نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۲۷ مطلب با موضوع «کشکول» ثبت شده است

عارف وارسته مرحوم آیت الله کوهستانی (قدس سره) :

من حرف بیهوده زدن را کمتر از غذای حرام نمی دانم .

این جمله بر سر در مدرسه علمیه کوهستان،واقع در روستای

کوهستان از توابع بهشهر ، نصب شده است.

                                                               منبع : بر قله پارسایی.ص 423

 - منتظر مهدی عج,رزمنده سایبری,طلبه و رزمنده جنگ نرم,حسین کلاکج,رها فدایی امام زمان و رهبر,چشمان باز ,محمد طلایی,حامد پناهی,گـوشـ ه نٍِشیـن حرم امام زادگان عشق,فرشید سرباز,سبوی غم ,خادم العباس,مصطفی فارسی,علمدار کربلا,سربازان مهدی عج,محب شهادت,مجاهدمقدس فدایی حضرت رباب,محمد رضایی,

جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت سه قفل در زندگی ام وجود دارد و سه کلید از شما می خواهم.

● قفل اول اینست که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم.

● قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد.

● قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.

شیخ نخودکی فرمود  :

≺ برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان ≻

≺ برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان ≻

≺ برای قفل سوم نمازت را اول وقت بخوان ≻


جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟؟!


شیخ نخودکی فرمود: نماز اول وقت شاه کلید است!

گویند : دو نفر با هم همسفر بودند. در حین سفر در بیابان یکی از

آن دو ،خشمگین شد و دیگری را سیلی محکمی زد .

فرد مضروب بی آنکه واکنشی نشان دهد ، نشست و روی شنهای

بیابان نوشت : همسفرم فلانی مرا سیلی زد.

آنـــان همــــچنان به مسیر خود ادامه دادند تا به کنار رودخــانه ای

رسیدند .

فردی که سیلی خورده بود ، پایش لغزید و در رودخانه افتاد .

همسفرش دست او را گرفت و از غرق شدن نجات داد.

آن فرد ، این بار بر روی سنگی حکاکی کرد و نوشت : داشتم غرق

میشدم . همسفرم فلانی دستم را گرفت و جانم را نجات داد .

همســــفرش با تعـجب پرسید : چرا وقتی تو را سیلی زدم بر روی

شنها نوشتی اما حالا که نجاتت دادم بر روی سنگ حک کردی ؟

او پاسخ داد : دوست من ! خوبی را باید بر دل حک کنیم تا بماند

اما بدی را باید بر شن ها بنویسیم تا وقتی نسیمی آمد ،

آثار آن را محو کند !

نکته : متأسفانه بسیاری از افراد بدی ها را بر دل حک می کنند و خوبی ها را به باد فراموشی می سپارند . چه زیباست خوبیها را در دلمان جاودانه کنیم و بدیها را از یاد ببریم تا همیشه روحی آسوده و دلی با صفا داشته باشیـــــــــــــــــم .

مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت، آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت. مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید. روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت:
دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:
ما ترازویی نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى دادیم .یقین داشته باش که:به اندازه خودت برای تو اندازه مى گیریم!

حضرت زهرا دلش از یاس بود

دانه‌های اشکش از الماس بود

 


باید از فقدان گل، خونجوش بود

در فراق یاس، مشکی پوش بود

 

یاس ما را رو به پاکی می برد

رو به عشقی اشتراکی می برد

 

یاس یک شب را گل ایوان ماست

یاس تنها یک سحر مهمان ماست

 

بعد روی صبح، پرپر می شود

راهی شبهای دیگر می شود

 

 

یاس مثل عطر پاک نیّـت است

یاس استنشاق معصومیّـت است

 

یاس بوی حوض کوثر می دهد

عطر اخلاق پیمبر می دهد

 

حضرت زهرا دلش از یاس بود

دانه های اشکش از الماس بود

 

داغ عطر یاس زهرا زیر ماه

می چکانید اشک حیدر را به چاه

 

عشق محزون علی یاس است و بس

چشم او یک چشمه الماس است و بس

 

اشک می ریزد علی مانند رود

بر تن زهرا: گل یاس کبود

 

گریه کن زیرا که دُخت آفتاب

بی خبر باید بخوابد در تراب

 

این دل یاس است و روح یاسمین

این امانت را امین باش ای زمین

 

نیمه شب دزدانه باید در مغاک

ریخت بر روی گل خورشید، خاک

                                   احمد عزیزی شاعر آیینی


در را شکسته‌اند و کسی ضجه می‌زند

بر روی شهر وقت نزول بلا شده‌ست


شکسته تر شده و دست برکمر دارد

چه پیش آمده! آیا حسن خبر دارد؟


به گریه گفت که زینب مواظب خود باش

عبور کردن از این کوچه ها خطر دارد


شبیه روز برایم نرفته روشن بود

فدک گرفتن از این قوم دردسر دارد


گرفت دست مرا مادرم... نشد... نگذاشت...

تمام شهر بفهمد حسن جگر دارد


شهود خواسته از دختر نبی خدا

اگرچه دیده سندهای معتبر دارد


سکوت و صبر و رضای خدا به جای خودش

ولی اگر پدرم ذوالفقار بردارد...


کسی نبود به معمار این محل گوید

عریض ساختن کوچه کی ضرر دارد!؟


کوچه بنی هاشم...

دست نوازشش دگر از کار مانده است

بر بازویش مدال غم یار مانده است



با اینکه نا ندارد و قامت کمان شده

چون کوه پشت حیدر کرار مانده است



هر شب برای غربت و مظلومی علی

تا صبح گریه کرده و بیدار مانده است



حالش وخیم تر شده از حرص و جوشها

غصه زیاد خورده که بیمار مانده است



زینب حریف آن همه خونریزی اش نشد

در کار این مریضه پرستار مانده است



از نحوه قدم زدنش حدس میزنم

چشمان ضرب دیده او تار مانده است



کمتر شده تورم پلکش ولی هنوز

بر پیکرش جراحت بسیار مانده است



هر ثانیه تنفس او کند میشود

بد جور در میان در انگار مانده است



از پارگی پیرهنش چند رشته نخ

با رنگ سرخ بر نوک مسمار مانده است



ای فضه لا اقل تو جواب مرا بده

این جای پای کیست به دیوار مانده است؟


******************************

مسمار در خانه چنان تشنه خون شد
کز سینه زهرای جوان رفع عطش کرد ...

بین در و دیوار نگویم که چه رخ داد ....
آنقدر بگویم ... بخدا فاطمه غش کرد ...


اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا و غیبة ولینا ...


مرحوم شیخ علی آقا پهلوانی (سعادت پرور) نسبت به احترام

و قدردانی از زحمات همسر می فرمودند:

«از آنها تشکر کنید هر چند غذایی که پخته اند شور یا بد

شده است.

وقتی از غذا ابراز رضایت می کنید همسرتان خوشحال میشود

و این باعث رشد و پیشرفت معنوی شما می شود.»


و میفرماید:


«یک بار من در جوانی در خانه با خانواده بد اخلاقی کردم

در عالم معنا به من گفتند: بیست سال ناله های تو بی اثر شد.»

ما بــــاغ پر از گــــــــلاب یــــــاسی داریم


  یک چـــــادر خـــاکی حمــــاسی داریم




"سالی که نکوست از بهارش پیداست"



امسال حماســـــه ای ســــیاسی داریم
اگر در دنیا، خودت را مهمان حساب کنی و حق تعالی را میزبان ،

همه غصه ها می روند. چون هزار غصه به دل میزبان است

که دل مهمان از یکی از آنها خبر ندارد