نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۴۵ مطلب با موضوع «عترت :: حسینیه» ثبت شده است

این روزها چه روزهای باعظمتی است

موسی به طور میرود

فاطمه (س) به خانه علی (ع)

ابراهیم اسماعیل را به قربانگاه عشق می برد

و حضرت محمد (ص) در تدارک غدیر است

حسین (ع) با تمام هستی به کربلا می رود

و مهدی منتظر با همه وجودش به عرفات .

عجب بوی اجابت دعا به مشام میرسد ....

پس در این فضای عرفانی از خدا بخواهیم :

اللهم عجل لولیک الفرج



 

هشتم ذی الحجه روز ترویه است و این روزی است که حجاج نیت حج تمتع می نمایند و محرم شده از مکه سمت منی حرکت می نمایند و شب را در آنجا بیتوته می کنند و صبح عرفه به جانب عرفات رهسپار می گردند.

علت نام گذاری:

ترویه در لغت به معانی زیر آمده است:

سیراب کردن، سیراب گردانیدن، کسی را بر روایت شعر داشتن، در کاری اندیشه کردن اندیشیدن، در کار و نگریستن پایان آن را و تعجیل نکردن در جواب[1]

در علل الشرایع در سر نامیدن این روز به ترویه حدیثی از امام صادق علیه السلام که راوی می گوید: از حضرت پرسیدم چرا روز ترویه را روز ترویه نامیده اند؟

حضرت فرمود: زیرا در عرفات آب نبود و حاجی ها روز هشتم ذی حجه از مکه آب برمی داشتند و به عرفات می بردند و برخی از ایشان به بعضی دیگر می گفتند: تروّیتم، تروّیتم (سیراب شدید، سیراب شدید) لذا به خاطر همین، روز هشتم را روز ترویه نامیدند.[2]

باز نقلی دیگر آمده است که زمانی که ابراهیم علیه السلام مأمور شد خانه کعبه را بسازد مکان آن را نمی دانست در نتیجه خداوند جبرئیل سلام الله علیه را نازل کرد تا مکان خانه را برای ابراهیم مشخص کند و خداوند تعالی پایه های کعبه را از بهشت نازل فرمود و حجرالاسود نیز نازل شد. سپس ابراهیم برای کعبه دو در قرارداد، دری در سمت مشرق و دری در سمت مغرب که مستجار نامیده می شود. وقتی ساخت کعبه به اتمام رسید ابراهیم و اسماعیل حج بجا آوردند و جبرئیل در روز هشتم ذی حجه (روز ترویه) بر آن دو نازل شد و گفت برخیزید و آب جمع آوری کنید، چون در زمین عرفات آبی وجود ندارد. به همین دلیل این روز، روز ترویه (یعنی ذخیره کردن آب) نامیده شد. سپس ابراهیم گفت پروردگارا این شهر را محلی امن قرار بده و اهل آن را از میوه ها بهره مند کن...(سوره ابراهیم/35)

امام صادق علیه السلام فرمود: منظور از بهره مندی از ثمرات، ثمره قلوب یعنی محبت مردم و تمایل آنها نسبت به مکه است تا به سوی آن بروند.[3]

هـــوای زنــدگـی طـــ ـ ـــوفـــ ـ ـــانـــ ـ ـــی شـده استـ... 

"کــشــتــی" ای مــی خـواهــم بـرایرهـــــــایـــی... 

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:

إن الحسین (علیه السلام) مصباح الهدی و السفینة النجاة . 

همانا حسین (علیه السلام) چراغ هدایت و کشتی نجات است.

وقتى عدّه‌اى وارد صحن مطهّر على‌بن‌موسى‌الرّضا علیه‌الصّلاةوالسّلام مى‌شوند، خود را به زمین مى‌اندازند و دویست متر راه را به‌طور سینه‌خیز مى‌پیماند تا خود را به حرم برسانند! آیا این کار درستى است؟ نه؛ این‌کار، غلط است. اصلاً اهانت به دین و زیارت است. چه‌کسى چنین بدعتهایى را بین مردم رواج مى‌دهد؟ نکند این هم کار دشمن باشد؟! اینها را به مردم بگویید و ذهنها را روشن کنید.

