نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

بخوان از جانب خدا

سه شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۰۶ ق.ظ


اقراء باسم ربک الذی خلق ؛ خلق الانسان من علق ؛ اقراء و ربک الاکرم الذی علم بالقلم ...

بخوان…

خدایت زمانی تو را فرمان خواندن داد که سیاهی جهالت و یأس بر آسمان قلب انسانیت سایه افکنده بود .

زمانی تو را دعوت به خواندن کرد که شب دیجور برای فرار از سیاهی خویش به دنبال روزنی می گشت .

زمانی که شکوای سبز درختان و گلایه های زلال آبشار و اشک حسرت ابرهای غم گرفته از نبودنت و در انتظار آمدنت غمگنانه ترین تسبیح را با خدا می گفتند.

معشوق زمانی تو را فرمان خواندن داد که معصومانه ترین فریاد انسان از پاهای جستجوگر تاول زده اش قلب سخت ترین صخره ها را می لرزاند .

انسان (( بلی )) گفته ای که پا به پای پیامبران از آدم تا مسیح درس عبودیت خوانده بود فارغ از مرور مکرر کلاسهای پیشین ؛ معلمی را جستجو می کرد که عمیقترین و ظریفترین نیازهای همیشه اش را اغنا کند .

معبود زمانی تو را دعوت به خواندن کرد که گوش دل تمامی محرومان تاریخ در انتظار شنیدن کلام تو لحظه می شمرد .

و تو زمانی لب به اجابت گشودی که فرشتگان را تاب نگریستن در جهلستان کفر زمین نبود .
معشوق لحظه ای تو را یافت و برگزید که در جستجوی ظرفی به گنجایش بی نهایت ؛ گل تمامی آدمیان را با محک علم لایتناهی خویش آزموده بود .و تو با خواندنت سرنوشت تاریخ را رقم می زدی و کشتی جاودانه هدایت را بر زلال فطرت انسانهای همیشه ؛ بادبادن می کشیدی .

تو که با خواندنت شکوفه های امید را بر شاخه درخت وجود می نشاندی ؛ تو که با خواندنت عشق را جان دوباره می بخشیدی .

تو که با خواندنت ایثار را توان ایستادن می دادی .
تو که با خواندنت خورشید هدایت را از ظلمت (( نه توی )) جهالت بیرون می کشیدی .
تو که با خواندنت غبار کهنه از چهره دردآلوده مستضعفین جهان می تکاندی و رمق در پاهایشان می ریختی و غرور در نگاهشان و خنده بر لبانشان ؛ تو که با خواندنت مشیت بالغه خداوندی را پاسخی عارفانه می گفتی .

طبیعی بود که تامل کنی و بلرزی آنچنانکه ضربان قلب تو را فرشتگان آسمان بشنوند .
طبیعی بود که عرق پیشانی تو را بالهای تواضع جبرئیل بروبد .
طبیعی بود که فلق ؛ سرخی آن لحظه چهره تو را به یادگار همیشه بگیرد چرا که تو تنها برای آن زمان و مکان نمی خواندی .

تو خواندی ؛ آنچنان رسا که خون در رگهای منجمد محرومین تاریخ دواندی .
تو خواندی ؛ آنچنان شیوا که پشت خمیده مستضعفان با جوهر کلام تو استقامت یافت .
تو خواندی ؛ آنچنان بلند که محکمترین ستونهای ظلم در دورترین نقطه تاریخ از کلام تو لرزید .
و تو آنچنان استوار خواندی که از ورای مظلومیت چهارده قرن اکنون ما کلام تو را از حلقوم فرزندت شنیدیم .

و گوش به زبان و جان به آوای تو سپردیم .

آنچه ما را از خواب غفلت دیرینه برانگیخت ؛ آنچه گره در مشتهای ما انداخت و آنها را گره کرد .
آنچه فریاد مظلومیت ما را به آسمان پاشید .
آنچه رمق شکستن پایه های ظلم را در دستهای ما انداخت .

همان کلام تو بود که از حنجره مبارک فرزندت طلوع کرد.


---------------------------------------------
منبع: خدا کند تو بیایی، سید مهدی شجاعی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی