نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳۷۵ مطلب با موضوع «نگارستان» ثبت شده است

8b50c9c80c4d752c18cbe07641741a4d-425

ای فرزند آدم!

درشگفتم چگونه تو با دیگران انس می گیری

و به دیگران دل می بندی

در حالیکه می دانی تنها خواهی مُرد

و می دانی تنها در قبر خواهی خفت

و تنها در پیشگاه من خواهی ایستاد

و تنها حساب پس خواهی داد...

آیا اندیشیده ای چقدر تنها خواهی بود؟

ساعتی؟ روزی؟ ماهی ؟ سالی؟ چند هزار سال؟ چند میلیون سال؟

با خودت فکر کن و بیاندیش...

هر قدر که قرار است پس از مرگ با من باشی

در دنیا با من انس بگیر...

اگر لحظه ای لحظه ای... و اگر همیشه همیشه

« حدیث قدسی»

- آغاز عملیات مرصاد؛ شکست پیچیده‌ترین ترفند دشمن و منافقین.

- رژیم عراق با به کارگیری گسترده سلاح‌های شیمیایی در جبهه‌های جنگ و موشکباران شهرها، توانست شرایط جنگ را به نفع خود تغییر دهد. این در حالی بود که کارشناسان نظامی و سیاسی ایران، سرگرم بررسی و پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت ملل متحد بودند و سرانجام این قطعنامه در تاریخ 27/4/1367 از سوی جمهوری اسلامی ایران پذیرفته شد.

چهار روز پس از پذیرش قطعنامه سازمان ملل، قوای رژیم بغداد در 31/4/1367 به منظور تصرف بخش‌های از ایران، تجاوز گسترده‌ای را آغاز کردند؛ ولی با ایستادگی رزمندگان ایران بخش وسیعی از مناطق جنوبی کشور از خطر سقوط نجات یافت. همچنین ارتش عراق در جبهه‌های میانی نیز دست به تحریکاتی زد، که تا حدی می‌توانست برای تمامیت ارضی و استقلال کشور ما خطری جای به‌شمار آید. هدف دشمن در جبهه میانی، زمینه‌سازی برای هجوم سازمان مجاهدین خلق یا همان منافقین بود.

در این جبهه، ارتش عراق با حمله به خطوط پدافندی خود، آنها را سرگرم کرده بود تا نیروی منافقین بتوانند پس از شکسته شدن خط به وسیله ارتش عراق، از نقطه دیگری حرکت خود را آغاز کنند. به این ترتیب، نیروهای منافقین پس از تصرف جبهه نیروهای ایرانی در منطقه سر پل ذهاب به دست ارتش عراق، بدون آن‌که روبه‌رو باشند، سوار بر خودروهای خود، به سوی کرمانشاه حرکت کردند و تا تنگه "چهارزبر" پیش آمدند. این حرکت سریع و حساب شده دشمن، طراحان جنگ و رزمندگان را عافلگیر کرد. به محض رسیدن خبر هجوم منافقین و ارتش عراق به شهرهای مختلف کشور، خیل عظیمی از نیروهای داوطلب به سوی جبهه‌ها روانه شدند. همین امر، محاسبات دشمن را در تصرف بخشی از کشور ایران برهم زد.

در حالی‌که هنوز حملات ارتش عراق در جنوب کشور قطعی نشده بود، بخشی از نیروهای رزمنده جنوب، راهی غرب کشور شدند تا همراه مردم بسیج شوند و تحت عنوان عملیات "مرصاد"به سرکوب حملات عراق و منافقین بپردازند.

عملیات مرصاد روز 3 / 5 / 1367  با رمز "یا صاحب‌الزمان(عجل‌الله تعالی وجه‌الشریف) ادرکنی" برای مقابله با حرکت منافقین و بازپس‌گیری اشغال شده انجام گرفت.

در این عملیات که با فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و با پشتیبانی هوانیروز ارتش اجرا شد، رزمندگان از سه محور چهارزبر، جاده قلاجه و جاده اسلام‌‌آباد ـ پل‌دختر وارد عمل شدند و نیروهای ضد انقلاب را تا پشت نوار مرزی عقب راند؛ اما قوای ارتش عراق، ارتفاعات مرزی را همچنان در اشغال خود نگه داشتند. در عملیات مرصاد، بیش از 120 دستگاه تانک، 400 دستگاه نفربر، 240 قبضه خمپاره‌انداز 60 و 80 میلیمتری و 30 عراده توپ 106 میلیمتری دشمن منهدم شدند. همچنین بیش از 20 تیپ مشترک منافقین و ارتش عراق متلاشی شد و تعداد کشته و زخمی‌های دشمن از مرز 4800 تن گذشت. در این عملیات، نزدیک به 1000 قبضه آر.پی.جی7، 700 قبضه تیربار کلاشینکوف، ده‌ها دستگاه خودرو، ده‌ها دستگاه تانک و نفربر، تعدادی تجهیزات پیشرفته الکترونیکی و مخابراتی و مقادیری اسناد درون گروهی منافقین به دست رزمندگان ایران افتاد.


بی رحم ترین دشمنم آمد به جِدالم 
ایکاش که میسوخت دلِ نفس به حالم
من را به زمین می زند این نفس ستمگر
با تیر جَفایی که رها کرد به بالم
می ترسـم اَز این کـبـر و غُـرورِ دلِ غافل
مانع بِشَـود از سَـفرِِ رو به کمالم
اِی کـاش کـه درنـیـمه ی ایـن مـاهِ مُـبارک 
تقدیر شَــوَد لَحـظـه ی مـطـلوبِ وصالم
ای یارِ سـفر کرده کجایی که قـریب است
غِـفلت بِشَـوَد در همه ی عـمر وَبالم

بهلول

گویند بهلول در اطراف قصر مدائن بود و با بچه ها مشغول بازی بود.

هارون الرشید که عازم حج بود از آنجا گذر کرد .

وقتی بهلول را دید گفت ای بهلول مرا موعظه کن.

بهلول گفت : از سرنوشت حاکمان گذشته عبرت بگیر .

هارون پرسید چطور ؟

بهلول اشاره ای به قصر کسری ( ایوان مدائن )  کرد و گفت : هذه قصــــورهم

یعنی این قصرهایشان

و سپس اشاره ای به قبرستان قدیمی کرد و گفت : و هذه قبورهم !

یعنی : و  این هم قبرهایشان !

هارون بسیار منقلب شد و گفت : چکار کنم که نجات یابم ؟

بهلول گفت : خودت را به قرآن عرضه کن و ببین چه وضعی داری !

پرسید به کجای قرآن ؟

گفت : به این آیه " ان الابرار لفی نعیم و ان الفجار لفی جحیم "   

سوره إنفطار – 14

هارون آشفته حال جدا شد و بهلول به بازیش ادامه داد .


 چرا شیعیان با دست باز نماز می خوانند؟ پرسشی است که حضرت آیت الله العظمی سبحانی به ان در پایگاه خود پاسخ داده اند. متن پاسخ ایشان به این شرح است:

قرار دادن دست راست بر روی دست چپ در نماز (دست بسته نماز خواندن) از اموری است که استحباب آن بین فقهای سه مذهب از مذاهب چهارگانة اهل سنّت مشهور است:

حنفی‌ها می‌گویند:روی هم گذاشتن دست‌ها در نماز، سنّت است وواجب نیست، و برای مرد بهتر است که کف دست راستش را بر پشت دست چپ، زیر ناف قرار دهد، و زن دست‌ها را بر سینه‌اش بگذارد.

شافعی‌ها می‌گویند: گذاشتن دست روی یکدیگر، در نماز، برای مرد و زن سنّت است و بهتر است که کف دست راست را بر پشت دست چپ زیر سینه و بالای ناف به سمت چپ قرار دهد.

حنبلی‌ها می‌گویند: گذاشتن دست‌ها روی هم، سنّت است و بهتر است که کف دست راست را بر پشت دست چپ نهاده، زیر ناف قرار دهند.

فرقه مالکیّه بر خلاف سه مذهب فوق می‌گویند: آویختنِ دست‌ها در نمازهای واجب، مستحب است، قبل از مالکی‌ها نیز جماعتی همین قول را گفته‌اند که از آن جمله‌اند: عبداللّه بن زبیر، سعید بن مسیّب، سعید بن جبیر، عطاء، ابن جریح، نخعی، حسن بصری، ابن سیرین و جماعتی از فقها.

از امام اوزاعی منقول است که نمازگزار، بین آویختن دست‌ها یا روی هم قرار دادن آنها مخیر است.[1]

امّا مشهور بین شیعه امامیّه آن است که قرار دادن دست‌ها روی یکدیگر در نماز، حرام، و موجب بطلان نماز است و به ندرت از فقهای شیعه کسی قائل به کراهت شده، مانند ابو الصلاح حلبی در کافی.[2]

کیفیت نماز پیامبر(ص)


با این که به جز مالکی‌ها، مذاهب دیگر اهل سنّت، قرار دادن دست چپ بر دست راست در نماز را جایز شمرده‌اند و دربارة این مسأله سخن بسیار گفته‌اند، با این حال دلیل قانع کننده‌ای حتّی بر جواز آن ندارند،چه رسد بر استحباب. بلکه می‌توان ادّعا کرد که دلایلی بر خلاف ادعای آنان وجود دارد و روایاتی که از فریقین (شیعه و سنّی) بیانگر طریقه نماز گزاردن رسول اکرم(ص) است، از گذاشتن دست‌ها بر یکدیگر سخنی به میان نیاورده است و امکان ندارد که پیامبر (ص) امر مستحبّی را در طول حیات خود(یا بخشی از آن) ترک نماید. اکنون سه نمونه از این روایات، دو مورد از طریق اهل سنّت و دیگری از طریق شیعه امامیّه را ذکر می‌کنیم که هر دو روایت، چگونگی نماز پیامبر(ص) را بیان می‌کند و در هیچ‌یک کو‌چکترین اشاره‌ای به روی هم قرار دادن دست نشده، چه رسد به چگونگی آن:

الف: حدیث ابی حُمید ساعدی

حدیث ابی حُمید ساعدی را برخی از محدّثان (سنّی) روایت کرده‌اند و ما از کتاب سنن بیهقی نقل می‌کنیم که گفت: او رو به اصحاب پیامبر کرد و گفت: من داناترین شما به نماز رسول خدا (ص) هستم. گفتند: به چه سبب؟ زیرا تو نه بیش از ما پیرو آن حضرت بوده‌ای و نه افزونتر از ما مصاحبتش کرده‌ای. گفت: چرا، گفتند: پس (کیفیّت نماز آن حضرت را) بر ما عرضه کن. ابوحُمید گفت:

رسول خدا(ص) هرگاه می‌خواست به نماز بایستد، دست‌ها را تا برابر شانه‌هایش بالا می‌بُرد، سپس تکبیر می‌گفت و هنگامی که همه اعضایش به حال اعتدال در جای خود قرار می‌گرفت به قرائت می‌پرداخت، آنگاه تکبیر می‌گفت و دست‌ها را تا برابر شانه بالا می‌بُرد، پس از آن به رکوع می‌رفت و دو کف دست را بر زانوها می‌گذاشت و در حال اعتدال که نه سرش را بالا می‌گرفت و نه پایین می‌انداخت، رکوع را انجام می‌داد. سپس از رکوع سر بلند می‌کرد(می‌ایستاد) و می‌گفت: سمع اللّه لمن حمده. آنگاه دست‌ها را تا برابر شانه‌ها بالا می‌بُرد و تکبیر می‌گفت، سپس (برای سجده) متوجّه زمین شده و دست‌هایش را (در سجده) از پهلوهایش جدا می‌گرفت، آنگاه سر از سجده برمی‌داشت و پای چپش را خم می‌کرد و بر آن می‌نشست. انگشتان پاهایش را در سجده باز می‌نمود و سجده دوم را نیز همین‌گونه انجام می‌داد و پس از سجده، تکبیر می‌گفت، سپس پایش را خم کرده بر آن می‌نشست در حالی که هر عضوی به حال اعتدال قرار می‌گرفت. رکعت بعدی را هم به همین کیفیّت انجام می‌داد و پس از دو رکعت در حال قیام تکبیر می‌گفت و دست‌هایش را تا برابر شانه‌ها بالا می‌برد همانگونه که تکبیر افتتاحیّه را انجام می‌داد و در بقیّه نمازش نیز همین‌طور عمل می‌کرد تا به سجده آخر. پس از آن سلام می‌گفت، پای چپ را عقب قرار می‌داد و بر سمت چپ بر وَرِک[3] می‌نشست.

همه گفتند: ابوحمید راست گفت، رسول خدا(ص) بدین گونه نماز می‌گزارد.[4]

این بود حدیثی در مقام بیان کیفیّت نماز رسول خدا(ص) که از طریق اهل سنّت روایت شده که وجه دلالت آن را دانستیم. اکنون به حدیثی که شیعه امامیه روایت کرده توجه کنید:

ب: حدیث حمّاد بن عیسی

حمّاد بن عیسی از امام جعفر صادق (ع) روایت کرده که آن حضرت فرمود: چه قدر ناپسند است برای مردی که 60یا 70 سال از عمرش بگذرد و یک نماز با شرایط کامل انجام نداده باشد. حمّاد گفت: (از این سخن امام (ع)) در دلم احساس حقارت کردم و عرض کردم: فدایت شوم، نماز را (با شرایط کامل) به من تعلیم فرما.

پس ابوعبداللّه (ع) (جعفر بن محمّد‘) راست قامت رو به قبله ایستاد و دست‌هایش را با انگشتان بسته بر روی رانهایش انداخت و پاهایش را نزدیک به هم به فاصلة سه انگشت باز قرار داد و انگشتان پاهایش همه رو به قبله بود و آنها را از قبله منحرف نمی‌کرد و با خشوع و فروتنی تمام بود، پس تکبیر گفت و سوره حمد و قل هو اللّه احد را با ترتیل قرائت کرد، سپس به اندازه نفس کشیدنی در حال قیام صبر کرد و پس از آن تکبیر گفت در حالی که هنوز ایستاده بود، آنگاه به رکوع رفت و دو کف دستش را با انگشتان باز روی کاسه زانوهایش قرار داد و زانوها را به عقب داد تا پشتش صاف شد به طوری که اگر قطره‌ای آب یا روغن بر پشتش ریخته می‌شد به واسطه راست بودن پشتش به هیچ طرف مایل نمی‌گشت، امام گردنش را (در رکوع) راست گرفت و چشمانش را بست و سه مرتبه با ترتیل تسبیح (سبحان رَبّی العظیم وبحمده) گفت، سپس راست قامت ایستاد و چون کاملاً به حال قیام درآمد، گفت: «سمع اللّه لمن حمده» و بعد از آن در همان حال قیام، تکبیر گفت و دستها را تا مقابل صورت بالا آورد، و آنگاه به سجده رفت و دستهایش را قبل از زانوها بر زمین گذاشت و سه مرتبه گفت: سبحان ربّی الأعلى وبحمده، و (در سجده) عضوی از بدنش را بر عضو دیگر نگذاشت و بر هشت موضع سجده کرد: پیشانی، دو کف دست، دو کاسه زانو، دو انگشت ابهام پا، و بینی، ( گذاشتن هفت موضع در سجده بر زمین واجب و گذاشتن بینی بر خاک سنّت است که اِرغام نامیده می‌شود). سپس سر از سجده برداشت و هنگامی که راست نشست، تکبیر گفت و ساق پای چپ را خم کرده، روی آن نشست و پشت پای راستش را بر کف پای چپش گذاشت و گفت: «أستغفر اللّه ربّی و أتوب إلیه»، و در همان حال نشسته تکبیر گفت و بعد سجده دوم را مانند سجده اوّل بجا آورد و همان ذکر تسبیح را در سجده دوم نیز گفت و از عضوی از بدنش برای عضو دیگر در رکوع و سجود کمک نگرفت و در حال سجده دست‌هایش را به صورت بال از بدنش جدا گرفت و ذراعِ دستها را بر زمین نگذاشت و بدین ترتیب دو رکعت نماز بجا آورد .

سپس فرمود: ای حمّاد، این گونه نماز بخوان، و در نماز به هیچ سویی التفات مکن و با دست‌ها و انگشتانت بازی مکن و آب دهان به راست و چپ یا پیش رویت مینداز.[5]

چنان که ملاحظه می‌شود هر دو روایت در صدد بیان کیفیّت نماز واجب است و در هیچکدام کوچکترین اشاره‌ای به روی هم گذاشتن دست‌ها نشده است، زیرا اگر گرفتن دست سنّت بود، امام صادق (ع) در بیان خود آن را ترک نمی‌کرد و حال این که آن حضرت با عمل خود، نماز رسول خدا (ص) را برای ما مجسّم می‌کرد، چون او از پدرش امام باقر(ع) و امام باقر(ع) از پدرانش و آنها از امیرمؤمنان(ع) و او از رسول اعظم صلوات اللّه علیهم اجمعین گرفته‌اند. بنابراین، دست روی دست گذاشتن در نماز بدعت است؛ زیرا گرفتن دست در واقع داخل کردن چیزی است در شریعت که از شریعت نیست.

