امید به هدایت، تاکی؟
سوال: از نگاه قرآن کریم، تا چه زمانی امید، به هدایت انسان وجود دارد؛ به عبارت دیگر تا کدام مرحله می توان به هدایت شدن کسی امیدوار بود؟
سوال: از نگاه قرآن کریم، تا چه زمانی امید، به هدایت انسان وجود دارد؛ به عبارت دیگر تا کدام مرحله می توان به هدایت شدن کسی امیدوار بود؟
سه شاخصهی اخلاقی مؤمنین واقعی
«مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُ الَّذِی إِذَا رَضِیَ لَمْ یُدْخِلْهُ رِضَاهُ فِی إِثْمٍ وَ لَا بَاطِلٍ وَ إِذَا سَخِطَ لَمْ یُخْرِجْهُ سَخَطُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ وَ الَّذِی إِذَا قَدَرَ لَمْ تُخْرِجْهُ قُدْرَتُهُ إِلَى التَّعَدِّی إِلَى مَا لَیْسَ لَهُ بِحَقٍ.[۱]
امام باقر علیه السّلام فرمود: همانا مؤمن کسى است که چون راضى و خرسند باشد، رضایتش او را به گناه و باطلى وارد نکند و چون ناراضى شود از سخن حق خارجش نکند، و کسى است که چون قدرت یابد، قدرتش او را به آنچه حق ندارد نکشاند.»
در این نوشتار سعی داریم با استفاده از یکی از روایات ارزشمند امام محمدباقر علیه السلام به سه مؤلفه ارزشمند انسانهای مؤمن اشاره کنیم هدف از شرح این حدیث ارزشمند در واقع واقف شدن و معرفت پیدا کردن به شاخصههای ارزشمند مؤمنین واقعی میباشد.
به بهانه سالروز نزول سوره مبارکه هل أتی
و روز خانـــــــــــــــــواده
به عبارت دیگر از نگاه قرآن ، «زن» ، لباس مرد است و«مرد » نیز لباس زن است . تشبیه قرآن رابطه زن ومرد را که به لباس تشبیه کرده است ؛ یک تشبیه حقیقی است .یعنی زن ومرد ، باید « لباس » هم باشند . .
«لباس » فواید زیادی برای انسان دارد ؛از آ ن جمله است اولاً نقاط حساس بدن که مایل نیست دیگران مشاهده کنند را می پوشاند .دوم اینکه فرد را از سرما وگرما محافظت می کند .سوم اینکه از خطراتی که ممکن است بر بدن وارد شود می کاهد .چهارم اینکه در هرعصری لباس، مهم ترین زینت فرد ونشانه هویت ملی وشغلی وبعضاًشخصیت افراد به شمار می رود خامساً قرآن شب را تشبیه به لباس نموده است ، زیرا مایه آرامش انسان می باشد ،زن ومرد نیز مایه آرامش می باشد.
عمده ترین خواص «لباس» را که در زندگی زناشویی نقش عملی بیشتری دارد ،می توان این گونه احصاء کرد :
* عیب پوشیدن
* زیبا کردن
* از خطرات حفظ کردن
* نزدیک وصمیمی بودن
قبل از آن که به چگونگی لباس بودن اشاره شود خوب است که به دو نکته توجه شود . اولاً : قرآن ، ابتدا لباس بودن « زن» را بیان می کند (هنَّ لِباسٌ لَکُمْ) ؛ این ارزش و جایگاه «زن» را می رساند ؛ وتأثیر بیشتر «زن» ، در استحکام زندگی زناشویی را بیان می نماید .ثانیاً : همان گونه که در اتنخاب لباس جنسیتی لحاظ می شود ، به عبارت دیگر لباس « زن » با لباس «مرد » متفاوت است . شیوه لباس بودن «زن» برای «مرد» ،با لباس بودن «مرد» برای «زن» متفاوت است.
