نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۷۳ مطلب با موضوع «داستان :: سیمای ابرار» ثبت شده است

جراحی بدون بی هوشی !

آورده اند: 
مرحوم آیت الله العظمی سید احمد خوانساری بیماری زخم معده داشتند که احتیاج به عمل جراحی داشت، از طرفی ایشان سالخورده و از لحاظ جسمی ناتوان بودند و تحمل جراحی بدون بیهوشی نیز ممکن نبود.

پیش از آن که عمل جراحی آغاز شود، ایشان اجازه بی هوش کردن را به پزشک ندادند [چون به نظر ایشان در وضعیت بی هوشی، تقلید مقلدینشان دچار اشکال می شد] از این رو به پزشکان معالج فرمودند: 
هر گاه من مشغول قرائت سوره مبارکه انعام شدم، شما مشغول عمل شوید من توجه ام به قرآن است و در این صورت هیچ مشکلی پیش نمی آید. [ایشان آن چنان به قرآن توجه پیدا میکردند که احساس درد نمی کردند.] همان طور هم شد و با تمام شدن عمل جراحی، قرائت سوره مبارکه انعام نیز به پایان رسید!


خط مهدى (عج)

علامه حلی (رض) از فرط خستگى خواب بر وى غلبه کرد در این هنگام حضرت صاحب الامر (عج) حاضر شد و کتاب را برداشت و شروع به نوشتن آن نمود، وقتى که علامه از خواب بیدار شد تمام کتاب به کرامت حضرت مهدى (عج) نوشته شده بود

منبع : ذی طــــوی

در آن ایام، میان دانشمندان و مومنین چنین شایع شده بود که یکى از علماى اهل سنت که در بعضى از فنون علمى استاد علامه بود کتابى در رد مذهب شیعه نوشته و در گوشه و کنار و مجالس مختلف آن را براى مردم مى خواند و آنان را گمراه مى کند. و از ترس ‍ آنکه مبادا کسى از دانشمندان شیعه آنرا رد نماید، کتاب را براى نوشتن به کسى نمى داد.

علامه حلى پیوسته در صدد بود که آن کتاب را به دست آورد و مطالبش را رد نماید سرانجام رابطه و علاقه استاد و شاگردى را وسیله التماس عاریه کتاب مذکور نمود و چون آن شخص نخواست یکباره دست رد به در خواست وى بزند گفت: سوگند یاد کرده ام که این کتاب را بیش از یک شب نزد کسى نگذارم! علامه همین مقدار زمان را هم غنیمت دانست.

کتاب را گرفت و به خانه برد که در آن شب هر چه مقدور است از روى آن بنویسد! به نوشتن آن مشغول گشت تا آنکه شب به انتها رسید، از فرط خستگى خواب بر وى غلبه کرد در این هنگام حضرت صاحب الامر (عج) حاضر شد و کتاب را برداشت و شروع به نوشتن آن نمود، وقتى که علامه از خواب بیدار شد تمام کتاب به کرامت حضرت مهدى (عج) نوشته شده بود:

اى نور دلم! بندگى خلق روا نیـست

خواهم که به درگاه خدا، بنده بمانى

اثر دعای یک طلبه برای یک عارف

روزی «حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی(ره)» پس از پایان درس به همراه یکی از شاگردان خود به راه افتاد. سر راه، به حجره ی یکی از طلبه ها در مدرسه دارالشفا رفت. اندکی آنجا نشست، سپس برخاست و حجره را ترک کرد.


همراهش با دیدن این ماجرا با تعجب پرسید: «حاج میرزا! هدفتان از سر زدن به حجره این طلبه چه بود؟» میرزا در پاسخ فرمود: «شب گذشته هنگام سحر، فیض الهی شامل حالم شد و فهمیدم که از ناحیه ی خودم نیست. وقتی دقت کردم، پی بردم این طلبه در نماز شبش، در حال دعا کردن در حق من است و فیضی که به من رسیده، بر اثر دعای اوست. از این رو، برای سپاسگزاری به حجره اش رفتم.»



منبع:
۱. میراز جواد ملکی تبریزی، رساله لقاءالله.
۲. خانه خوبان، ش۳۳، ص۲۸.