نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

یا باب الحوائج ادرکنی

سه شنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۲، ۰۹:۵۶ ب.ظ




«یا باب‏ الحوائج»

می‏گویم: یا باب ‏الحوائج و در قنوتم یک آسمان التجا گل می‏کند.
کیستی ای روح نیایش، نیاز حاجتمندان، سبب ساز رحمت واسعه الهی.
کیستی تو که می‏شود با التجای به تو، تمام نابسامانی‏ها را سامان بخشید، تمام دردها را درمان کرد و تمام غصه‏ها را از دل زدود؟ کیستی تو ای روح نماز که حتی دشمنت به خاکساری نیایشت غبطه می‏خورد؟ حضور آسمانی تو را چه کسی می‏تواند انکار کند؛ حتی در زندان، حتی در تنگنای تمام «سیاه‏ چال‏ها»؟!
بریده باد دستی که زنجیر را به ملازمت پاهایت برگزید!
آخر چگونه می‏شود مفهوم ناب آزادی و آزادگی را به بند کشید؟
مولا، شگفتا از صبر تو؛ صبر مقابل سیه‏کارترین ستمگران روزگار، صبر مقابل تمام ناروایی‏های زندان و زندانیان! بریده باد دستی که تازیانه بر پیکر کبریایی‏ات نواخت! بریده باد دستی که با زهر خنده نگاهش، سمّ هستی سوز حسادت را به جام جان تو ریخت!
مولا جان، ای اسطوره شکیبایی! ما رابه التجای تو نیازی است که در طول زندگی بدان محتاجیم و خداوند دعای تو را بهانه اجابت بی‏واسطه کرده است.
ای باب رحمت و اجابت! چگونه می‏شود در عین درماندگی از یاد تو غافل شد؟
اینک، این غروب غمبار شهادت توست که آسمان «کاظمین» را فرا گرفته است؛ غروبی که یادآور روزهای تاریک زندان است؛ روزهای تلخ تازیانه و خشم، روزهای سرشار از خلوت غریبانه مناجات‏هایت.
مولا جان، چگونه می‏توانم عبادت‏هایت را بسرایم؛ ولی برای زخم‏های غریبانه‏ات سکوت کنم؟
چگونه می‏توانم به شکیبایی بی‏نظیر بیاندیشم؛ ولی به شکنجه دژخیمان توجه نکنم؟
چه نامرد مردمانی بودند، آنان که شمع وجودت را خاموش می‏خواستند!
چه وارونه اندیشانی که وجود آسمانی‏ات، تاب تماشا از آنان گرفته بود.
مولا، ای خورشید فرو نشسته در محاق زندان‏ها! امروز دل ما تنها به اندوه نشسته است که شمع جان به یاد روزهای بی‏ چراغت، سوزان و اشک غم به یاد ناله‏ هایت فروزان است.
سلام بر تو، در همه حال!
سلام بر تو در همه روز!
سلام بر تو و شکیبایی ‏ات در زندان‏های تاریک هارون!

ما و دریای کرمت یا باب‏ الحوائج!



نظرات  (۱)

همه دنیا بخواد و تو بگی نه ، نخواد و تو بگی آره ، تمومه
همین که اوّل و آخر تو هستی ، به محتاج تو ، محتاجی حرومه
تو همیشه هستی امّا ، این منم که از تو دورم
من که بی خورشید چشمات ، مثل ماه سوت و کورم
نمیخوام وقتی تو هستی ، آدم آدمکا شم
چرا عادتم تو باشی ، میخوام عاشق تو باشم
تازه فهمیدم که جز تو ، حرف هیچکی خوندنی نیست
آدما میان و میرن ، کسی جز تو موندنی نیست
منو از خودم رها کن ، تا دوباره جون بگیرم
خسته ام از این عقل خسته ، من میخوام جنون بگیرم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی