امانت(تعهد، تکلیف، و ولایت الاهیه) را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه داشتیم؛ اما آن ها (موجودات عظیم و بزرگ عالم خلقت) از حمل آن سر بر تافتند و از آن هراسیدند.

بدیهی است؛ ابا و امتناع کردن آنان از سر استکبار نبود؛ بلکه ابا کردن آن ها توأم با اشفاق یعنی ترس و هراس آمیخته با توجه و خضوع بود.

اما انسان (این اعجوبه عالم آفرینش) جلو آمد و آن را بر دوش کشید«وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ». ولی افسوس که «او بسیار ظالم و جاهل بود» چون قدر این مقام عظیم را نشناخت و به خود ستم کرد! «إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا».

امانت الهی همان قابلیت تکامل به صورت نامحدود، آمیخته با اراده و اختیار، و رسیدن به مقام انسان کامل و بنده خاص خدا و پذیرش ولایت الاهیه است.

اما منظور از «عرضه داشتن» این امانت به آسمان ها و زمین و کوه ها همان مقایسه نمودن است. یعنی هنگامی که این امانت، با استعداد آن ها مقایسه شد؛ آن ها به زبان حال و استعداد، عدم شایستگی خویش را برای پذیرش این امانت بزرگ اعلام کردند.

به این ترتیب آسمان ها و زمین و کوه ها، همه با زبان حال، فریاد کشیدند: حمل این امانت از عهده ما خارج است.

ولی انسان آن چنان آفریده شده بود که می توانست؛ تعهد و مسؤلیت را بر دوش کشد و ولایت الاهیه را پذیرا گردد و در جاده عبودیت و کمال به سوی معبود لایزال سیر کند و این راه را با پای خود و با استمداد از پروردگارش سیر نماید.

البته این پذیرش یک پذیرش قراردادی و تشریفاتی نبوده؛ بلکه پذیرشی است تکوینی بر حسب عالم استعداد.

اما توصیف انسان به «ظلوم» و «جهول» به خاطر فراموش کاری غالب انسان ها و ظلم کردن بر خودشان و عدم آگاهی از قدر و منزلت آدمی است. همان کاری که از آغاز در نسل آدم به وسیله قابیل و خط قابلیان شروع شد و هم اکنون نیز ادامه دارد.( تفسیر نمونه، ج ‏17، ص452)

برای مطالعه بیشتر می توانید به تفسیر آیه 72 سوره احزاب به تفاسیر مختلف مراجعه فرمایید.


منبع : پایگاه اطلاع رسانی حوزه

منبع : پایگاه اطلاع رسانی حوزه


تعریف اصطلاحات:

وقت فضیلت: قسمتی از وقت نماز است که نماز در آن وقت دارای فضلیت است و خارج از آن وقت، فضیلت وارد شده را ندارد؛ مثل اول وقت.

وقت اختصاصی: قسمتی از وقت نماز است که مختص به همان نماز است که اگر در آن وقت مخصوص، عمدا نماز واجب ترتیبی دیگری خوانده شود؛ نماز باطل است. مثلا در نماز ترتیبی ظهر و عصر و مغرب و عشا، که اگر هر کدام در وقت اختصاصی دیگری خوانده شود؛ نماز باطل است. پس اگر فردی در آخر وقتِ نماز ظهر و عصر(نزدیک مغرب)، فقط به اندازه یک نماز چهار رکعتی وقت دارد؛ باید نماز عصر بخواند، هر چند که نماز ظهر را نخوانده باشد.[1]

اول وقت: لحظات آغازین انجام تکالیف با وقت معین، است. ادای نماز در اول وقت، مستحب مؤکد و تأخیر آن از اول وقت جز در مواردی مثل نماز جماعت و غیره، که تأخیر افضل است، مکروه می باشد.

آخر وقت: لحظات پایانی زمان انجام تکالیف دارای وقت معین، است. با درک آخر وقت نمازهای یومیه، حتی به اندازۀ یک رکعت، نماز به نیت اداء، گزارده می شود.

نماز صبح

وقت فضیلت نماز صبح: وقت فضیلت نماز صبح از اذان صبح تا بیست و یک دقیقه بعد از اذان صبح ادامه دارد.

نماز ظهر

وقت اختصاصی نماز ظهر: از اول اذان ظهر به مقدار یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر، وقت اختصاصی نماز ظهر می باشد. در این زمان خواندن نماز عصر جایز نیست.

وقت فضیلت نماز ظهر: وقت فضیلت نماز ظهر از اذان ظهر تا یک ساعت و چهل دقیقه بعد از اذان ظهر ادامه دارد.

نماز عصر

وقت اختصاصی نماز عصر: در آخر وقت نماز عصر، نزدیک به مغرب، به مقدار خواندن یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر، وقت اخصاصی نماز عصر می باشد. در این زمان خواندن نماز ظهر جایز نیست.

وقت فضیلت نماز عصر: وقت فضیلت نماز عصر دو ساعت و پنجاه دقیقه بعد از اذان ظهر شروع می شود و تا چهل و دو دقیقه ادامه دارد.

نماز مغرب

وقت اختصاصی نماز مغرب: از اول وقت مغرب به مقدار خواندن یک نماز سه رکعتی، وقت اختصاصی نماز مغرب است. خواندن نماز عشاء در این زمان مخصوص جایز نیست.

وقت فضیلت نماز مغرب: وقت فضیلت نماز مغرب از اذان مغرب تا پنجاه و یک دقیقه ادامه دارد.

نماز عشا

وقت اختصاصی نماز عشا: به اندازه خواندن یک نماز چهار رکعتی برای غیر مسافر و یک نماز دو رکعتی برای مسافر در آخر وقت نماز عشا(نصف شب)، وقت اختصاصی نماز عشا است.[2]

وقت فضیلت نماز عشا: وقت فضیلت نماز عشا، پنجاه و یک دقیقه بعد از اذان مغرب شروع می شود و تا سه ساعت و ده دقیقه ادامه دارد.

 


منابع:

1. فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام.

2. تحریر الوسیله، حضرت امام خمینی(ره).

3. توضیح المسائل، آیت الله مکارم شیرازی.

4. نرم افزار نجوم اسلامی، مرکز مطالعات و پژوهش های فلکی – نجومی، وابسته به دفتر حضرت آیت الله سیستانی.

 

پی نوشت:


 

[1] البته «اگر کسی اشتباهاً نماز ظهر یا عصر را در وقت مخصوص دیگری بخواند، نمازش صحیح است».

[2] یاد آوری دو نکته در این باره لازم است:

اول: هر گاه انسان عمداً نماز عشا را تا نصف شب نخواند، وقت آن گذشته و باید قضا کند، امّا اگر به واسطه عذری نخوانده باشد، باید تا قبل از نماز صبح به جا آورد و نماز او ادا است.(توضیح المسائل آیت الله مکارم، مسأله 680)

دوم: برای محاسبه نصف شب بنابر احتیاط از اول غروب آفتاب تا اذان صبح محاسبه می شوند. وسط این زمان، نیمه شب می باشد. (توضیح المسائل آیت الله مکارم، مسأله 679)