مردان از نظر جسمی آسیب پذیر تر از خانمان هستند ؛ از این رو یک همسر لباس گونه بیشتر می بایست به این امر توجه داشته باشد
با توجه به دو نکته فوق وظیفه یک «زن» در امر لباس بودن برای شوهرش این گونه است :
الف ـ عیب پوشیدن : برای آن که «زن» صفت «عیب پوشی » لباس را در زندگی زناشویی خود اعمال نماید می بایست نکات زیر را درزندگی خود مراعات کند :
1 ـ مخفی کردن عیوب شوهر خود از دیگران وبیان ننمودن آنها
2 ـ دفاع کردن از شوهر خود ، ومحملی برای عیوب شوهرش پیدا کند ودر برابر دیگران رفتار وگفتار شوهرش را تا جای ممکن توجیه کند وایشان را از عیب مبرا کند .
3 ـ به شوهر خودشان عیوبش را به طور مستقیم نگوید ؛ بلکه اولاً غیر مستقیم بگوید وثانیاً شرایط اصلاح شدن را برای او فراهم کند وهم چنین فرصت لازم را برای این اصلاح به اوبدهد .
ب ـ زیبا کردن : برای زیبا نمودن «شوهر» می بایست رفتارهای زیر را همسرش داشته باشد :
1 ـ بزرگنمایی صفات مثبت شوهرم وریز نمودن زشتی های اخلاق همسرم .
2 ـ بیان وتأکید بر صفات خوب شوهرم به خودش ودیگران .
3 ـ رفتار وگفتارم به گونه ای باشد که موجب « زینت » شوهرم در بین اقوام وآشنایان باشد .
ج ـ از خطرات حفظ کردن : زن ومرد می بایست یکدیگر را از خطرات روحی وجسمی حفظ نمایند . قرآن نیز یکی از صفات زن صالحه را این گونه توصیف می کند (فَالصَّلِحَتُ ..... حَفِظَتٌ لِّلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ و زنان صالح، زنانى هستند که ..... و در غیاب (همسر خود،) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقى که خدا براى آنان قرار داده، حفظ مىکنند ).
مردان از نظر جسمی آسیب پذیر تر از خانمان هستند ؛ از این رو یک همسر لباس گونه بیشتر می بایست به این امر توجه داشته باشد .
1ـ فراهم نمودن فضایی در منزل برای آسایش وآرامش شوهرش
2 ـ تمکین اطاعت و جنسی داشتن. این دو در آرامش روحی وجسمی مرد نقش بسیار اساسی است .
3 ـ قانع وراضی بودن به وضع اقتصادی شوهرش . با قناعت صرفه جویی ، از اموال شوهرش را از اسراف حفظ می کند . وبا راضی بودن به وضیعت اقتصادی شوهرش ، آرامش روحی به او هدیه خواهد داد .
د ـ نزدیک وصمیمی بودن : نزدیک ترین شی ء به انسان ، لباسی است که پوشیده می باشد .زن ومرد نیز باید این گونه به هم نزدیک وصمیمی باشند .پس زن باید:
1 ـ ابراز رضایت مندی از زندگی زناشویی وازدواجش
2 ـ فراهم نمودن فضایی مطمئن برای درد دل وگفتگوی خصوصی .این امر موجب تخلیه روانی شوهر شده و آرامش نسبی به او می دهد . وقابل ذکر است که نباید اورا نصیحت کرد بلکه فقط باید به مطالب او گوش داد تا او آرام بگیرد ؛ اگر چه نیاز به تذکر مطلبی بود به فرصت مناسبی دیگر واگذار می کنیم .
بزرگ ترین خطری که یک «زن» را تهدید می کند آن است که احساس کند «اورا دوست ندارند» بخصوص از «شوهر» خود ، این توقع را بیش از هرکس دیگر دارد
نکته مهم : هیچ گاه در صدد اصلاح شوهرتان نباشید ، بلکه فضا وفرصتی فراهم کنید که خودش مبادرت به اصلاح خودش کند وچنانچه از شما کمک خواست در آن صورت با تمام وجود وحفظ احترام ، به کمک در اصلاحش قیام کنید .
مرد نیز می بایست برای « همسرش » لباس باشد . البته همان گونه که لباس ظاهری «زن» .«مرد » متفاوت است ، لباس معنوی «زن » و«شوهر » براساس روانشناسی «زن » و«مرد» متفاوت است . هرچند که «مرد » نیز می بایست به چهار نکته لباس بودن توجه کند ولی با رنگی که احساسی وخودنمایی زنانه بیشتر. «زن » خودنمایی وخودآرایی بیشتر از « مرد » دارد ، از این رو « مرد» باید نسبت به زیبا نمودن وعیب پوشی «همسر ش» بیشتر حساسیت به خرج دهد ؛ حتی در این امر غلو کند به عبرات دیگر هم بیشتر ازآن که هست بگوید وهم آن که به افراد گوناگون بگوید . نکته مهم آن که اگر از رفتار و یا گفتار او رنجیده شده است ، آن را دربرابر دیگران متذکر نشود بلکه درجایی تنها هستید به او متذکر شوید .
بزرگ ترین خطری که یک «زن» را تهدید می کند آن است که احساس کند «او را دوست ندارند» بخصوص از «شوهر» خود ، این توقع را بیش از هرکس دیگر دارد. از این رو «مرد» می بایست با کلام و رفتار این «محبت» خود را دائم اظهار کند ؛ تا همسرش را ازخطر جدی عدم ارضای نیاز اساسی «عشق ورزی» و «مورد علاقه» محفوظ بماند . به تعبیر یکی از نویسنده «زن اسرات را تحمل می کند ولی مورد محبت وعشق نبودن را نه !!»
برای ارضای این حس باید :
* درفرصت های مناسب محبت وعلاقه خود را در قالب عاطفی بیان کند ؛ وتکرار آن در زمان های مختلف خسته نشوید .
* به مناسبت های گوناگون هدیه ای در حد وسع حتی یک شاخه گل تهیه نمایید .
* از خطا ها واشتباهات چشم پوشی کنید و به تعبیر زیبای قرآن « صفح » کنید ، یعنی خطا را ندید ه بگیرید .
* نسبت به او قوام همسرتان ، گذشت واحترام داشته باشید .
* در فرصت های مناسب ( دور ازچشم بچه ها ) او را در آغوش بگیرید .
مدینه اولین باری است که
میهمانانی چنین غریبه را به خود میبیند. کاروانی متشکل از شصت
میهمان ناآشنا که لباسهای بلند مشکی پوشیدهاند، به گردنشان
صلیب آویختهاند، کلاههای جواهرنشان بر سر گذاشتهاند،
زنجیرهای طلا به کمر بستهاند و انواع و اقسام طلا و جواهرات
را بر لباسهای خود نصب کردهاند.
وقتی این شصت نفر برای دیدار با پیامبر، وارد مسجد میشوند،
همه با حیرت و تعجب به آنها نگاه میکنند. اما پیامبر بیاعتنا
از کنار آنان میگذرد و از مسجد بیرون میرود هم هیأت میهمانان
و هم مسلمانان، از این رفتار پیامبر، غرق در تعجب و شگفتی
میشوند. مسلمانان تا کنون ندیدهاند که پیامبر مهربانشان به
میهمانان بیتوجهی کند به همین دلیل، وقتی سرپرست هیأت مسیحی
علت بیاعتنایی پیامبر را سؤال میکند، هیچ کدام از مسلمانان
پاسخی برای گفتن پیدا نمیکنند.
تنها راهی که به نظر میرسد، این است که علت این رفتار پیامبر
را از حضرت علی بپرسند، چرا که او نزدیکترین فرد به پیامبر و
آگاهترین، نسبت به دین و سیره و سنت اوست. مشکل، مثل همیشه به
دست علی حل میشود. پاسخ او این است که:
«پیامبر با تجملات و تشریفات،
میانهای ندارند؛ اگر میخواهید مورد توجه و استقبال پیامبر
قرار بگیرید، باید این طلاجات و جواهرات و تجملات را
فروبگذارید و با هیأتی ساده، به حضور ایشان برسید.»
این رفتار پیامبر، هیأت میهمان را به یاد پیامبرشان، حضرت
مسیحی میاندازد که خود با نهایت سادگی میزیست و پیروانش را
نیز به رعایت سادگی سفارش میکرد.
آنان از این که میبینند، در رفتار و کردار، این همه از
پیامبرشان فاصله گرفتهاند، احساس شرمساری میکنند. میهمانان
مسیحی وقتی جواهرات و تجملات خود را کنار میگذارند و با هیأتی
ساده وارد مسجد میشوند، پیامبر از جای برمیخیزد و به گرمی از
آنان استقبال میکند. شصت دانشمند مسیحی، دور تا دور پیامبر
مینشینند و پیامبر به یکایک آنها خوشامد میگوید، در میان این
شصت نفر، که همه از پیران و بزرگان مسیحی نجران هستند،
«ابوحارثه» اسقف بزرگ نجران و «شرحبیل» نیز به چشم میخورند.
پیداست که سرپرستی هیأت را ابوحارثه اسقف بزرگ نجران، بر عهده
دارد. او نگاهی به شرحبیل و دیگر همراهان خود میاندازد و با
پیامبر شروع به سخن گفتن میکند: «چندی پیش نامهای از شما به
دست ما رسید، آمدیم تا از نزدیک، حرفهای شما را بشنویم».
پیامبر میفرماید:
«آنچه من از شما خواستهام، پذیرش اسلام و پرستش خدای یگانه
است».
و برای معرفی اسلام، آیاتی از قرآن را برایشان میخواند.
اسقف اعظم پاسخ میدهد: «اگر منظور از پذیرش اسلام، ایمان به
خداست، ما قبلاً به خدا ایمان آوردهایم و به احکام او عمل
میکنیم.»
پیامبر میفرماید:
«پذیرش اسلام، علایمی دارد که با آنچه شما معتقدید و انجام
میدهید، سازگاری ندارد. شما برای خدا فرزند قائلید و مسیح را
خدا میدانید، در حالی که این اعتقاد، با پرستش خدای یگانه
متفاوت است.»
اسقف برای لحظاتی سکوت میکند و در ذهن دنبال پاسخی مناسب
میگردد. یکی دیگر از بزرگان مسیحی که اسقف را درمانده در جواب
میبیند، به یاریاش میآید و پاسخ میدهد:
«مسیح به این دلیل فرزند خداست که مادر او مریم، بدون این که
با کسی ازدواج کند، او را به دنیا آورد. این نشان میدهد که او
باید خدای جهان باشد.»
پیامبر لحظهای سکوت میکند.
ناگهان فرشته وحی نازل میشود و پاسخ این کلام را از جانب
خداوند برای پیامبر میآورد. پیامبر بلافاصله پیام خداوند را
برای آنان بازگو میکند: «وضع حضرت عیسی در پیشگاه خداوند،
همانند حضرت آدم است که او را به قدرت خود از خاک آفرید...»1
و توضیح میدهد که «اگر نداشتن پدر دلالت بر خدایی کند، حضرت
آدم که نه پدر داشت و نه مادر، بیشتر شایسته مقام خدایی است.
در حالی که چنین نیست و هر دو بنده و مخلوق خداوند هستند.»
لحظات به کندی میگذرد، همه سرها را به زیر میاندازند و به
فکر فرو میروند. هیچ یک از شصت دانشمند مسیحی، پاسخی برای این
کلام پیدا نمیکنند. لحظات به کندی میگذرد؛ دانشمندان یکی یکی
سرهایشان را بلند میکنند و در انتظار شنیدن پاسخ به یکدیگر
نگاه میکنند، به اسقف اعظم، به شرحبیل؛ اما... سکوت محض.
عاقبت اسقف اعظم به حرف میآید:
«ما قانع نشدیم. تنها راهی که برای اثبات حقیقت باقی میماند،
این است که با هم مباهله کنیم. یعنی ما و شما دست به دعا
برداریم و از خداوند بخواهیم که هر کس خلاف میگوید، به عذاب
خداوند گرفتار شود.»
پیامبر لحظهای میماند. تعجب میکند از اینکه اینان این
استدلال روشن را نمیپذیرند و مقاومت میکنند. مسیحیان چشم به
دهان پیامبر میدوزند تا پاسخ او را بشنوند.
