ای بهترین دوست من ... !
پنجشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۱، ۱۰:۳۳ ب.ظ
ای بهترینم !
چه
غروری سراپای وجودم را فرا می گیرد وقتی که میبینم تو با تمام بزرگیت چه
عاشقانه به من کوچک نگاه می کنی و تمام دستوراتت تنها و تنها به خاطر خود
من است و من گاهی چه کودکانه بهانه میگیرم و چه بهای بزرگی می دهم از بهانه
هایم.
عزیز ترینم !
چه خوب است که آگاهی و می دانی که اکثرا کم کاری ها و بدکارهایم از روی ندانی و جهالت است و چه بهای بزرگی می دهم از ندانم کاری هایم
مهربان ترینم !
گاهی
با خود می اندیشم که چه بی رحمانه به خود ظلم می کنم وقتی که تو برایم راه
گذاشتی و راهنما و خودت در لحظه لحظه عمرم کنارم هستی،به حرف هایم ،درد
هایم و شیطنت هایم گوش می دهی اما من چشم هایم را به رویت که تمام هستی ام
را فراگرفته و گوش هایم که پر از حرف های توست می بندم و برای خود دنیایی
از پوچی و خود آزاری می سازم که بدترین بهایش نبودن توست و چه
بهای بزرگی ست نبودن تو .
بخشنده ترینم!
تقاضای
بزرگی نیست از بزرگی ،بزرگی خواستن ! و من چون کودکی پر از شیطنت از تو
می خواهم که با غلط گیر مهربانی هایت تمام تند روی ها و کند روی هایم را
لاک بگیری و چشم هایم را امیدوارانه می بندم و آرام می پرسم : می شود به
خاطر گل رویت به رویم نیاوری؟! به جان خودت مهربانی و بخشندگیت مرا پرو
کرده است و البته گاهی چه بهای خنده داری می دهم از پرویی هایم .