نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

جریان انحرافی و فراماسونری (1)

يكشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۷:۲۶ ب.ظ
چندی پیش آیت الله مصباح یزدی رسماً از شکل گیری فراماسونی در کشور در قالب جدید خبر داد و تلنگر فکری به اذهان نخبگان و مردم وارد ساخت. البته ایشان از مدتی پیش در جلسات خصوصی نسبت به وقوع چنین پدیده خطرناکی هشدار می دادند. اکنون پرسش این است که آیا آیت الله مصباح برای چنین ادعایی به سند مهمی دست پیدا کرده اند یا از رگه های فکری این جریان، چنین خطری را احساس و نسبت به شکل گیری مجدد آن هشدار داده اند؟ بی تردید دانشمندان روشن و بصیر از جمله آیت الله مصباح همانند پزشک متخصص و باهوش که از آثار بیماری مثل تب و رنگ چهره به نوع بیماری پی می برند براحتی می توانند از طریق وجود علایم، نوع انحراف را شناسایی و در پی درمان آن بر آیند. کسانی که با مبانی و آموزه های فراماسونری آشنا باشند به هنگام برخورد با سخنان و نوشته های فرد معلوم الحال دولت متوجه می شوند که این گونه حرف ها از سر تصادف نیست بلکه ممکن است طبق برنامه و با محاسبات دقیقی به پیش می رود. ما در این تحلیل ابتدا به اصول و مبانی فراماسون هامی پردازیم و سپس با ذکر بخش هایی از سخنان رحیم مشایی و برخی جریانات با کارکرد مشابه، تطبیق آن را به قضاوت شما خوانندگان محترم وامی گذاریم.


مبانی و مواضع فراماسون ها

۱. اومانیزم و انسان گرایی 

یکی از اصول فراماسونری اومانیزم و انسان گرایی است. از نظر فراماسون ها اصالت با انسان است و باید انسان به جای خدا بنشیند. آن چه باید ما در صدد تحقق آن باشیم خواست و اراده انسان است و بس.

یکی از معروفترین اومانیستهای قرن 14آقای پیکور دلامیراندولا است که در سال 1489توسط پاپ اینوسنت هشتم به عنوان مروج عقاید بدعت گزارانه محکوم گردید. او در کتاب خود «نتیجهگیری فلسفی کابالیست و الهیات» نوشته بود" در جهان چیزی بالاتر از ستایش بشر وجود ندارد." (کتاب:‌ مبانی فراماسونری- مؤلف: یحیی هارون- ص70)

امروزه ماسونها عقاید بدعتگزارانه میراندولا را بسیار بی پرده تر بیان می کنند. به عنوان نمونه، در یک جزوه محلی ماسونی آمده است «جوامع ابتدایی ضعیف بودند و به خاطر این صفت به نیروها و پدیدههای اطرافشان مقام ربوبیت میدادند. اما ماسونری تنها به انسان چنین مقامی میدهد." (همان)

مانلی. پی. هال در کتاب «کلید گمشده فراماسونری» مینویسد: انسان خدایی در حال شکل گیری است و همانگونه که در اسطورههای تمثیلی مصر باستان آمده است، بر روی چرخ کوزه گری، در حال قالبگیری است. هنگامی که نور او به درخشش در میآید تا همه چیز را حفظ کند و ارتقاء بخشد او به تاج سهگانة خدایی دست مییابد و به جماعت اساتید فراماسون، همانهایی که در لباس های آبی و طلایی خود به دنبال تاریکی شب با نور سهگانه لژ ماسونی هستند ملحق می گردد.راه استاد اعظم شدن ( استاد اعظم لژ فراماسونری)این است که اعتقاد به خدا و این حقیقت که انسان بنده اوست کاملا رد شود." ( همان)

جی دی باک در کتاب «فراماسونری اسرارآمیز» " تنها خدایی که فراماسونری قبول دارد انسان است ... بنابراین انسان تنها خدای موجود است." (همان) در همین راستا مجله ماسون ترک طی تحلیلی، فراماسونری را یک دین اومانیست معرفی کرده می نویسد" در واقع فراماسونری یک نوع مذهب است بلکه یک دین اومانیست است و دین جعلی به ستایش انسان سفارش میکند نه خدا. نکته ای که نوشتههای ماسونی بر آن تأکید دارند:

«ما همیشه اذعان میکنیم که بالاترین کمال مطلوب فراماسونری در عقاید اومانیزم قرار دارد. ( همان، به نقل از مجله ماسون ترک) تفکر انسان محور و اومانیستی در فراماسونری به حدی پر رنگ است که آن ها به جای عشق به خدا و کار برای او، عشق به انسان را ترویج می کنندو یحیی هارون در این باره می نویسد " ماسونها اعتقاد دارند همه کارها باید فقط به خاطر انسانیت انجام گیرد نه رضای خدا." سپس با نقل مطلبی از "کتاب لژ ترکیه" می نویسد: «اساس اخلاق ماسونی عشق به انسانیت است و خوب بودن به خاطر خواستهای در آینده، منفعت، پاداش و بهشت، از روی ترس از دیگری، عرف دینی یا سیاسی، نیروهای ناشناخته ماوراء طبیعی ... را کاملا مردود میداند. تنها از خوب بودن به خاطر عشق به خانواده، کشور، انسانها و انسانیت حمایت و تمجید میکند. این یکی از مهمترین اهداف تکامل فراماسونری است. عشق به مردم و خوب بودن بدون انتظار پاداش، رسیدن به این سطح، تحول عظیمی است."( همان، ص 73 ) یحیی هارون در کتاب خود هدف نهایی ماسون ها را تخریب دین و نابودی آن ذکر می کند و اظهار می دارد: "هدف نهایی ماسونری این است که میخواهند دین را به طور کامل تخریب کرده، جهانی اومانیست براساس تقدس انسانیت ایجاد کنند آنها میخواهند نظم نوینی براساس غفلت بنا کنند که در آن مردم خدایی که آن ها را آفریده انکار کنند و به خود مقام ربوبیت بدهند این هدف فلسفه وجودی ماسونری است. نشریه ماسونی آینه این وضعیت را «معبد عقاید» نام نهاده است. (همان ، ص 82)
ادامه مطلب را ببینید

در همین راستا" ماسونها میخواهند از تمام جهان معبدی بسازند. اما معبد مورد نظر آن ها معبد دین واقعی نیست بلکه معبد اومانیزم است و رؤیای آن ها جهانی است که در آن انسانیت پرستش شود؛ مردم به طور کامل از دین حقیقی روی بگردانند و فلسفه اولوسیونیت تنها فلسفه حقیقی قلمداد گردد. در نوشتههای ماسونی مراسم عجیب و غریب که به این منظور طراحی شده این گونه توصیف شده است. «امروز یک دین جهانی متولد میشود، به آرامی میتواند شعور را به معنای واقعی کلمه ارضا کند ...... 

به موازات دین جهانی، اخلاقیاتی متناسب با این جهانبینی ایجاد خواهد شد ..... چنین دینی انسانها را در جهان متحد خواهد ساخت. این دین فراماسونری است. این دین از طریق قلبها منتقل خواهد شد ... (همان، ص 191) در این جریان که اومانیزم پابه پای تفکر الحادی به پیش می رود" فراماسون ها همانند بیانیه سال 1933 اومانیستها، معتقدند که خداپرستی سنتی بویژه ایمان به خدایی که شنونده دعا است و به مردم زندگی میدهد و از آن ها مراقبت میکند، می­فهمد و قادر است و کاری برای آن ها انجام میدهد یک اعتقاد ثابت نشده و از مد افتاده است" سپس بر اساس این اعتقاد می گویند" ما به عنوان ضد خداپرستی، از انسان شروع میکنیم نه از خدا. از طبیعت نه از ملکوت." ( همان، ص 62) روند ماسون شدن و پرستش انسان و نشاندن آن به جای خدا در لژهای فراماسونری این گونه انجام می شود "