در این حال، باز فرشته وحی فرود میآید و پیام خداوند را به
پیامبر میرساند. پیام این است:
«هر کس پس از روشن شدن حقیقت، با تو به انکار و مجادله برخیزد،
[به مباهله دعوتش کن] بگو بیایید، شما فرزندانتان را بیاورید و
ما هم فرزندانمان، شما زنانتان را بیاورید و ما هم زنانمان.
شما جانهایتان را بیاورید و ما هم جانهایمان، سپس با تضرع
به درگاه خدا رویم و لعنت او را بر دروغگویان طلب کنیم.»2
پیامبر پس از انتقال پیام خداوند به آنان، اعلام میکند که من
برای مباهله آمادهام. دانشمندان مسیحی به هم نگاه میکنند،
پیداست که برخی از این پیشنهاد اسقف رضایتمند نیستند، اما
انگار چارهای نیست.
زمان مراسم مباهله، صبح روز بعد و مکان آن صحرای بیرون مدینه
تعیین میشود.
دانشمندان مسیحی موقتاً با پیامبر خداحافظی میکنند و به
اقامتگاه خود باز میگردند تا برای مراسم مباهله آماده شوند.
صبح است، شصت دانشمند مسیحی در بیرون مدینه ایستادهاند و چشم
به دروازه مدینه دوختهاند تا محمد با لشکری از یاران خود، از
شهر خارج شود و در مراسم مباهله حضور پیدا کند.
تعداد زیادی از مسلمانان نیز در کنار دروازه شهر و در اطراف
مسیحیان و در طول مسیر صف کشیدهاند تا بینندة این مراسم
بینظیر و بیسابقه باشند.
نفسها در سینه حبس شده و همه چشمها به دروازه مدینه خیره شده
است.
لحظات انتظار سپری میشود و پیامبر در حالی که حسین را در آغوش
دارد و دست حسن را در دست، از دروازه مدینه خارج میشود. پشت
سر او تنها یک مرد و زن دیده میشوند. این مرد علی است و این
زن فاطمه.
تعجب و حیرت، همراه با نگرانی و وحشت بر دل مسیحیان سایه
میافکند.
شرحبیل به اسقف میگوید: نگاه کن. او فقط دختر، داماد و دو نوة
خود را به همراه آورده است.
اسقف که صدایش از التهاب میلرزد، میگوید:
«همین نشان حقانیت است. به جای این که لشکری را برای مباهله
بیاورد، فقط عزیزان و نزدیکان خود را آورده است، پیداست به
حقانیت دعوت خود مطمئن است که عزیزترین کسانش را سپر بلا ساخته
است.»
شرحبیل میگوید: «دیروز محمد گفت که فرزندانمان و زنانمان و
جانهایمان. پیداست که علی را به عنوان جان خود همراه آورده
است.»
«آری، علی برای محمد از جان عزیزتر است. در کتابهای قدیمی ما،
نام او به عنوان وصی و جانشین او آمده است...»
در این حال، چندین نفر از مسیحیان خود را به اسقف میرسانند و
با نگرانی و اضطراب میگویند:
«ما به این مباهله تن نمیدهیم. چرا که عذاب خدا را برای خود
حتمی میشماریم.»
چند نفر دیگر ادامه میدهند: «مباهله مصلحت نیست. چه بسا عذاب،
همه مسیحیان را در بر بگیرد.»
کمکم تشویش و ولوله در میان تمام دانشمندان مسیحی میافتد و
همه تلاش میکنند که به نحوی اسقف را از انجام این مباهله
بازدارند.
اسقف به بالای سنگی میرود، به اشاره دست، همه را آرام میکند
و در حالی که چانه و موهای سپید ریشش از التهاب میلرزد،
میگوید:
«من معتقدم که مباهله صلاح نیست. این پنج چهره نورانی که من
میبینم، اگر دست به دعا بردارند، کوهها را از زمین میکنند،
در صورت وقوع مباهله، نابودی ما حتمی است و چه بسا عذاب، همه
مسیحیان جهان را در بر بگیرد.»
اسقف از سنگ پایین میآید و با دست و پای لرزان و مرتعش، خود
را به پیامبر میرساند. بقیه نیز دنبال او روانه میشوند.
اسقف در مقابل پیامبر، با خضوع و تواضع، سرش را به زیر
میافکند و میگوید: «ما را از مباهله معاف کنید. هر شرطی که
داشته باشید، قبول میکنیم.»
پیامبر با بزرگواری و مهربانی، انصرافشان را از مباهله
میپذیرد و میپذیرد که به ازای پرداخت مالیات، از جان و مال
آنان و مردم نجران، در مقابل دشمنان، محافظت کند.
خبر این واقعه، به سرعت در میان مسیحیان نجران و دیگر مناطق
پخش میشود و مسیحیان حقیقتجو را به مدینة پیامبر سوق میدهد.
منبع : سایت شهید آوینی به نقل از :ماهنامه موعود شماره 70
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
٭ برگرفته از مجلة بشارت، شماره
1.
1. «إنّ مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن
فیکون». آل عمران (3)، آیة 59.
2. «فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم، فقل تعالوا ندع
أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم ثم
نبتهل فنجعل لعنتالله علی الکاذبین». آل عمران (3)، آیه 6
پرسش
اهل سنت می گویند که در قران ایه ای نیست که اجازه دهد به غیر خداوند تمسک جوییم .
ایا ایه ای صریح در قران وجود دارد که چنین اجازه ای را بدهد ؟
اگر بله نظر اهل سنت درباره ان ایه چیست و ان را چگونه تفسیر می کنند ؟
پاسخ :
برای پاسخ به این سوال پرداختن به چند نکته لازم است :
نکته اول :
بسیاری
از نکته ها و ظرایف دینی هستند که جزئیات آن در قرآن بیان نشده بلکه صرفاً
بیان کلیات قرآنی می باشد و ذکر جزئیات آن به حضرت ختمی مرتبت واگذارشده
است مانند جزییات عبادات از جمله نماز .
نکته دوم :
جواز توسل در
قرآن بیان شده و ازجمله در این خصوص می شود به آیات متعددی متمسک شد برای
نمونه جریان متوسل شدن فرزندان حضرت یعقوب به پدر برای قبول توبه فرزندان
(قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئینَ )( گفتند اى پدر ما آمرزش خواه براى ما گناهان ما را که بودیم لغزشکاران (یوسف :97)
(قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ )( گفت بزودى آمرزش خواهم براى شما از پروردگار خود همانا او است آمرزنده مهربان (یوسف :98)سوال: آیا اینطور نیست که خداوند هرکه را بخواهد هدایت کرده و هرکه را بخواهد گمراه میکند؟ طبق آیه 26 سوره مبارکه ی بقره : اعوذ به الله من الشیطان الرجیم إِنَّ اللَّهَ لاَ یَسْتَحْیِی أَن یَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَـذَا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ .
سابقه تشیع درمعتبر ترین، کتب اهل سنت و شیعه
در آیه 7 سوره «بینه» آمده است، خداى متعال مى فرماید: «کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، آنها بهترین مخلوقات خدا هستند» (إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ).
تعبیر «أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» به خوبى نشان مى دهد: انسان هاى مۆمن و صالح العمل، حتى از فرشتگان، برتر و بالاترند; چرا که آیه مطلق است، و هیچ استثنائى در آن نیست، آیات دیگر قرآن نیز گواه بر این معنى مى باشد، مانند آیات سجود فرشتگان بر آدم، و آیه: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَم». (اسراء، آیه 70)
در روایات فراوانى که از طرق اهل سنت و منابع معروف آنها، و همچنین در منابع معروف شیعه نقل شده، آیه أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ: «آنها بهترین مخلوقات خدا هستند» به على (علیه السلام) و پیروان او تفسیر شده است. (تفسیر نمونه، جلد 27، صفحه 231)
ابن عدی از ابن عباس روایت کرده که گفت: چون آیه خیرالبریّه نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی فرمود: اینان تو هستی و شیعیان تو که در روز قیامت خشنود و پسندیده اند. (تفسیر درّ المنثور 6 / 379..)
و ابن مردویه از علی علیه السلام آورده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آیا این آیه را نشنیدهای: انّالذینآمنوا... آنان تو و شیعیان تو هستند. (تفسیر درّ المنثور 6 / 379..)
«حاکم حسکانى نیشابورى» از دانشمندان معروف اهل سنت در قرن پنجم هجرى، این روایات را در کتاب معروفش «شواهد التنزیل» با اسناد مختلف نقل مى کند، تعداد آن بیش از بیست روایت است، که به عنوان نمونه چند روایت را از نظر مى گذارنیم:
«جابر» مى گوید: خداوند آیه «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» را نازل فرمود و از آن به بعد، هنگامى که على(علیه السلام)مى آمد، یاران محمّد(صلى الله علیه وآله)مى گفتند: بهترین مخلوق خدا بعد از رسول اللّه آمد»!
1 ـ «ابن عباس» مى گوید: هنگامى که آیه «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» نازل شد، پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) به على (علیه السلام) فرمود: هُوَ أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ تَأْتِی أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ یَوْمَ الْقِیامَةِ راضِیْنَ مَرْضِیِّینَ، وَ یَأْتِی عَدُوُّکَ غَضْباناً مُقْمَحِین:
«منظور از این آیه، تو و شیعیانت هستید که در روز قیامت وارد عرصه محشر مى شوید، در حالى که هم شما از خدا راضى و هم خدا از شما راضى است و دشمنت خشمگین وارد محشر مى شود و به زور به جهنم مى رود» (در بعضى از نسخه هاى حدیث «مُقْمَحِیْن» آمده است که به معنى بالا نگاه داشتن سر به وسیله غل و زنجیر مى باشد).
2 ـ در حدیث دیگرى از «ابو برزه» آمده است: وقتى پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) این آیه را قرائت کرد، فرمود: هُمْ أَنْتَ وَ شِیْعَتُکَ یا عَلِىُّ، وَ مِیْعادُ ما بَیْنِى وَ بَیْنَکَ الحَوْضُ: «آنها تو و شیعیانت هستید، اى على! و وعده من و شما کنار حوض کوثر است»!.
3 ـ در حدیث دیگرى از «جابر بن عبداللّه انصارى» آمده است: ما خدمت پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) کنار خانه خدا نشسته بودیم، على (علیه السلام) به سوى ما آمد، هنگامى که چشم پیامبر (صلى الله علیه وآله) به او افتاد فرمود: قَدْ أَتاکُمْ أَخِى: «برادرم به سراغ شما مى آید» آن گاه رو به کعبه کرده، گفت: وَ رَبِّ هذِهِ الْبُنْیَةِ! اِنَّ هذا وَ شِیْعَتِهُ هُمُ الْفائِزُونَ یَوْمَ الْقِیامَةِ: «به خداى این کعبه قسم، که این مرد و شیعیانش در قیامت رستگارانند» سپس رو به سوى ما کرد و افزود:
امام علی
«به خدا سوگند او قبل از همه شما به خدا ایمان آورد، و قیام او به فرمان خدا بیش از همه شما است، وفایش به عهد الهى از همه بیشتر، قضاوتش به حکم اللّه افزون تر، و مساواتش در تقسیم (بیت المال) از همه زیادتر، عدالتش درباره رعیت از همه فزون تر، و مقامش نزد خداوند از همه بالاتر است.
«جابر» مى گوید: خداوند آیه «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» را نازل فرمود و از آن به بعد، هنگامى که على(علیه السلام)مى آمد، یاران محمّد(صلى الله علیه وآله)مى گفتند: بهترین مخلوق خدا بعد از رسول اللّه آمد»!
نزول این آیه، در کنار خانه کعبه، منافات با «مدنى» بودن سوره ندارد، زیرا ممکن است از قبیل نزول مجدد، و یا تطبیق بوده باشد، به علاوه، بعید نیست نزول این آیات در سفرهائى که پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) از «مدینه» به «مکّه» آمده است واقع شده باشد، به خصوص این که: راوى روایت «جابر بن عبداللّه انصارى» است که در «مدینه» به حضرت ملحق شد، و اطلاق «مدنى» بر این گونه آیات بعید نیست.
بعضى از این احادیث را «ابن حجر» در کتاب «صواعق» آورده و بعضى را «محمّد شبلنجى» در «نور الابصار».
«جلال الدین سیوطى» در «درّ المنثور» نیز قسمت عمده روایت اخیر را از «ابن عساکر» از «جابر بن عبداللّه» نقل کرده است.
ابن عدی از ابن عباس روایت کرده که گفت: چون آیه خیرالبریّه نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی فرمود: اینان تو هستی و شیعیان تو که در روز قیامت خشنود و پسندید هاند
4 ـ در «درّ المنثور» از «ابن عباس» نقل شده: وقتى آیه «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» نازل شد، پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) به على (علیه السلام) فرمود: هُوَ أَنْتَ وَ شِیْعَتُکَ یَوْمَ الْقِیامَةِ راضِیْنَ مَرْضِیِّیْنَ: «منظور تو و شیعیان تو در قیامت مى باشید، که هم شما از خدا خشنود هستید و هم خدا از شما خشنود»!
5 ـ نامبرده در حدیث دیگرى از «ابن مردویه» از على (علیه السلام) نقل مى کند: پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) به من فرمود: «آیا این سخن خدا را نشنیده اى که مى فرماید:
«کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، بهترین مخلوقاتند»؟ این تو و شیعیانت هستید، و وعده گاه من و شما، کنار حوض کوثر است، هنگامى که من براى حساب امت ها مى آیم، شما دعوت مى شوید، در حالى که پیشانى سفید و شناخته شده اید».
بسیارى دیگر از دانشمندان اهل سنت نیز، همین مضمون را در کتب خود نقل کرده اند، از جمله «خطیب خوارزمى» در «مناقب»، «ابو نعیم اصفهانى» در «کفایة الخصام»، «علامه طبرى» در «تفسیر معروفش»، «ابن صباغ مالکى» در «فصول المهمه»، «علامه شوکانى» در «فتح الغدیر»، «شیخ سلیمان قندوزى» در «ینابیع المودة» و «آلوسى» در «روح المعانى» ذیل آیات مورد بحث و جمعى دیگر.
کوتاه سخن این که: حدیث فوق از احادیث بسیار معروف و مشهور است، که از سوى غالب دانشمندان و علماى اسلام پذیرفته شده، و این فضیلتى است بزرگ و بى نظیر براى على (علیه السلام) و پیروانش.« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ [محمد : 33 ]
اى مؤمنان! از خداوند فرمانبردارى کنید و از پیامبر فرمان برید و کردارهایتان را تباه نگردانید»
بدون شک هر انسانی بر اساس فطریات درونی خود، دوست دارد که خود را به خداوند متعال نزدیک کند. و این حس در همه ی انسانها، در هر دین ومذهبی وجود دارد. وآن دسته ایی از مردم هم که با انجام معاصی واعمال ناشایست از خدای خود دور شده اند، به خاطر این بوده که اینگونه اشخاص در اثر غفلت جهل و نادانی وارد این عرصه شده اند.
فراموش نکنیم که در درجه ی اول، آنچه که برای پروردگار عالم مهم وحائز اهمیت است، خلوص ونیتی است که در اعمال و رفتار ما وجود دارد، لذا برای خشنود کردن خدای سبحان ورسیدن به قرب حضرتش، جنس عمل ومقدار عمل خیلی مهم نیست، بلکه هر اندازه که اعمال نیک ما رنگ وصبغه ی الهی داشته باشند، مسلما به همان اندازه هم ما را به سمت خداوند متعال بالا خواهند برد.
چه بسا در طول عمر خود، برای تقرب جستن به درگاه حق، اعمال نیک وخداپسندانه ایی انجام داده باشیم، ولی در اثر بی تقوایی و حسادت به دیگران و غفلت و جهل دینی، آن اعمال را ضایع وتباه کرده باشیم. که در این صورت نه تنها به قرب الهی نرسیده ایم، بلکه بین خود وخدای خود، فاصله هم ایجاد کرده ایم.
ادامه مطلب را ببینید