نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۷۳ مطلب با موضوع «داستان :: سیمای ابرار» ثبت شده است

عارف وارسته مرحوم آیت الله کوهستانی (قدس سره) :

من حرف بیهوده زدن را کمتر از غذای حرام نمی دانم .

این جمله بر سر در مدرسه علمیه کوهستان،واقع در روستای

کوهستان از توابع بهشهر ، نصب شده است.

                                                               منبع : بر قله پارسایی.ص 423

نماز اول وقت بخوان

حجة الاسلام و المسلمین حاج آقا هاشمى نژاد فرمودند: یک پیرمرد مسنّى ماه مبارک رمضان به مسجد لاله زار مى آمد خیلى آدم موفقى بود همیشه قبل از اذان توى مسجد بود.
به او گفتم حاج آقا شما خیلى موفق هستید من هر روز که مسجد مى آیم مى بینم شما زودتر از ما آمده اید جا بگیرید. گفت: نه آقا من هر چه دارم از نماز اول وقت دارم بعد گفت: من در نوجوانى به مشهد رفتم مرحوم (حاج شیخ حسنعلى)  باغچه اى در نخودک داشت به آنجا رفتم و ایشان را پیدا کردم و به ایشان گفتم: من سه حاجت مهم دارم دلم مى خواهد هر سه تا را خدا توى جوانى به من بدهد. یک چیزى یادم بدهید. فرمودند: چى مى خواهى؟ گفتم: یکى دلم مى خواهد در جوانى به حج مشرف شوم چون حج در جوانى یک لذت دیگرى دارد.فرمودند: نماز اول وقت به جماعت بخوان .
گفتم: دومین حاجتم این است که دلم مى خواهد یک همسر خوب خدا به من عنایت کند.فرمودند: نماز اول وقت به جماعت بخوان. سوم اینکه خدا یک کسب آبرومندى به من عنایت فرماید. فرمودند: نماز اول وقت به جماعت بخوان.
این عملى را که ایشان فرمودند من شروع کردم و توى فاصله سه سال هم به حج مشرف شدم هم زن مؤ منه و صالحه خدا به من داد و هم کسب با آبرو به من عنایت کرد.

                   منبع: داستانهایی از مردان خدا - میر خلف زاده


 - منتظر مهدی عج,رزمنده سایبری,طلبه و رزمنده جنگ نرم,حسین کلاکج,رها فدایی امام زمان و رهبر,چشمان باز ,محمد طلایی,حامد پناهی,گـوشـ ه نٍِشیـن حرم امام زادگان عشق,فرشید سرباز,سبوی غم ,خادم العباس,مصطفی فارسی,علمدار کربلا,سربازان مهدی عج,محب شهادت,مجاهدمقدس فدایی حضرت رباب,محمد رضایی,

جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت سه قفل در زندگی ام وجود دارد و سه کلید از شما می خواهم.

● قفل اول اینست که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم.

● قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد.

● قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.

شیخ نخودکی فرمود  :

≺ برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان ≻

≺ برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان ≻

≺ برای قفل سوم نمازت را اول وقت بخوان ≻


جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟؟!


شیخ نخودکی فرمود: نماز اول وقت شاه کلید است!

هفت ویژگی بنده واقعی

بنده و معبود

چطور میتوانیم بفهمیم به حقیقت عبودیت پی برده ایم ؟

می گویند : ابوطلحه انصاری در مدینه باغی داشت و کسی که درمدینه باغ داشت امتیاز خوبی بود . روزی داشت قرآن میخواند . این آیه را خواند : از آنچه دوست دارید انفاق کنید . پیش خودش گفت : من این باغ را دوست دارم . پیش پیامبر رفت و گفت : من می خواهم این باغ را انفاق کنم . این حقیقت قرآن خواندن است . یعنی کسی که این طوری از قرآن اثر پذیرفت.

 ملا فیض کاشانی کتابی بنام محجة البیضا نقل میکند : یک جوانی در مدینه خیلی زیبا عبادت می کرد . دختری عاشق این جوان شد . عشق مجازی . این دختر روزها می آمد و نماز او را تماشا می کرد ولی پسر به او محل نمیگذاشت . روزی دختر جلوی او را گرفت و گفت : من از عشق تو دارم می میرم . تو شهوت و غریزه نداری و اصلا به من نگاه نمی کنی . جوان گفت : من هم شهوت دارم و چه کسی از گناه بدش می آید ؟ انسان به خودش فشار می آورد که گناه نکند ولی یک آیه دست من را می بندد . این که خدا می گوید : من چشم اشاره شما و نیت شما را می دانم . وقتی خدا این را می داند ، من چطور می توانم این گناه را انجام بدهم . یعنی نماز خواندن در مسجد کوفه این اثر را روی او گذاشته بود . میگویند : خانم با این آیه تغییر کرد .

شبی که رسول اکرم به معراج رفت ، خدا از او سوال کرد : ای احمد چه زمانی بنده ، بنده ی واقعی من است ؟ گفت : نمی دانم . البته ندانستن در برابر پروردگار . خدا فرمود : اگر هفت ویژگی در بنده ای بود ، او بنده ی واقعی من است . اگر نماز ، روزه ، دعا و انفاقتان در شما این هفت شاخصه را نشان داد و احساس می کنید که این حالات را که البته درجه دارد ، در شما ایجاد می کند ، این حقیقت عبادت است .

          ادامــــــــه مطلب را ببینید




شهید مطهری درباره مرحوم آیت الله العظمی بروجردی می
گویند:
در
همین کسالت قلبی که ایشان پیدا کرده بودند که منتهی به فوت ایشان شد، ظاهرا سه چهار روز هم بیشتر طول نکشید؛ گفتند یک روزی ایشان در همان حال، خیلی متأثر بود و گفت که من خیلی ناراحتم از اینکه کاری نکرده ام و میروم.

آنهایی که دور و بری هستند خیال می کنند در این مسائل هم تملق گفتن خیلی خوب است می گویند: ای آقا، شما چه می فرمایید؟ شما الحمدلله این همه توفیق پیدا کردید، این همه خدمتها که شما کردید کی کرده؟! ای کاش ما هم مثل شما بودیم. شما که الحمدلله کارهایی که کردید خیلی درخشان است.


ایشان اعتنا نکرد به این حرفها و در جواب آنها این جمله را که حدیث است گفت: خلّص العمل فان الناقد بصیر بصیر (1) یعنی عمل را خالص بگردان که آن که نقد می کند، صرافی می کند و عمل را در محک می گذارد، او خیلی آگاه و بیناست، از زیر نظر او کوچکترین عمل مغشوشی بیرون نمی رود، یعنی چه می گویید ما کار کردیم؟! از کجا که این عملهای ما عملی باشد که واقعا خلوص داشته باشد؟ برای خدا بودنش را شما از کجا اینقدر تأمین می کنید؟ (2)


آیت الله صافی گلپایگانی نقل می کنند:

ایشان اگر درباره کسی سخن می گفت، هیچ گاه افراط و تفریط نمی کرد. هم خودش تملق نمی کرد و هم از تملق دیگران خوشش نمی آمد.


به عنوان مثال:

آقایی که فرد ملایی بود و در تعبیر خواب هم وارد، گفت: کسی خواب دیده است:

»تمام صفحات قرآن از بین رفته است و تنها یک صفحه مانده است«.

من تعبیر کرده ام:

«آن صفحه باقی مانده جناب عالی هستید!»

مرحوم آیت الله بروجردی، بسیار نارحت شدند، به طوری که با آن آقا دعوا کردند و فرمودند: «چرا این حرفها را میزنید؟»


یا شاعری درباره امیرالمؤمنین(علیه السلام) شعری گفته بود و چند بیتی هم درباره آیت الله بروجردی سروده بود؛ سروده اش را آورده بود خدمت ایشان. روش آیت الله بروجردی این بود که: به شاعرانی که برای ائمه (علیهم السلام) شعر میگفتند صله می دادند.

او خود نقل می‏کرد:

«اشعار را در محضر مرحوم آیة‏اللّه بروجردی خواندم، ولی علی‏رغم انتظار من، احساس کردم که ایشان سخت ناراحت شدند و من با خود گفتم: ما آمدیم ایشان را شاد کنیم قضیه به عکس شد.»


این آقا شعرش را که خواند، آیت الله بروجردی، به او صله ندادند. با این که برای امیرالمؤمنین(علیه السلام) شعر خوبی گفته بود. چند بار، خدمتشان عرض کردم: ایشان شعر خوبی گفته اند

.

آقا با عصبانیت، فرمود:

«این دروغها چیست که درباره من گفته است؟ کجا من گفتم اینها را بگوید؟»


عرض کردم: شما فقط برای شعر امیرالمؤمنین(علیه السلام) صله بدهید، چون انصافاً شعر خوبی است.


خلاصه با زحمت زیاد، ایشان را قانع کردیم که به این آقا هم صله ای بدهند. خیلی در این امور دقت داشتند که تعبیرها، هیچ وقت، خلاف واقع نباشد.


یادم هست: یک وقتی من و آقای اخوی، به همراه ایشان، در داخل حیاط نشسته بودیم. خدمتکار آمد گفت: عده ای از مردم آمده اند خدمت شما برسند.


آقا فرمودند: «من حال ندارم خسته ام.»


عرض کردم: بروند بگویند: آقا مسرور شدند و سلام رساندند. ولی الآن نمی توانند بیایند.

آقا فرمود: «مسرور نشدم که بگویند مسرور شدم!»

 

شخصی تقویمی چاپ می کند و عکس آن بزرگوار را روی جلد آن به چاپ می رساند. این شخص برای کاری خدمت آیت الله می رسد. گویا تقویم را به گونه ای در دست می گیرد یا صورتی پیش می آید که ایشان متوجه چاپ عکس خود، در تقویم می شوند. در این هنگام به آن شخص می فرمایند   :«خیال می کنی می توانی با این کارها مرا بازی بدهی؟ خیر این طور نیست.»


 آیت الله جعفر سبحانی نقل می کنند:

از خصوصیات اخلاقی ایشان این بود که: تظاهر به تقدس نمی کرد. یک بار ندیدم ایشان در جلسه ای بنشیند و تسبیح در دست بگیرد و ذکر بگوید.

البته مقصود این نیست که هر کس تسبیح در دست می گیرد و ذکر می گوید تظاهر به مقدسی می کند؛ زیرا ممکن است، خالصانه باشد. (3)


پاورقی: .........................................................

 (1) بحار، ج13، ص431 با اندکی اختلاف.

 (2) کتابخانه طهور.

 (3) سایت تبیان.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله بروجردی

گفت من شخصی را می شناسم که هرشب قبل از خواب به خدا میگوید :

خدایا ؛ تمام کسانی که در حق من ظلم کردند را حلال میکنم ؛


نکند فردای قیامت کسی به خاطر من حساب پس دهد ...

آری دوستان خدا ؛ همان هایی هستن که کار خدایی میکنند

بیا تا قدر یک دیگر بــــــدانیم          که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم


غرض‌ها تیره دارد دوستی را           غرض‌ها را چـرا از دل نرانیم

                                                                       {مولانا}


و این است شیوه ی مردان خدا ،


      " و العــــافین عن الــــــناس "


مرحوم شیخ علی آقا پهلوانی (سعادت پرور) نسبت به احترام

و قدردانی از زحمات همسر می فرمودند:

«از آنها تشکر کنید هر چند غذایی که پخته اند شور یا بد

شده است.

وقتی از غذا ابراز رضایت می کنید همسرتان خوشحال میشود

و این باعث رشد و پیشرفت معنوی شما می شود.»


و میفرماید:


«یک بار من در جوانی در خانه با خانواده بد اخلاقی کردم

در عالم معنا به من گفتند: بیست سال ناله های تو بی اثر شد.»

منبع : شبکه قرآن و معارف سیما

  زهرا مصطفوی (دختر امام): امام از همان دوران که ما بچه بودیم خیلی به دنبال اینکه ما را نصیحت کنند نبودند؛ یعنی عملاً ما می‏فهمیدیم که چی خوب است و چی بد است. یعنی عمل ایشان و رفتارشان برای ما طبیعتاً سرمشق بود، در عین حال از همان آغاز خیلی جدی بودند الان درمقابل کوچکترین فعل حرام چنان غضبناک می‏شوند که در مقابل نظام پهلوی، به همان تندی که اغلب شما شنیده‏ اید. ما در اتاق نشسته بودیم و یکی از بستگان یک خانمی بود که آهسته به من گفت: «فلان کس من که وارد شدم تواضع نکرد» یک مرتبه دیدم آقا با شدت ناراحتی رو کردند به ایشان و گفتند: «شما نمی‏دانید خدا اینجاست؟ فضای اینجا الان حرام است و نشستن اینجا الان حرامه!» اصلاً آنقدر امام منقلب شدند که من برای حالشون نگران شدم. خود آن خانم گفتند: «من حرفی نزدم، من فقط گفتم جلوی من تواضع نکردند» امام گفتند: «شما بله! شما نمی‏دانید و یادتان می‏رود اما خدا یادش است غیبته! این غیبته!» در مقابل فعل حرام خیلی ایشان ناراحت و برآشفته می‏شوند و در انجام دادن عمل واجب هم خیلی جدی و محکم‏ اند. اما در مقابل به مستحبات زیاد کار ندارند. که حالا شما چرا انجام دادید یا ندادید؟ از این حرفها ندارند. در نتیجه خیلی اهل نصیحت نیستند مگر در چند مورد، آن هم به خصوص در مورد غیبت بود که من دیدم حتی یک بار ایشان همه اهل خانه را صدا کردند و گفتند «من میل داشتم که چیزی را برای شما بگویم» و مثل اینکه ایشان منتظر فرصت بودند، تا یک بار هم ما جمع باشیم. گفتند: «می‏خواهم بگویم شما می‏دانید غیبت چقدر حرامه؟» ما گفتیم «خب بله!» گفتند «شما می‏دانید آدم کشتن عمدی چقدر گناه دارد؟» گفتیم «بله!» گفتند: «غیبت بیشتر!» و گفتند: «شما می‏دانید فعل نامشروع و عمل خلاف عفت چقدر حرامه؟» گفتیم: بله! گفتند: «غیبت، بیشتر است» بعد یکی یکی شمردند و گفتند: «غیبت مثل گوشت برادر مرده جویدن است. سعی کنید که غیبت نکنید» بعد شروع کردند به نصیحت در مورد اینکه غیبت چقدر حرام است. اصولاً ایشان روی مسأل? غیبت خیلی تأکید می‏کردند.

اسرار تسبیحات حضرت زهرا (علیهاالسلام)

 

اسرار تسبیحات حضرت زهرا (علیهاالسلام)

 

 

نجات از شقاوت

تسبیحات حضرت زهرا(علیهاالسلام) از آثار و برکات بسیارى برخوردار است که از جمله‏ى آنها نجات یافتن از شقاوت و بدبختى است. هر انسانى به تناسب بینش و نگرشى که به جهان هستى و وجود پرآشوب خود دارد به دنبال خوشبختى است، و به عبارتى دیگر یکى از مهمترین مسائلى که همه‏ى انسانها را آگاه یا ناآگاه به خود مشغول داشته است به طورى که کارهاى زندگى و برنامه‏هایشان را در جهت وصول به آن پى‏ریزى مى‏کنند، مسئله‏ى رسیدن به سعادت و گریز از شقاوت است.

 

منتهى از آنجایى که انسان اختیار دارد؛ راه خودش را باید آزادانه انتخاب کند. لذا انسان بعد از این که راه برایش نمایان شد، گاهى حسن انتخاب به خرج مى‏دهد و راه هدایت مى‏پیماید، و گاهى سوء انتخاب به خرج داده و راه ضلالت و گمراهى پیش مى‏گیرد. و این مسئله شقاوت و سوء عاقبت مسئله‏اى است که همه‏ى آنان که به خود آمده‏اند، از آن مى‏ترسند و آنها که بصیرت ندارند و در خواب غفلت عمر مى‏گذرانند از آن نیز به غفلت به سر مى‏برند.