ج. آموزش نماز به کسی که نماز صحیح نمی‌خواند

در میان محدثان اهل سنت حدیثی است به نام «حدیث المسیء صلاتُه» یعنی حدیث کسی که نماز خود را صحیح نمی‌خواند، در این حدیث چنین آمده است:

ابوهریره می‌گوید: پیامبر وارد مسجد شد، مردی نیز وارد مسجد شد و نماز گزارد، سپس به حضور پیامبر آمد و سلام کرد. پیامبر سلام او را پاسخ گفت و فرمود: برگرد و دو مرتبه نماز بخوان، رفت و نماز گزارد و به سوی پیامبر بازگشت، پیامبر نیز فرمود: برگرد باز نماز بگزار، این کار سه بار تکرار شد، سرانجام آن مرد عرض کرد: سوگند به خدایی که تو را به حق مبعوث کرده است، من جز آنچه انجام می‌دهم، چیزی نمی‌دانم، چه بهتر که نماز را به من بیاموزی.

در این هنگام پیامبر فرمود: هرگاه به نماز ایستادی تکبیر بگو، سپس آنچه از آیات قرآن می‌دانی، بخوان، سپس رکوع کن به گونه‌ای که بدنت آرام گردد، آنگاه پیامبر دیگر اجزا و شروط نماز را به او می‌آموخت[6] و هیچ اشاره‌ای به گذاردن دست راست بر دست چپ نمی‌کند، در حالی که اگر این کار واجب و یا مستحب مؤکد بود، از گفتن آن خودداری نمی‌کرد.

نظر ائمّه اهل بیت(علیهم السلام)

با توجه به آنچه تاکنون گفته شد، روشن گردید که سنت بودن دست روی دست گذاشتن در نماز ثابت نشده است، بدین جهت می‌بینیم که ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) از این عمل (گرفتن دست در نماز)، احتراز می‌کردند و آن را از افعال مجوس در مقابل پادشاه می‌دانستند.

محمّد بن مسلم از امام جعفر صادق یا امام محمّد باقر ‘روایت کرده، می‌گوید: به آن حضرت عرض کردم: حکم کسی که دستش را در نماز بر دست دیگر می‌گذارد، چیست؟ فرمود: این عمل، تکفیر است و نباید انجام شود.(تکفیر به معنی تعظیم در مقابل پادشاهان است).

زراره از حضرت امام محمّد باقر (ع) روایت کرده که فرمود: بر تو باد توجه به نماز، و در نماز تکفیر مکن(دستهایت را بر هم مگذار)، زیرا مجوس این عمل را انجام می‌دهند.

صدوق به سندی از امیر مؤمنان علی (ع) روایت کرده که آن حضرت فرمود: مسلمان دستهایش را در نماز جمع نمی‌کند و در حالی که در مقابل خدای عزّ وجلّ ایستاده است، تشبّه به اهل کفر (یعنی مجوس) نمی‌ورزد.[7]

در خاتمه یادآوری می‌کنیم که آقای دکتر علی سالوس بعد از نقل نظریات و فتاوای فقهای شیعه و سنّی، (در مورد نهادن دست‌ها بر یکدیگر در حال نماز) به کسانی که دست روی دست گذاشتن را حرام می‌دانند حمله کرده و می‌گوید: «کسانی که قائل به حرمت و مبطل بودن این عمل هستند یا تنها آن را حرام می‌دانند، به واسطه تعصب مذهبی، بین مسلمین اختلاف و تفرقه ایجاد می‌کنند».[8]

جا دارد از ایشان پرسیده شود: اگر تلاش و بررسی وتحقیق در کتاب و سنّت، شیعه را به این نتیجه رسانده که گرفتن دست در نماز، امری است که بعد از نبی اکرم(ص) پیدا شده و مردم در زمان خلفا به آن امر می‌شدند، گناه شیعه چیست؟ و در این صورت هر کس گمان کند که آن عمل جزئی از نماز است چه واجب باشد یا مستحب، تحقیقاً در دین امری را بدعت نهاده که از دین نیست. آیا جزای کسی که در کتاب و سنّت اجتهاد و تحقیق نماید این است که با تیر اتّهام به تعصّب مذهبی و ایجاد اختلاف، مورد هدف قرار گیرد؟

اگر این اتّهام بجا باشد، آیا امام مالک را نیز می‌توان این گونه متّهم کرد؟ زیرا او گرفتن دست را مطلقاً، یا در نمازِ واجب، مکروه می‌داند. آیا می‌توان امام دارالهجره را  به تعصّب مذهبی و ایجاد خلاف متّهم کرد؟

به چه دلیل دست بسته نماز خواندن را نشانه تعصّب مذهبی و میل به اختلاف بین مسلمین نمی‌دانید؟ قضاوت با شماست.


--------------------------------------------------------------------------------

[1] .  محمّد جواد مغنیه: الفقه علی المذاهب الخمسه، ص 110، وملاحظه شود «رسالة مختصرة السدل» ا از دکتر عبدالحمید، ص 5.

[2] .  محمد حسن نجفی، جواهر الکلام:11/15ـ16.

[3] .  تورک عبارت است از این که انسان در حال نشستن بر روی پای چپ بنشیند، وروی پای راست را بر کف پای چپ قرار دهد.

[4] .  سنن بیهقی:2/72، 73، 101، 102; سنن أبی داود:1/194، باب افتتاح الصّلاة، حدیث 730ـ736; سنن ترمذی:2/98، باب صفة الصّلاة.

[5] .  شیخ حرّ عاملی: وسائل الشیعه، 4، باب 1 از ابواب افعال نماز، حدیث 1، و باب 17،

حدیث 1و2.

[6] .  صحیح بخاری، ج1، ص 189، شماره 793; صحیح مسلم:2/11.

[7] .  شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه:4، باب 15 از ابواب قواطع الصّلاة، حدیث 1، 2و 7.

[8] .  فقه الشیعة الإمامیه ومواضع الخلاف بینه و بین المذاهب الأربعه:183.

ابلیس بر حضرت عیسی (علیه السلام} آشکار شد و گفت:

تو نبودی که می گفتی جز آنچه خدا مقرّرت کرده است بر تو نرسد ؟

فرمود : بلی .

گفت : پس خویشتن را از قله این کوه فرو انداز اگر مقرّرت باشد که به سلامت مانی !

فرمود : خداوند را رسد که بندگان را آزماید نه بندگان را که خداوند را آزمایند !



خدیجه سلام‌الله‌علیها؛ همسنگری باوفا

حضرت خدیجه

چهار «زن» در میان تمام بانوان برجسته جهان، از آغاز تا انجام و در بین قهرمانان راستین تاریخ، به خاطر ویژگی های خاص خود در صدرند.(1) یکی از آن چهار زن، «خدیجه کبری» است. خدیجه ای که از آغاز بعثت و هنگامی که پیامبر اسلام صلی الله علیه واله مسئله وحی را برای او بازگو کرد، به وی صادقانه گروید و در راه این ایمان، تمامی دارایی و راحتی و رفاهش را بذل کرد و پیوسته تا واپسین دم زندگی و آخرین نفس نیز آن چه در امکان داشت، نثار پیامبر صلی الله علیه واله و گسترش اسلام کرد.

 

پشتیبان بزرگ اسلام

این بانوی با اخلاص، در تکوین بنای اسلام و پیشبرد آن با بهره گیری از ثروت سرشار و موقعیت و جایگاه عظیمش در دنیای آن روز، سهم به سزایی دارد، تا آنجا که پیامبر اکرم صلی الله علیه واله درباره اش فرموده است:

«ما قام الاسلام الاّ بسیف علیّ و مال خدیجة؛ اسلام پا نگرفت مگر به شمشیر علی و ثروت خدیجه».(2)

وی در لحظات آغازین «بعثت» و سنگینی نزول وحی - که برای پیامبر صلی الله علیه واله دورانی بسیار سخت و بحرانی بود - در تأمین آرامش و امنیت خاطر او سخت می کوشید. با ایثار خالصانه ترین دوستی ها و جانفشانی های یک همسر، طعم شیرین محبت های یک مادر را - مادری که از فرزند در قبال حمله هر نوع دشمنی و تهدید هر خطری دفاع و حمایت می کند- بدو می چشانید.

« بنت الشاطی»- بانوی دانشمند و نویسنده توانای مصری - می گوید:

«آیا هیچ همسری را تاب آن هست که چون «خدیجه» دعوت تاریخی پیامبر صلی الله علیه واله را از صمیم دل و سویدای جان و با ایمانی نیرومند بدون یک ذرّه تردید و شک در صدق پیامش، بپذیرد و به استقبالش رود، با این یقین محکم که خداوند او را هیچ گاه خوار نخواهد ساخت؟ آیا در توان هیچ بانویی جز «خدیجه» با آن همه ثروت بی حساب و بخشش های فراوان هست که در اوج رفاه و آسایش، به نعمت و عزّت و شوکت شاهانه پشت کند تا در تیره ترین ایام سختی در کنار همسرش بایستد و با او در سخت ترین نوع شکنجه و آزار به پاس وفادار ماندن به ایمانش، شرکت کند؟!

