ذکر برای نجات از شرک
گریه نبیّ مکرّم (ص)برای شرک امّت
عرض کردیم دلیل این که اولیاء ما در دل شب، گریه میکنند و ناله و فغان دارند، برای این است که نکند عمل آنها بوی ریا بدهد. آنها، هم برای عمل خودشان گریه میکنند و هم مثل نبیّ مکرّم(صلّی اللّه علیه وآله وسلّم) برای عمل امّت گریه میکنند. میترسند، وحشت دارند که نکند ولو به ذرّهای در عمل آنها، ریا باشد.
روایت عجیبی وجود دارد که پیغمبر اکرم، خاتم رسل، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه وآله وسلّم) به خاطر همین مسئله گریه میکنند. «وقد رَآهُ شَدَّادُ بنُ أوسٍ یَبکى رَسُولَ اللّه(صلّی اللّه علیه وآله وسلّم) فَسَألَهُ عمّا یُبکِیهِ؛ قال: إنّى تَخَوَّفتُ علی اُمَّتِى الشِّرکَ» شدّادبنأوس نقل میکند: پیغمبر اکرم(صلّی اللّه علیه وآله وسلّم) را دیدم که گریه میکند. در حال گریه کردن سؤال کردم و خدمت حضرتش عرضه داشتم: آقا جان! چرا گریه میکنید؟ «فَسَألَهُ عمّا یُبکِیهِ»، فرمودند: من خوف دارم از این که امّتم به شرک دچار شوند، «قال: إنّى تَخَوَّفتُ علی اُمَّتِى الشِّرکَ».
پیامبری که آمده است همه را به وحدانیّت دعوت کند، «قُولوا : لا إلهَ إلاّ اللّه ُ تُفلِحوا»، برای شرک امّت گریه میکند! این شرک چیست که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) گریه میکنند؟
حضرت در ادامه فرمودند: «أما إنّهُم لا یَعبُدُونَ صَنَماً ولا شَمساً ولا قَمَراً» آنها بت یا خورشید و یا ماه را عبادت نمیکنند، صورت ظاهر این است که دیگر دست از شرک برداشتند، وحدانیّت حضرت حقّ را اعلان میکنند و خدا را عبادت میکنند.
پس چرا پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) گریه میکنند و میفرمایند: خوف دارم بر امّتم از شرک. نگرانی پیامبر(صلّی اللّه علیه وآله وسلّم) چیست؟ خودشان که فرمودند: آنها بتپرست و یا خورشید و ماهپرست نیستند، پس چیست؟
فرمودند: «ولکنّهُم یُراؤونَ بأعمالِهِم». آنچه که عامل شده است پیغمبر(صلّی اللّه علیه وآله وسلّم) گریه کنند، اشک بریزند و برای امّت ناراحت باشند، این است که آنها اعمال خود را ریاکارانه برای دیگران انجام میدهند و این عمل ریاکارانه باعث شود خدای ناکرده تمام اعمال تباه شود.
اولیاء و انبیاء، به خصوص خاتم رسل(صلّی اللّه علیه وآله وسلّم)، دلسوز امّت هستند. مگر نفرمود: «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنین»، وقتی کسی دلسوز امّت هست، دلش هم میسوزد که نکند امّت اعمالشان را بیهوده از دست بدهند و آنها را به باد دهند. برای همین اشک میریزند. این حال اولیاء و انبیاء است، ترس دارند. پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه وآله وسلّم) ترس دارند بر امّت که نکند عمل ریاکارانه انجام دهند. اولیاء خدا هم همین حال را دارند و حتّی خصّیصین، عرفا و عبّاد دائم در اضطراب و ناله هستند، دل شب گریه میکنند که نکند هم عمل خودشان، هم عمل محبّین آلالله باطل شود.
ادامه مطلب را ببینید
مهر باطل شد بر اعمال
ملّامحسن فیض کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تعبیر عالی و زیبایی را بیان میفرمایند. ایشان میفرمایند: ریا، مهر باطل شد بر اعمال است. همین تعبیر را بعضی از اعاظم به صورتهای دیگری بیان کردند: «إبطالُ العَمَلِ بِالرِّیاء»، ریا است که این مهر را میزند و اعمال را باطل میکند. لذا انسان باید خیلی مواظبت کند.
ریا اعمال را باطل میکند؛ چون دیگران را مدّنظر گرفته است و این خطرناک است. جالب این است که عنوان شرک هم دارد، پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «إنّى تَخَوَّفتُ علی اُمَّتِى الشِّرکَ».
برای همین است که مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیبن أبیطالب(صلوات اللّه وسلامه علیه) میفرمایند: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ یَسِیرَ الرِّیَاءِ شِرْکٌ» ، بدانید، آگاه باشید، کوچکترین و کمترین ریا، شرک است؛ یعنی ولو ریا به مقدار کم هم باشد شرک است و هیچ راهی نیست جز این که انسان از این شرک فرار کند. اگر کسی اندک ذرّهای ریا در عملش باشد، یعنی کس دیگر را در عبادتش شریک قرار داده است؛ یعنی دروغ گفته است که در نماز میگوید: «وَحدَهُ»، دیگری هم هست. اندک ریایی، شرک است.
وحشت از شهرت !
یک موقعی یکی از اوتاد الهی بیان میفرمودند: وقتی یکی از اولیاء و عرفای عظیمالشّأن، شهره میشوند، خود این شهره عامل اذیّت آنهاست. آنها گرفتار میشوند و وحشت میکنند. نه تنها خوششان نمیآید، بلکه میترسند در این شهرت، یک موقعی عمل آنها باعث ریا شود. لذا گریه و فغانشان، شبخیزیشان بیش از دیگران است. آن کسانی که به پروردگار عالم متّصل هستند، یک خواب راحت ندارند – این جدّی است – وحشت دارند! وحشت از این که ولو به ذرّهای عمل آنها بوی ریا بدهد. لذا دائم مراقب هستند – توجّه! – مراقب خود عمل نیستند، مراقب این هستند که این عمل با هر کیفیّتی که هست، نکند یک لحظه بوی ریا بدهد!
اینجاست که عندالله تبارک و تعالی کیفیّت عمل مهم است و اینها این کیفیّت را مدّنظر گرفتند. منتها کیفیّت از این باب که اجازه نمیدهند ریا ورود پیدا کند. کمیّت مهم نیست. گرچه خودبهخود این کیفیّت، کمیّت را هم میآورد. امّا برای اینها مهم نیست چند تا جهیزیه درست کردند، چند بار حجّ رفتند، چند سال توفیق نماز شب خواندن دارند و … . بلکه مهم این است که نکند یکی از این اعمال بوی ریا داشته باشد!
لذا اولیاء میگویند: آن کسی که اهل ریا شد، درست مشمول این آیه شریفه است که «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ» . خودش را در زحمت و تعب انداخته، امّا خسارت دنیا و آخرت دیده. هیچ چیزی کسب نکرده، کأن لم یکن شیء مذکورا! هیچ خبری نیست! پس برای همین دائم می-ترسند.
راه رسیدن به هدف غایی اولیاء الله
عزّوجلّ در قرآن کریم و مجید الهی در سوره کهف، آیه شریفه ۱۱۰ نکتهای عجیب را بیان میفرمایند! میفرمایند: «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» – خیلی عالی است! ترجمان این آیه را عرض کنیم، بعد روایاتی را که ذیل این آیه شریفه هست، بیان کنیم که ببینید چقدر عمل با ریا وحشتناک است. در جلسه گذشته عرض کردیم که پروردگار عالم فرمود: «عَلَیْهِ لَعْنَتِی» ، لعنت من شامل حال آن کسی است که عمل ریا انجام بدهد- این آیه شریفه میفرماید: هر کس به دیدار پروردگارش، امید بسته … . چه کند انسان به لقاء حضرت حقّ برسد؟ این لقاء الله که اسّ و اساس حرکت اولیاء خدا است و همه اشتیاق خوبان عالم این است که یک روزی به لقاء حضرت حقّ برسند. این که چه به من میدهند، بهشت کجا هستم، چند متر بهشت برای من است، کدام باغها را دارم و …، اینها برایشان مهم نیست. آن هدف غایی اولیاء الهی این است که به لقاء حضرت حقّ برسند .
پروردگار عالم میفرماید: لقاء من را آرزو میکنید؟ اشتیاق به لقاء من دارید؟ هر که به دیدار پروردگارش امید بسته، «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ» عمل انجام دهد، «فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً» عمل باید عمل صالح باشد. نابرده رنج گنج میّسر نمیشود، طبعاً باید آن عمل صالح را انجام دهد.
دین از تو کار خواهد و کار از تو راستی ایــن درد با مبــاحثه درمـان نـمیشود
عمل صالح میخواهند. دین از من و شما کار خواسته است. هر جا خطاب به ایمان شد، «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا»، با عمل است، آن هم عمل صالح؛ «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر» .
اگر امید به لقاء حضرت حقّ داری، «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً»، عمل صالح انجام بده، «وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»، حالا که میخواهی بنده خدا باشی و عبادت خدا را بکنی، هیچ أحدی را در عبادت شریک قرار نده.. کار شایسته و عمل نیک انجام بده و هیچ کس را هم در این عبادتت شریک برای پروردگار عالم قرار نده.
نفسِ شریک !
معنای این آیه چیست؟ ما که بت نمیپرستیم! شأن نزول این آیه شریفه را ببینید: «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ(صلّی اللّه علیه وآله وسلّم) فَقَالَ إِنِّی أَتَصَدَّقُ وَأَصِلُ الرَّحِمَ وَلَا أَصْنَعُ ذَلِکَ إِلَّا لِلَّهِ»، شخصی محضر وجود مقدّس پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه وآله وسلّم) آمد و عرضه داشت: یا رسول الله! من صدقه میدهم، صله ارحام انجام میدهم، هیچ أحدی را هم در این کار خودم به هیچ عنوان قرار نمیدهم إلّا خود خدا.
تا اینجا خیلی نیک است. چه چیزی بهتر از این؟! انسان صدقه بدهد، صله ارحام انجام بدهد و این کارها هم فقط و فقط برای خدا باشد، چه اشکالی دارد؟! دقّت بفرمایید، چقدر ریا ظریف است! بیهوده نیست که اولیاء ما از تعریف و تمجید وحشت دارند.
عجیب و دردناک است! «فَیُذْکَرُ مِنِّی وَ أُحْمَدُ عَلَیْهِ فَیَسُرُّنِی ذَلِکَ وَ أُعْجَبُ بِهِ» بعد آن شخص ادامه میدهد: مردم میدانند، میفهمند و وقتی تعریف و تمجید من را میکنند «وَ أُحْمَدُ عَلَیْهِ» و از کارهای من یاد میکنند، من از این تمجیدها شادمان میشوم و در درون خوشم میآید. «أُعْجَبُ بِهِ» در اینجا یعنی بدم نمیآید، تعریفی شود.
«فَسَکَتَ رَسُولُ اللَّهِ(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) وَ لَمْ یَقُلْ شَیْئاً فَنَزَلَ قَوْلُهُ تَعَالَى قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ إِلَى قَوْلِهِ أَحَداً» پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) تا این مطلب را شنیدند، سکوت کردند، از یک طرف آن شخص دارد میگوید: یا رسول الله! من فقط برای خدا، صدقه میدهم، برای خدا، صله ارحام میکنم و … – ما هم امکان دارد مشمول همین شویم – از طرف دیگر میگوید: وقتی مردم عمل من را بین خودشان یادآوری میکنند و از من تمجید به عمل میآورند، در درونم خوشحالی هم دارم.
حضرت سکوت کردند و هیچ چیزی نگفتند، «وَ لَمْ یَقُلْ شَیْئاً»، آیه آمد که مگر شما لقاء خدا را نمیخواهید و امید به لقاء خدا ندارید؟! اگر لقاء خدا را میخواهید: «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»، برای خدا شریک قائل نشوید. شما برای خدا شریک قائل شدید، همین که نفس انسان شریک است – توجّه! توجّه! – خوش آمدن از عمل یعنی این که نفسم را برای این عمل شریک قرار دادم. پس انسان چه کند؟!
راه تشخیص ریا
البته به فضل الهی در مباحث جلسات آینده عرض خواهم کرد که بعضی چیزها ریا نیست. اگر بخواهیم خلّص کلام را بیان کنیم، این است که عزیزم! انسان باید خودش در درون خودش برود و این هم فردی است، ببیند آیا این عمل را جدّاً برای خدا انجام داده و میدهد، یا نه برای چیز دیگر هم هست.
ریا یعنی عمل برای غیر خدا! درست است از رؤیت هست، یعنی دیدن امّا یعنی عمل برای غیر خدا. اگر عالم عمل شما را ببینند، امّا شما جدّی برای خدا انجام دادید، ریا نیست. امّا اگر یک نفر تو را تمجید کرد، به تعبیر عامیانه قند در دلت آب شد، بدان ریاکاری و شریک برای پروردگار عالم قرار دادی، آن هم نفست!
این مطلب را قبلاً هم عرض کردیم، شخصی نماز شب میخواند و مقیّد بود در مسجد محلّش نماز بخواند. سالها نماز شب میخواند، یک شب در زمستان در حال خواندن نماز شب بود، دید صدای درب مسجد آمد که باز شد و بسته شد، هیچ موقع هیچ کس نمیآمد، امّا آن شب یک کسی پیدا شد. شیطان آمد، نفس امّاره قلقلک داد که دیدی بالاخره خدا مزدت را میدهد، انسانهایی که عملشان برای خداست، مخفی نمیمانند، یک روزی خدا آنها بندگان خاصّ خود را به دیگران نشان میدهد و …، شروع کرد به اینطوری گفتن.
این بیچاره هم حواسش پرت شد، نماز را با کیفیّتی خواند، اذان صبح دادند، نماز صبح را هم خواند، بلند شد برود، دید سگی داخل مسجد آمده! دو دستی بر سرش زد، گفت: خاک بر سرت که نمازت را برای انسانی هم نخواندی، برای سگ خواندی. ریا یعنی این.
اگر در تنهایی هم باشی، ولی جدّی برای خدا نباشد، ریا میشود. امّا اگر جدّی برای خدا باشد، عالم و آدم تعریف کنند، ریا نیست. مثل حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، جدّی معلوم بود که کارش فقط برای خداست، عالم و آدم درود بگویند یا همان افراد خدای ناکرده یک روز مرگ بگویند، برای او یکسان بود.
خلّص ریا یعنی کار برای غیر خدا. اگر کار برای خدا بود، همه بفهمند، مهم نیست. او هم تکان نمیخورد. با یک تعریف و تمجید، تکان بخورد؟! محال است!
اینجاست که پروردگار عالم بیان فرمود: امید به لقاء من داری؟ میگویی کارها را جز برای خدا انجام نمیدهم؟ صدقه میدهم برای خدا، صله ارحام میکنم برای خدا و وقتی مردم از کارهای من یاد میکنند و به خاطر آنها از من تعریف و تمجید میکنند، من خوشحال میشوم. از این خوشحالی درونی تو معلوم است که برای خدا نبوده است.
پرده ای بر گوش اولیاء !