 

لذا آن دسته که داراى بصیرت هستند، به لحاظ خوف از شقاوت همیشه دست به دعا و ذکر بلند مى‏کنند و با تضرع و اصرار از خداى خویش طلب دورى از شقاوت و رسیدن به سعادت مى‏نمایند. مداومت بر تسبیحات حضرت فاطمه(علیهاالسلام)، موجب محفوظ ماندن از شقاوت و بدبختى است.

 

از این رو شایسته نیست که از برکات و آثار آن غفلت نموده و در انجام آن کوتاهى و سستى نماییم. امام صادق(علیه‏السلام) در این رابطه مى‏فرماید: «یا ابا هارون، انا نامر صبیاننا بتسبیح فاطمه علیهاالسلام کما نامرهم بالصلاه، فالزمه، فانه لم یلزمه عبد فشقى»(1)؛ اى ابا هارون! ما بچه‏هاى خود را همانطور که به نماز امر مى‏کنیم به تسبیحات حضرت فاطمه(علیهاالسلام) نیز امر مى‏کنیم. تو نیز بر آن مداومت کن، زیرا هرگز به شقاوت نیفتاده است بنده‎ای که بر آن مداومت نموده است.


امام صادق(علیه‏السلام) در این رابطه مى‏فرماید: اى ابا هارون! ما بچه‏هاى خود را همانطور که به نماز امر مى‏کنیم به تسبیحات حضرت فاطمه(علیهاالسلام) نیز امر مى‏کنیم. تو نیز بر آن مداومت کن، زیرا هرگز به شقاوت نیفتاده است بنده‎ای که بر آن مداومت نموده است.

 

و نیز از این حدیث شریف استفاده مى‏شود که شایسته است والدین محترم، تسبیحات حضرت زهرا (علیهاالسلام) را مانند نماز به فرزندانشان تعلیم کنند، باشد که مشمول این حدیث گردند.

 

ادامه مطلب را ببینــــــــــید


726_small.jpg

مرحوم آیت الله العظمی اراکی می فرمودند: 
مرحوم آخوند ملا محمد کبیر، قطعه زمینی در اطراف سلطان آباد اراک داشتند که در آن، زراعت می کرد و نان سال اهل و عیال خود را از آن زمین به دست می آورد. 
یک وقت که حاصل زمین را خرمن کرده بود ودر دشت، خرمن های دیگری نیز وجود داشت، کسی عمداً یا سهواً آتش روشن می کند، باد می وزد و آتش به خرمن ها می افتد و خرمن ها یکی پس از دیگری در آتش می سوزد. 
شخصی نزد مرحوم آخوند کبیر می رود و می گوید: چرا نشسته ای! نزدیک است خرمن شما آتش بگیرد. 
آخوند کبیر تا این سخن را می شنود عبا و عمامه اش را می پوشد و قرآن به دست بر سر خرمن می رود و رو به آتش می ایستد و خطاب به آن می گوید: 
ای آتش! این نان اهل و عیال من است، تو را به این قرآن قسم می دهم این خرمن را نسوزانی . 

در حالی که تمام خرمن های دیگر خاکستر شده بود این یک خرمن سالم ماند! هر کس می آمد و می دید، انگشت حیرت به دندان می گزید و متحیر می شد که چطور این خرمن سالم مانده است. 
این بزرگواران تربیت شده و درس گرفته از مکتب حضرت ابراهیم علیه السلام هستند که چون خداوند به آتش امر کرد: {یا نار کونی برداً و سلاماً علی ابراهیم}، آموخته اند که هر چیزی ممکن است به امر خداوند و به اذن او انجام گیرد.
بزرگان دین نیز هنگام مشکلات، با توجه به آیات قرآن و زندگی معصومین علیهم السلام، مصائب را از خود دور یا تحمل آن را به خود شیرین می کردند!
یا رب این آتش که در جان من است / سرد کن آن سان که کردی بر خلیل