بعید است که چنین باشد! بلکه او یگانه بانویی است که تمام امکاناتش را برای یاری پیامبر صلی الله علیه واله و تأمین اعتماد و آرامش و سلامت او به کار گرفت.»(3)

به خدا سوگند که هرگز بهتر از او نصیبم نشده! وی هنگامی به من گروید که دیگران تکفیرم کردند و هنگامی مرا تصدیق کرد که دیگران به تکذبیم پرداختند و هنگامی با دارایی اش به یاری من شتافت که دیگران محرومم ساختند. و خداوند از او، نه از زنی دیگر، به من فرزند عنایت کرد

و باز «بنت الشاطی» می نویسد:

«خدیجه سلام الله علیها در سنینی نبود که تحمل رنج و سختی بر او آسان باشد و از کسانی نبود که در جریان زندگی با ننگی معیشت، محرومیت ها و تلخ کامی ها بار آمده و خو گرفته باشد. اما او، با وجود کهولت، راضی شد سختی هایی را که در اثر محاصره شدن «بنی هاشم» در «شعب ابی طالب» از طرف قریش تحمیل شد، تا سر حدّ مرگ تحمّل کند.»(4)

آری، در آن ایام این بانوی بزرگ پا به مرز 65 سالگی می گذاشت ولی علی رغم این فرسودگی و ضعف، بدون ذرّه‌ای تردید همچنان در کنار محمد صلی الله علیه واله و یاران اندکش صبر پیشه می ساخت و با آنان همگام شد و در این همگامی از خانه، مال و همه چیز خود با طیب خاطر و روحی آرام و مطمئن دست برداشت.(5)

 ادامه مطلب را ببینید

السلامـــ علیکـــ یا ربیـــعــــ الأنــــــامـــ

                         آقای من !

همه هفته شیفتگان بی قرارت به انتظار جمعه نشسته اند

و جمعه به انتظار تو نشسته اند ....

چه تلخ است آنگاه که جمعه امیدشان بوی یأس و نومیدی دهد ...

و باز چشم بدوزند به جمعه ای دیگر ...

و به راستی :


امان از غروب جمعـــــه


اللهم اکشف هذه الغمة عن هذه الامــــة بحضوره

و عجـــــــل لنا ظهوره


پرسش یک ایرانی قرضاوی را مات کرد

یوسف قرضاوی

 به گزارش رهروان ولایت به نقل از العالم، یک هموطن در تماس با برنامه زنده الشریعة و الحیاة شبکه الجزیره، پرسشی را خطاب به یوسف قرضاوی مفتی مصری الاصل قطری مطرح کرد و شیخ هم برای فرار از پرسشی که نه او و نه هیچ یک از مفتیان درباری جهان عرب پاسخی برای آن ندارند، خود را به نادانی زد و گفت: سوال را نفهمیدم!

شخصی به نام فؤاد محمد از ایران، خطاب به میهمان الجزیره این پرسش را مطرح کرد که "با توجه به این که اسلام، شرب خمر و فساد و دیکتاتوری و فتنه گری را حرام کرده، نظر شما در مورد حاکمانی همچون امیر قطر و پادشاه سعودی که به نام اسلام حکومت می کنند و این کارها را انجام می دهند، چیست؟"

مجری برنامه نیز پرسش مذکور را با حذف اسامی و با دقت و شمرده شمرده، تکرار کرد و منتظر پاسخ شد اما قرضاوی خود را به نفهمیدن زد و گفت: سوال را نفهمیدم!





بر خلاف ادعای جریانهای افراطی و تندروی سنی نما که توسل و یبرک جستن را شرک میدانند، روایات بسیارى را علماى اهل تسنن نقل کرده اند که دلالت بر تبرک جستن صحابه و تابعین در زمان حیات و بعد از وفات به آن حضرت دارد که به نمونه هایى از آن اشاره میکنیم:

روایتى را که بخارى نقل کرده است مى گوید:
«هنگامى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در هواى گرم تابستان با ما (از مدینه) خارج گردید، آبى رابراى وضوى حضرت آوردند و آن حضرت وضو ساخت سپس مسلمانان از باقیمانده آب وضو بر مى داشتند و به خود مى مالیدند»(1)
در بعضى روایات دیگر تعبیر چنین است:
«اِذَا تَوضّاَ النبِىُّ(صلى الله علیه وآله) کادُوا یَقْتَتِلوُنَ عَلَى وَضُوئهِ»;(2)
موقعى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) وضو مى گرفت مسلمین (براى به دست آوردن آب وضوى پیامبر) گویى با هم قتال مى کردند.
روایتى را انس بن مالک نقل مى کند:
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را در حالى دیدم که سلمانى مشغول تراشیدن موهاى سر ایشان بود و اصحاب آن حضرت را احاطه کرده بودند و هر کدام سعى مى کرد تار مویى از آن حضرت به دست آورد و مویى بر زمین نیفتد.»(3)
«مقدارى از موى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نزد امّ سلمه همسر آن حضرت موجود بود و هنگامى که شخصى به چشم زخم دیگران به مرضى دچار مى شد کاسه آب نزد امّ سلمه مى بردند تا  موى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را در آن قرار دهد و مریض را به این وسیله مداوا مى کردند.»(4)
در مورد «خالد بن ولید» نیز مسئله تبرک جستن به موى پیامبر چنین نقل شده است: «خالد بن ولید که در جنگ با ایران و روم تلاش زیاد مى نمود و دمشق را نیز فتح کرده بود، در کلاهى که هنگام جنگ بر سر مى گذاشت مقدارى از موى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) قرار داده بود و براى پیروزى از این موها و برکت آنها مدد مى جست و همیشه پیروز مى گشت.»(5)
از این گونه ماجراها بسیار نقل شده که نشان مى دهد تبرک جستن به پیامبر(صلى الله علیه وآله) امرى متداول ممدوح و معروف بوده است نه منکر، بدعت و شرک!
ابو برده مى گوید: عبداللّه بن سلام روزى به من گفت: آیا مى خواهى در کاسه اى که رسو خدا(صلى الله علیه وآله) با آن آب خورده است به تو آب بدهم؟»(6)
از این روایت نیز معلوم مى شود که عبداللّه کاسه اى را که پیامبر(صلى الله علیه وآله) از آن آب خورده است و لب هاى مبارکش با آن تماس گرفته به عنوان یک چیز با ارزش و متبرک نگهدارى مى کرده است.
روایتى که در صحیح بخارى در مورد بوسیدن دست پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده است که بدین مضمون مى باشد; رسول خدا در هواى گرم تابستان به سوى شهر بطحا خارج شد و وضو گرفت نماز ظهر و عصر را به صورت شکسته به جاى آورد... سپس مردم برخاستند و براى تبرک خود را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزدیک کردند آنها دست هاى پیامبر را میگرفتند و بر صورتشان مى مالیدند. راوى میگوید: من هم دست حضرت را گرفتم و به صورتم گذاشتم. دستانى که از برف سردتر و از مشک خوشبوتر بود.»(7)
روایتى که در مسند احمد در شرح حال «حنظله» بیان شده است.
«حنظله مى گوید: پدرم مرانزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) برد و فرمود: من پسرانى دارم که بزرگ شده اند واین پسر کوچک ترین آنهاست براى او در درگاه خدا دعا کن. حضرت دست بر سر من کشید و فرمود: خداوند به این فرزند برکت عنایت فرماید».
راوى مى گوید: «من بعدها حنظله را دیدم افرادى که صورتشان ورم داشت یا حیواناتى که پستانشان ورم کرده بود نزداو مى آوردند و او مى گفت: به نام خدا ودستش را بر سرش درجاى مسح رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى گذاشت و آن را مسح مى کرد و سپس برجاى ورم کرده مى کشید و ورم از بین مى رفت»(8)
به نظر ما دست مالیدن به ضریح یا غبار قبر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) وائمه معصومین(علیهم السلام) کمتر از تبرک به کاسه آب یا جاى دست آن حضرت(صلى الله علیه وآله) نیست ونه تنها موجب شرک و بدعت نیست بلکه چه بسا شفاى کسى در همین وسایل باشد. اگر اینکار شرک باشد تمام آن چه مورخان و کتب حدیث و روایت در این زمینه نقل کرده اند دلالت بر شرک صاحبان آنها میکند! در حالى که هیچ کس چنین نظر و اعتقادى ندارد.(9)
  --------------------------
پی نوشت ها:
1.صحیح بخارى، ج 1، ص 59

2.همان
3.مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 137
4.صحیح بخارى ج 4، ص 27
5.اسد الغابه، ج 2، ص 95
6.صحیح بخارى، ج7،ص 147
7.همان،ج4، ص 229
8.مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 68
9.طاهرى خرم آبادى، توحید و زیارت، ص 275،280