در یک مجلسی از آن کنز خفیّ الهی، جلوی ایشان تعریف میکردیم، ایشان فرمودند: خوب حالا بحث دیگر، بعد هم فرمودند: به حضرت حجّت، من اذیّت میشوم. فرمودند: بله، یک موقعی انسان اوج میگیرد، بالا میرود و برای بعضیها امکان دارد که اگر تعریف پیششان بکنید، نکنید، دیگر اصلاً صدای شما را نمیشنوند – گرچه برای ما مسجّل و مسلّم بود که ایشان هم همان اوج را داشت، منتها شاید از این باب بود که میگفت شما نگویید -
فرمودند: آیتالله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، خودش همین حالت را داشت. یک موقعی از همین سفرا در محضرش آمده بودند، یکی از آقایان گفت: زعیم عالی قدر حوزهها و …، امّا آقا هیچ عکسالعملی نشان ندادند. بعداً فهمیدم که خودشان خواسته بودند در اینطور مواقع، پروردگار عالم پردهای جلوی گوش مبارکشان بیاندازد و اصلاً این الفاظ را نشنوند. میگویند، امّا ایشان نمیشنوند.
البته این برای کسانی است که در آن تسلّط نفسانی، قدرت دارند که اعضاء و جوارحشان را کنترل کنند. همانطور که آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) اینطور بودند. نه فقط آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، خدا گواه است دیگران هم همینطور بودند. خود آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) – در آخر عمر برای این که تنبّه پیدا کنیم – فرمودند: همین حالت برای من هست. آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم همین حالت را داشتند و …، خیلیها اینگونه بودند.
ما فقط آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را شنیدیم که از بس تمرین کرده بودند چهره نامحرم را نبینند و تا نامحرمی میآمد، سریع چشمشان را میپوشیدند. آنقدر این چشم عادت کرد – انسان باید خود را به کارهای خیر عادت دهد. در روایت داریم «عَوِّدُوا قُلُوبَکُم» عادت بدهید. هر عادتی بد نیست، عزیزم! عادتهای خوب، خوب است – که بیان میکردند دیگر هر نامحرمی میآمد، خودبهخود چشم بسته میشد. تمرین کردند.
این ها هستند که می توانند پرده جلوی گوش بیاندازند، پرده جلوی چشم بیاندازند و …، امّا اینها برای آنهاست.
ورود شیطان از کانال دوست !
خیلی از بزرگان ما از تعریف و تمجید در مقابلشان وحشت داشتند! خدا مرحوم آقای مشفق(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند، ایشان گفت: من جلوی آیتالله العظمی آسیّد احمد آقای خوانساری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن أتقی الأتقیاء بلند شدم، به مناسبت این که آقا ظاهراً در سنّ صد سالگی یا همچنین چیزهایی قرار گرفته بودند، از آقا تعریف و تمجید کردم. بعد از بحث، ایشان فرمودند: آقای مشفق! از حال تو نگرانم. گفتم: آقا! چرا؟! فرمودند: شیطان از طریق تو میخواست ما را بلرزاند! خدا نگذاشت، مولایم نگذاشت.
حتّی میگویند: وقتی دوستانی تعریف کنند، امکان دارد شیطان از کانال آنها آمده باشد برای این که دلی را بلرزانند، از این تعریف و تمجید خوشش بیاید و دیگر تمام شود، «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ». عجیب است! انسان باید خیلی مواظبت کند.
ذکر قلبی اولیاء
لذا عزیزم! باید سعی کنیم فقط و فقط خدا را مدّنظر بگیریم. ذکر «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» ، عندالاولیاء این معنا را دارد: – به ذهن بسپارید، معنای خیلی زیبایی است – وقتی یاد خدا همیشه و هر لحظه، در وجود تو بود؛ دیگر قلبت از تعریف و تمجید نمیلرزد و به ریا نمیافتی.
این ذکر یعنی یاد خدا و با ذکر لسانی فرق میکند. خوبست انسان بگوید لااله الا الله، سبحان الله، الحمدلله یا صلوات بر محمّد و آل محمّد(علیهم صلوات المصلّین) بفرستد، امّا اینها ذکر لسانی است. اتّفاقاً چه خوبست این ذکر لسانی از قلب بیرون بیاید. یک کاری کنیم قلبمان بگوید: لا اله الا الله و ناخودآگاه به زبان جاری شود.
