مراسم زیارت و پیادهروی اربعین قدمتی به اندازه تاریخ کربلا دارد. اما چند سالی است تبدیل به یک مناسک پرشکوه دینی و سیاسی شده است. این آیین پرشور و باشکوه دارای مولفهها و ویژگیهای مهم , منحصر به فردی است که در ادامه به آنها اشاره میکنیم:
مراسم زیارت و پیادهروی اربعین قدمتی به اندازه تاریخ کربلا دارد. اما چند سالی است تبدیل به یک مناسک پرشکوه دینی و سیاسی شده است. این آیین پرشور و باشکوه دارای مولفهها و ویژگیهای مهم , منحصر به فردی است که در ادامه به آنها اشاره میکنیم:
پس از شکستن بتها، حضرت ابراهیم دیگر نمیتوانست در میان قومش زندگی کند. لذا خداوند به واسطه فرشتهای با وی سخن گفت و او را به سمت زمین فلسطین هدایت کرد.به داستان ابراهیم(ع) بازمیگردیم. خداوند، زمین فلسطین را به ابراهیم(ع) عطا فرمود تا او و نسل او در آن زندگی کنند.
🔴 ماجــــرای جشن پوریم
🔴🔴 ماجرای کشتار ایرانیان توسط یهودیان در روز 13 بدر چیست؟
🔴 جشن پوریم؛ رقص یهود در هولوکاست ایرانیان
بصیرت، از مفاهیم و واژگان پراهمیت در طول تاریخ اسلام و نیز دورة معاصر بوده و هست. در فرهنگ اسلامی، از جمله در قرآن کریم و فرمایشهای پیامبر صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیهم السلام و دیگر معصومان بر آن تأکید ویژهای شده است.
پس از انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی رحمه الله و نیز مقام معظم رهبری، بارها، اهمیت آن را به عموم گوشزد کردهاند.
از دیدگاه امام علی(ع) چه چیزهایی باعث میشود تا دولتها و حکومتها فرو بپاشند؟
در مجموعه سخنان امام علی(ع) مواردی را میتوان یافت که در آنها به عوامل فروپاشی حکومتها پرداخته شده است که در این نوشتار به برخی از آنها اشاره میشود:
آنچه در پی میآید بخشهایی از سخنان مقام معظم رهبری درباره شهید بهشتی است که در ادامه تقدیم میشود:
آیت الله شهید دکتر سید محمد حسینی بهشتی، یکی از چهرههای درخشان و برجستة انقلاب اسلامی ایران است که در به ثمر رسیدن این نهضت عظیم قرن، نقش حساسی داشته است برای شناخت ابعاد این شخصیت بزرگ، برخی از سخنان مقام معظم رهبری درباره این شهید بزرگوار تقدیم شما میشود.
باید تأکید داشت که «روز قدس و اهمیت راهبردی بزرگداشت هر چه باشکوه تر آن»، که برای نخستین بار توسط رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران حضرت امام خمینی (ره) با این رویکرد که وحدت عامل «قدرت» و توسعه یافتگی و تفرقه عامل «سستی دیانت» و عقب ماندگی است طرح و تبیین گردید، در طول بیش از سه دهه گذشته همواره به عنوان یکی از شاخص ها، محورها، ملاک ها و در حقیقت یکی از زمینه ها و پیش شرط های اصلی ایجاد وحدت در جهان اسلام شناخته شده است که مسلمانان و امت بزرگ اسلام می بایست برای مقابله با پدیده شوم صهیونیسم جهانی و دفع و نابودی آثار و پیامدهای آن به عنوان عمده ترین مانع در پیش روی وحدت جهان اسلام، اهتمام ویژه نسبت به گرامیداشت این روز و محقق سازی اهداف و مقاصد بزرگ آن که از طریق برخورداری از رویکرد استراتژیکی نسبت به وحدت جهان اسلام و نگاه «مقابله گرایانه» و نه «سازش طلبانه» به صهیونیسم جهانی قابل تحقق خواهد بود، داشته باشند.
غفلت از راه های نفوذ دشمن
غفلت از راه های نفوذ نظامی یا فرهنگی دشمن عواقب بسیار خطرناکی دارد که هرگز جبران پذیر نیست.
در ماه شوال سال سوم هجرت، جنگ احد پیش آمد. احد کوه مشهوری در یک فرسخی
مدینه است. قریش پس از جنگ بدر سخت آشفته بودند و کینه مسلمانان را در سینه
می پروراندند. آنها همواره به دنبال تجهیز قوا بودند تا انتقام کشته های
جنگ بدر را بگیرند تا این که پنج هزار نیرو آماده کردند و با سه هزار شتر و
دویست اسب که با خود داشتند برای جنگ به سوی مدینه حرکت کردند. آنها جمعی
از زنان را هم با خود همراه کردند تا در میان لشکر، بر کشته های خود گریه
کنند و مرثیه بخوانند تا کینه ها بجوشد و دل ها بخروشد.
وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله از حرکت آنها مطلع گردید خود را آماده کرد و
با لشکر خود به احد آمد و مکانی را برای جنگ مشخص نمود و لشکر را صف آرایی
کرد. از آنجایی که کوه «عینین» که در طرف چپ آنها بود شکافی داشت که دشمن
می توانست آنجا کمین بزند و از آن به لشکر اسلام حمله ور شود عبداللَّه بن
جبیر را با پنجاه کماندار بر آنجا گمارد تا مانع دشمن شوند و فرمود: اگر ما
پیروز شویم و به غنیمت دست یابیم سهم شما را نگه می داریم و شما در صورت
شکست یا پیروزی از این محل فاصله نگیرید. آن گاه برای آنها خطبه ای ایراد
کرد.
مشرکین هم صف های نظامی خود را آراستند. خالد بن ولید با پانصد نفر سمت
راست میدان جنگ را پوشش داد و عکرمه بن ابی جهل با پانصد نفر سمت چپ را
عهده دار گردید و صفوان بن امیه فرمانده نیروهای سواره شد و عبدالرحمن بن
ربیعه فرمانده تیراندازان گردید و آنها صد کماندار بودند و شتری که بت
«هبل» را حمل می کرد پیش رو گذاردند و زنان را پشت لشکر قرار دادند و پرچم
جنگ را به دست طلحه بن ابی طلحه سپردند. او هم اسب خود را حرکت داد و به
میدان رزم آمد و مبارز طلبید. هیچ کس جرأت روبرو شدن با او را نداشت.
امیرالمؤمنین علیه السلام همانند شیر غرنده با شمشیر خود به سوی او تاخت و
رجز خواند. طلحه گفت: می دانستم که کسی جز تو به میدان من نمی آید و بر آن
حضرت حمله کرد و شمشیری بر او فرود آورد. حضرت با سپر، جلوی آن ضربه را
گرفت و سپس چنان شمشیری بر فرقش زد که مغزش بیرون ریخت و بر زمین افتاد.
علی علیه السلامبرگشت و رسول خداصلی الله علیه وآله از کشته شدن طلحه به
دست او شادمان گشت و تکبیری بلند گفت و مسلمانان هم تکبیر گفتند.
با کشته شدن طلحه، برادرش مصعب علم را به دست گرفت و جلو آمد. امیرالمؤمنین
علیه السلام او را هم کشت. یکایک از طایفه «بنی عبدالدار» عَلَم به دست می
گرفتند و کشته می شدند تا آنکه کسی از این طایفه نماند. در پایان غلامی از
آن قبیله که «صواب» نام داشت عَلَم را برافراشت. بدن بزرگ این غلام حبشی
همانند گنبدی بود، وقتی به میدان آمد دهانش کف کرده و چشم هایش سرخ شده بود
و می گفت: به خدا سوگند جز به کشتن محمد در برابر کشته هایمان راضی نمی
شوم.
مسلمانان از او ترسیدند و جرأت رویارویی با او را نداشتند. امیرالمؤمنین
علیه السلام ضربتی بر او زد که از کمر دو نیم شد. آن گاه مسلمانان حمله
بردند و کفّار در هم شکستند و هر کدام به سویی گریختند و شتری که بت هبل را
حمل می کرد در افتاد و هبل سرنگون شد. در این حال مسلمانان دست به جمع
آوری غنایم آنها زدند.
کمانداران که مأموریت نگهبانی از شکاف کوه را داشتند چون مشاهده کردند که
مسلمانان به جمع غنایم مشغولند برای جمع غنیمت از جای خود حرکت کردند. هر
چه عبداللَّه بن جبیر فرمانده آنان ممانعت کرد توجهی نکردند و به سوی
لشکرگاه دشمن رفتند تا به غنیمت دست یابند.
عبداللَّه با کمتر از ده نفر از شکاف کوه نگهبانی می داد. خالد بن ولید به
اتفاق عکرمه بن ابی جهل با دویست تن از لشکریان که در حال کمین بودند بر
عبداللَّه حمله آوردند و او را با چندنفری که با او بودند به شهادت رساندند
و از شکاف کوه گذر کردند و شمشیر در میان مسلمین گذاردند. با این تحول
پرچم مشرکین برافراشته گردید و فراری های دشمن باز گشتند. در این هنگام بود
که به دروغ شایع کردند محمّد کشته شد.
مسلمانان از این خبر وحشت بار پا به فرار گذاشتند. امّا امیرالمؤمنین علیه
السلام در پیش روی پیامبرصلی الله علیه وآله می جنگید و از هر طرف دشمن به
قصد آن حضرت جلو می آمد او را دفع می کرد به طوری که بدن او پر از جراحت
شد. در این جا بود که منادی «لافتی إلّا علی، لا سیف إلّا ذوالفقار» را از
آسمان ندا داد و جبرئیل به پیامبرصلی الله علیه وآله عرض کرد این نصرت و
جوانمردی است که علی آشکار می کند.
پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: علی از من و من از علی هستم. جبرئیل علیه
السلام فرمود: من هم از شما دو نفر هستم. عبداللَّه بن قمئته که یکی از
مشرکان بود به قصد کشتن پیامبرصلی الله علیه وآله شمشیر کشید ولی چون مصعب
پرچمدار لشکر پیامبرصلی الله علیه وآله بود اوّل به سراغ او رفت و دست
راستش را قطع کرد، مصعب پرچم را با دست چپ گرفت آن گاه دست چپ او را هم قطع
کرد و ضربه ای دیگر به او زد تا به شهادت رسید و پرچم بر زمین افتاد آن
گاه عبداللَّه چند سنگ به دست گرفت و به سوی پیامبرصلی الله علیه وآله
پرتاب کرد که ناگاه یکی از سنگ ها بر پیشانی آن حضرت خورد و خون از پیشانی
او جاری شد و عتبه بن ابی وقاص سنگی بر لب و دندانآن حضرت زد و بعضی شمشیر
بر او فرود آوردند امّا خداوند او را حفظ کرد.
در همین جنگ بود که «وحشی» برده جبیر بن مطعم قصد کشتن حمزه بن عبد المطلب
کرد و در کمین او نشست تا وقتی که حمزه چون شیری آشفته با کفّار می جنگید،
عمود آهنین خود را به سوی او پرتاب کرد و در بدنش فرو رفت و از مثانه اش
خارج شد و به شهادت رسید. آن گاه وحشی به بالین حمزه آمد و جگر او را
درآورد و به هند داد. هند قدری از جگر را در دهان خود گذارد امّا نتوانست
بخورد و به هند جگرخوار مشهور شد و هر آنچه زیورهای قیمتی داشت به خاطر
شهادت حمزه به وحشی عطا کرد.
آن گاه هند به بالین حمزه آمد و گوش های آن حضرت و برخی دیگر از اعضای او
را برید تا با خود به مکّه ببرد و گردنبند درست کند. برخی زنان دیگر هم با
پیروی از هند بدن شهدای احد را مثله کردند.
در این جنگ هفتاد تن از یاران اسلام که حمزه سیّدالشهداء جزء آنها بود به
شهادت رسیدند و ضربه بزرگی بر اسلام وارد گردید که این نتیجه غفلت و بی
توجهی به دستور رهبری و دنیاطلبی آن عدّه از مسلمانان بود.
امام خمینی رحمه الله در روز 20 جمادی الثانی 1320 هجری قمری مطابق با 30 شهریور 1281 هجری شمسی هم زمان با سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام در شهرستان خمین از توابع استان مرکزی ایران در خانواده ای اهل علم و هجرت و جهاد و در خاندانی از سلاله زهرای اطهر علیهاالسلام به دنیا آمد.
پدر بزرگوار ایشان، مرحوم آیت اللّه سید مصطفی موسوی، از معاصران آیت اللّه العظمی میرزای شیرازی رحمه الله بود و در حالی که بیش از 5 ماه از ولادت امام نمی گذشت، به دست طاغوتیان و خوانین تحت حمایت عمّال حکومت وقت، به دلیل سر دادن ندای حق طلبی به شهادت رسید.
امام خمینی رحمه الله دوران کودکی و نوجوانی را تحت سرپرستی مادر مؤمنه اش، بانو هاجر، و عمه مکرمه اش، صاحبه خانم، گذراند. قسمتی از معارف متداول روز و علوم مقدماتی و سطح را نزد معلمان و علماء منطقه فرا گرفت و در سال 1298 ش عازم حوزه علمیه اراک شد، و در سال 1300 ش اندکی پس از هجرت آیت اللّه العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی به قم، رهسپار حوزه علمیه قم شد و به ادامه تحصیل علوم حوزوی پرداخت.
هم زمان با فراگیری فقه و اصول به فراگیری ریاضیات، هیئت فلسفه، عروض، قوافی و فلسفه اسلامی و غرب و عالی ترین سطوح عرفان نظری و عملی پرداخت. او طی سالهای طولانی در حوزه علمیه قم به تدریس چندین دوره فقه، اصول، فلسفه و عرفان و اخلاق اسلامی پرداخت. در سال 40 و 41 ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی موجب شد تا رهبری نهضت اسلامی مردم ایران را به عهده گیرد که با تلاشهای خستگی ناپذیر ایشان این نهضت در سال 1357 به پیروزی رسید. و بالاخره در 14 خرداد 1368 پس از عمری مجاهدت، به ملکوت اعلا پیوست.(1)
باشد که از اندیشه و رفتار آن رهبر فقید درس آموزیم.