بیاد اربعین حسینی
دوشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۱، ۰۵:۱۳ ب.ظ
برای جاماندگان از اربـعینِ کــربلـاء
===========================
ای غایب از نظر، نظری کن بـ ه خواهرت
زینب نشسته بَر سرِ قـــــــبـرِ مطهّرت
یک اربعین گذشته ولی زنده ام هنوز
قامت خمیده آمده سَروِ صــــــنوبرت
نشناختی مرا زِ پس این چروکــــــها؟
من زینب تو اَم زِ چـ ه رو نیست باوَرَت
لیلاست این کـ ه خیمـ ه زده زیرِ پای تو
بارِ دگر بگـــــــو کـ ه اذان گویـد اکبــرت
این زن کـ ه لطمـ ه می زند این گونـ ه بر خودش
او کیست؟ نجـــمـ ه است؛ عروسِ بــــــــــرادرت
آقا! سکینـ ه جملـ ه ی اَشکَش سؤالی است
یعنی کجاست قبرِ علـــــــــــــــــمدار لشکرت؟
در کربلا هــــــنوز زنی گریـ ه می کند
زینب کُش است نالـ ۀ محزونِ مادرت
پیغمبری نما و دو دستت برون بیار
از دســـت من بگیر بقـایـایِ دخترت
ای پیکری کـ ه زخم تنت بی شماره بود
آورده ام برای تو تَـ ه مانـــــــــــدۀ سَرَت
بگرفتم از امام زمـــــــان حُکمِ نَبش قبر
تا متّـــــــصل کنم سرِ پاکـَت بـ ه پیکرت
باید دوباره وارد گـــــــــودال خون شوم
خواهم اگر کـ ه بوسـ ه بگیرم زِ حنجرت
من نیز با تو کشتـ ه شــــدم روز واقعـ ه
اِذنی بده کـ ه دفن شـــود با تو خواهرت
دلشوره داشتم کـ ه مبادا کـــــــــنار تو
چشم ربابـ ه باز بیفــــــــتد بـ ه اصغرت
نذرش قبول؛ سایـ ه نشینی نمی کند
از بس کـ ه بر تو هست وفادار همسرت
لالایی اش امان مرا هم بریده است
گوید بـ ه نالـ ه؛ اصغر من شیر خورده است؟!
زینب نشسته بَر سرِ قـــــــبـرِ مطهّرت
یک اربعین گذشته ولی زنده ام هنوز
قامت خمیده آمده سَروِ صــــــنوبرت
نشناختی مرا زِ پس این چروکــــــها؟
من زینب تو اَم زِ چـ ه رو نیست باوَرَت
لیلاست این کـ ه خیمـ ه زده زیرِ پای تو
بارِ دگر بگـــــــو کـ ه اذان گویـد اکبــرت
این زن کـ ه لطمـ ه می زند این گونـ ه بر خودش
او کیست؟ نجـــمـ ه است؛ عروسِ بــــــــــرادرت
آقا! سکینـ ه جملـ ه ی اَشکَش سؤالی است
یعنی کجاست قبرِ علـــــــــــــــــمدار لشکرت؟
در کربلا هــــــنوز زنی گریـ ه می کند
زینب کُش است نالـ ۀ محزونِ مادرت
پیغمبری نما و دو دستت برون بیار
از دســـت من بگیر بقـایـایِ دخترت
ای پیکری کـ ه زخم تنت بی شماره بود
آورده ام برای تو تَـ ه مانـــــــــــدۀ سَرَت
بگرفتم از امام زمـــــــان حُکمِ نَبش قبر
تا متّـــــــصل کنم سرِ پاکـَت بـ ه پیکرت
باید دوباره وارد گـــــــــودال خون شوم
خواهم اگر کـ ه بوسـ ه بگیرم زِ حنجرت
من نیز با تو کشتـ ه شــــدم روز واقعـ ه
اِذنی بده کـ ه دفن شـــود با تو خواهرت
دلشوره داشتم کـ ه مبادا کـــــــــنار تو
چشم ربابـ ه باز بیفــــــــتد بـ ه اصغرت
نذرش قبول؛ سایـ ه نشینی نمی کند
از بس کـ ه بر تو هست وفادار همسرت
لالایی اش امان مرا هم بریده است
گوید بـ ه نالـ ه؛ اصغر من شیر خورده است؟!