رجعت کنندگان
(و یوم نحشر من کل امه فوجا) (1)
روزی که از هر امتی گروهی را بر می انگیزیم.
امام صادق علیه السلام در این رابطه می فرمایند:
و ان الرجعه لیست بعامه وهی خاصه لا یرجع الا من محض الایمان محضا او محض الشرک محضا.(2)
از بررسی احادیث استفاده می شود که رجعت اختصاص به خلفای جور و اصحاب جمل، صفین و نهروان ندارد، بلکه همه کسانی که به اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام ستم کرده اند بر می گردند و انتقام از آن ها گرفته می شود. چنان که امام صادق علیه السلام می فرماید:
هنگامی که قائم ما قیام کند، همه کسانی که مومنان را آزار کرده اند، بر می گردند و مومنان از آن ها انتقام می گیرند. (3)
در ذیل آیه 47 سوه طور آمده است:
همه آنان که به آل محمد علیه السلام ستم کرده اند، در رجعت بر می گردند و انتقام از آن ها گرفته می شود.(4)
آیا رجعت اختیاری است؟
ناگفته پیداست افرادی که برای انتقام یا تنبیه رجعت می کنند، هرگز به میل و اراده خود برنمی گردند، بلکه به مصداق «کافر به جهنم نمی رود، او را کشان کشان می برند»، آن ها نیز ناگزیر تن به رجعت می دهند، که این برای آن ها بسیار ذلت بار و سخت است.رجعت پیامبران علیه السلام
(و اخذ الله میثاق النبیین لما آتیتکم من کتاب و حکمته ثم جاء کم رسول مصدق لما معکم لتومنن به و لتنصرنه) (5)و - به خاطر بیاورید - هنگامی را که خداوند از پیامبران، پیمان گرفت که هرگاه به شما کتاب و حکمتی دادم، سپس فرستاده ای آمد که آنچه را با شماست تصدیق کرد، البته به او ایمان بیاورید و حتماً یاریش کنید.
طبق روایاتی که در تفسیر آیه فوق از معصومین علیه السلام رسیده است، همه پیامبران در رجعت بر می گردند. اینک به چند نمونه از این روایات اشاره می کنیم:
1- به خدا سوگند از زمان حضرت آدم تا رسول اکرم صلی الله علیه و آله پیامبری مبعوث نشده، جز این که خداوند آن ها را باز می گرداند، تا در برابر علی بن ابی طالب علیه السلام شمشیر بزنند. (6)
2- خداوند همه ی پیامبران و مومنان را برای یاری امیرمؤمنان علیه السلام گرد می آورد.
در آن روز علیّ بن ابی طالب علیه السلام پرچم رسول اکرم صلی الله علیه و آله را دست می گیرد و امیرِ همة مخلوقات می شود. همه در زیر پرچم او قرار می گیرند و او بر تمامی آن ها فرمانروایی می کند.(7)
3- در آن روز رسول اکرم صلی الله علیه و آله پرچم را به دست امیرمؤمنان علیه السلام می دهند و ایشان بر همه ی مخلوقات فرمان می رانند.(8)
4- در آن روز خداوند همه پیامبران را از حضرت آدم تا رسول اکرم صلی الله علیه و آله بر می انگیزد تا همه در برابر من شمشیر بزنند و گردن گردنکشان را از انس و جن بزنند. (9)
5- این آیه (آیه 81 مبارکه آل عمران) در رجعت تحقق خواهد یافت. (10)
رجعت حضرت اسماعیل علی نبینا و آله و علیه السلام
در میان پیامبران عظیم الشانی که نامشان در قرآن کریم آمده است، دو تن «اسماعیل» نام دارند؛ یکی پسر حضرت ابراهیم علیه السلام قهرمان توحید، و دیگری ملقب به «صادق الوعد» است که قرآن کریم در سوره ی مریم از او به این عنوان یاد کرده می فرماید:(اذکرو فی الکتاب اسماعیل انه کان صادق الوعد و کان رسولا نبیا) (11)
در کتاب، اسماعیل را یاد کن که صادق الوعد، و از پیامبران مرسل بود.
در روایات تصریح شده که او غیر از اسماعیل پسر حضرت ابراهیم علیه السلام است. او پسر «حزقیل» بوده که به سوی قوم خود مبعوث شد و قومش او را تکذیب کرده، گرفتند و پوست سر و صورتش را کندند. آنگاه فرشته عذاب آمد که قومش را عذاب کند. از او پرسید: آن ها را چگونه عذاب کنم؟ اسماعیل گفت: من نیازی به عذاب آن ها ندارم. خدای تبارک و تعالی و به او وحی کرد: ای اسماعیل! چه حاجتی داری؟ عرض کرد:
خداوندا! تو برای ربوبیت خود، رسالت محمد صلی الله علیه و آله و ولایت اهل بیتش پیمان گرفته ای، و برگزیدگان بندگانت را آگاه ساخته ای که امت او با امام حسین علیه السلام چگونه رفتار خواهند کرد. خداوندا! تو امام حسین علیه السلام را وعده کرده ای که به دنیا رجعت دهی، تا شخصاً از قاتلینش انتقام بگیرد. حاجت من این است که مرا نیز در رجعت باز گردانی، تا شخصاً از کسانی که با من چنین رفتار کرده اند انتقام بگیرم. خداوند اسماعیل بن حزقیل را وعده داد که همراه امام حسین علیه السلام رجعت کند. (12)
رجعت حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام
همه طوائف اسلامی یقین و اعتقاد قاطع دارند که حضرت عیسی علیه السلام به روی زمین باز می گردد و برخی از آیات قرآنی نیز به آن دلالت می کند که در بخش های قبلی از آن بحث کردیم. صدها حدیث از طریق اهل سنت موجود است که از بازگشت حضرت عیسی علیه السلام به روی زمین سخن می گوید. اگر برخی از متعصبین اهل سنت به دلایلی در مورد حضرت مهدی علیه السلام تردید می کنند، در مورد نزول حضرت مسیح تردید ندارند. از نظر شیعه نیز قطعی است که حضرت عیسی علیه السلام می آید و پشت سر حضرت مهدی علیه السلام نماز می خواند و او را تایید می کند و در ردیف معاونان آن حضرت قرار می گیرد. در این زمینه ده ها حدیث در کتاب «یاد حضرت مهدی» از طریق شیعه و سنی نقل کردیم که نیازی به تکرار آن نیست. فقط به نقل چند حدیث از طریق اهل سنت در این رابطه اکتفا می کنیم:1- «بخاری» در «صحیح» خود، بابی را به عنوان «باب نزول عیسی بن مریم» اختصاص داده است. وی در این باب از ابوهریره نقل می می کند که رسول اکرم صلی الله و علیه و آله فرمودند:
سوگند به خدایی که جانم در دست قدرت اوست، نزدیک است که پسر مریم به عنوان داوری دادگر در میان شما فرود آید، صلیب را بشکند، خوک را بکشد، جزیه را بگذارد و مال را آن قدر بریزد که دیگر کسی آن را نپذیرد. (13)
2- «مسلم» در «صحیح» خود، ده ها در باب «اشراط ساعه» پیرامون نزول حضرت عیسی علیه السلام آورده که در برخی از آنها ده نشانه به عنوان اشراط ساعه از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده که دهمین آن ها نزول حضرت عیسی علیه السلام است. (14)
3- «ترمذی» در «سنن» خود، بابی را به نزول حضرت عیسی علیه السلام اختصاص داده و دهها حدیث در دیگر ابواب فتن آورده است. در یکی از ابواب مربوط به دجال از «مجمع بن جاریه انصاری» نقل می کند که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
پسر مریم، دجال را در باب لدّ می کشد. (15)
4- «ابن ماجه» در «سنن» خود، فصلی را به فتنه دجال و خروج حضرت عیسی علیه السلام اختصاص داده و روایاتی را در مورد خروج حضرت عیسی علیه السلام نقل کرده، و در ضمن حدیث مفصلی می نویسد:
چون دجال حضرت عیسی علیه السلام را ببینید ذوب می شود، آن چنان که نمک در آب ذوب می گردد. آنگاه حضرت عیسی علیه السلام او را دنبال می کند و در باب «لدّ» او را درک می کند و با یک ضربت او را از پای در می آورد و یهود در آن روز شکست می خورد و ریشه کن می شود. (16)
5- «ابوداود» در «سنن» خود، در باب خروج دجّال، احادیثی را در مورد نزول حضرت عیسی علیه السلام آورده است که در ضمن حدیث مفصلی از قول رسول اکرم صلی الله علیه و آله نزول حضرت عیسی علیه السلام و نشانه های او و شکستن صلیب به دست ایشان را بحث می کند و در پایان می فرماید:
حضرت مسیح، دجال را می کشد و چهل سال در روی زمین می ماند، سپس از دنیا می رود و مسلمانان بر جنازه اش نماز می خوانند. (17)
نظر به این که حضرت عیسی علیه السلام به نصّ قرآن به آسمان ها رفته است، بازگشت او به روی زمین یک نوع «رجعت» است، ولی رجعت اصطلاحی که ما در این کتاب از آن بحث می کنیم، این است که کسی پس از مردن به زندگی بازگردد، و چون ما معتقدیم حضرت عیسی علیه السلام کشته نشده و به دار آویخته نگردیده، بلکه به سوی آسمان ها برده شده، بازگشت او رجعتِ اصطلاحی به شمار نمی آید. مرحوم شیخ حر عاملی در کتاب پر ارج «الایقاظ» از نزول حضرت عیسی علیه السلام به «رجعت» تعبیر نموده و استدلال به آیه (انی متوفیک و رافعک الی) (18) و آیه (فلما توفیتنی) (19) کرده و فرموده است:
حضرت عیسی علیه السلام قبض روح شده و سپس به آسمانها برده شده و به هنگام ظهور حضرت ولی عصر علیه السلام او نیز زنده می شود و رجعت می کند. سپس می گوید:
قرآن به این معنی دلالت می کند و حدیث در این رابطه بسیار است. (20)
از بررسی مجموع احادیث وارده پیرامون حوادث حضرت عیسی علیه السلام به این نتیجه می رسیم که حضرت عیسی علیه السلام بدون تردید به دار آویخته نگشته، و به دست یهود کشته نشده، بلکه به سوی آسمان ها بالا برده شده و پس از ظهور حضرت ولی عصر علیه السلام به سوی زمین باز می گردد.
رجعت حضرت خضر علی نبینا و آله و علیه السلام
امام صادق علیه السلام در ضمن یک حدیث طولانی می فرمایند:در علم خدا گذشته بود که عمر حضرت قائم علیه السلام را در زمان غیبت طولانی گرداند، و می دانست که بندگانش از این عمر طولانی دچار شگفت خواهند شد، از این رو به بنده صالح (حضرت خضر علیه السلام) عمر طولانی داد، فقط برای این که سند زنده ای بر طول عمر حضرت قائم علیه السلام باشد و با طول عمر او امکان طول آن حضرت استدلال شود و بدین طریق راه بر دشمنان بسته شده و حجت بر مردم تمام شود. (21)
از امام رضا علیه السلام می فرمایند:
حضرت خضر علیه السلام از آب حیات خورد، او زنده است و تا دمیده شدن صور از دنیا نمی رود. او پیش ما می آید و بر ما سلام می کند، ما صدایش را می شنویم و خودش را نمی بینیم. او در مراسم حج شرکت می کند و همه مناسک را انجام می دهد. در روز عرفه در سرزمین عرفات می ایستد و برای دعای مومنان آمین می گوید. خداوند به وسیله او در زمان غیبت، از قائم ما رفع غربت می کند و به وسیله او وحشتش را تبدیل به انس می نماید. (22)
از این حدیث استفاده می شود که حضرت خضر علیه السلام جزء سی نفری است که همواره در محضر بقیه الله علیه السلام هستند و رتق و فتق امور به فرمان آن حضرت در دست آن هاست. (23)
رجعت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله
براساس روایات فراوانی، رسول اکرم صلی الله علیه و آله به این جهان باز می گردند و حکومت می کنند. رجعت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در چهار آیه از قرآن کریم مطرح شده است که در بخش «رجعت از دیدگاه قرآن» بحث کردیم. در این جا خلاصه آن را می آوریم:(ان الذی فرض علیک القرآن لرادک الی معاد) (24)
خداوند که قرآن را بر تو واجب کرد، تو را به وعده گاه باز می گرداند.
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمودند:
رسول اکرم علیه السلام به سوی شما باز می گردد. (25)
امام زین العابدین نیز در تفسیر این آیه می فرماید:
پیامبرتان به سوی شما بر می گردد. (26) و در روایتی دیگر فرمودند: این آیه مربوط به رجعت است.
امام باقر علیه السلام نیز فرمودند: این آیه مربوط به رجعت است. (27) از امیرمؤمنان علیه السلام نیز روایت شده که فرمودند: این آیه مربوط به رجعت دنیاست. (28)
2 - (و ما ارسلناک الا کافه للناس بشیرا و نذیرا)(29)
تو را نفرستادیم، جز نوید بخش و بیم دهنده برای همه مردمان.
این آیه که یکی از دلایل جهانی بودن رسالت حضرت خاتم النبیاء صلی الله علیه و آله می باشد، صراحت دارد که آن حضرت برای همه جهانیان بشارت دهنده و بیم دهنده است. در عصر رسول اکرم صلی الله علیه و آله چنین فرصتی پیش نیامد که بشارت ها و انذارهای رسول اکرم صلی الله علیه و آله به گوش همه جهانیان برسد، لذا در عالم برگردد و بشارت و انذارهایش را به گوش جهانیان برساند. چنان که امام باقر علیه السلام می فرمایند:
این آیه در رجعت تحقق می یابد. (30)
امام باقر علیه السلام دلالت این آیه را بر رجعت رسول اکرم صلی الله علیه و آله از آیه قبلی قوی تر می دانند. (31)
3- (یا ایها المدثر قم فانذر) (32)
ای جامه به خود پیچیده، برخیز و انذار کن.
امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه فرمودند:
منظور از این آیه رجعت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و بیم دادن آن حضرت در رجعت است. (33)
(و الشمس و ضحاها و القمر اذا تلاها و النهار اذا جلاها) (34)
سوگند به آفتاب و روشنایی آن، سوگند به ماه چون از پی آن درآید، سوگند به روز، هنگامی که جهان را روشن سازد.
امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه می فرمایند:
منظور از آفتاب در این سوره رسول اکرم صلی الله علیه و آله و منظور از ماه امیرمؤمنان علیه السلام و منظور از روز، امامان اهل بیت علیهم السلام هستند که در آخرالزمان مالک روی زمین می شوند و آن را پر از عدالت می کنند. (35)
از امام صادق علیه السلام پرسیدند: منظور از «یوم» در آیه شریفه (فی یوم کان مقداره خمسین الف سنه) چیست؟ فرمودند:
روزی که پنجاه هزار سال است، روزگار رجعت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله است و مدت فرمانروایی آن حضرت در رجعت را نشان می دهد. (36)
رجعت امیرمؤمنان علیه السلام
به طوری که از احادیث استفاده می شود، از نظر پیشوایان معصوم هیچ تردیدی نیست که امیرمؤمنان، مولای متقیان، حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام رجعت می کنند و سالیان درازی حکومت می نمایند. قسمتی از روایات مربوط به رجعت امیرمؤمنان علیه السلام را در بخش های گذشته آوردیم. اینک خلاصه ی آن ها را در ذیل چهار آیه به عرض خوانندگان گرامی می رسانیم:(... لتومنن به و لتنصرنه) (37)
البته به او ایمان می آورید و البته یاری اش می کنید.
1) امام صادق علیه السلام در ذیل این آیه فرمودند:
خداوند از همه پیامبران پیمان گرفته که به رسول اکرم صلی الله علیه و آله ایمان آوردند و امیرمؤمنان علیه السلام را یاری کنند. ابن ابی شیبه پرسید: امیرمؤمنان را یاری کنند؟! فرمودند: آری، به خدا سوگند، خداوند از حضرت آدم تا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله پیامبری نفرستاده، جز این که او را باز می گرداند تا در برابر علی بن ابی طالب علیه السلام شمشیر بزند. (38)
پیشوای ششم شیعیان در حدیث دیگری می فرمایند:
این آیه هنگامی تحقق می یابد که خداوند همه ی پیامبران و امامان را برای یاری امیرمؤمنان علیه السلام باز می گرداند و پرچم رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمانروای همه مخلوقات می گردد و همه زیر پرچم ایشان قرار می گیرند. (39)
در برخی منابع آمده که در آن روز رسول الله صلی الله علیه و آله پرچم را به دست مولای متقیان می دهند و آن حضرت بر همه ی مخلوقات امیر می شوند. (40) امیرمؤمنان علیه السلام در ضمن حدیث مفصلی در این رابطه می فرمایند:
خداوند از همه پیامبران پیمان گرفته که به حضرت محمد صلی الله علیه و آله ایمان بیاورند و جانشین او را یاری نمایند... در آن روز خداوند همه ی پیامبران را از آدم تا خاتم صلی الله علیه و آله زنده می کند و آن ها در برابر من شمشیر می زنند و گردنکشان جن و انس را گردن می زنند. (41)
امام صادق علیه السلام نیز از امیرمؤمنان علیه السلام روایت می کنند که این آیه تحقق نمی یابد، مگر در رجعت. (42)
2) (قال فانک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم)(43)
بگو تا روز وقت معین، تو از مهلت داده شدگان هستی.
ابلیس از خدا تا روز رستاخیز مهلت خواست ولی خداوند آن را رد کرد و به او تا روز وقت معین مهلت داد. آنگاه از ائمه اهل بیت علیهم السلام نقل کردیم که آن وقت معین عبارت از روز رجعت امیرمؤمنان علیه السلام است. از امام صادق علیه السلام نقل است که در آن روز ابلیس همه سپاهیانش را از اولین و آخرین جمع می کند و در سرزمین «روحا» در نزدیکی کوفه با سپاه امیرمؤمنان علیه السلام به نبردی سخت می پردازند و سرانجام سپاه ابلیس شکست می خورد و ابلیس پا به فرار می گذارد، رسول اکرم صلی الله علیه و آله او را دنبال می کند و از میان دو شانه اش ضربتی کاری می زند و او را به هلاکت می رساند. (44)
3) (اخرجنا لهم دابه من الارض) (45)
برای آن ها دابه الارض را بیرون می آوریم.
امیرمؤمنان علیه السلام در ضمن خطبه مفصلی از فضلیت های خاص خود سخن می گویند در پایان می فرمایند:
من دابه الارض هستم که با مردم سخن می گویم. (46)
رسول اکرم صلی الله علیه و آله در تفسیر این آیه فرمودند:
او (امیرمؤمنان) همان دابه الارض است که خدای تبارک و تعالی در این آیه فرموده است. سپس خطاب به امیرمؤمنان علیه السلام فرمودند: ای علی! چون آخرالزمان فرا رسد، خداوند تو را در زیباترین صورت ظاهر می سازد و در دست تو میسمی هست که دشمنانت را با آن علامت می گذاری. (47)
رسول اکرم صلی الله علیه و آله در وصف دابه الارض می فرمایند:
تیزپایی به او نمی رسد، فرارکننده ای از او فوت نمی شود، مؤمن را نشان مؤمن، و کافر را نشان کافر می زند. (48)
در شب معراج در ضمن بحث از فضایل امیرمؤمنان علیه السلام گفته شد:
او همان دابه الارض است که با مردم سخن می گوید. (49)
4) (سنه علی الخرطوم) (50)
زود است که بر روی بینی اش داغ بزنیم.
در تفسیر قمی آمده است:
این آیه مربوط به رجعت است، هنگامی که شاه ولایت حضرت امیرمؤمنان علیه السلام رجعت کند، بر پیشانی دشمنانش داغ می نهد؛ آن چنان که بر روی بینی چهارپایان داغ می زنند تا شناخته شوند. (51)
در احادیث فراوانی از امیرمؤمنان علیه السلام روایت شده که فرموده اند:
من صاحب عصایم، من صاحب میسمم. (52)
نظر به این که در مورد چهار آیه فوق در گذشته بحث کرده بودیم، در این جا بسیار فشرده بیان نمودیم. از بررسی احادیث فراوانی که در تفسیر چهار آیه فوق از امامان اهل بیت علیه السلام به ما رسیده است، تردیدی نمی ماند در این که امیر مؤمنان علیه السلام رجعت خواهند نمود. مدت فرمانروایی امیرمؤمنان علیه السلام در رجعت، 44 هزار سال است که در احادیث فراوانی به آن تصریح شده است. (53)
امام صادق علیه السلام در ضمن حدیث مفصلی در این رابطه می فرمایند:
امیرمؤمنان علیه السلام مدت 44 هزار سال حکومت می کنند و برای هر یک از شیعیان علی بن ابی طالب، هزار پسر به دنیا می آید. (54)
در روایاتی که خدای تبارک و تعالی در شب معراج به رسول اکرم صلی الله و علیه و آله خطاب فرمودند آمده است:
ای محمد! علی اولین امامی است که پیمان مرا پذیرفته است، او آخرین امامی است که روحش را قبض می کنم. او همان دابه الارض است که با مردم سخن می گوید.(55)
رسول اکرم صلی الله و علیه و آله در ضمن حدیث مفصلی فرمودند:
دابه الارض سه بار خارج می شود. (56)
در احادیث عامه نیز تصریح شده که دابه الارض سه بار خارج شد.(57) امیرمؤمنان علیه السلام در ضمن حدیث مفصلی می فرمایند:
برای من رجعتی پس از رجعتی، و بازگشتی پس از بازگشتی است. برای من جنبش ها و انتقام هاست، برای من حکومت های عجیب و غریب است. من دابه الارض هستم، من صاحب عصا و میسم هستم. (58)
داستان نبرد امیرمؤمنان علیه السلام با ابلیس شکست دادن آن حضرت ابلیس را، در آخرین رجعت ایشان خواهد بود. (59) از بررسی برخی از احادیث وارده در ذیل آیه 158 سوره انعام استفاده می شود که بسته شدن باب توبه نیز در آخرین رجعت امیرمؤمنان علیه السلام خواهد بود. (60)
رجعت امام حسین علیه السلام
از بررسی احادیث رجعت استفاده می شود، نخستین کسی که برای فرمانروایی جهان رجعت می کند، حضرت امام حسین علیه السلام است. اگر چه طبق روایات، حضرت علی علیه السلام نیز در عهد امام حسین علیه السلام رجعت می کنند، ولی فرمانروایی ایشان در آخر خواهد بود و بعد از حضرت بقیه الله علیه السلام اولین کسی که رجعت می کند و بر سراسر جهان فرمانروایی می نماید، حضرت امام حسین علیه السلام است.از امام صادق روایت شده که فرمودند:
نخستین کسی که زمین برای او شکافته می شود به روی آن رجعت می کند، حسین بن علی علیه السلام است. (61)
و در حدیثی دیگر نیز فرمودند:
نخستین کسی که در رجعت باز می گردد، حسین بن علی علیه السلام است. (62)
همچنین در حدیثی دیگر می فرمایند:
نخستین کسی که به دنیا رجعت می کند، حسین بن علی علیه السلام است، به قدری حکومت می کند که از کثرت سن، ابروهایش روی دیدگانش می ریزند. (63)
و نیز در حدیثی دیگر فرمودند:
اولین کسی که به دنیا باز می گردد حسین بن علی علیه السلام است که با اصحابش رجعت می کند، و یزید بن معاویه نیز با اصحابش برمی گردد. آنگاه امام حسین علیه السلام همه آن ها را می کشد و برای هر ضربتی یک ضربت می زند. (64)
امام صادق علیه السلام در حدیث دیگری می فرماید:
نخستین کسی که سر از خاک بر می دارد، حسین بن علی علیه السلام است که با 75 هزار نفر شیعیان رجعت می کند. (65)
امام حسین علیه السلام روز عاشورا پیش از شهادتشان به تفصیل در مورد رجعت خود سخن گفتند که در ضمن آن فرمودند:
من اولین کسی خواهم بود که زمین شکافته می شود و رجعت می کنم. (66)
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه سوره نازعات فرمودند:
منظور از «راجفه» امام حسین علیه السلام، و منظور از «رافعه» حضرت علی علیه السلام است. نخستین کسی که سر از تیره ی خاک بر می دارد، حسین بن علی علیه السلام است که با 75 هزار نفر به این دنیا باز می گردند. (67)
در برخی منابع، تعداد همراهان امام حسین علیه السلام 95 نفر آمده است. (68) امام صادق علیه السلام مدت فرمانروایی حضرت امام حسین علیه السلام را در رجعت، چنین بیان فرموده اند:
نخستین کسی که در رجعت برمی گردد حسین بن علی علیه السلام که 40 هزار سال در روی زمین می ماند، تا از کثرت سن ابروانش بر روی چشم هایش بریزد. (69)
رجعت سایر امامان معصوم علیه السلام
در دو بخش پیشنین، از رجعت امیرمؤمنان و امام حسین علیه السلام به تفصیل سخن گفتیم. در این جا اضافه می کنیم که رجعت مخصوص آن دو امام بزرگوار نیست، بلکه همه امامان معصوم علیهم السلام در رجعت برمی گردند. دلیل ما در این گفتار، سه دسته از روایات است:1- روایاتی که از رجعت فرد فرد امامان سخن گفته است؛ مانند روایاتی که از رجعت امام حسن مجتبی علیه السلام (70) امام صادق علیه السلام (71) حضرت بقیه الله علیه السلام (72) سخن گفته اند.
2- روایاتی که تصریح می کنند، همه امامان رجعت می نمایند و همه مومنین خالص و نیز سرآمدِ کفار و طواغیتِ زمان هر امامی، همراه با حجت زمان خویش رجعت می کنند. (73)
3- روایات، ادعیه و زیاراتی که از دوازده فرمانروای دادگر و هدایتگر بعد از حضرت ولی عصر علیه السلام گفت و گو کرده اند. (74)
رجعت جمعی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله
از بررسی اخبار رجعت استفاده می شود که دو گروه از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله رجعت می کنند:گروه اول: کسانی هستند که بر آل محمد صلی الله علیه و آله ستم کردند و حق را از مجرای خود بیرون راندند و صدها سال آثار ستم آن ها، جهان را برای مؤمنان تیره و تار و ناخوشایند ساخت؛ آن ها برمی گردند تا حساب پس دهند و در محکمه ی عادلانه ی دولت حقه، به سزای اعمال خود برسند. از کسانی که در این رابطه به اسم آنان اشاره شده است، قنفذ و مولایش می باشند، که هر دو آورده می شوند و به عنوان قاتلان محسن فاطمه علیه السلام محاکمه و به دار آویخته می شوند. (75) دیگری زنی است که حضرت زهرا علیه السلام را خیلی آزار می کرد و به مادر جناب ابراهیم تهمت می زد، او نیز آورده می شود حد قذف (هشتاد تازیانه) به او زده می شود. (76)
گروه دوم: اصحاب باوفای رسول اکرم صلی الله علیه و آله و یاران و شیعیان باصفای امیرمؤمنان علیه السلام که در طریق ولایت ثابت قدم ماندند و هرگز منحرف نشدند که اسامی تعدادی از آن ها در احادیث آمده است و ما به برخی از آن ها در این جا اشاره می کنیم:
1- سلمان فارسی رحمه الله
در ضمن حدیثی بسیار طولانی، جناب سلمان از وجود مقدس رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کند که در آن، از دوازه وصی خود از حضرت علی تا حضرت مهدی علیه السلام با نام و لقب و اوصاف کریمه شان نام برده می شود. آنگاه جناب سلمان گریه می کند و عرض می نماید: چگونه می شود که سلمان آن ها را درک کند؟ حضرت می فرمایند:ای سلمان! تو آن ها را درک می کنی، و هر کس مانند تو آن ها را از روی معرفت کامل دوست بدارد و از آن ها پیروی کند، آنان را درک می کند. جناب سلمان می گوید: خدا بسیار سپاس گفتم و سپس عرض کردم: یا رسول الله! آیا عمر من تا زمان آن ها ادامه خواهد داشت؟ فرمود: ای سلمان! بخوان این آیه را: (فاذا جاء وعد اولیهما...) (77)
- این آیه از آیات رجعت است و تلاوتش اشاره به این است که جناب سلمان، پیش از ظهور رحلت می کند ولی بعد از ظهور رجعت می نماید-
جناب سلمان می گوید: بسیار گریستم و بر اشتیاقم افزوده شد و گفتم: ای رسول گرامی! آیا این پیمانی است از طرف شما؟ فرمود: آری، سوگند به خدایی که محمد را به رسالت برانگیخت، این پیمانی است از سوی من، علی، فاطمه، حسن و حسین و نه تن امامان و از سوی همه کسانی که از ما هستند و در راه ما مورد ستم قرار گرفته اند.
ای سلمان! به خدا سوگند، ابلیس و سپاهیانش حاضر می شوند و همه مومنان خالص و کافران نیز حاضر می شوند، آنگاه قصاص ها و انتقام ها گرفته می شود و پروردگارت به کسی ستم روا نمی دارد. این است تاویل این آیه که می فرماید: «ما اراده کرده ایم، بر کسانی که در روی زمین به ضعف کشیده شده اند، منت نهیم و آن ها را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم...» (78)
جناب سلمان می گوید: از محضر رسول اکرم صلی الله علیه و آله خارج شدم و دیگر پروایی نداشتم که مرگ سراغ من بیاید یا من به سراغ مرگ بروم.(79)
امام صادق علیه السلام نیز به هنگام بحث از اصحاب حضرت ولی عصر علیه السلام از جناب سلمان نام می برند. (80)
2- مقداد بن اسود رحمه الله
امیرمؤمنان علیه السلام در ضمن خطبه ای بسیار طولانی، از ظهور حضرت بقیه الله علیه السلام و یاران باوفای آن حضرت بحث کرده، می فرمایند:بیست تن از یاران قائم علیه السلام از اهل یمن هستند که یکی از آنها مقداد پسر اسود است. (81)
امام صادق علیه السلام نیز او را در میان یاران حضرت بقیه الله علیه السلام نام برده است. (82)
3- جابر بن عبدالله انصاری الله رحمه الله
4- ابودجانه ی انصاری الله رحمه الله
ابودجانه مرد ارزنده و غیوری است که روز اُحد در نصرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله پایدار ماند. چون همه فرار کردند و جز حضرت علی علیه السلام و ابودجانه کسی نماند، پیامبر صلی الله علیه و اله فرموند:
ای ابودجانه! من بیعتم را از تو برداشتم تو نیز برگرد. اما علی، او از من است و من از اویم. ابودجانه گفت: نه، هرگز، به خدا قسم من هرگز خودم را از بیعت شما خارج نمی کنم. من با شما بیعت کرده ام، شما را تنها بگذارم، به کجا بروم؟ به سوی زن و فرزندی که خواهند مرد؟ یا به سوی خانه ای که ویران خواهد شد؟ به سوی ثروتی که فانی خواهد بود؟ و یا به سوی اجلی که فرا خواهد رسید؟ آن قدر از رسول اکرم صلی الله علیه و آله دفاع کرد، تا در اثر زخم های بی شمار توان خود را از دست داد. (85)
5- مالک اشتر رحمه الله
مالک اشتر، آن یار باوفای امیرمؤمنان علیه السلام که حضرت به هنگام رحلتش فرمودند:ای کاش در زیر آسمان مالک دیگری نیز بود، او جزء یاران حضرت بقیه الله است که رجعت نموده، از طرف آن حضرت در گوشه ای از جهان پهناور حکومت می کند. (86)
6- مفضل بن عمر رحمه الله
مفضل بن عمر، یکی از بزرگان اصحاب امام صادق علیه السلام است. حضرت او را مژده دادند که از یاران حضرت بقیه الله علیه السلام می باشد و فرمودند:تو ای مفضل! در طرف راست حضرت قائم علیه السلام می ایستی و امر و نهی می کنی. در آن روز بیش از امروز از تو فرمان می برند. (87)
7- حمران بن اعین رحمه الله
حمران بن اعین، برادر زراره بن اعین است که از او نیز در میان یاران حضرت ولی عصر علیه السلام یاد شده است. (88)این ها هفت مورد از مواردی است که مشخصاً از آن ها نام برده شده، که رجعت برمی گردند.
اینک از سه مورد دیگر نام می بریم که در امت های گذشته مشخصاً از آن ها نام برده شد، که به هنگام ظهور حضرت بقیه الله علیه السلام رجعت خواهند کرد:
1- مؤمن آل فرعون
در جلسه مشورتی فرعون، هنگامی که به کشتن حضرت موسی علیه السلام و همه ی مردانی که به او ایمان آورده اند رأی داده شد، مردی از آل فرعون که ایمان محکم و پا برجایی به حضرت موسی علیه السلام داشت و ایمان خود را مکتوم نگه می داشت، مطالب بسیار حکیمانه ای گفت که به کلی رأی حاضرین در مجلس را دگرگون ساخت. این گفتار حکیمانه را، خداوند متعال در سوره مؤمن، آیه های 28-44 آورده است.قرآن کریم از این شخص به عنوان «مومن آل فرعون» نام برده و در لسان احادیث به همین عنوان معروف شده است. امام علیه السلام نام او را در لیست خاص حضرت بقیه الله علیه السلام آورده است. (89)
2- یوشع بن نون
یوشع بن نون، وصی حضرت موسی علیه السلام بود و تاریخ زندگی او شباهت زیادی به حوادث زندگی مولای متقیان علیه السلام داشت. از امام صادق علیه السلام روایت شده:جناب یوشع بن نون بعد از حضرت موسی علیه السلام مصیبت های بسیار دید، به خصوص از سه تن از طواغیت بنی اسرائیل، و چون آن سه تن به هلاکت رسیدند کار او قوت گرفت. آنگاه دو تن از منافقان زوجه ی حضرت موسی علیه السلام را با خودشان هم فکر کردند و با صد هزار سپاه به جنگ یوشع بن نون برخاستند. جنگ سختی درگرفت و سرانجام سپاه صد هزار نفری شکست خورد و پا به فرار نهاد و یوشع بن نون بر آن ها پیروز شد. دختر شعیب که همسر حضرت موسی علیه السلام بود اسیر شد. او را به خدمت حضرت یوشع آوردند. جناب یوشع به او فرمود: من تو را در دنیا عفو کردم، تا در آخرت حضرت موسی علیه السلام را ملاقات کنم و از تو به او شکایت نمایم و به او بگویم که تو و قوم تو با من چه کردید. زوجه ی حضرت موسی علیه السلام گفت: ای وای بر من! به خدا سوگند اگر به من اجازه ی ورود به بهشت بدهند، من شرم می کنم که وارد بهشت شوم؛ چون پیامبر خدا حضرت موسی در آن است و من حریم او را شکستم و از سراپرده ی او بیرون آمدم و با وصی او جنگیدم». (90)
امام صادق علیه السلام نیز جناب یوشع را از یاران حضرت بقیه الله علیه السلام نام می برند که پس از ظهور آن حضرت رجعت می کند و در محضر حضرت حجت علیه السلام در نخستین روز بیعت از مکه ی معظمه ظاهر می شود. (91)
3- اصحاب کهف
در مورد اصحاف کهف و سرگذشت جالب آن ها قبلاً به تفصیل سخن گفتیم. در این جا فقط اشاره می کنیم که این کاروان توحید که برای حفظ ایمان و اعتقاد خود از شهر گریخته و به غاری پناهنده شدند و در آنجا آن حادثه ی تاریخی برایشان پیش آمد، در زمره ی یاران حضرت بقیه الله علیه السلام و از مسوولان عالی رتبه ی عصر ظهور هستند که در نخستین روز ظهور رجعت می کنند و در اولین روز اعلام ظهور با آن حضرت بیعت می نمایند. (92)از سیاق احادیث استفاده می شود که این عدّه جزء 313 نفری هستند که در روز اول با آن حضرت بیعت می کنند و در دولت حقه ایشان، فرمانروایان روی زمین به امر آن حضرت خواهند بود - در مورد اصحاب کهف به این موضوع تصریح شده و در میان 313 تن از آن ها نام برده شده است. (93)
پی نوشت ها :
1- نمل: 83.
2- تفسیر برهان، ج 2، ص 408 / الایقاظ، ص 360.
3- دلائل الامامه، ص 247.
4- تفسیر بصائر، ج 41، ص 361 / تفسیر برهان، ج 4، ص 243 / الزام الناصب،
ج 2، ص 351 / بحارالانوار، ج 53، ص 103 / مستدرک سفینه، ج 4، ص 121 /
تفسیر صافی، ج 5، ص 83.
5- آل عمران: 81.
6- تفسیر عیاشی، ج 1، ص 181 / تفسیر برهان، ج 1، ص 295 / تفسیر
نورالثقلین، ج 1، ص 359 / بحارالانوار، ج 53، ص 41 / الایقاظ، ص 360.
7- تفسیر عیاشی، ج 1، ص 181 / تفسیر برهان، ج 1، ص 295 / تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 359.
8- بحارالانوار، ج 53، ص 70 / الایقاظ، ص 381.
9- بحارالانوار، ج 53، ص 46 / الایقاظ، ص 365.
10- بحارالانوار، ج 53، ص 118 و ج 93، ص 87.
11- مریم: 54.
12- کامل الزیارات، ص 65 / تفسیر برهان، ج 3، ص 16 / بحار الانوار، ج 53، ص 105 / الایقاظ، ص 328.
13- صحیح بخاری، ج 2، ص 256.
14- صحیح مسلم، ج 4، ص 2227.
15- سنن ترمذی، ج 4، ص 515.
16- سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1361.
17- سنن ابی داود، ج 2، ص 214.
18- آل عمران: 55.
19- مائده: 117.
20- الایقاظ، ص 304.
21- غیبت شیخ طوسی، ص 108 / کمال الدین، ج 2، ص 357 / تفسیر برهان، ج 3، ص 149.
22- کمال الدین، ج 2، ص 390 / بحارالانوار، ج 13، ص 299.
23- غیبت نعمانی، ص 99 / غیبت شیخ طوسی، ص 102 / جزیره خضراء، ص 36 / بحار الانوار، ج 52، ص 158.
24- قصص: 85.
25- تفسیر برهان، ج 3، ص 239 / بحارالانوار، ج 53، ص 46.
26- بحارالانوار، ج 53، ص 56.
27- مستدرک سفینه، ج 4، ص 120.
28- بحارالانوار، ج 93، ص 87.
29- سبا: 28.
30- مستدرک سفینه، ج 4، ص 120 / بحارالانوار، ج 53، ص 42.
31- تفسیر برهان، ج 3، ص 240 / بحارالانوار، ج 53، ص 113.
32- مدثر: 1 و 2.
33- تفسیر بصائر، ج 50، ص 426 / تفسیر برهان، ج 4، ص 399 / تفسیر
نورالثقلین، ج 5، ص 453 / بحارالانوار، ج 53، ص 103 / الایقاظ، ص 357 /
الزام الناصب، ج 2، ص 353.
34- الشمس: 1-3.
35- تفسیر بصائر، ج 56، ص 93 / تفسیر فرات الکوفی، ص 212 / الایقاظ، ص 388.
36- الزام الناصب، ج 2، ص 353/ تفسیر برهان، ج 4، ص 383 / بحارالانوار، ج 53، ص 104 / الایقاظ، ص 368.
37- آل عمران: 81.
38- تفسیر عیاشی، ج 1، ص 181 / تفسیر برهان، ج 1، ص 295 / تفسیر
نورالثقلین، ج 1، ص 359 / بحارالانوار، ج 53، ص 41، 50 و 61 / الایقاظ، ص
360.
39- تفسیر عیاشی، ج 1، ص 181/ تفسیر برهان، ج 1، ص 295 / تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 359.
40- بحارالانوار، ج 53، ص 70 / الایقاظ، ص 381.
41- بحارالانوار، ج 53، ص 46 / الایقاظ، ص 365.
42- بحارالانوار، ج 53، ص 118 و ج 93، ص 87.
43- حجر: 37 و 38 و ص: 80 و 81.
44- الزام النّاصب، ج 2، ص 332 / تفسیر برهان، ج 2، ص 343 / بحارالانوار، ج 53، ص 42 / الایقاظ، ص 362.
45- نمل: 82.
46- تفسیر صافی، ج 4، ص 75 / تفسیر برهان، ج 3، ص 209 / تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 97 / الایقاظ، ص 367.
47- تفسیر صافی، ج 4، ص 74 / تفسیر برهان، ج 3، ص 209 / تفسیر
نورالثقلین، ج 4، ص 98 / تفسیر قمی، ص 479 / بحارالانوار، ج 39، ص 243 /
مستدرک سفینه، ج 3، ص 416.
48- مجمع البیان، ج 7، ص 234 / تفسیر صافی، ج 4، ص 75 / تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 98 / بحارالانوار، ج 6، ص 300 / الایقاظ، ص 335.
49- بصائر الدّرجات، ص 150 / بحارالانوار، ج 40، ص 38.
50- قلم: 16.
51- تفسیر صافی، ج 5، ص 210 / بحار الانوار، ج 53، ص 103 / تفسیر برهان،
ج 4، ص 371 / الزام الناصب، ج 2، ص 352 / مستدرک سفینه، ج 4، ص 122 /
تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 394.
52- تفسیر صافی، ج 4، ص 75 / بحارالانوار، ج 39، ص 343 و ج 53، ص 119 /
تفسیر برهان، ج 3، ص 209 / اصول کافی، ج 1، ص 197 / بصائر الدرجات، ص 54 /
تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 97 / الایقاظ، ص 367.
53- تفسیر برهان، ج 4، ص 383 / الایقاظ، ص 368.
54- بحارالانوار، ج 53، ص 43 / تفسیر برهان، ج 2، ص 343 / الایقاظ 362.
55- بصائر الدرجات، ص 150 / بحارالانوار، ج 40، ص 38.
56- مجمع البیان، ج 7، ص 234 / بحارالانوار، ج 6، ص 300 / نورالثقلین، ج 4، ص 99.
57- عقد الدرر، ص 313 / تفسیر کشاف، ج 3، ص 384 / الدر المنثور، ج 5، ص 116.
58- الایقاظ، ص 365 / بحارالانوار، ج 53، ص 47 و ج 39، ص 343.
59- الایقاظ، ص 332 و 361.
60- تفسیر صافی، ج 2، ص 174 / تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 782.
61- الزام الناصب، ج 2، ص 360 / تفسیر برهان، ج 2، ص 408 / بحارالانوار، ج 53، ص 39 / الایقاظ، ص 360.
62- بحارالانوار، ج 53، ص 64 / الایقاظ، ص 367 و 389.
63- بحارالانوار، ج 53، ص 46 / الایقاظ، ص 358 / تفسیر برهان، ج 2، ص 408.
64- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 282 / تفسیر برهان، ج 2، ص 408 / تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 140 / تفسیر صافی، ج 3، ص 179.
65- تفسیر بصائر، ج 50، ص 149 / تفسیر برهان، ج 4، ص 424 / بحارالانوار، ج 53، ص 106.
66- الایقاظ، ص 352 / بحارالانوار، ج 53، ص 62.
67- الایقاظ، ص 382 / بحارالانوار، ج 53، ص 106 / تفسیر بصائر، ج 50، ص
149 / تفسیر برهان، ج 4، ص 424 / مستدرک سفینه، ج 4، ص 123.
68- تفسیر فرات الکوفی، ص 203 / تفسیر بصائر، ج 50، ص 149.
69- تفسیر برهان، ج 2، ص 408.
70- بحارالانوار، ج 53، ص 62 / الایقاظ، ص 353.
71- ارشاد مفید، ص 271 / تفسیر برهان، ج 3، ص 218 / مجمع البیان، ج 7، ص 239 / الایقاظ، ص 319.
72- الزام الناصب، ج 2، ص 364 / بحارالانوار، ج 25، ص 108.
73- الایقاظ، ص 361.
74- مکیال المکارم، ج 2، ص 76 / جمال الاسبوع، ص 511 / مصباح کفعمی، ص 550 / بحارالانوار، ج 95، ص 332 و ج 102، ص 115.
75- کامل الزیارات، ص 334 / دلائل الامامه، ص 297.
76- تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 467 / بحارالانوار، ج 52، ص 314 و ج 53، ص 90.
77- اسراء: 5.
78- قصص: 5.
79- الزام الناصب، ج 2، ص 333 / تفسیر برهان، ج 2، ص 406 و ج 3، ص 219 / بحارالانوار، ج 53، ص 143.
80- ارشاد مفید، ص 365 / تفسیر عیاشی، ج 2، ص 32 / تفسیر برهان، ج 2، ص 41 / تفسیر صافی، ج 3، ص 238.
81- بحارالانوار، ج 53، ص 86.
82- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 32 / تفسیر صافی، ج 3، ص 238 / ارشاد مفید، ص 365 / بحارالانوار، ج 53، ص 91 / دلائل الامامه، ص 247.
83- المحجه، ص 76 / دلائل الامامه، ص 247.
84- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 32 / تفسیر برهان، ج 2، ص 41 / تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 85 / تفسیر صافی، ج 3، ص 238.
85- نورالثقلین، ج 1، ص 397.
86- المحجه، ص 76 / ارشاد مفید، ص 365 / اعیان الشیعه جزء چهارم، قسم سوم، ص 153 / بحارالانوار، ج 53، ص 91 و ج 52، ص 346.
87- دلائل الامامه، ص 248.
88- مستدرک سفینه، ج 4، ص 126.
89- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 32 / المحجه، ص 76 / دلائل الامامه، ص 247.
90- کمال الدین، ج 1، ص 154 / امالی صدوق، ص 140 / بحارالانوار، ج 13، ص 366.
91- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 32 / تفسیر صافی، ج 3، ص 238 / تفسیر برهان، ج 2، ص 41 / ارشاد مفید، ص 365 / بحارالانوار ج 53، ص 91.
92- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 32 / تفسیر برهان، ج 2، ص 41 / تفسیر
نورالثقلین، ج 2، ص 85 / بحارالانوار، ج 53، ص 91 / المحجه، ص 76 / ارشاد
مفید، ص 365.
93- الملاحم و الفتن، ص 203 / دلائل الامامه، ص 309 و 319.