 

به گزارش فرهنگ نیوز : در تصاویر منتشر شده از مراسم میلیونی اربعین حسینی در کربلای معلی نشانگر گسترش یافتن بدعت سینه خیز رفتن تا مرقد مطهر امام حسین است. از همین رو به بازخوانی نظر مقام معظم رهبری که درسال ۷۳ و در در دیدار جمعی از روحانیون کهگیلویه و بویراحمد مطرح شد می‌پردازیم. ایشان در این سخنرانی که بررسی قیام حضرت سید الشهدا(ع) و آثار آن برای امروز است بر عزاداری سنتی تاکید کرده و می‌فرمایند:

من واقعاً مى‌ترسم از این‌که خداى ناکرده، در این دوران که دورانِ ظهور اسلام، بروز اسلام، تجلّى اسلام و تجلّى فکر اهل‌بیت علیهم‌الصّلاةوالسّلام است، نتوانیم وظیفه‌مان را انجام دهیم. برخى کارهاست که پرداختن به آنها، مردم را به خدا و دین نزدیک مى‌کند. یکى از آن کارها، همین عزاداریهاى سنّتى است که باعث تقرّبِ بیشترِ مردم به دین مى‌شود. این‌که امام فرمودند «عزادارى سنّتى بکنید» به خاطر همین تقریب است. در مجالس عزادارى نشستن، روضه خواندن، گریه کردن، به سروسینه زدن و مواکب عزا و دسته‌هاى عزادارى به راه انداختن، از امورى است که عواطف عمومى را نسبت به خاندان پیغمبر، پرجوش مى‌کند و بسیار خوب است. در مقابل، برخى کارها هم هست که پرداختن به آنها، کسانى را از دین برمى‌گرداند.

عزاداری اربعین حسینی در کربلای معلی

sigd3D_535.jpg

اگــر در امتــحــان جغــرافــی پــرسیــدنــد ؛ کــوفــه کجــاســت ؟

بگــو ؛ کــوفــه جــا نیــســت ؛ کــوفــه زمــان اســت . . .

کــوفــــه سیــاهــچــــال تــاریــخ اســت کــه دنــیــــا پــرستــــان آلــوده بــه روزمــره­ گــی در آن خــواهنــــد پــوسیــــد . . .

و بنــویــس ؛ مــا اهــل کــوفــــه نیــســتیــــم ؛ عــلــــی تـنــــهـا بـمــــانــد .

بیمارستان از مجروحین پر شده بود...

حال یکی خیلی بد بود...

رگ هایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت.

وقتی دکتر این مجروح را دید به من گفت بیاورمش داخل اتاق عمل.

من آن زمان چادر به سر داشتم.

دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم...

مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت:

من دارم می روم تا تو چادرت را در نیاوری.ما برای این چادر داریم می رویم...

چادرم در مشتش بود که شهید شد.

از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم...

راوی: خانم موسوی یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس

http://net.rahian14.ir/i/attachments/1/1333203088805845_large.jpg




یوسفعلی میرشکاک گفت: اسلام صورت عربی دارد در حالی که عرب‌ها کمترین شأن را در مسئله اسلام داشته‌اند.

به گزارش بی باک به نقل از فارس، ششمین جلسه کلاس نظم و نثر با حضور یوسفعلی میرشکاک در سالن آمفی‌تئاتر سازمان هنری رسانه‌ای اوج برگزار شد. مشروح سخنان وی در ادامه می‌آید:

 

یکی بود، یکی نبود کلید عالم قصه‌نویسی است

«یکی بود، یکی نبود» در واقع کلید عالم قصه نویسی است؛ البته در عالم عرفان هنوز هم یکی هست و بقیه نیستند. گفتار یا روایت فارغ از خیال و موسیقی است و یا اینکه دارای آنها است. شعر، از جنس طلا و نثر، از جنس نقره است ولی امروزه که کاغذ به عنوان نماینده شعر و نثر مطرح است؛ در واقع نثر جایگزین شعر شده است.

خودتان را امتحان کنید و نگاه کنید که یک حکایت و لطیفه را با چه مقدار توانایی برای مخاطب خود بیان می کنید. اگر به خوبی از پس این کار برآمدید در نویسندگی و شاعری نیز موفق خواهید بود.

 

ایرانیان در گذشته حق نوشتن نداشتند

در گذشته ایرانیان حق نوشتن نداشتند و تمام قصه‌های به یادگار مانده از آن ایام به صورت سینه به سینه نقل شده است. مثلا پیشه وران، کشاورزان، جنگ آوران و ... هیچ کدام حق سواد داشتن را نداشتند؛ چون ممکن بود با فراگیر شدن آموزش در کل کشور امنیت اجتماعی از بین برود. بعد از آمدن اسلام این مسئله از بین برود و حضرت محمد (ص) فرمود که شاه و گدا با هم برابرند. در حالی که امروزه نیز اینگونه نیست و بین افراد فاصله زیادی وجود دارد.

 

ایرانیان حق زیادی بر گردن اسلام دارند

ایرانیان حق بسیاری بر گردن اسلام دارند؛ به گونه‌ای که اگر ایران را از اسلام جدا کنند، تنها 17 و 18 درصد از اسلام برای تمامی مسلمانان باقی خواهد ماند. اسلام صورت عربی دارد در حالی که عرب‌ها کمترین شأن را در مسئله اسلام داشته‌اند. تنها ظاهر اسلام عربی است ولی کشورهایی مثل ایران، مصر و ... بیشترین زحمت را برای آن کشیده‌اند.

 

ایرانیان بعد از اسلام تشنه یادگیری علم بودند

روزی یکی از خلفای عباسی به وزیر خود دستور می دهد که اسامی قاریان قرآن، فقها، محدثین و ... را بنویسد که همه آنها ایرانی بودند و تنها یک فرد عربی در آن لیست دیده می شود که آن فرد هم تربیت شده ایرانیان بوده است. ایرانیان ولع آموزش خواندن و نوشتن داشتند؛ ایرانیان به خاطر سال هایی که به آنها اجازه خواندن و نوشتن نمی دادند بعد از اسلام میل شدیدی به علم داشتند و به همین دلیل از بقیه کشورها زودتر به علم و دانش دست یافتند. البته هنوز هم دنیا اینگونه است که انسان های فقیر بیشتر به درس اهمیت می دهند تا یک فرد درس خوانده.

 

قرآن از داستان یوسف به عنوان احسن القصص یاد کرده است



به آقای کوثری گفتند:

آقا روضه نخوان قلب امام ناراحت است،

می‌خواست بلند شود برود ، حضرت امام فرمودند:

آقای کوثری روضه نخواندی،

گفت حالا بعداً انشاءالله

چرا؟ مگر شما نیامدی روضه بخوانی؟

گفت چرا آمدم ولی گفتند حالا قلب شما ناراحت است،

فرمود آقای کوثری روضه بخوان

روضه زنگ دلِ من است

حرکت قلبِ من است،

می‌خواهی قلبم از کار بیافتد؟

شیخ عباس قمی در کتاب منتهی الآمال روایت نموده است :

حضرت امام حسین علیه السلام در وادی ثعلبیه خواب قیلوله فرمود و 

چون از خواب برخاست فرمود : در خواب دیدم هاتفی ندا می کرد که 

شما شتابان به پیش می روید حال آنکه مرگ شما را سریعتر به بهشت

سوق می دهد! حضرت علی اکبر فرمود : ای پدر! آیا ما بر حق نیستیم؟ 

امام حسین علیه السلام فرمود : آری به حق خدایی که بازگشت همه 

به سوی اوست ما بر حقیم .

علی اکبر پاسخ داد: پدر! حال که ما بر حقیم از مرگ چه باک داریم .

8885.jpg

ز خاک ِکربلا یک مُشـت روزی

رسید از دست زوّاری به دستم

بدو گفتم که ای خاک ِ شفابخش

چرا اینگونه از بوی ِ تو مستم؟

چرا مجذوب بویت هست عالم؟

چرا من این همه دل بر تو بستم؟

برای لحظه ای بوییدن تــو

به پای کاروان ها من نشستم

بگفتا اعتبارم از حسین است..

که من ارباب ِخود را می پَرستم

اگرچه خاکم و در زیر پایت

ولیکن از پلیدی ها بِجستـم

(کمال همنشین برمن اثر کرد

وگرنه من همان خاکم که هستم)   
           (شعراز بهلول حبیبی زنجانی)