مرحوم حاج حلوایی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) راجع به یکی از اوتاد و اولیاء(رحمة اللّه علیه)، میفرمودند که من دیده بودم که گاهی ایشان، همینطوری یک ذکری را میگفت، مثلاً لا اله الا الله، سبحان الله. نه این که مثلاً به تعجّب باشد، – ما یک موقع یک چیز تعجّبی میشنویم، می گوییم: عجب! لا اله الا الله! مثلاً تعجّب کردیم – من فهمیدم که ایشان قلبش به اذکار مشغول است و وقتی قلبش به آن ذکر مشغول است، میآید تا به زبان جاری میشود.
چه خبر است! اینها چه کسانی هستند؟! خوبست انسان اینطور باشد. برسد به آنجا که جدّی جدّی فقط و فقط اعمال برای خدا و ذکر و یاد خدا باشد. فکر خدا باش. آنها که یاد خدا همیشه در دلشان هست، «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب»، قلبها آرام آرام و مطمئن است.
یک راه نجات از ریا
امّا ما باید فقط مراقبه داشته باشیم که مبتلای به این مسائل نشویم. إنشاءالله به فضل الهی عرض میکنیم که چه کنیم به ریا دچار نشویم؟ نجات از ریا راههایی دارد. یکیاش این است که انسان با مخلصین عالم حشر و نشر کند.
بارها عرض کردم انسان در هر بحثی میرود، میبیند یکی از کارهای بسیار اساسی همنشینی است. همنشین خیلی مؤثّر است. همنشین یک موقع من و شما را به درجات اعلاء میبرد، یک موقع خدای ناکرده به إسفل السّافلین میبرد!
همنشینی همیشه اثری دارد که هیچ أحدی نتوانسته انکار کند. بالاخره یا شما روی آن شخص اثر می¬گذارید یا آن شخص روی شما اثر میگذارد. اگر شما در حدّ اعلاء تقوا بودید، اثرگذارید، امّا اگر در حدّ اعلاء تقوا نبودید، باید مواظب باشید که اگر با کسانی که چنین و چناند، همنشین شوید، بر روی شما اثر می گذارد.
یکی از راههای در امان ماندن از شرک، آن هم شرک خفی به نام ریا، نشستن با اولیاء خدا و مخلِصین و مخلَصین عالم است که انسان را همیشه به خدا دعوت کنند.
تنبیه؛ شدّت حبّ!
این نکته خیلی عجیب است، ما وقتی محضر آن مرد الهی، أبوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) رسیدیم، یکی از اوتاد و اولیاء الهی بیان فرمود: آقا جان! آن زمانی که ایشان به تو تشر زد، بدان دیگر در حدّ بالایی رفتی که دوستت دارد. اگر دیدی همان روزهای اوّل خیلی تشویق و ترغیبت میکند، بدان هنوز در راه نیستی، این جذبه اوّلیّه است و میخواهد تو را بکشد امّا آن زمان که شروع کرد به تو تشر زدن، بدان دوستت دارد و نمیخواهد تو در آن انحراف بیافتی. انحراف چیست؟ انحراف از خط خدا، ریا و مطالب دیگر. فرمود: آنجاست که اوج دوست داشتن است.
عجب حرفی است، جدّاً همینطور است. آنجا که پروردگار عالم به انسان تشر میزند، آنجا خدا انسان را دوست دارد و میخواهد گوشمالیاش دهد و متنبّهاش کند، بگوید: بنده من! برگرد. خیلی او را دوست دارد. آنجا که اوّلش هست، تعریف میکند، میگوید: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً» ، «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ» ، هنوز خبری نیست، امّا یک جاهایی میرود، خدا به انسان میگوید: مرگت باد! یک جاهایی میگوید: بدتر از حیوانی! چهارپا! بدتر از چهارپا!!!
یک جا تعریف و تمجید میکند، یعنی به این راه تشویق میکند. یک جا دوستش دارد، میگوید: مواظب باش و متنبّه میکند، تنبیهاش میکند. این شدّت حبّ است.
تمثیل این را خدا در وجود انسانها قرار داده، بارها عرض کردم، در بحث پدر و مادر هم گفتم، انسان آن زمانی که به بچّه تشر میزند، دلیل بر این است که فرزندش را دوست دارد.
همنشینی با خوب خوبان!
پس معلوم میشود همنشین خوب، آن همنشینی است که اگر ما خواستیم به انحراف برویم، گوش ما را بگیرد و اجازه ندهد که ما به انحراف برویم.
خدا کند پروردگار عالم همیشه در راه انسان این همنشینهای خوب را قرار بدهد. اگر یک زمانی انسان خطابی از مولایش بشنود که به او تشر بزند: ای محبّ من! ای کسی که میگویی من شیعه هستم! ای کسی که میگویی من دوستدار اهلبیت هستم! دوستدار امام زمان هستم! این چه عملی است؟!! آن موقع هوشیار میشویم.
کاش بشود! خدا کند همنشین آن خوب خوبان شویم! یعنی میشود؟! اگر خدا بخواهد، لطف کند، عنایت کند، چرا که نه؟! آنها هم که کریم هستند، «وَ عَادَتُکُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَم» .
امشب از وجود مقدّس آقا بخواهیم، شاید هم یک لحظه خجالت بکشیم – خودم و امثال خودم را عرض میکنم -که چه درخواست بزرگی! با این همه گناه،این درخواست؟! همنشینی با آقا جان؟!!!! بگوییم: آقا جان! شما کریمی، عیبی ندارد، دیده شده بزرگان و اعاظم ما، گاهی یک کسی را که از لحاظ معنوی، نه از لحاظ …، ارزشی آنطور ندارد، امّا آنها را با آغوش باز میپذیرند و رشدشان میدهند.
آقا جان! ما خار و خاشاکیم، این دست مبارک شما این خار و خاشاک را گل میکند، معطّر میکند. این نشستن با شما ارزش میدهد. میشود به ما هم ارزش بدهی، میشود ما را هم بپذیری، یابنالحسن! آقا جان! مرحمت کن. «السّلام علیک یا مولای، یا صاحب العصر و الزّمان»
حواله آخر شب
وقت گذشته، من دیگر حواله میدهم، آخر شب که گفتم، موقع خواب لحظاتی با آقا صحبت کنید، خودتان حرفها را بزنید، با آقا جان صحبت کنید.
آقا جان! میترسم یک موقعی حرف بزنم، بگویی دهانت بوی گناه میدهد، حرف نزن. حالم به هم میخورد، وقتی حرف می زنی. آخر همنشین هم اگر کسی انتخاب میکند، یک مقدار باید آراسته باشد، یک مقدار باید تمیز باشد. وای که بوی بد گناه اولیاء را میلرزاند، امام زمان را … .
میترسم حرف بزنم، بگویی نمیخواهم این حرف بزند. چه کنم من؟! چه کنم؟!
آقا جان! من مضطر شدم، اگر دستم را نگیری، به جان خودت قسم ، بدتر از این میشوم، مستأصل هستم آقا! خرابم آقا! کار شما این است که خرابها را خوب کنی، من بعید میدانم کار شما این باشد که خوبها را داشته باشی، خوبها که خوب هستند، شما باید کارتان این باشد خرابی مثل من را خوب کنید، هنر شما این است.
شما نفستان اکسیر است. شما نگاهتان اکسیر است. با یک نگاه نافذ انسان حالی به حالی میشود، تغییر میکند. قربانت بروم! میشود از آن نگاهها به ما کنی. یک نگاه. یک نگاه نافذ کن، آقا جان! ببین من در آن دستگاهت میآیم. گاهی یک نوا، یک مدّاحی، یک روضه أبیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام)، بعضیها را از این طرف به آن طرف کرده، یک تغییر اساسی داده! آقا اگر خودت نگاه کنی دیگر چه میشود؟! ای نافذ العین! یک عنایتی کن.
آیت الله روح الله قرهی