یک فراماسون قبل از ورود به تشکیلات فراماسونری میآموزد که باید نسبت به دین و مذهب بی­اعتنا باشد. سپس با تأکید بر مذهب، مفهومی اومانیست از تعالیم فرماسونری به فرد ارائه می­شود. در آیین درجه شاگردی، استاد لژ از ناظر اول لژ می پرسد: «برادر ناظر اول! چرا ما خود را بنّای آزاد مینامیم؟» ناظر اول: «زیرا که چون آزادگان در ساختن بنای عظیم کار میکنیم.»استاد لژ: «چه نوع بنایی؟» ناظر اول: «نیاکان ما آن را معبد سلیمان مینامیدند و منظورشان معبد انسانیت بوده است.» استاد لژ: «برادر ناظر دوم! چه سنگی در این بنا به کار میبریم؟» ناظر دوم: «سنگ بنای ما انسان است.» استاد لژ: چه ملاطی لازم است تا این سنگهای معبد را به هم متصل سازیم؟» ناظر دوم: «ملاط بنای معبد تابناک انسانی و برادری همگانی است (کتاب تاریخ تحولات سیاسی ایران، نوشته دکتر موسی نجفی و دکتر موسی فقیه حقانی ص 551 به نقل از مکتبهای فراماسونری، ص 27 ـ 28) . "

استاد لژ خطاب به اعضاء می گوید: " مساعی جمعیت ما وقف راه انسانیت است. وظیفه ما این است که تمام صفات عالیه انسانی را در خود نیرومند سازیم »(همان ، به نقل از همان کتاب ص 37) در درجات اول و دوم ضمن تاکید بر مفهوم انسانیت، به فرد تاکید می شود که می بایستی خود را از قید و بند عقاید خرافی رها سازد. پس از گرفتن التزام از داوطلب، وی را وارد حلقه برادری نموده، خطاب به وی اظهار می دارد: " این حلقه برادری که ملاحظه کردید زنجیر بزرگ برادری جهانی راتشکیل می دهد و مردانی را از هر ملت و کشور و مذهب در هرمقام به هم متصل می سازد .. به هر نقطه جهان بروید نام برادری به گوش شما خواهد رسید و همه جا دست برادری مهیای پذیرفتن و معاضدت شما خواهد بود( همان به نقل از همان ص 46)

" در سیر درجه سوم مجدداً در گفت و گوی استاد لژ و ناظر لژ، این سؤال مطرح میشود که چرا ما خود را بنّای آزاد مینامیم؟ ناظر لژ پاسخ میدهد: «برای آن که خود را از قید افکار و عقاید باطل رها کردهایم و بنای بزرگ بشریت را برپا میسازیم.( همان، به نقل از مکتبهای فراماسونری، ص 77) 

بررسی برخی دیدگاه ها و سخنان رحیم مشایی نسبت به انسان و برجسته کردن آن می تواند برای مخاطبان دست کم سوال برانگیز باشد. به عنوان نمونه در نطق های جند ساله اخیر وی همواره شعار انسان گرایی موج می زند هر چند وی تلاش می کند آن را در قالب مباحث عرفانی در هم آمیزد ولی این نوع نگاه با نگاه اومانیستی بسیار نزدیک است. در تاریخ معاصر ایران ترکیب فراماسونری و آداب آن با تصوف توسط ظهیر الدوله جانشین صفی علیشاه قطب فرقه نعمت اللهی در تهران نمونه تاریخی درچنین رویکردی است. 

مشایی در باره انسان تا این اندازه غلو می کند که می گوید" انسان بزرگتر از جهان است هیچ نقطه‌ای از عالم نیست که به انسان مربوط نباشد هیچ نقطه از عالم نیست که در آن منظوری از انسان وجود نداشته باشد امروز ما جزء کوچکی از جهان هستیم." (سایت شخصی مشایی30 مرداد 87) جالب است که وی از یک طرف انسان را از همه جهان بزرگتر می داند و از سوی دیگر در جمله بعدی انسان را جزء کوچکی از جهان! و سپس باز در ادامه می گوید: "انسان متعلق به همه عالم است و همه عالم متعلق به انسان است" 

او در چارچوب تفکر دست کم شبه اومانیستی، دین را فرع انسان دانسته می گوید: "می‌گویند صف‌بندی مومن و کافر وجود دارد این صف‌بندی وقتی اصالت دارد که فرصت‌ها را برای انتخاب انسان‌ها فراهم بیاورید و انسان‌ها به مفهوم واقعی آزادی انتخاب خود را انجام دهند این که مسلمان‌ها بگویند کار ما درست است بقیه اشتباه می‌گویند یعنی 5/5 میلیارد انسان را از دایره انسانیت خارج کنیم" 

( ...) ایشان انسان بودن را اصل می داند و آن را بر دین و مکتب اسلام مقدم می دارد و می گوید حق ندارید کسانی را که مسلمان نیستند از دایره انسانیت خارج کنید؛ در حالی که در فرهنگ قرآن نسبت به کفار ی که از روی عمد در کفر باقی مانده اند و مرتدین و منافقین برخورد با یک انسان نیست و در برخی از موارد آن ها را انسان نمی شمرد. مشایی بر اساس اصالت انسان می گوید "بعد از آن که این انسان ها گرد هم آمدند ، تازه خدا هم معنا پیدا می کند. 

ظرفیت انسانی باید شکل بگیرد تا ما سخن از خدا بگوییم. انسان که شناخته نشده باشد، که شناخته نشده است، کی خدا قابل شناسایی است؟ عظمت خدا وقتی قابل شناسایی است که عظمت انسان شناخته شده باشد .... باید همه ابعاد وجود انسان را بشناسیم. بدون شناخت جهان کی می توانیم انسان را بشناسیم؟ انسان 2000 سال پیش کجا؟ انسان امروز کجا؟( همان )

وی سپس بر همین اساس می گوید"هر انسانی صرف نظر از همه مشخصاتی که مربوط به اوست باید یکسان دیده بشود. جامعه آینده بشری متعلق به همگان است. هر مشرب فکری، هر مذهب فکری، هر مسلکی ، هر منطقی، هر دینی، هر چه که در دنیا وجود دارد و دارای صبغه فکری است، آرم و نشان فکری دارد و پیام فکری دارد تنها در صورتی که بتواند جامعه جهانی را با هم ببیند و همه انسان ها را محترم بشمارد این آینده از آن اوست، در این آینده (چون آینده از آن مردم است) هیچ جامعه ای در آینده برتر از دیگران نیست، هیچ کسی. در آینده کشور معنا ندارد، نژاد معنا ندارد و آینده ، آینده آن هاست." (همان) مشایی سرانجام می گوید"بدون واهمه می گویم: جهان آینده متعلق به همه انسان ها است. هر منطقی که بین انسان ها فرق بگذارد محکوم به شکست است. هر منطقی که به خط کشی بین انسان – جمله استراتژیک است- هر منطقی که به خط کشی بین انسان ها بینجامد منطقی است که در آینده خریدار ندارد."

هر منطقی که بتواند در آینده نزدیک ادبیاتی داشته باشد که 3 عنصر آدم، خدا و جهان را با هم تنظیم کند از نظر آیین و مکتب، آینده از آن اوست. وی در آخرین پرده انسان را در جانشینی خدا قرار داده می گوید"ماموریت انسان بر روی زمین این است که جانشین خدا باشد، به جای خدا تصمیم بگیرد و به جای خدا اراده کند". :سایت عصر ایران ۱۸ مرداد ۱۳۸۹-

در پایان توجه به این نکته لازم است که گرچه این گونه حرف های بعضا شبه عارفانه از سوی برخی عرفا نیز شنیده می شود ولی ممکن است از آن افق دید تا حدودی آن را قابل توجیه دانست ولی طرح این گونه مباحث در اردوگاه فراماسون ها نیز قابل تامل جدی است که برخی از آن ها را در فوق ملاحظه نمودید؛ بنابر این داشتن این گونه تعابیر در میان عرفا به معنای نادیده گرفتن آن ها در ادبیات فراماسون هانیست. باید از قراین و شواهد سخنان شخصی که این گونه حرف ها را مطرح می کند حقیقت آن را شناخت و نوع آن را تشخیص داد. اکنون جای سوال این است که آقای مشایی با طرح شعار های دیگری نیز که در باره دین و عدم لزوم تبلیغ آن و ضرورت ترویج ملی گرایی و همسان بودن ادیان و هم افزایی انسان ها در سخنانش مطرح است آیا محققین را نسبت به مواضعش دچار تردید نمی کند ؟

taranomeashk.com-311.jpg

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی