جایگاه تبرک در ادیان الهی
معنای تبرک
تبرک به چیزى؛ یعنى طلب برکت (فزونی و فایده با دوام و ثابت) از طریق آن
شىء. و در اصطلاح به معناى طلب برکت از طریق چیزها یا حقیقتهایى است که
خداوند متعال براى آنها امتیازها و مقامهاى خاصى قرار داده است؛ مانند
لمس کردن یا بوسیدن دست پیامبر صلى الله علیه و آله، بوسیدن برخى از آثار
آن حضرت بعد از وفاتش، بوسیدن و لمس حجر الاسود و ...
مسلم است که میان آثار پیامبران، امامان و صالحان و خیراتى که انسان از این
راه به دست مىآورد رابطه مادى وجود ندارد یا دستکم، این رابطه تاکنون،
کشف نشده ولی فیضهاى الهى بر بندگان گاهى از غیر راههای طبیعى و مادی
افاضه مىشود و آن زمانی است که اراده الهى بر این باشد که حاجتهاى یک
انسان مؤمن را از راه تبرّک به پیامبر و امام یا آثار متعلق به او برآورده
سازد.
آیات قرآن کریم و روایات فراوانى بر این حقیقت تأکید دارد. افزون بر اینکه هیچ مانع عقلى در این بین وجود ندارد.
* تبرّک به مقام ابراهیم علیهالسلام
خداوند، بعضى از سرزمینها را که بدن دعوتگران توحید را لمس کرده،
عبادتگاه به شمار آورده است، مثل «مقام ابراهیم» که نمازخانه قرار داده و
فرموده است: «وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً
وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهیمَ مُصَلًّى ...»
و (به خاطر بیاورید) هنگامى که خانه کعبه را محل بازگشت و مرکز امن و امان
براى مردم قرار دادیم و (براى تجدید خاطره،) از مقام ابراهیم، عبادتگاهى
براى خود انتخاب کنید!
بىشک، نماز از بعد ذاتى فرقى نمىکند که در این جایگاه خوانده شود، یا
نقاط دیگر مسجد ولى «مقام ابراهیم» به سبب وجود ابراهیم پیامبر
علیهالسلام، امتیاز دیگرى یافته و جاى متبرّکى شده است. از این رو
نمازگزار به خاطر تبرک به آن مکان پاک، نمازش را آنجا برگزار مىکند.
در جاى دیگرى از قرآن، خداوند متعال «مسعى» - مسافت میان صفا و مروه- را
محلّ عبادت مىشمارد. چرا که بانوى پاکی همچون «هاجر»، با قدمهاى مبارک
خود، هفت بار این زمین را در جستجوى آب، لمس کرده است و این مسأله علتى
جز این ندارد که به این سرزمین مقدس که جزئى از بدن مادر حضرت اسماعیل را
لمس کرده است، تبرک جویند.
* پیراهن یوسف علیهالسلام و بینایى یعقوب علیهالسلام
یعقوب پیامبر، مدتى طولانى در رنج هجران فرزند عزیزش یوسف علیهالسلام بود و
در آن مدّت آنقدر گریست که به تعبیر قرآن کریم، چشمانش سفید (و نابینا)
شد: «وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ»
اراده الهى بر آن شد که به واسطه پیراهن فرزندش یوسف، بینایى یعقوب را به
او برگرداند. خداوند از زبان یوسف علیهالسلام چنین نقل مىفرماید:
«اذْهَبُوا بِقَمِیصِی هذا فَأَلْقُوهُ عَلى وَجْهِ أَبِی یَأْتِ
بَصِیراً»
این پیراهن مرا ببرید و به صورت پدرم بیندازید، بینا مىشود.
شکى نیست که پیراهن یوسف، از جهت موّاد و شکل ظاهری و طبیعی، با
پیراهنهاى دیگر فرقى نداشت، ولى خواست خدا آن بود که فیض الهى از این
راه به بندهاش یعقوب علیهالسلام برسد.
قرآن کریم با صراحت این حقیقت را چنین بیان مىکند: «فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشِیرُ أَلْقاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً»
چون مژده دهنده آمد، آن پیراهن را به صورت او افکند، پس او بینا شد.»
نکته جالب این است که خداوند متعال، اسباب بینایی پیامبر خود را تبرک
پیراهن یوسف علیهالسلام قرار داد در حالی که میتوانست بدون واسطه پیراهن
نیز چشمان یعقوب نبی را شفا بخشد.
*تابوت سکینه بنى اسرائیل
حضرت موسى علیهالسلام در اواخر عمر شریفش، الواح مقدّس را که در بردارنده
شریعتش بود، همچنین زره، سلاح و آثار دیگرش را در صندوقى گذاشت و صندوق را
به وصىّ خود «یوشع بن نون» سپرد. از همینجا آن صندوق نزد بنىاسرائیل
اهمیت ویژهاى یافت.
در جنگهایى که میان آنان و دشمنانشان پیش مىآمد، آن صندوق را به
عنوان تبرک با خود مىبردند و به سبب آن از خداوند نصرت مىطلبیدند و
تا وقتى که آن صندوق میان آنان بود، با عزّت مىزیستند. امّا وقتى که در
دین سست شدند و تأثیر عامل بازدارنده اخلاقى در میان ایشان کم شد،
دشمنانشان توانستند آنان را شکست دهند و آن صندوق مقدس را هم به غارت
ببرند.
چون خداى سبحان پس از مدتى طالوت را به عنوان پادشاه و فرمانده بنى
اسرائیل برگزید، پیامبرشان به ایشان گفت: نشانه صدق او و اینکه طالوت از
سوى خداوند به فرماندهى تعیین شده است، آن است که صندوق را نزد شما
مىآورد. قرآن کریم در اشاره به این داستان مىفرماید:
«وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ
التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ
آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَةُ إِنَّ فِی ذلِکَ
لَآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»
پیامبرشان به آنان گفت: نشانه فرمانروایى او آنست که تابوت را براى شما
مىآورد، در آن مایه آرامشى از سوى خداست و بازماندهاى از آنچه خاندان
موسى و خاندان هارون برجا گذاشتهاند. آن صندوق را فرشتگان حمل
مىکنند. به یقین در این موضوع، نشانهاى است، اگر اهل ایمان باشید.»
دقت در آیه مىرساند که قرآن کریم، از زبان پیامبر نقل مىکند که
بنىاسرائیل به آن صندوق تبرک مىجستند و آن قدر ارزش و شرافت داشته که
فرشتگان آن را حمل مىکردند.
اگر این کار، با اصول توحید، ناسازگار است و کار اشتباهی است چگونه آن پیامبر، این خبر را به صورت یک مژده به آنان نقل مىکند؟
* تبرک به جایگاه اصحاب کهف
وقتى مؤمنان و یکتاپرستان، مخفىگاه جوانمردانِ «اصحاب کهف» را یافتند، با
خود مىاندیشیدند که چه کنند؟ همه اتفاق نظر داشتند که بر قبور آنان
مسجدى بسازند تا محلّ عبادت باشد و وسیلهاى براى تبرکجستن به عبادت
در کنار آن پیکرهاى مطهّر شود.
قرآن کریم چنین نقل مىکند: «قالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَسْجِداً»
آنان که از راز آنان آگاه شدند، گفتند: بر مدفن آنان مسجدى مىسازیم.
مفسران مىگویند هدف از ساختن مسجد، برپایى نماز و تبرک به مکان و اجساد مطهّر آنان بوده است.
*تبرک، اصلی علمی و قرآنی
دقت در این آیات، ما را از یک اصل علمی که قرآنى نیز هست، آگاه مىکند و
آن اینکه گاهى خواست الهى بر این تعلق میگیرد که نعمتها، مواهب مادى و
معنوى را از خلال اسباب و عوامل طبیعى به بشر افاضه کند بدون آنکه میان
امور مادى و معنوى تفاوتى باشد، مثل اینکه اراده الهى تعلّق گرفته تا بشر
را از راه اسباب طبیعى هدایت کند، از این رو پیامبران را به عنوان بشارت
دهنده و بیم دهنده فرستاده است.
و گاهى اراده خدا بر این تعلّق مىگیرد که فیض خویش را از راهها و
اسباب غیرطبیعى جارى سازد. «تبرّک» یکى از این راههاى غیرطبیعى است که
انسان به آن روى مىآورد تا فیض الهى و نعمت پروردگار را به دست آورد.
بر اساس همین روش، مسلمانان صدر اسلام به آثار پیامبر اعظم صلى الله علیه و
آله و به موى شریف او و به قطرات آب وضوى آن حضرت و به لباس و ظرف و لمس
بدن مطهّرش تبرک مىجستند که نمونههاى آن در روایتها و تاریخ آمده
است.
ابن هشام، در بخش مربوط به صلح حدیبیّه مىنویسد: قریش، عروة بن مسعود
ثقفى را نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله فرستاد. او در برابر پیامبر صلى
الله علیه و آله نشست و چون آگاهى یافت که پیامبر قصد دارد به سوى مکّه
برود، نزد قوم خود بازگشت و آنچه را میان او و پیامبر گذشته بود، گزارش
داد، سپس افزود: «محمّد» وضو نمىگیرد مگر آنکه اصحابش براى برگرفتن آب
وضوى او مىشتابند و از وضوى حضرت چیزى نمىافتد مگر آنکه آن را بر
مىدارند.
سپس گفت: اى قریش! من کسرى و قیصر و نجاشى را در دوران زمامدارىشان
دیدهام، به خدا سوگند هرگز پادشاهى را میان مردم خود، همچون «محمد» در
میان اصحابش ندیدهام، گروهى را دیدم که هرگز او را در برابر هیچ چیز
تسلیم نمىکنند. پس ببینید چه مىکنید!
* کتابهایی در زمینه تبرک به پیامبر اکرم (ص) نوشته شده است
تعدادى از علماى اسلام، کتابهایى در زمینه موارد تبرّک اصحاب به آثار
پیامبر صلى الله علیه و آله تألیف کردهاند که عنوان آنها چنین است:
«التبرّک بالمسح والمسّ»، «التبرّک بفضل وضوئه وغسله»، «التبرک بِسؤر شرابه
وطعامه».
تبرّک اصحاب تنها به موارد یاد شده (مسح و لمس، آب وضو، نیم خورده آب و
غذا) منحصر نمىشد، بلکه به آبى که آن حضرت دست مبارک خود را در آن وارد
مىکرد و آبى که از ظرفى مىنوشید، جاى دهان مبارکش، منبر او،
دینارهایى که عطا مىکرد، و به قبر شریفش تبرک مىجستند.
امامان شیعه علیهمالسلام جانشینان حقیقی پیامبر اکرم(ص) هستند
بر اساس مدارک مسلم قرآنی (مانند آیات تبلیغ، اکمال دین، ولایت و ...)،
روایی(مانند حدیث متواتر ثقلین، حدیث غدیر خم و ...)، تاریخی(مانند واقعه
غدیر خم و ...) و عقلی(مانند ضرورت عقلی معرفی جانشین از سوی پیامبر و
...)، امامان دوازدهگانه معصوم، جانشینان حقیقی پیامبر اکرم صلی الله علیه
و آله هستند. آنها حافظ و بیان کننده واقعی دین و مفسر حقیقی قرآن کریم
هستند و وسیله تقرب به خدایند.
«ابن حجر مکى» در کتاب «صواعق» از امام شافعى، پیشواى معروف اهل تسنن نقل
مىکند که به اهل بیت پیامبر توسل مىجست و چنین مىگفت:
آل النبى ذریعتى و هم الیه وسیلتى
ارجو بهم اعطى غدا بید الیمین صحیفتى
آل پیامبر، وسیله من هستند. آنها در پیشگاه او سبب تقرب من مىباشند.
امیدوارم به سبب آنها فرداى قیامت نامه عمل من به دست راست من سپرده شود.
* زیارت قبور و تبرک آثار ائمه، وسیله رشد و تقرب به خداست
روایات زیادی درباره زیارت، توسل و تبرک به امامان علیهمالسلام و آثار
آنها وارد شده است که میتوانید در کتب ادعیه و زیارات آنها را ببینید.
همچنین بزرگان و دانشمندان بر این امور اهتمام داشتند. مثلا شخصی، علامه
طباطبایی را در حرم مطهر امام رضا علیهالسلام دید و عرض کرد اجازه دهید
دستتان را ببوسم. ایشان فرمودند به جای این کار زمین اینجا را ببوس که از
کله من هم بهتر است.
مردم، هنگام مواجه شدن با آثار ائمه، به یاد خدا میافتند و از امامان خود،
میخواهند تا شفیع آنها شوند و از خداوند بخواهند، حاجاتشان را استجابت
نماید. همانکاری که فرزندان یعقوب با پدر کردند و از ایشان خواستند تا از
خداوند برایشان طلب مغفرت کند.
«قَالُواْ یَأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا
خَاطِِینَ - قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبىِّ إِنَّهُ هُوَ
الْغَفُورُ الرَّحِیم»
گفتند: «پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، که ما خطاکار بودیم!» گفت:
«بزودى براى شما از پروردگارم آمرزش مىطلبم، که او آمرزنده و مهربان
است»
به تجربه دریافتهایم، میلیونها نفرى که هر سال به زیارت قبور پاک
ائمّه دین مىروند یا قبور شهداى راه حق را زیارت مىکنند و یا در و
دیوار و ضریح آنها را تبرک میجویند با روحیّهاى بهتر، و صفا و
نورانیّت بیشتر و قلبى پاکتر، از کنار قبور آنان باز مىگردند و آثار
این امر در آنان مدّتها نمایان است.
هنگامى که آنها را به شفاعت بر درگاه خدا، براى آمرزش گناهان و حلّ مشکلات
دینى و دنیوى خود مىطلبند، ناگزیرند براى برقرار ساختن رابطه معنوى با
آنان، تا آنجا که در توان دارند از گناهان فاصله بگیرند و به سراغ نیکى و
پاکى بروند.
اضافه بر این، توجّه و توسّل به آنان، تبرک آثارشان و طلب شفاعت از آنان بر
درگاه خدا، آنها را در برابر مشکلات پرتوان مىسازد، مانع یأس و
ناامیدى مىشود و از دردها و آلام روحى و جسمى آنها مىکاهد.
اشکالات بیاساس وهابیت
چرا ما، با برداشت غلط از مسأله زیارت، توسّل و تبرک، مردم را از این همه
برکات معنوى و روحى و جسمى محروم کنیم؟! کدام عقل اجازه چنین امرى
مىدهد؟
جلوگیرى و اشکال کردنهای بی مورد، خسارت عظیمی به بار مىآورد، افسوس
که وسواس بىمعنا در مسأله توحید و شرک، گروهی را از این برکات، محروم
ساخته است.
بارها دیده و شنیدهایم که مأموران مدینه و حرم حضرت رسول اکرم (ص) و ائمه
بقیع (ع)، در کنار قبر مطهّر پیامبر صلى الله علیه و آله و سایر اماکن
مقدس از هر طرف ایستادهاند و مردم را از نزدیک شدن به شبکهها و
پنجرههاى مشرف بر قبر مطهّر مانع مىشوند و گاهی این مطلب را به «ابن
تیمیّه» و «محمّد بن عبد الوهّاب» نسبت مىدهند.
به یقین اگر این دو نفر که بنیانگذار مکتب وهابیت هستند در زمان پیامبر
اکرم صلى الله علیه و آله بودند و با چشم خود مىدیدند که در جریان صلح
حدیبیّه یا فتح مکّه هنگامى که آن حضرت مشغول وضو گرفتن بود، اصحاب و یاران
بر یکدیگر سبقت مىگرفتند که آب وضوى او را بربایند و قطرهاى از
آن بر زمین نیفتد، اگر به زبان نمیتوانستند بر آن حضرت، خرده بگیرند،
در دل ایراد مىکردند و مىگفتند: این در شأن پیامبر صلى الله علیه و
آله و یاران او نیست و این کار، شرک است!
یا اگر بعد از رحلت رسول خدا صلى الله علیه و آله در مدینه بودند و با چشم
خود مىدیدند که أبو أیّوب انصارى، نخستین میزبان آن حضرت، صورت بر روى
قبر آن حضرت گذارده و تبرّک مىجوید و یا بلال مؤذّن پیامبر صلى الله
علیه و آله در کنار قبر آن حضرت نشسته و گریه سر داده و صورت بر آن قبر
مىمالد، وهّابىها یقه بلال و أبو أیّوب را گرفته و آنها را به کنارى
پرتاب مىکردند که این کار شرک است، همان کارى که الآن پیروان این مکتب
با زائران قبر رسول خدا و ائمه معصوم مىکنند.
* تبرک از منظر عشق
انسان، محبوب و معشوق خود را دوست دارد و برایش ارزش قائل است. همچنین آثار
معشوق از منظر عاشق، دوست داشتنی و با ارزش است و او را به یاد معشوقش
میاندازد.
معمولا بیشتر انسانها، محبت و عشق را تجربه کردهاند و میدانند که عاشق، آثار محبوبش را هم میپسندد و دوست دارد.
ما اگر عشق را چشیدیم، میفهمیم کسی که برای زیارت ضریح اباعبدالله
الحسین (ع) میرود و آن را تبرک میکند، در حقیقت عشقش را برای معشوق خود
صرف میکند.
اگر از این جهت، قضیه را بنگریم مساله برایمان حل میشود.
زائری که ضریح امام حسین (ع) را میبوسد، عاشق حسین (ع) است ولی میداند
که این ضریح، لباس قبر شریف محبوبش است که صدها سال پذیرای زائران و
عاشقان اباعبدالله الحسین (ع) خواهد بود.
عاشق، به عشق معشوقش امام حسین(ع)، میبوسد و تبرک میکند و به یاد معشوقش اشک میریزد و عزاداری میکند.
* زمان برای انتساب شرط نیست، مهم خود انتساب است
اصل در مساله، فهمیدن و چشیدن این عشق است. از این رو وقتی برخی میگویند
«هنوز، ضریح، به کربلا نرسیده است»! انگار عشق را نچشیدهاند. مگر در
انتساب و ملکیت و تعلق، قبل و بعد داریم؟
میپرسیم این ضریح، مختص کیست؟ همه در جواب میگویند مختص امام حسین علیهالسلام است.
اگر برای خانه خدا (کعبه) پردهای دوخته شود از هنگام آغاز دوخت، آن پرده،
متعلق به خانه خداست. حتی کسانی که لباس کعبه را میدوزند بر روی آن
نمینشینند. چون لباس کعبه برای آنها نیز محترم است.
کسی که نذری برای امام حسین علیهالسلام گفته و اکنون در حال فراهم کردن
مواد اولیه آن است، از هم اکنون آن مواد، متعلق به دستگاه اباعبدالله
الحسین علیهالسلام است.
پس این ضریح جدید، به امام حسین علیهالسلام تعلق و اختصاص دارد و از روزی
که کار ساخت آن شروع شد، به امام حسین علیهالسلام تعلق داشت و مردم به
یاد مولایشان، آن را میبوسند و تبرک میجویند.
به عبارت دقیقتر، اختصاص و تعلق به امام حسین علیهالسلام این ضریح را
محبوب کرده است و این اختصاص و تعلق، از شروع کار ساخت ضریح، آغاز شد.
* جنس ضریح، در تبرک، اهمیت و دخالت ندارد
برخی میگویند مردم صد کیلو طلا را میبوسند و تبرک میکنند. ولی آنها تنها
ظاهر قضیه را میبینند، فرض بگیریم اگر جنس ضریح مقدس، طلا نبود بلکه آهن
بود، آیا مردم آن را تبرک نمیکردند؟
آیا استقبال مردم حتی غیر مسلمانان از نذری امام حسین علیهالسلام را ندیدهاند؟
آیا تبرک مردم از خاک کربلا را نشنیدهاند؟
سوال دیگر این است که اگر واقعا، هدف مردم، بوسیدن طلاست، پس چرا طلا
فروشیها را تبرک نمیکنند؟! چرا طلاهایی که در منزل دارند را به قصد تبرک،
نمیبوسند؟
همه مسلمانان از جمله شیعیان، حجرالاسود را میبوسند و آن را تعظیم و تکریم
میکنند. هیچگاه جنس در این امور دخالت ندارد. سنگ بودن یا طلا و نقره
بودن، ظاهر قضیه است وگرنه هیچ کس سنگ را به خاطر سنگ و طلا را به خاطر
طلا تبرک نمیکند. از این رو نباید تنها ظاهر قضیه را ببینیم.
طلا بودن ضریح در برابر عشق امام حسین(ع) ارزشی ندارد و تنها یک فلز است.
منتها ما دوست داریم که ضریح زیبا و ارزشمندی داشته باشیم. وگرنه بوسیدن
طلا مهم نیست و اگر چوب هم بود میبوسیدیم. همانطور که خاک کربلا برای شفا
از بیماریها و تبرکها سفارش شده و مردم به آن عشق میورزند.
مگر نمیبینید وقتی ضریح را میبوسند و تبرک میکنند، میگویند «السلام
علیک یا اباعبدالله»، به یاد مظلومیت سالار شهیدان و اصحاب و یاران و
خاندانش، اشک میریزند و عزاداری میکنند و امام حسین (ع) را از دور زیارت
میکنند؟
پس دوستداران و پیروان اهل بیت و امام حسین علیهمالسلام به وسیله ضریح، قلب خود را با امام خود پیوند میدهند.
* ضریح مطهر، فعالیتهای وهابیت را خنثی کرد
نکته دیگر اینکه استقبال گسترده مردم از ضریح سیدالشهدا علیهالسلام،
بسیاری از تبلیغات پوچ وهابیت درباره توسل، تبرک و زیارت را - در صدها سایت
اینترنتی و شبکههای ماهوارهای با میلیاردها دلار هزینه - خنثی کرد.
این استقبال، نشان داد عشق به امام حسین (ع) از پویایی و جاودانگی برخوردار است.
* سخنی با کسانی که دینی فکر نمیکنند
خوب است با کسانی که دینی فکر نمیکنند نیز سخنی داشته باشم.
آیا عرف و عاقلان دنیا، احترام و بوسیدن پرچم کشور خود را مذموم میدانند؟
آیا نگهداری اشیای گذشتگان در موزهها به خاطر انتسابشان به هویت یک ملت
یا یک شخص نادرست است؟
پیراهن یک بازیکن معروف فوتبال، برای طرفدارانش، چقدر اهمیت ویژه دارد که گاهی به خاطر آن، حاضرند میلیونها خرج کنند.
برخی برای یک نقاشی، یک اثر هنری یا یک اثر منسوب به یک دانشمند یا یک بزرگ، میلیاردها خرج میکنند.
چرا وقتی ورزشکاری، مدال طلای المپیک خود را میبوسد، عاقلان عیب نمیگیرند؟
اینها به خاطر آن است که برخی از امور، در بین انسانها ارزشمند است و
انسان حاضر است آنها را ببوسد، یا از نزدیک ببیند و یا آن را برای خود
داشته باشد.
همچنین اگر کسی را دوست داشته باشید و در دوستی و محبت و عشق، خالص باشید
حتما آثار و چیزهایی که محبوبتان دارد را نیز دوست خواهید داشت و مقدار شدت
و ضعف عشق شما بر دیدگاه و گرایشهای شما نسبت به آن چیز و امور وابسته
به آن، اثر خواهد گذاشت.
این فضا را تصور کنید تا بتوانید قطرهای از عشق به امام حسین و اهل بیت علیهمالسلام را ادراک کنید.
* مخالفتها و کج فهمیها همیشه بوده و خواهد بود
نکته دیگر اینکه ما نباید از مخالفتها و کجفهمیها و دشمنیها تعجب
بکنیم. همواره عدهای با انبیا مخالف بودند و با دیدن معجزات با آنها دشمنی
کردند. با امامان دشمنی کردند. جریان کربلا را به وجود آوردند. اکنون نیز
برخی از افراد و گروهها با بهانههای گوناگون به این مساله ایراد
میگیرند و شاید برخی از آنها هیچگونه استدلال و سخنی را نپذیرند.
متاع کفر و دین بی مشتری نیست / گروهی این گروهی آن پسندند
باید بدانیم این استقبال و بدرقه از ضریح مقدس، خون تازهای در رگهای امت
عاشورایی به جریان انداخت و توطئه دشمنان اسلام، شیعه و انقلاب اسلامی را
خنثی کرد.
این یادداشت را با سخن بینظیر امام خمینی (ره) پایان میدهم که فرمود:
«محرّم و صفر است که اسلام را نگه داشته است. فداکارى سید الشهدا- سلام
اللَّه علیه - است که اسلام را براى ما زنده نگه داشته است ... باید بدانید
که اگر بخواهید نهضت شما محفوظ بماند، باید این سنتها را حفظ کنید.
(صحیفه امام، ج15، ص 331)