نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۶۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تاریخ» ثبت شده است

شرح ماجرای ازدواج علی(ع) و فاطمه(س) از زبان امام رضا(ع)

حضرت رضا(ع) فرمود: پدرم از پدرش جعفر بن محمّد و آن حضرت از پدر خود از جدّ بزرگوار خویش(ع) نقل فرمود که:

حضرت على(ع) فرمود: تصمیم به ازدواج گرفتم، ولى جرأت نمى‌کردم، این‌ مطلب را به حضرت رسول(ص) عرض کنم و مدتى این موضوع شب و روز در فکرم بود تا اینکه روزى بر حضرت رسول(ص) وارد شدم و آن حضرت‌ فرمودند: اى علی!

عرض کردم: بفرمایید اى رسول خدا!

فرمود: آیا میل و رغبتى به ازدواج دارى؟

عرض کردم: رسول خدا خود داناتر است -و گمان بردم ‌حضرت یکى از زنان قریش را به عقد من درآورند- و من از اینکه فرصت ازدواج‌ با فاطمه را از دست دهم، نگران بودم و متوجّه نشدم که چه شد که حضرت مرا صدا زدند و در خانه ام‌سلمه به خدمتشان رسیدم.

وقتى به من نگاه کردند، چهره‌شان درخشید، تبسّمى فرموده به گونه‌اى که سفیدى دندان‌هایشان را که ‌مى‌درخشید دیدم، حضرت به من فرمودند: اى على! مژده! چرا که خداوند مسأله ازدواج تو را که فکر مرا مشغول کرده بود، خود به عهده گرفت.

گفتم: قضیه چیست یا رسول اللّٰه!؟

حضرت فرمودند: جبرئیل با سنبل و قرنفل بهشتى‌ نزد من آمد و آن‌ها را به من داد، من آن دو را گرفتم و بوییدم و گفتم: اى جبرئیل! این سنبل و قرنفل را به چه مناسبت آورده‌اى؟

او گفت: خداوند تبارک و تعالى‌ ملائکه ساکن بهشت و نیز سایر ساکنین آن را امر فرموده که تمام بهشت‌ها را با تمام درخت‌ها و رودخانه‌ها و میوه‌ها و قصرهایش آذین بندند و به بادهاى‌ بهشتى دستور داده تا با بوى انواع عطر بوزند و حورالعین را به خواندن‌ سوره‌هاى «طه»، «طس»، «شورى» و سوره‌هایى که با «طسم» شروع‌ مى‌شود امر فرمود و به یک منادى دستور داد که چنین جار بزند:

اى ملائکه من و اى ساکنین بهشت من! شاهد باشید که فاطمه دختر محمّد را به عقد على بن ابى‌طالب در آوردم و به این کار راضى و خشنودم، این دو از یک دیگرند.

سپس ‌خداوند تبارک و تعالى به ملکى از ملائکه بهشت به نام راحیل - که در بلاغت‌ هیچ یک از ملائکه به پاى او نمى‌رسند- امر فرمود که خطبه بخواند، او نیز خطبه‌اى خواند که اهل آسمان و زمین چنین خطبه‌اى نیاورده بودند،

سپس به ‌یک منادى دستور داد تا چنین جار بزند:

اى ملائکه من و اى ساکنین بهشت من! به على بن ابى‌طالب حبیب محمّد و فاطمه دختر محمّد تبریک بگویید، چه‌ اینکه من براى آنان خیر و برکت قرار دادم.

راحیل گفت: برکت تو بر آن دو بیشتر از آنچه ما در بهشت و منزلت براى آنان مشاهده کردیم نیست؟

خداوند فرمود: اى ‌راحیل! از جمله برکت من بر آن دو این است که آنان را بر محبّت خودم، با هم‌ همراه مى‌کنم و حجّت خود بر مردم قرارشان مى‌دهم و قسم به عزّت و جلالم ‌که از آن دو، نسل و فرزندانى به وجود خواهم آورد که در زمین گنجینه‌داران و معادن حکمت خود قرارشان خواهم داد، بعد از پیامبران، آنان را حجّت بر مردم قرار مى‌دهم.

پس مژده بده اى علىّ! که من نیز، همچون خداى رحمان، دخترم فاطمه را به ازدواج تو درآوردم و آنچه را که خداوند براى او پسندید، من نیز پسندیدم.

حال دست همسر خود را بگیر که تو از من نسبت به او سزاوارترى، جبرئیل ‌به من خبر داد که بهشت و اهل آن، مشتاق شما دو نفرند و اگر خداوند تبارک ‌و تعالى نمى‌خواست از نسل شما حجّتى بر خلق برگزیند، خواسته بهشت و اهل بهشت را در مورد شما دو نفر اجابت مى‌فرمود، پس تو چه خوب برادر و چه خوب داماد و چه خوب همدمى هستى و رضایت خدا براى تو کافى است و از رضایت هر کس دیگر بهتر است.

حضرت على(ع) گفت: «رَبِّ أَوْزِعْنِی‌أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ اَلَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَ‌»؛ پروردگارا! مرا بر آن دار که شکر نعمتى که‌ به من دادى، به جاى آرم، حضرت رسول(ص) نیز آمین گفتند.

                                                             منبع: عیون اخبار الرضا(ع)

مسئله فروش زمین‌های فلسطین به یهودیان

در سال 1881م، در جریان ترور الکساندر دوم، تزار روس، یهودیان به قتل تزار متهّم شده و در روسیه و اروپای شرقی، تحت اذّیت و آزار فراوان قرار گرفتند. این فشارها باعث مهاجرت بسیاری از یهودیان به مناطق غربی اروپا گردید. دسته‌های پراکنده و اندکی از ایشان نیز به فلسطین کوچ کردند. از سوی دیگر نخستین تبلیغات صهیونیستی در ضرورت مهاجرت یهودیان به فلسطین و استقرار در آن سرزمین که یک چندی ساز شده بود، موجب شد تا گروه‌های کوچکی از این طایفه نیز، بدون نظم و سازمان‌دهی ویژه‌ای به سرزمین فلسطین وارد شوند. این مهاجران، هر کدام قطعاتی زمین کشاورزی را خریده و در کنار یکدیگر به کشت و زرع گروهی پرداختند. آنان در واقع هسته‌ی اولیه‌ی فعالیت‌های تعاونی و اشتراکی یهودی را که بعدها «کیبوتص» نامیده شد، بنیاد نهادند.(1)

از سال 1897، پس از تشکیل نخستین کنفرانس‌های صهیونیستی، این مهاجرت‌ها شتاب و نظم بیش‌تری به خود گرفت و خاندان ثروتمند روچیلد و دیگر سرمایه‌داران یهود، حمایت و پشتیبانی مالی این مهاجرت‌ها و خرید زمین برای یهودیان مهاجر به فلسطین را بر عهده گرفتند.
در پاسخ به مصوّبات کنفرانس بال، «محمد طاهر حسینی (مفتی بیت‌المقدّس در آن زمان)، ریاست هیئتی محلّی را جهت رویارویی توطئه اسکان یهودیان به عهده گرفت. به گواهی اسناد و مدارک تاریخی، مساعی هیئت مذکور، سرانجام از دست‌اندازی‌های فزاینده‌ی یهودیان به زمین‌های مزروعی جدید، جلوگیری نمود.»(2)
اجمالاً تا اواخر سده‌ی نوزدهم، مهاجرت‌های پراکنده و محدود یهودیان به فلسطین، و خرید قطعاتی از اراضی زراعی آن، به منظور اشتغال به امر کشاورزی و امرار معاش، حساسیّت و نگرانی اعراب را به طور جدّی برنمی‌انگیخت، و این یهودیان نیز مانند دیگر یهودیان بومی فلسطین، در کنار مسیحیان و مسلمانان از یک زندگی مسالمت‌آمیز برخوردار بودند.
اما از سال‌های آغازین سده‌ی بیستم که این مهاجرت‌ها آهنگی سریع، گسترده و سازمان یافته به خود گرفت، این امر حالت و وضعیّت دیگری پیدا کرد و رفته‌رفته فلسطینیان با نظر شک وحیرت بدان نگریستند و کم و بیش مخالفت‌ها و عکس‌العمل‌هایی را موجب شد.
در همین دوره «سیّد محمد رشید رضا (از شاگردان شیخ محمد عبده و سیّد جمال‌الدین افغانی) که ساکن مصر بود، نقش بزرگی را در افشای ماهیّت واقعی مهاجرت یهودیان ایفا کرد. وی در نشریّه‌ی المنار (یکی از نمودهای بیداری اسلامی در آن دوران)، برای نخستین بار ندای مقابله با خطر صهیونیسم را سر داد».(3)
با صدور اعلامیه‌ی بالفور، یهودیان برای اجرای مقاصد صهیونیستی خویش، پشتوانه‌ای مطمئن و نیرومند یافتند. از این رو، با امید و هیجانی توصیف‌ناپذیر، موجی از فعالیت و تحرّک را در امر مهاجرت به فلسطین و خرید زمین‌ها را آغاز کردند.(4) «تراست‌های (اسکان یهودیان در فلسطین) وابسته به بانک برادران روچیلد و دیگر بانک‌ها، توانستند پهنه‌های گسترده‌ای از زمین‌های کشاورزی و بارور فلسطین را از چنگ مالکان آن بربایند و برزگران عرب را با زور از آن برانند. برای پیش‌گیری از زمین بازی و فروختن دیگر باره‌ی زمین‌های غصب شده به عرب‌ها، نمایندگی یهودی، (صندوق قومی کلیمیان) را برای خریدن زمین با پول گردآوری شده از یهودیان بیرون فلسطین، بنیاد نهاد. زمین‌هایی را که با پول صندوق قومی، می‌خریدند، نمی‌شد فروخت؛ زیرا به گونه‌ی اجاره، برای مدتی میان 35 تا 49 سال به مهاجران یهودی واگذار می‌شد». (5)
هم‌چنان که خریداری املاک از سوی (این) صندوق... افزایش می‌یافت، صندوق تلاش می‌کرد قطعات مجاور یکدیگر را انتخاب کند تا هسته‌ی جغرافیایی ایجاد یک کشور به وجود آید. در طول دهه ی 1930م، صندوق ملی یهود، زمین‌هایی در ناحیه‌ی «حیفا» در طول جاده‌ی تل‌ آویو- اورشلیم، در ناحیه‌ی تل آویو و در «جلیل» خریداری کرد. آژانس یهود در زمین‌های خریداری شده، تأسیساتی که آن‌ها را «سدّ چوبی و برج مراقبت» می‌خواند، بنا کرد. این استحکامات به منظور استقرار یک کشور بنا شده بود و در مناطقی قرار داشت که یهودیان قبلاً در آن جا زندگی نکرده بودند.(6)
یهودیان برای به دست آوردن اراضی فلسطین، سه سازمان مستقل تأسیس کردند:
1. جمعیّت یهودی عمران فلسطین (بیکا) که با کمک‌های بارون ادموند روچیلد، تشکیل شد.
2. جمعیّت سرمایه‌گذاران یهود (کارن کایمت(7)) که تا سال 1944م، 86 هزار هکتار زمین به دست آورد و حکومت سرپرست هم مقدار قابل توجّهی از اراضی دولتی را به آنان واگذار کرد.
3. سازمان (کارن‌ هایسود) در سال 1931م تأسیس شد و وام‌های درازمدت با بهره‌ی اندک در اختیار کشاورزان یهود قرار می‌داد.(8)
فروشندگان این زمین‌ها، بیش‌تر از میان گروه‌های زیر بودند:
1. مالکان غایب (غیر مقیم در کشور) که بیش‌تر از خانواده‌های فئودال لبنانی بودند.
2. دولت عثمانی، بدین شکل که زمین‌های کشاورزانی را که قادر به پرداخت مالیات خود نبودند، ضبط می‌کرد و از طریق مزایده‌ی علنی می‌فروخت.
3. مالکان فلسطینی که بیش‌ترشان از خانواده‌های مسیحی بودند.(9)
گروه دیگری از مردم که زمین‌های خود را به یهودیان واگذار می‌کردند، عده‌ای از اراذل و اوباش فلسطینی بودند که در آن روزها به دلیل رواج فرهنگ مادی غرب و گسترش بی‌بند‌وباری‌های اخلاقی، تن به فساد و فحشا سپرده بودند و برای تأمین هزینه‌های هرزگی و عیّاشی، خویشتن را نیازمند پول می‌دیدند. 

سابقه تشیع درمعتبر ترین، کتب اهل سنت و شیعه 


در قرآن کریم بدترین و بهترین مخلوقات این‌گونه بیان شده‌اند: «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکینَ فی‏ نارِ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها أُولئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ، إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ»؛[ بینه، 6- 7] کافران از اهل کتاب و مشرکان در آتش دوزخ‌اند، جاودانه در آن می‌مانند آنها بدترین مخلوقات‌اند! (امّا) کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترین مخلوقات خدایند.

در آیه 7 سوره «بینه» آمده است، خداى متعال مى فرماید: «کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، آنها بهترین مخلوقات خدا هستند» (إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ). 

تعبیر «أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» به خوبى نشان مى دهد: انسان هاى مۆمن و صالح العمل، حتى از فرشتگان، برتر و بالاترند; چرا که آیه مطلق است، و هیچ استثنائى در آن نیست، آیات دیگر قرآن نیز گواه بر این معنى مى باشد، مانند آیات سجود فرشتگان بر آدم، و آیه: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَم». (اسراء، آیه 70)

در روایات فراوانى که از طرق اهل سنت و منابع معروف آنها، و همچنین در منابع معروف شیعه نقل شده، آیه أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ: «آنها بهترین مخلوقات خدا هستند» به على (علیه السلام) و پیروان او تفسیر شده است. (تفسیر نمونه، جلد 27، صفحه 231)

ابن‏ عدی از ابن ‏عباس روایت کرده که گفت: چون آیه خیرالبریّه نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی فرمود: اینان تو هستی و شیعیان تو که در روز قیامت خشنود و پسندیده‏ اند. (تفسیر درّ المنثور 6 / 379..)

و ابن‏ مردویه از علی علیه السلام آورده ‏است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آیا این آیه را نشنیده‏ای: انّ‏الذین‏آمنوا... آنان تو و شیعیان تو هستند. (تفسیر درّ المنثور 6 / 379..)

«حاکم حسکانى نیشابورى» از دانشمندان معروف اهل سنت در قرن پنجم هجرى، این روایات را در کتاب معروفش «شواهد التنزیل» با اسناد مختلف نقل مى کند، تعداد آن بیش از بیست روایت است، که به عنوان نمونه چند روایت را از نظر مى گذارنیم:

«جابر» مى گوید: خداوند آیه «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» را نازل فرمود و از آن به بعد، هنگامى که على(علیه السلام)مى آمد، یاران محمّد(صلى الله علیه وآله)مى گفتند: بهترین مخلوق خدا بعد از رسول اللّه آمد»!

1 ـ «ابن عباس» مى گوید: هنگامى که آیه «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» نازل شد، پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) به على (علیه السلام) فرمود: هُوَ أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ تَأْتِی أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ یَوْمَ الْقِیامَةِ راضِیْنَ مَرْضِیِّینَ، وَ یَأْتِی عَدُوُّکَ غَضْباناً مُقْمَحِین:

«منظور از این آیه، تو و شیعیانت هستید که در روز قیامت وارد عرصه محشر مى شوید، در حالى که هم شما از خدا راضى و هم خدا از شما راضى است و دشمنت خشمگین وارد محشر مى شود و به زور به جهنم مى رود» (در بعضى از نسخه هاى حدیث «مُقْمَحِیْن» آمده است که به معنى بالا نگاه داشتن سر به وسیله غل و زنجیر مى باشد).

2 ـ در حدیث دیگرى از «ابو برزه» آمده است: وقتى پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) این آیه را قرائت کرد، فرمود: هُمْ أَنْتَ وَ شِیْعَتُکَ یا عَلِىُّ، وَ مِیْعادُ ما بَیْنِى وَ بَیْنَکَ الحَوْضُ: «آنها تو و شیعیانت هستید، اى على! و وعده من و شما کنار حوض کوثر است»!.

3 ـ در حدیث دیگرى از «جابر بن عبداللّه انصارى» آمده است: ما خدمت پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) کنار خانه خدا نشسته بودیم، على (علیه السلام) به سوى ما آمد، هنگامى که چشم پیامبر (صلى الله علیه وآله) به او افتاد فرمود: قَدْ أَتاکُمْ أَخِى: «برادرم به سراغ شما مى آید» آن گاه رو به کعبه کرده، گفت: وَ رَبِّ هذِهِ الْبُنْیَةِ! اِنَّ هذا وَ شِیْعَتِهُ هُمُ الْفائِزُونَ یَوْمَ الْقِیامَةِ: «به خداى این کعبه قسم، که این مرد و شیعیانش در قیامت رستگارانند» سپس رو به سوى ما کرد و افزود:

امام علی

«به خدا سوگند او قبل از همه شما به خدا ایمان آورد، و قیام او به فرمان خدا بیش از همه شما است، وفایش به عهد الهى از همه بیشتر، قضاوتش به حکم اللّه افزون تر، و مساواتش در تقسیم (بیت المال) از همه زیادتر، عدالتش درباره رعیت از همه فزون تر، و مقامش نزد خداوند از همه بالاتر است.

«جابر» مى گوید: خداوند آیه «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» را نازل فرمود و از آن به بعد، هنگامى که على(علیه السلام)مى آمد، یاران محمّد(صلى الله علیه وآله)مى گفتند: بهترین مخلوق خدا بعد از رسول اللّه آمد»!

نزول این آیه، در کنار خانه کعبه، منافات با «مدنى» بودن سوره ندارد، زیرا ممکن است از قبیل نزول مجدد، و یا تطبیق بوده باشد، به علاوه، بعید نیست نزول این آیات در سفرهائى که پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) از «مدینه» به «مکّه» آمده است واقع شده باشد، به خصوص این که: راوى روایت «جابر بن عبداللّه انصارى» است که در «مدینه» به حضرت ملحق شد، و اطلاق «مدنى» بر این گونه آیات بعید نیست.

بعضى از این احادیث را «ابن حجر» در کتاب «صواعق» آورده و بعضى را «محمّد شبلنجى» در «نور الابصار».

«جلال الدین سیوطى» در «درّ المنثور» نیز قسمت عمده روایت اخیر را از «ابن عساکر» از «جابر بن عبداللّه» نقل کرده است.

ابن‏ عدی از ابن ‏عباس روایت کرده که گفت: چون آیه خیرالبریّه نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی فرمود: اینان تو هستی و شیعیان تو که در روز قیامت خشنود و پسندید ه‏اند

4 ـ در «درّ المنثور» از «ابن عباس» نقل شده: وقتى آیه «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» نازل شد، پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) به على (علیه السلام) فرمود: هُوَ أَنْتَ وَ شِیْعَتُکَ یَوْمَ الْقِیامَةِ راضِیْنَ مَرْضِیِّیْنَ: «منظور تو و شیعیان تو در قیامت مى باشید، که هم شما از خدا خشنود هستید و هم خدا از شما خشنود»!

5 ـ نامبرده در حدیث دیگرى از «ابن مردویه» از على (علیه السلام) نقل مى کند: پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) به من فرمود: «آیا این سخن خدا را نشنیده اى که مى فرماید:

«کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، بهترین مخلوقاتند»؟ این تو و شیعیانت هستید، و وعده گاه من و شما، کنار حوض کوثر است، هنگامى که من براى حساب امت ها مى آیم، شما دعوت مى شوید، در حالى که پیشانى سفید و شناخته شده اید».

بسیارى دیگر از دانشمندان اهل سنت نیز، همین مضمون را در کتب خود نقل کرده اند، از جمله «خطیب خوارزمى» در «مناقب»، «ابو نعیم اصفهانى» در «کفایة الخصام»، «علامه طبرى» در «تفسیر معروفش»، «ابن صباغ مالکى» در «فصول المهمه»، «علامه شوکانى» در «فتح الغدیر»، «شیخ سلیمان قندوزى» در «ینابیع المودة» و «آلوسى» در «روح المعانى» ذیل آیات مورد بحث و جمعى دیگر.

کوتاه سخن این که: حدیث فوق از احادیث بسیار معروف و مشهور است، که از سوى غالب دانشمندان و علماى اسلام پذیرفته شده، و این فضیلتى است بزرگ و بى نظیر براى على (علیه السلام) و پیروانش.

وصایای امام صادق علیه السلام، هنگام شهادت

 

 امام در لحظه مرگ وصایایی چندی می‌نماید که برخی در امر امامت، برخی در زمینه مسائل خانوادگی و بخشی در مورد عامه است.

-  به فرزندان خود فرمود: فَلا تَمُوتُنَّ اِلاُّ وَ اَنتُم مُسلِموُن؛ بکوشید که جز مسلمان نمی‌رید .

-  به کسان و خویشان فرمود: اِنَّ شَفاعَتَنَا لاتَنالُ مَستَخِفّاَ بِالصَّلاةِ؛ شفاعت ما به کسی که نماز را کوچک بشمارد نمی‌رسد .

-  به خانواده خود وصیت فرمود که پس از مرگش تا چند سال در موسم حج در منا برای ایشان مراسم عزاداری بر پا کنند.

-  دستور دادند برای خویشان و کسان هدیه‌ای بفرستند، حتی هفتاد دینار برای حسن افطس از خویشان ایشان. حسن افطس همان کسی است که با خنجر به امام حمله کرده بود و می‌فرمود می‌خواهد آیه قرآن را در مورد صله رحم اجرا کند.

و بالاخره بخشی از وصیت راجع به مردم بود که روؤس آن دعوت به وقار و آرامش، حفظ زبان، پرهیز از دروغ و تهمت و دشمنی، دوری از تجاوزکار، پرهیز از حسادت و ترک معاصی و ... بود.

-  درباره امام پس از خود، امام کاظم علیه السلام را برای چندمین بار منصوب کرد که ایشان در آن هنگام بر اساس سندی بیست سال داشتند.

-  بخشی از سفارش‌های ایشان درباره غسل و کفن و قبر خود بود که احکام اسلامی در این زمینه وجود دارد.

 - و بالاخره بخشی از وصیت راجع به مردم بود که روؤس آن دعوت به وقار و آرامش، حفظ زبان، پرهیز از دروغ و تهمت و دشمنی، دوری از تجاوزکار، پرهیز از حسادت و ترک معاصی و ... بود.

 

لحظه آخر

امام صادق علیه السلام در آخرین لحظات حیات که مرگ را نزدیک دیدند، دستور دادند که تمام خانواده و خویشان نزدیکش بر سر بالینش جمع گردند و پس از آن که همه آنان در کنار امام حاضر شدند، چشم بگشود و به صورت یکایک آنها نظر افکند و فرمود: «انّ شِفاعتنا لاتنال مستخفاٌ بالصلوة.»

این وصیت امام، دلیل آن است که در آئین اسلام، نماز جایگاهی مهم دارد، طوری که امام در آخرین لحظه‌های زندگی از میان هزاران مسئله فقط نماز را سفارش می‌کند و این نیست جز برای این که امام صادق علیه السلام هادی امت و پاسدار دین است و نماز از این دیدگاه از اهمیت فراوانی برخوردار می‌باشد.

ای سالمه! خداوند بهشت را بیافرید و بوی آن را بسیار خوش و مطبوع گردانید که از فاصله‌ای به مسافت دو هزار ساله به مشام می‌رسد، لیکن عاق و کسی که قطع رحم کرده بوی آن را احساس نمی‌کند و درنمی‌یابد.

به نظر من راز این که امام خویشاوندان نزدیکش را به نماز سفارش می‌کنند، آن است که مردم از آنان انتظار ارشاد و راهنمائی دارند، پس تبلیغ و توصیه این فریضه از زبان آنان مؤثرتر است. نکته دوم آن که نزدیکان امام و منسویان عترت نپندارند که به علت قرابت و داشتن نسبت با پیامبر از شفاعت او و اوصیای گرامی‌اش بهره‌مند خواهند بود، اگرچه در عمل به برخی از احکام سهل انگار باشند.

امام صادق علیه السلام بدین وسیله خواستند بیان کنند که خویشاوندی با پیامبر صلی الله علیه و آله اگر توأم با انجام فرائض و تکالیف دینی نباشد، سودی به آنان نخواهد داشت، بلکه این نسبت مسؤولیت ایشان را سنگین‌تر خواهد ساخت.ام‌حمیده مادر امام موسی کاظم و همسر امام صادق علیهماالسلام از این حال امام در شگفت بوده که چگونه امام به هنگام وفات نیز از این فریضه بزرگ غفلت نداشته است و هرگاه این حال امام را به یاد می‌آورده می‌گریسته است.از کارهای عجیب امام در ساعت رحلتش آن که دستور دادند برای تمام خویشاوندان نزدیکش صله و تحفه‌ای فرستاده شود و حتی برای حسن افطس مبلغ هفتاد دینار فرستاد.

سالمه کنیز و خدمتکار آن حضرت پرسید: «چگونه به مردی که با دشنه و خنجر به شما حمله آورده و قصد قتل شما را داشته است، چنین مبلغی را عطا می‌فرمائید؟»

امام در پاسخ فرمود: «می‌خواهی مشمول این آیه قرآن نباشم که فرمود: «وَالَّذینَ یَصِلُونَ ما اَمُرَاللهُ بِهِ یُوصَلَ وَ یَخَشونَ رَبَّهُم وَ یَخافُونَ سُوءِ الحِسابِ»؛ و آنان که فرمان خدا را در مورد صله رحم و دلجوئی از خویشاوندان اجرا می‌کنند و از خدایشان می‌ترسند و از محاسبه بدفرجام بیمناکند.

ای سالمه! خداوند بهشت را بیافرید و بوی آن را بسیار خوش و مطبوع گردانید که از فاصله‌ای به مسافت دو هزار ساله به مشام می‌رسد، لیکن عاق و کسی که قطع رحم کرده بوی آن را احساس نمی‌کند و درنمی‌یابد.

این وصیت امام نیز بیانگر اهمیت صله رحم است و رفتار خود امام هم اینگونه بوده که با ارحامش پیوند داشته و حتی با آنان که با او بریده و به قصد کشتنش به طرف او حمله کرده بودند به طریق نیکو رفتار کرد و مبلغی صله فرستاد، و به راستی که این، خلق و خوی انبیاء و اولیاء است. (2)

 پی‌نوشت‌ها:

1. به نقل از کتاب صفحاتی از زندگانی امام صادق علیه السلام.

2. به نقل از کتاب احیاگر تشیع.

مذهب شیعه چرا مذهب جعفرى نامیده شد؟

 

هیچ تاکنون به این نکته اندیشیده ‏اید که چرا ما شیعیان را پیروان مذهب جعفرى مى‏خوانند؟ در میان امامان دوازده گانه شیعه ‏چرا مذهب ما به ایشان انتساب یافته است؟ با توجه به این که ‏امام جعفر صادق علیه السلام ششمین امام شیعه هستند مگر پیش از ایشان ‏وضعیت ‏شیعه چگونه بوده و به عبارت دیگر چرا مذهب شیعه علوى یا حسنى یا حسینى یا سجادى و یا باقرى نامیده نشده است؟ آنچه در پى مى‏آید توضیحى است ‏بر راز این نام گذارى.

عرصه تئورى‏ها و دیدگاههاى علمى و فرهنگى در میان دانشمندان و فرهیختگان همواره عرصه ابقاى بهترین اندیشه‏ها بوده است. هر نظریه‏اى آن هنگام توانسته جایگزین نظریه پیشین شود که محتوایى ‏بهتر از آن را به بشریت هدیه کرده باشد و الا مورد استقبال قرار نخواهد گرفت. مکتب‏هاى فکرى بزرگ نیز همواره باید داراى چنین ‏ویژگى باشند تا بتوانند در دل بشر جایى باز کنند. نگاهى به ‏دستاورد مکتب اسلام در مقایسه با آنچه جامعه جاهلى عرب بدان ‏دلبسته بود و مبناى رفتار فردى و اجتماعى خود قرار داده بود مى‏تواند راز موفقیت اسلام را در برابر اندیشه‏هاى جاهلانه نشان ‏دهد. پیامبر صلی الله علیه و آله در دعوت خود ضمن پذیرش سنت‏هاى پسندیده انسانى ‏در میان اعراب آنگاه که به نفى ضد ارزشها مى‏پرداخت طرح‏هاى ‏جایگزین نیز ارائه مى‏کرد تا مخاطبان او احساس خلاء نکنند.

سال ها پیش از امامت ‏حضرت صادق علیه السلام تقریبا یکصد و سیزده سال پیش، جد ایشان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روزى گرم و سوزان و به هنگام بازگشت‏ از آخرین حج‏ خود در غدیر خم جانشینى خویش را به فرمان خداى به ‏امام على علیه السلام واگذار کرد و بر اساس منابع شیعى و بعضى از منابع ‏اهل سنت از مردم در این باره بیعت گرفت. اما صلاحدید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دلایلى مورد پذیرش بعضى از صحابه ‏قرار نگرفت و با رحلت ‏حضرت، خلافت در سقیفه بنى‏ساعده‏ مسیرى تازه یافت.

شاید راز بسیارى از شکست‏هاى فردى و اجتماعى مصلحان در طول ‏تاریخ همین بوده که طرح جایگزین نداشته‏اند به همین نمونه تاریخ ‏معاصر ایران توجه کنید. حضور روحانیت در مشروطیت و انقلاب اسلامى ‏و این که چرا روحانیت در مشروطیت نتوانست تا پایان حضور داشته ‏باشد اما انقلاب اسلامى به رهبرى امام موفق به براندازى یک نظام ‏شد؟

شاید مهمترین نکته در همین طرح جایگزین بوده است. امام ‏خمینى(ره) طرح جایگزین سلطنت را داشت اما روحانیت در مشروطیت ‏به ابعاد این موضوع آن چنان که بایسته است نیاندیشیده بود و این سرانجام هر حرکت ‏سیاسى و فکرى است که فقط طرح براندازى ‏داشته باشد و نه طرح جایگزین!

امام جعفرصادق علیه السلام در مسیر تکاملى حرکت‏ شیعه گام دوم را برداشته ‏بودند. یعنى پس از آن که مردم بر اثر مجاهدت‏هاى امامان پیشین به ‏ناصحیح بودن مذهب رسمى و دیگر اندیشه‏هاى منبعث از آن و نیزحرکت‏هاى سیاسى مبتنى بر آن در سالهاى گذشته پى بردند آماده ‏بودند تا طرح جایگزین مکتب اهل‏بیت را دریافت کنند و امام‏ صادق علیه السلام همان بزرگوارى است که با توجه به یک موقعیت استثنایى ‏تاریخى طرح جایگزین شیعه را به هنگام ارائه کرد و امامان دیگر به شرح و بسط بعضى از ابعاد آن پرداختند.

دوره امامت ‏حضرت که از سال 114 هجرى آغاز شده تا سال 148 هجرى‏ ادامه یافت. (1) یکى از شرایط بحرانى تاریخى در اسلام بود زیرا که بنیان حکومتى یکصدساله فرو ریخته بود و بنیان حکومت‏ پانصد ساله‏اى پى‏ریزى مى‏شد و همت اصلى سران حکومت تازه، کوبیدن ‏مخالفان بود. مثلا توجه کنید که از سال 132 که رسما حکومت‏ عباسیان آغاز شد تا سال‏137 هجرى سردمداران آن از هیبت و عظمت‏ یکى از بزرگترین سرداران خود یعنى ابومسلم خراسانى هراس داشتند و تا او را با حیله و فریب نکشتند (2) احساس آرامش نکردند و امام صادق علیه السلام با توجه به این فضا، پایه‏هاى فکرى نظام تشیع یا طرح جایگزین را بنا نهاد.

امویان با توجه به سابقه ناشایست‏ خود در میان امت اسلامى‏ جدى‏ترین رقیب خویش را بنى‏هاشم و علویان مى‏دانستند و براى ‏بى‏مقدار نشان دادن رقیب به هر حربه‏اى متوسل مى‏شدند. از جمله به ‏ساختن احادیث و روایاتى دست ‏یازیدند تا حسن سابقه بنى‏هاشم و علویان را که به ویژه در سایه فداکارى‏هاى حضرت علىعلیه السلام به اعتبارى ‏فوق تصور دست‏ یافته بودند بیالایند.

سال ها پیش از امامت ‏حضرت صادق علیه السلام تقریبا یکصد و سیزده سال پیش، جد ایشان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روزى گرم و سوزان و به هنگام بازگشت‏ از آخرین حج‏ خود در غدیر خم جانشینى خویش را به فرمان خداى به ‏امام على علیه السلام واگذار کرد و بر اساس منابع شیعى و بعضى از منابع ‏اهل سنت از مردم در این باره بیعت گرفت. (3) اما صلاحدید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دلایلى مورد پذیرش بعضى از صحابه ‏قرار نگرفت و با رحلت ‏حضرت، خلافت در سقیفه بنى‏ساعده‏ مسیرى تازه یافت. چند تن از صحابیان مهاجر در برابر انصار که ‏خود دچار دو دستگى شده بودند با استناد به حق خویشاوندى با پیامبر صلی الله علیه و آله خلافت را حق خود دانستند (4) نه حق انصار. و با آن که‏ امام على علیه السلام خویشاوندى روشنترى با پیامبر صلی الله علیه و آله داشت ‏به این بهانه ‏که عرب نمى تواند امتیازات بیش از اندازه‏اى را براى بنى‏هاشم ‏بپذیرد و قبلا نبوت به بنى‏هاشم رسیده بود و اینک خلافت ‏باید به ‏دیگر تیره‏هاى قریش برسد خود را شایسته خلافت دیدند. (5)

از پس این تدبیر، مسیر قدرت سیاسى درامت اسلامى دگرگون شد و به ‏تدریج هر چه بر سال ها افزوده مى‏شد این دگرگونى نیز بیشتر خود را نشان مى‏داد به گونه‏اى که در سال 35 قمرى که اندکى از انحرافات خود را نشان داده بود و امت اسلامى به چشم خویش بعضى‏از آن را مى‏دید شورشى رخ داد که خلیفه سوم در طى آن کشته ‏شد. (6)

همچنین انتصاب یزید به جانشینى نیز پیامدهاى جدى به همراه داشت ‏و معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید توانست ‏براى ‏بیعت یزید بگیرد. با وجود شخصیت‏هاى مطرحى چون امام حسین علیه السلام در میان ‏امت اسلامى معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیب ‏کرد.

به گواهى جنگ هاى سه گانه‏اى که امام على علیه السلام با ناکثین، قاسطین و مارقین انجام داد (7) ، مى‏توان پذیرفت که جامعه اسلامى دچار بحرانى عمیق شده بود؛ بحرانى که در تبدیل خلافت ‏به ملوکیت ‏خود را نشان داد و خاندان بنى‏امیه که بیش از این در میان مسلمانان ‏جایگاهى نداشتند و طلقاى(آزادشدگان) پیامبر صلی الله علیه و آله در فتح مکه ‏بودند، (8) با موقعیت‏ سنجى سیاسى به اقتدار رسیدند و حکومتى 90ساله را بنیان نهادند. سیاست عرب‏گرایى امویان موجب شد تا مخالفت‏هایى با آنان در جهان اسلام رخ دهد و تحلیل گران یکى ازعلل سقوط این سلسله را همین سیاست مى‏دانند(9).

امویان با توجه به سابقه ناشایست‏ خود در میان امت اسلامى‏ جدى‏ترین رقیب خویش را بنى‏هاشم و علویان مى‏دانستند و براى ‏بى‏مقدار نشان دادن رقیب به هر حربه‏اى متوسل مى‏شدند. از جمله به ‏ساختن احادیث و روایاتى دست ‏یازیدند تا حسن سابقه بنى‏هاشم و علویان را که به ویژه در سایه فداکارى‏هاى حضرت علىعلیه السلام به اعتبارى ‏فوق تصور دست‏ یافته بودند بیالایند.

جاعلان حدیث نخست‏ به جعل روایاتى در مذمت ‏حضرت على علیه السلام پرداختند. (10) و در مرحله دوم از اختلاف میان خلفا و امام ‏علىعلیه السلام هر آنچه نیکى و سجایاى اخلاقى بود به رقیبان آن حضرت‏ نسبت دادند و در برابر هر فضیلتى که براى امام وجود داشت ‏احادیثى را درباره فضیلتى مشابه براى رقیبان نیز جعل کردند (11) تا آنچه امام علىعلیه السلام بدان‏ها ممتاز بود عادى جلوه کند و در نهایت همانند یکى از اصحاب پیامبر تلقى شود نه بالاتر و در مقام خلافت هم خلیفه‏اى چونان دیگران معرفى شود که حتى به ‏سیاست‏هاى زیرکانه روزگار نیز که عبارت از حیله و مکر و فریب ‏باشد آگاه نیست. (12)

شاید یکى از علل واقعى مخالفت امام صادق علیه السلام با قیام زید بن على‏ بن الحسین علیه السلام براساس روایاتى که مخالفت ‏حضرت را نشان ‏مى‏دهد، پیش از هر چیزى فضاى نامناسب آن بود که اتفاقا بسیار مورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونه‏اى که مزار پسرش‏ یحیى در خراسان که قبلا از سوى ابراهیم امام به عنوان منطقه ‏نفوذ تبلیغاتى مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام و خونخواهى پدر از سوى داعیان عباسى احتمالى است که نمى‏توان به‏ سادگى از آن گذشت. زیرا شهادت یحیى در خراسان به سال‏126 هجرى‏ در شورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابى شده‏ است.

امویان به این نیز اکتفا نکردند و فرمان سب امام علىعلیه السلام را بر منابر و در خطبه‏ ها و پس از هر نماز اعلام کردند (13) که تا پایان ‏حکومت آنها به جز مقطع کوتاه خلافت عمربن عبدالعزیز (14) (99 تا101 هجرى) باقى بود.

شایان توجه است که پرداختن به موضوعاتى چون ایمان ابوطالب، پدر حضرت على علیه السلام در هنگام مرگ که همواره یکى از نقاط اختلاف میان‏ شیعه و سنى بوده است و طرفین در این باره کتابهایى ‏نوشته‏اند. (15) با توجه به کفر ابوسفیان که تا حمله مسلمانان به ‏مکه و ایمان اجبارى او، حمله به ابوطالب و طرح ایمان او با همین انگیزه بود و به گفته یکى از محققان، اگر ابوطالب، پدر حضرت علىعلیه السلام نبود هرگز مورد تهاجم قرار نمى‏گرفت. (16) علاوه ‏براین در عرصه اجتماعى، صلح‏ اجبارى امام حسن علیه السلام (18) بسیاری از علویان را ظاهرا از صحنه سیاسى جامعه ‏حذف کرد. هر چند امام با زیرکى موادى را در صلح نامه گنجانده بود که فقط از آن طریق مى‏شد ماهیت‏ بسیار متظاهر معاویه را به جامعه ‏نشان دهد. موادى چون عدم اذیت و آزار شیعیان على و عدم تعیین ‏جانشین از سوى معاویه دو ماده مهم این قطعنامه بودند که با زیر پا گذاشته شدن از سوى معاویه چهره واقعى او را نشان دادند.

هنگامى که حجربن عدى یکى از شیعیان امام علىعلیه السلام توسط ماموران ‏معاویه به شهادت رسید موجى از مخالفت‏ با سیاست‏هاى معاویه به ‏وجود آمد که از آن میان مى‏توان پاسخ تند امام حسین علیه السلام به نامه ‏معاویه اشاره کرد. (19)

همچنین انتصاب یزید به جانشینى نیز پیامدهاى جدى به همراه داشت ‏و معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید توانست ‏براى ‏بیعت یزید بگیرد. (20) با وجود شخصیت‏هاى مطرحى چون امام حسین علیه السلام در میان ‏امت اسلامى معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیب ‏کرد. (21)

تا این زمان که سال 60 هجرى بود به نظر مى‏رسید اندیشه امامت ‏شیعى در محاق قرار گرفته بود اینک امام حسین علیه السلام در شرایطى ‏متفاوت قرار داشت که از یک سو همراه پیروزى‏هاى مسلمانان در خارج از شبه جزیره عربستان و آوازه داخلى آن بود (22) و از سوى‏ دیگر یزید بن معاویه خلیفه تازه، شخصیت اجتماعى مورد قبولى ‏نداشت و بسیارى از مسلمانان و صحابه و تابعین او را به دیانت ‏نمى‏پذیرفتند. کسى چون ابوایوب انصارى که خود را موظف به شرکت‏ درهمه نبردهاى مسلمانان با کفار مى‏دانست ‏یکبار با شنیدن امارت‏ و فرماندهى یزید از شرکت در نبرد سرباز زده بود. (23)

امام حسین علیه السلام با درک صحیح این موقعیت در شرایطى که به نظر مى‏رسید خلافت در دست امویان به سلطنت تبدیل شده و آنان از هر وسیله‏اى از جمله دین براى نشان دادن مشروعیت‏ خود سودى بردند امام با مشروعیت ذاتى خود به عنوان نواده بنیانگذار دین اسلام ‏مى‏توانست رویاروى مشروعیت‏ خود ساخته امویان بایستد و با سخن و نهضت‏ خود به اصلاح امت ‏بپرازد. همان که هدف امام علیه السلام بود. (24)

ایشان مى‏توانست نسب خویش به پیامبر صلی الله علیه و آله را به مردم یادآور سازد و بدان استناد جوید چنانکه در هنگام درخواست ‏بیعت ‏یزید فرمود:

«مثلى لایبایع مثله‏» همچو منى (با این شرافت نسبى) با چون‏ اویى بیعت نخواهد کرد. (25)

مهمترین بازتاب قیام و شهادت امام حسین علیه السلام از بین بردن باقى ‏مانده آبروى اجتماعى و جایگاه دینى امویان در میان مردم بود.

امام نشان داد که امویان چگونه پسر دختر پیامبر صلی الله علیه و آله را که آن ‏همه حدیث از رسول خدا صلی الله علیه و آله در فضیلت او رسیده بود به قتل ‏رسانند. (26)

امام نه‏ى بزرگی را گفت و ماهیت نفاق بنیاد امویان را برملا کرد که چگونه به تنها چیزى که نمى‏اندیشند دین الهى است. و حاضرند احکام مسلم اسلامى را به خاطر حفظ قدرت زیر پا بگذارند. شرح‏ رفتارى که سپاهیان اموى با خاندان امام حسین علیه السلام کردند این مهم ‏را به نمایش گذاشت. (27) و این چهره پنهان شده در سرکوب خونین و هتک حرمت از مردم فضاحت‏ با تخریب خانه خدا تکمیل گردید. (29) تاثیر قیام امام‏ حسین علیه السلام بدون تردید آن قدر سریع بود که با مرگ زودهنگام یزید در سال 64 هجرى پسرش معاویه دوم تنها چهل روز حکومت کرد و درخطبه‏اى اعلام نمود که پدر و جد او غاصب خلافت ‏بودند و خود استعفا کرد. (30) اما این تازه آغاز کار بود. جامعه اسلامى به تدریج متوجه ظلم و ستم بنى‏امیه مى‏شد و شورش‏ها دوباره به راه افتادند. شورش‏هاى‏ توابین در سال 6665 هجرى به خونخواهى امام حسین علیه السلام (31) ، مختار ثقفى در67 هجرى و پیروزى او و قصاص قاتلان امام حسین علیه السلام و یارانش (32) و نیز شورش‏هاى دو باند خوارج در نقاط گوناگون جهان‏ اسلام معادله (33) را به نفع بنى‏هاشم تغییر داد.

در واپسین سال نخستین سده اسلامى خلیفه نجیب اموى عمربن‏عبدالعزیز براى نخستین بار دستور داد تا سب امام علىعلیه السلام بر منابر و در خطبه‏ها حذف شود و فدک دوباره به بنى‏هاشم و علویان ‏بازگردانده شود. (34)

اما به نظر مى‏رسید نهالى که امام حسین علیه السلام با خون خود آبیارى‏ کرده بود اینک به ثمر نشسته و زمان بهره بردارى از آن فرامى‏رسید.

اینک به اختصار وضعیت ‏بنى‏هاشم را پس از شهادت امام حسین علیه السلام پى‏مى‏گیریم:

نخستین جرقه‏هاى اختلاف در میان بنى‏هاشم احتمالا پس از شهادت امام‏ حسین علیه السلام رخ داد. آن هنگام که گروهى مشهور به کیسانیه معتقد به ‏امامت محمد حنفیه شدند که از نظر سنى از امام سجادعلیه السلام بزرگتربود و به عنوان عالمى علوى مورد احترام مردم، (35) مختار در شورش‏ خود معتقد بود که به اجازه او قیام کرده است. محمد (36) حنفیه ‏در سال 81 هجرى‏ درگذشت. (37) و گروهى به سراغ پسرش ابوهاشم رفتند و امامت او را معتقد شدند که تا سال‏99 هجرى زنده بود و در این‏سال به هنگام مرگ بنابر روایت جعلى بعدى توسط بنى‏عباس ابوهاشم ‏که فرزندى نداشت امامت را به محمدبن على ‏بن عبدالله بن عباس‏ واگذار کرد. (38) و امامت اینگونه از علویان به عباسیان منتقل ‏شد.

همزمان با گسترش دعوت عباسیان که شعار خود را «الرضاء من آل‏ محمد» قرار داده و به دستور ابراهیم امام از افشاى نام واقعى‏ امام و رهبر پرهیز مى‏کردند. (39) واژه آل محمد که عنوان ویژه ‏تیره علوى بود به کار عباسیان آمد. تقسیم بندى ابراهیم امام از وضعیت‏ شهرها نشان از آمادگى ایرانیان براى قیام دارد و نیزعلاقه آنان به اهل‏بیت علیهم السلام (40) یک حرکت موازى از سوى بنى‏عباس مردم را فریفته بود چنانکه بعضى‏ از بزرگان همراه این نهضت مانند ابوسلمه خلال که به این فریب پى‏ برده بود به جرم هوادارى از خلافت علویان اعلام شد. (41)

جد او امام حسین علیه السلام با قیام خونین خود دل هاى بسیارى از مسلمانان را در گوشه و کنار جهان اسلام متوجه اهل‏بیت پیامبرصلی الله علیه و آله کرده بود و در زمان امام صادق علیه السلام حکومتى روى کار آمده بود که ‏از شعار«الرضا من آل محمد(ص‏)» استفاده و سپس آل محمد واقعى ‏را کنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند. این همه دگرگونى و تلون در جامعه اسلامى معلول چه عواملى مى‏توانست ‏باشد؟

شاید یکى از علل واقعى مخالفت امام صادق علیه السلام با قیام زید بن على‏ بن الحسین علیه السلام براساس روایاتى که مخالفت ‏حضرت را نشان ‏مى‏دهد، (42) پیش از هر چیزى فضاى نامناسب آن بود که اتفاقا بسیار مورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونه‏اى که مزار پسرش‏ یحیى در خراسان که قبلا از سوى ابراهیم امام به عنوان منطقه ‏نفوذ تبلیغاتى مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام و خونخواهى پدر از سوى داعیان عباسى احتمالى است که نمى‏توان به‏ سادگى از آن گذشت. زیرا شهادت یحیى در خراسان به سال‏126 هجرى‏ در شورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابى شده‏ است. (43)

روى کار آمدن عباسیان امت اسلامى را در تحولى تازه قرار داد و بنیان حکومتى 90 ساله را فرو ریخت و حکومتى پانصد ساله را به ‏قدرت رساند. اما آنچه مهم است نقش موازى عباسیان بود که در شرایط ویژه تاریخى با یک سوء استفاده بزرگ به قدرت رسیدند.

بسیار طبیعى بود که منتظر یک حرکت نسنجیده در عرصه سیاسى از سوى نماینده مهم و بزرگ علویان باشند. چنانکه در ماجراى قیام ‏محمد نفس زکیه در سال 145 رخ داد و منصور بهره بردارى بزرگ از آن به نفع عباسیان انجام داد. (44)

امام صادق علیه السلام که به دقت همه این تحولات اجتماعى را زیر نظر داشت ‏فضاى سیاست را هرگز آماده یک قیام علنى سیاسى ندید. آنچه که‏ جامعه اسلامى از آن رنج مى‏برد زیر ساخت فکرى بود والا ایشان به‏ هیچ وجه کمتر از شخصیتى چون ابومسلم نبود این را از نامه ‏تاریخى ابومسلم به امام که ایشان بدون خواندن آن را به آتش ‏سپرده بودند، مى‏توان فهمید. پرسش بزرگ مطرح این بود: چه باید کرد؟

جد او امام حسین علیه السلام با قیام خونین خود دل هاى بسیارى از مسلمانان را در گوشه و کنار جهان اسلام متوجه اهل‏بیت پیامبرصلی الله علیه و آله کرده بود و در زمان امام صادق علیه السلام حکومتى روى کار آمده بود که ‏از شعار«الرضا من آل محمد(ص)» استفاده و سپس آل محمد واقعى ‏را کنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند. این همه دگرگونى و تلون در جامعه اسلامى معلول چه عواملى مى‏توانست ‏باشد؟

دراین فضاى تیره که مذاهب اهل‏ سنت در حال شکل‏ گیرى بودند چه چیزى ‏مى‏توانست ‏شیعه را پایدار سازد؟ آنچه که به درون فرهنگ مردم راه ‏یابد و تفسیر آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه اسلامى ‏دگرگون سازد.

پس در حقیقت گام دوم در بنیانگذارى یک مکتب را حضرت صادق علیه السلام برداشت. گویا مردمى که از پس قیام امام حسین علیه السلام دلداده این ‏خاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و مى‏پرسیدند که اگر نه ‏امویان و نه عباسیان شما چه مى‏گویید؟ و چه تفسیرى از اسلام‏ دارید؟ و به عبارت روشن‏تر طرح جایگزین شما چیست؟

نشان دادن یک تفسیر جامع از خدا، رابطه مردم با او و انسان مورد نظر اسلام در آن زمان مهمترین دغدغه‏هاى حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بوده است اعتقادات عقلانى، اخلاق بایسته و دستورالعمل‏هاى فردى و اجتماعى(فقه) مهمترین حوزه هایى بود که امام صادق علیه السلام در آنها به طرح و اندیشه دینى پرداختند و چون چنین شد، تشیع داراى ‏شناسنامه رسمى گردید و مذهب ما به نام ایشان مزین شد.

پى‏نوشت ها:

1- بحارالانوار، ج‏47، ص‏6.

2- تاریخ طبرى، ج‏6، ص‏123، منشورات مکتبه اورمیه.

3- الغدیر،امینى، ج 1، ص 152 تا 158، چاپ دارالکتب العربى ‏لبنان.

4- تاریخ طبرى، ج 2، ص 455.

5- تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ص 30.

6- تاریخ طبرى، ج‏3، ص‏399.

7- همان، ج‏3، ص.

8- همان، ج 2، ص 520/ ج‏3، ص 1 تا 10.

9- تاریخ تحلیلى اسلام، شهیدى، چاپ نشر دانشگاهى سال 1374، ص‏200.

10- تاریخ سیاسى اسلام، رسول جعفریان، ص 90 و89.

11- همان، ص 92 و 91.

12- نهج البلاغه، خطبه 118.

13- بحارالانوار، ج 44، ص 125.

14- شرح نهج البلاغه، ابن ابى‏الحدید، ج 4، ص‏56.

15- مانند کتاب ایمان ابوطالب شیخ مفید که علامه امینى در مقدمه‏ الغدیر، ج 1، ص‏23 و 24 در این باره سخنانى دارد.

16- همان، ج 1 تا 10 در صفحه 48 فهرست موضوعى الغدیر، آدرس‏ مفصل همه موارد آمده است .

17- الاغانى، اصفهانى، ج‏16، ص‏2667.

18 تاریخ طبرى، ج 4، ص 30، حوادث سال 40 هجرى/ ارشاد شیخ ‏مفید، ص 170.

19- انساب الاشراف، بلاذرى، ج 2، ص 744، حدیث‏303.

20 الامامه والسیاسه، ابن قتیبه، ج 1، ص 175/ ابن اعثم،الفتوح، ج 4، ص 226- 225.

21- تاریخ سیاسى اسلام، ص‏127.

22- تاریخ طبرى، ج 4، حوادث سالهاى 50 تا 60 هجرى.

23- طبقات، ابن سعد، ج‏3، ص 485، چاپ دارصادر بیروت.

24- حماسه حسینى، شهید مطهرى، ج‏3، ص 380، انتشارات صدرا.

25- تاریخ سیاسى اسلام، ج 2، ص‏26/ تاریخ طبرى، ج 4، ص 257- 301.

27- همان، ص 368-370.

28- همان، ص‏383.

29- همان، ص‏426.

30- همان، ص‏487.

31- همان، ص‏579.

32- کامل ابن اثیر، ج 2، ص 225/ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 305.

33- تاریخ سیاسى اسلام، ص 260.

34- الفتوح، ج‏6، ص 95/ انساب الاشراف، ج 5، ص 221.

35- تاریخ سیاسى اسلام، ص 266-265.

36- تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 250 – 248/ انساب الاشراف، ج 4، ص‏18.

37- تاریخ سیاسى و اجتماعى خراسان در زمان حکومت عباسیان،التون، ل، دنیل، ترجمه مسعود رجب‏نیا، ص 28.

38- همان، ص‏46.

39- همان، ص 115 و 114.

40- شخصیت و قیام زید بن على، رضوى اردکانى، ص 489- 504، انتشارات علمى فرهنگى.

41- تاریخ سیاسى و اجتماعى خراسان در زمان حکومت عباسیان، ص‏38.

42- تاریخ طبرى، ج 4، حوادث سال 145.

43- بحارالانوار، ج‏47، ص 200.

44- تحف العقول، ابن شعبه حرانى،ص 256-260.

منبع :

ماهنامه کوثر شماره 40

بار الها مددی کن

که کنار پسر فاطمه هنگام اذان

سحر جمعه ای از این ایام

پشت دیوار بقیع

ما بایستیم به نماز

نمازی که نثار حرم و گنبد برپا شده ی

حضرت زهرا بکنیم
.

***********************************

سالروز تخریب قبور مطهر اهل بیت (ع) در بقیع

به دست بــــدعـت گـــــزاران بی بصیرت وهـــابی

به حضور امام زمان (ع) و شیعیان اهل بیت (ع)

تسلیت و تعـــــــزیت باد.



عکسهای قدیمی و تاریخچه حرم امام رضا

مجموعه: مکانهای زیارتی ایران و جهان

تاریخچه حرم امام رضا,حرم امام رضا,عکسهای قدیمی حرم امام رضا


عکسهای قدیمی و تاریخچه حرم امام رضا


با شهادت امام رضا (ع) در سال 203 پیکر پاکش در کنار قبر هارون الرشید به خاک سپرده شد این امارت در میان باغی بزرگ و زیبا قرار داشت که متعلق به حمید بن قحطبه والی توس بود گویند هنگامی که امام رضا (ع) به مرو می رفتند در بین راه در خانه حمید بن قحطبه فرود آمدند و محل تدفین خود را مشخص نمودند .

با توجه به این مطلب اولین بنای آرامگاه همان بقعه هارون الرشید بوده است که توسط مأمون عباسی بنا شده است که بقیه بنای حرم بر روی آن ساخته شده است از این تاریخ به بعد تا دوره دیلمیان نشانه ای از تجدید یا مرمت حرم در دست نمی باشد سبکتکین (387 ـ 366 هـ ق ) پادشاه متعصب غزنوی حرم مطهر را ویران و زیارت آن را ممنوع کرد پس از آن عمید الدوله فایق در تکمیل بقعه و آبادانی مشهد کوشید.

در سال 400 هـ ق ابوبکر شه مرد به دستور سلطان محمود غزنوی بنای بقعه بار دیگر بازسازی کرد با توجه به سنگ نوشته قبر امام رضا(ع) به نظر می رسد بنای حرم در سال 516 هـ ق تجدید یا تعمیر شده است . بنای بقعه به سال 548 هـ ق آسیب فراوان دید.

در روزگار سلجوقیان شرف الدین ابوطاهر قمی پس از مرمت بنا گنبدی کاشی کاری شده را بر روی قبه حرم بنا کرد و مناره ای را کنار آن ساخت در دوره خوارزمشاهیان (612 هـ ق ) روضه رضوی مورد توجه قرار گرفت که کتیبه هایی از آن زمان در حرم موجود می باشد.

در زمان چنگیز بقعه دچار ویرانی شد . در زمان غازان خان و سپس سلطان محمد خدابنده الجایتو در تعمیر و تزئین حرم مطهر کوشید . در قرن هشتم بنای حرم عبارت بوده است از : حرم ، مسجد بالاسر و چند بنای کوچک متصل به ضلع شمالی و یک مدرسه ( به تصریح ابن بتوته جهانگرد معروف ) . در زمان شاهرخ تیموری و همسرش گوهرشاد حرم مطهر توسعه قابل توجهی پیدا کرد .
در این دوره سال 821 هـ ق نخستین مسجد جامع شهر مشهد با نام مسجد گوهرشاد در سمت قبله حرم مطهر بر پا شد سپس بنای «دارالحفاظ» «مسجد فرق الذکر» « دارالسیاده » و سر انجام « تحویل خانه یا خزانه بر پا شد .

پیرامون مجموعه نیز سه مدرسه به نام های مدرسه پریزاد ، مدرسه بالاسر ، مدرسه دودرب ساخته شد در زمان سلطان حسین بایقرا ( 875 ـ 912) به کوشش امیر علی شیر نوایی صحن کهنه و اساس ایوان طلا به وجود آمد صحن انقلاب در زمان شاه عباس اول وسعت یافت در زمان شاه طهماسب صفوی مناره نزدیک گنبد مرمت و طلاکاری شد و در سال 932 هـ ق خشتهای نفیس کاشی روی گنبد به خشتهای طلا مبدل شد بعد از غارت خشتهای طلای گنبد در شورش عبدالمؤمن خان ازبک شاه عباس در سال 1010 هـ قبه تجدید بنای آن دستور داد که شرشح آن در کتیبه میناکاری شده دور گنبد به خط علیرضا عباسی نقش بسته است . ـ در زمان شاه عباس صحن کهنه (انقلاب ) گسترش یافت و ایوان شمالی اتاقها غرفه ها و سردرها و ایوانهای شرقی و غربی آن احداث گردید .
روضه منوره که پیکر مقدس حضرت رضا (ع) در آن مدفون است زیر گنبدی زرین و با شکوه قرار دارد و هسته مرکزی بناهای آستان قدس رضوی به شمار می آید. در سالهای آغازین به خاک سپاری پیکر پاک امام (ع) , حرم مطهر به صورت بنایی ساده با مصالح ویژه آن دوران بنا شده بود , چنان که بقعه مطهر تنها در یک در وروردی ساده در پیش روی مبارک داشت و دارای تزئیناتی مختصر به سبک آن زمان بود. صفه های اضلاع حرم به جز صفه پیش رو , به سوی خارج از بنا بسته بود.

بر فراز بقعه تنها قبه ای وجود داشت. در آن سالهای دور زمین های اطراف حرم مطهر , همه خالی از سکنه بود و نوغان که یکی از دو قصبه معروف و معتبر توس بود , تنها آبادی مسکونی منطقه محسوب می شد .

نظارت دقیق حکام جور بر حرکات و سکنات شیعیان , منع آنها از توجه به مرقد امام و درک فیض زیارت , موجب شد که سالها سپری شود و بنایی درخور و شایسته مضجع شریف حضرتش احداث نگردد . سرانجام سالهای سخت و سنگین به کندی سپری شد , عنایات خدای تعالی نسبت به روضه رضوی موجب شد که در آن روزهای اولیه و جو خاص آن زمان , حرم مطهر از هرگونه آسیبی محفوظ بماند تا آنجا که باب رافت خاصه حضرت بصورت بروز کرامات پی در پی و معجزات , گره از کار دردمندان و نیازآوران به درگاهش گشود , کثرت و تداوم کرامات امام موجب شد که توجه و اقبال مردم و حاکمان آن زمان به ویژه بیشتر اهالی خراسان و مناطق دیگر فزونی یابد و ارادتمندان به بقعه و بارگاه رضوی , زیارت پرفیض مرقد منورش را بر خود فرض دانسته اقدام به ساخت و مرمت و تذهیب و تزئین و حفظ و نگهداری آن بنای مقدس نمایند.

در طول قرنهای مختلف , رجال کشورهای اسلامی , حکام و امرای خراسان , مردان با اخلاص و علاقه مند به مقام شامخ ولایت و امامت با صرف مبالغی در تجدید عظمت آن کوشیده اند , ضمن تزئین آن با ایجاد بناها و به جای گذاشتن آثاری این مکان شریف را مملو از جلوه های کهن هنری دوران گذشته نموده , نفایس تاریخی و شاهکارهای هنری شان را مخلصانه به این جایگاه رفیع عرضه دارند.

عکس های قدیمی حرم امام رضا (ع)

فریاد جانسوز آسمانی

درلحظه ضربت خوردن مولای متقیان جبرئیل بین زمین و آسمان فریاد زد:

«تَهَدَّمَتْ وَ الله اَرْکانُ الْهُدی، وَانْطَمَسَتْ اَعْلامُ التُّقی وَانْفَصَمَتْ الْعُرْوَِْ الْوُثْقی، قُتِلَ ابْنُ عَمِّ الْمُصْطَفی، قُتِلَ عَلِیُّ الْمُرْتَضی، قَتَلَهُ اَشْقَی الاْ َشْقیأِ»


سوگند به خدا استوانه‏ های هدایت، ویران شد و نشانه‏ های بزرگ تقوی تاریک گردید، و دستگیره محکم ایمان شکسته شد، پسر عموی مصطفی(ص) کشته شد، علی مرتضی کشته شد، او را شقیترین اشقیا کشت.


بویِ خون می‌آید

به علی بگویید مسجد نرود

شما را به خدا بهانه‌ای جفت و جور کنید

چه می‌دانم!

بگویید در منزل بماند تا اهلِ منزل از فیضِ نمازِ جماعت محروم نمانند

یا روضهٔ پهلوی شکسته زهرا(س) را برایش بخوانید

بلکه در سوگِ مادر به گریه بنشیند

و یا بچهٔ یتیمی بیاورید تا جلوی علی(ع) به گریه و زاری بپردازد

علی(ع) یتیم‌نواز است

شاید به مسجد نرود

شاید فرقِ کعبه نشکافد

شاید...

شما را به خدا به در و دیوار بزنید برای نرفتن علی(ع) به محرابِ خون...
مقام معظم رهبری(مدظله العالی) می فرمایند:


من دو سه جمله از روایات نقل شده را به عنوان ذکر مصیبت بیان می کنم .لوط بن یحیی ابی مخنف می گوید:«فلما احسّ الأمام بالضّرب لم یتأوّه» یعنی وقتی در محراب بر فرق آن بزرگوار ضربه وارد شد و پیشانی حضرت را شکافت، هیچ آه و ناله یی نکردند. «وصبر واحتسب»؛ خودشان را حفظ کردند و صبر کردند.«ووقع علی وجه و لیس عنده احد»؛ حضرت با صورت روی زمین افتادند و اطراف ایشان کسی نبود؛ چون هنوز نماز شروع نشده بود، مسجد هم تاریک بود و مردم به طور متفرق در مسجد مشغول خواندن نافله بودند؛ بنابراین اولِ کار کسی نفهمید چه اتفاقی افتاده است. «قائلاً بسم الله و بالله و علی ملّه رسول الله».اولین جملاتی که حضرت بعد از ضربت خوردن بر زبان جاری کردند، جملاتی بود که در موارد دیگر هم به گوشمان رسیده است.بعد از این که سیدالشهداء (سلام الله علیه) ضربت خوردند و بر زمین افتادند، همین جملات از قول ایشان نقل شده است:«بسم الله و بالله و علی ملّه رسول الله»؛ به نام خدا و برای خدا و بر طریقه ی رسول خدا، حاصل زندگی را تقدیم این راه کردند. در ادامه، این جمله هم از امیرالمؤمنین نقل شده است که فرمود: «فزت و رب الکعبه»؛ به خدای کعبه رستگار شدم. در روایت دیگری آمده است که حضرت فرمود: «لمثل هذا فلیعمل العاملون»؛ یعنی انسان برای رسیدن به چنین سرانجامی هر چه عمل کند، زیادی عمل نکرده است؛ بنابراین برای چنین سرانجامی باید عمل کرد. این نشان می دهد که این روح مطهر و پاکیزه چطور متصل به عوالم ملکوت بوده است؛ حتی در همان وقتی که هنوز جسم او در این دنیا زنده بوده است.

«ثم صاح و قال قتلنی اللعین»؛ بعد از آن که حضرت این مناجات را کردند، فریاد کشیدند تا مردم متوجه باشند و نگذارند قاتل بگریزد. «فلما سمع النّاس الضّجّه»؛مردم وقتی صدای امیرالمؤمنین را شنیدند،«ثار الیه کل من کان فی المسجد»؛ همه به طرف محراب مسجد ریختند، اما نمی دانستند چه اتفاقی افتاده است و باید چه کار کنند. «ثم احاطوا بأمیرالمؤمنین»؛ بعد آمدند اطراف امیرالمؤمنین جمع شدند.«و هم یشید رأسه بمئزره والدّم یجری علی وجهه ولحیته»؛ وقتی مردم جمع شدند، دیدند حضرت در همان حال ضعف و در حالی که فرقشان شکافته است، دارند با دستمالی زخم خود را می بندند و خون بر صورت و محاسن آن بزرگوار جاری است. «وقد خضبت بدمائه»؛ محاسن آن حضرت که سفید بود، با خون آن بزرگوار رنگین شده بود. «و هو یقول هذا ما وعد الله و رسوله و صدق الله و رسوله»؛ این همان وعده ی خدای متعال و پیغمبر اوست، و خدای متعال و پیغمبرش راست گفتند و وعده ی آنها تحقق پیدا کرد.