زن
و شوهری که با هم ازدواج میکنند، به سه روش میتوانند با همدیگر رفتار
کنند.
یک روش ترس است؛ به این صورت که نُطُق همدیگر را بکشند.
زن
و شوهری که با هم ازدواج میکنند، به سه روش میتوانند با همدیگر رفتار
کنند.
یک روش ترس است؛ به این صورت که نُطُق همدیگر را بکشند.
صدای قدم های ماهِ خوبی ها، دل ِ خاکیام را آگاه ساخته است
که لحظهی وداع نزدیک است.
لحظهی وداع با ماه مهدی، با شعبان، و من در آخرین ثانیه این ماه
به مناجات شعبانیه نشستهام "و اسمَع دُعائی اِذا دَعَوتُک
پس از آن "و اسمَع نِدائی اِذا دَعَوتُک من. "ذلک العشقِ" من، "لاریب فیه"،
ای خدای عاشقیام . من در آغوش مُهر دلدادگیام.
و باران روزهداریام "انتَ ربُّ العظیم
صبح دلدادگیام را با آهنگ دل نواز "الّلهم اِنی اَسئَلُک مِن بَهائِک
مأمن من تو هستی ای خدای دیدگانم و من، زیر چتر پروردگاریت،
از باران غم، که در این زندان، بر سر و رویم میبارد ایمن شوم .
من، روزه دار عاشقیام.
تشنهی دیدار توأم. نگاهم کن تا سیراب شوم.
نگاهم را پذیرا باش که هر چه سفیر تو، قرآن را مینگرم سیر نمی شوم.
عطر آش نذری همسایه و صدای ربّنای استاد، تمنای دلم را آشکارتر
ساخته است تا من عاشقانهتر به ختم شمیم عاشقیام بپردازم
و آل عمراندلم را در عدد سی فریاد کنم.
"ربّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ اِذ هَدَیتَنا و هَب لَنا مِن لَدُنکَ رَحمَة اِنَّکَ انتَ الوهّاب
ای خدای آسمانیِ دلِ خاکی ام"رُدَّ کُلَّ غَریب
منی که دَم عاشقیات، گِل وجودم را بیدار ساخت،
با نسیم نوازشتدوباره بیدارم ساز؛
ای کسی که "عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیر"ی .
بار الها، ببخشا که من ِ خاکی، آلودهی دنیا گشتهام.
ای خدای شَهر ِ رمضان که "اَنزَلتَ فیه" کتاب جاویدان را،
"اِغفرلی تِلکَ الُذنوب العِظام" راکه کسی جز معبود دلم نمیبخشاید "یا علّام" .
فرشتگان بارگاهت در این قدر آسمانی، زمین را به قدر آوردهاند
تا قدر دلتنگیام را به مهدیات بگویند و مهدی بداند که من، من ِ منتظِر،
از انتظار خسته نمیشوم تا بیاید ... العَجَل العَجَل العَجَلَ
و من ضجّه میزنم "یا مُفیَّ العَهد
من ِ بارانی با آمدنش عافیت مییابم، بگو بیاید."اِنّا اَنزَلناه ُ فی لَیلَة القدر"
قرآن در حضور ستارگان آسمانی میدرخشد و من، دلم برای حضور مهدی میتپد.
"و ما اَدراک ما لَیلَةُ القدر" و کسی انتظارم را درک نمیکند
"لَیلَةُ القدرِ خیرٌ مِن اَلفِ شَهر" هزار ماه کم است بگو هزار سال
"تَنَزَّلُ الملئِکةُ و الرّوح"، تا درد انتظارِ مرا، به سویت آورند؟
من منتظرم! بگو بیاید.
"سلامٌ هیَ حتّی مَطلَع الفَجر" تا وقتی تو بیایی همه شب،
شب ِ قدر من است و من تا صبح میگریم، تا صبح ناله می کنم، تا صبح
می خوانم سرود ِ زندگی بخش را: "اللّهم کُن لِوَلیّک َالحجَّةِ ابنِ الحَسَن".
روزهدار، سالگرد عاشقیت، سالگرد روزهداریت مبارک باد!!!
آیا کسی که دین ندارد، اخلاق هم ندارد ؟
پیوند اخلاق و دین، پیوندی مستحکم است. اخلاق، سبب گام نهادن در راه دین داری می شود، چرا که انسان با اخلاق، ناسپاسی نکرده و از کسی که در حق او لطفی نموده تشکر می کند و با این روحیه نمی تواند در مقابل کسی که تمام وجوداش از اوست و زندگی اش پر از نعمت های اوست، بی تفاوت بماند. و به پرستش او روی می آورد. همچنان که دین پایه های اخلاق را مستحکم کرده و آن را رشد داده، و ضمانت بقایش را تضمین می کند.
با این حال، عده ای سعی می کنند قلمرو دین و اخلاق را از یکدیگر جدا کنند. چرا که از دین روی تافته اند، اما برای زندگی روزمره دنیایی خود، محتاج رعایت حداقل های اخلاقی هستند.
چون قطعا با مکانیزم های حقوقی و جزائی، نمی توان تمام آنچه در جامعه نیاز است، را تامین کنیم. در بعضی عرصه ها، مجالی برای مکانیزم های حقوقی و جزائی نیست. (مثل حسن معاشرت و رفتار محترمانه و مودبانه، نسبت به عموم شهروندان.) و در بعضی عرصه ها که مکانیزم های حقوقی و جزائی وجود دارند، به دلیل نقص ها و ناتوانی هایشان از اخلاق کمک می گیرند. مثل آنکه اگر اکثریت جامعه دزدی را زشت ندانند، قطعا قانون نمی تواند از حریم شخصی اموال افراد صیانت کند و ...
به همین دلیل شاهدیم که جامعه بی ایمان نیز، حداقل هایی از اخلاق را لازم می شمرد و سعی در حفظ آن دارد. هر چند در این راه معضلات خاص خود را دارد. مثل آنکه دایره قوانین حقوقی و جزائی این گونه جوامع، تا حداکثر ممکن گسترده می شود. در حالی که در جوامع انسانی، نباید قوه قهریه عامل تعیین کننده حداکثری باشد. بلکه باید جامعه به گونه ای رشد بیابد که اکثر امور آن، با اراده و اختیار انسانی افراد و حسن انتخابشان به سامان برسد.
همچنان که در این جوامع، ناکارآمدی سیستم های قضائی، با پوشش کاملی از جانب سیستم های اخلاقی درمان نمی شوند. و اخلاق در این جوامع، هرگز نمی تواند به میزان رشد و بالندگی اش در جوامع دینی برسد. و بدون دین، حقیقتا نمی توان انگیزه هایی استوار برای حفظ اخلاق بنا نهاد.
البته این تلقی به وجود آمده است که در کشورهای غربی، اخلاقی بهتر از اخلاق در جوامع ما وجود دارد. در حالی که این مساله جای تامل بیشتری دارد.
مسائلی نظیر رانندگی بهتر و مراعات قوانین، اصولا با مکانیزم های پیشرفته نظارتی به وجود آمده اند و نمی توان آن را در حیطه اخلاق به شمار آورد. و برای فهم دقیق تر اخلاق در جوامع غربی، می توانیم به مسائلی نظیر نوع روابط خانوادگی آنها، میزان حمایت و مساعدت آنها به یکدیگر و ... نگاه کنیم که در این عرصه ها بدون جبر قانونی، هرگز نظیر آنچه در جوامع ما وجود دارد، در آنجا دیده نمی شود.
در محضر استاد مجتهدی تهرانی
روز طبیعت در شب شهادت؛
حریم حرم عشق را یادمان نرود!
خبرگزاری حوزه/ مردمان مسلمان ایران زمین هماره میراث دار یاد و خاطره ائمه اطهار و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) بوده اند و عشق و دلدادگی شان به آن ذوات مقدس و ستاره های فروزان آسمان زبانزد خاص وعام بوده است.
امسال ایام نوروز با روزهای داغدار و جانگداز فاطمیه توأمان همزمان گشته بود.
مطلبی که از دیر باز ذهن بشر را به خود مشغول داشته این است که آیا غیر از کره زمین در کرات و آسمانهای دیگر نیز موجودات زندهای یافت میشوند، البته با توجه به وسعت و عظمت جهان آفرینش که همه دانشمندان در برابر آن کاملا شگفت زده هستند، با همه تحقیقات انجام شده از بزرگی و وسعت و تعداد کهکشانها و ستارگان و کرات، هنوز اطلاعات دقیقی در دست ندارند.
برای مثال در کهکشان ما که یکی از میلیونها کهکشان شناخته شده است، بیش از 150000 میلیون ستاره ثابت شمرده شده که میان آنها تعداد قابل توجهی ستاره شبیه خورشید ما وجود دارد. بنابراین با توجه به عظمت عالم آفرینش، بعید است که حیات و زیست، مخصوص کره ما باشد و کرات دیگر از موجودات زنده، بی بهره باشند.
کما اینکه خداوند متعال در قرآن مجید با بیانی روشن به موجودات زنده در آسمانها تصریح میکند و در توصیف قدرت خدا در آیه 29 سوره شوری میفرماید: "و از آیات او است آفرینش آسمانها و زمین و آن چه از جنبندگان در آنها گسترش داده است".
همچنین در آیه93 سوره مریم با صراحت میفرماید: "تمام کسانی که در آسمانها و زمینها میباشند، بنده او هستند".
بعد از این مطلب، در آیه 94 همین سوره فرموده است: "خداوند همه آنها را شمارش کرده و به دقت شمرده است".
پس در نتیجه کاملاً منطقی و طبیعی است که فرد موحد و خداشناس که آفرینش تمام جهان را از روی حکمت خداوندی دانسته و بر این اساس حیات و زیست را تنها مخصوص کره زمین نداند؛ چون کاملاً بعید به نظر میرسد که در میلیاردها ستاره هیچ کدام جز کره زمین مسکونی نباشد و همه حکم بیابانهای خشک و خالی و خاموش را داشته باشند و موجود زندهای، مطلقاً در هیچ یک دیده نشود.
ولیکن برخی کیهان شناسان، احتمال وجود حیات در دیگر سیارات منظومه شمسی را بسیار ضعیف میدانند، چون اعتقاد دارند عطارد و زهره بسیار سوزان و خفه کننده و مریخ سرد و مشتری و زحل در "امونیک" و "متان" غوطهورند، ولیکن احتمال دارد این نوع داوریها درباره کرات منظومه شمسی نیز چندان منطقی نباشد، چون ممکن است اگر خود را در یکی از این سیارات قرار دهیم، درباره زمین میگوییم: زمین از گاز کشنده، اکسیژن احاطه شده است و نمیتوانیم بفهمیم که چگونه ساختمان بدن انسان با اکسیژن سازگاری دارد.
کاملاً مشخص است که علم تجربی نمیتواند در مورد وجود موجودات زنده در آسمانها و کرات دیگر نظر قطعی و یقینی اظهار نماید، هرچند که ممکن است در آینده نتایج بهتری بدست آید چون که دانشهای بشری در حال پیشرفت و تغییر و تکامل دائمی است.
ولیکن از متون دینی و آموزههای وحیانی از جمله آیات قرآن میتوان استنباط کرد که موجودات دیگر در آسمانها و چه بسا در کرات دیگر وجود دارند، امّا این که همانند انسانها باشند و یا حتی موجودات دارای شعور باشند و خلاصه اینکه نوع و کیفیت آنها برای ما معلوم نیست، هرچند که وجود آنها از نظر آموزههای وحیانی قطعی است کما اینکه پژوهشهای تجربی و علمی نمیتواند وجود آن را نفی کند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درآخرین حج خود در منطقه ای به نام جحفه، پسرعموی خویش علی ابن ابی طالب (علیه السلام) را به دستور قرآن، پس از خود بر مسلمین ولایت داد، ولی بعد از وفات پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) عدهای از اصحاب ایشان در محلی بنام سقیفه بنی ساعد جمع شده و برای جانشینی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به بحث نشستند، این درحالی بود که علی ابن ابی طالب (علیه السلام) و عدهای از اصحاب در میان غم و اندوه وصف ناشدنی در منزل عایشه گرد آمده بودند و تدارک خاک سپاری آن حضرت را میدادند.
طی سقیفه بنی ساعد ابوبکر به عنوان خلیفه انتخاب گردید و علی ابن ابی طالب (علیه السلام) نیز با آن که میدانست حقش پایمال شده ولی به خاطر مصالح اسلام سکوت کرد و با ابوبکر بیعت نمود، ولی عدهای از یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) که خلافت ابوبکر را قبول نداشتند، علی ابن ابی طالب (علیه السلام) را خلیفه اول و امام برحق میدانستند این عده را شیعه مینامند.
شیعه در لغت به معنای پیرو است. به نقل از بزرگان شیعه و سنی برای اولین بار لفظ شیعه برای پیراوان حضرت علی (علیه السلام) توسط خود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) صورت گرفته است. خوارزمی که از مشهورترین مفسرین اهل است در فصل نهم کتاب "مناقب" خود به سند جابر بن عبدالله مینویسند: در خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودیم که علی (علیه السلام) رو به ما آمد. حضرت فرمود: «قَدْ اَتَاکُمْ اَخِی – رو به شما آمد برادر من». آنگاه دست علی (علیه السلام) را گرفت و رو به کعبه نمود و فرمود: قسم به کسی که جانم در دست اوست، این (علی علیه السلام) و شیعان او در روز قیامت رستگارانند. [1]
اسلام در ایران
سابقه دین اسلام در سرزمین ایران به عصر حیات پیامبر اکرم (صلی علیه و آله وسلم) و نامه آن حضرت به «خسرو پرویز» شاه ایران بر میگردد؛ و ورود رسمی این دین به این سرزمین، در سال 16 هجری و در زمان حکومت «عمر بن خطاب» خلیفه دوم میباشد که ایران در آن زمان به دست ایشان فتح شده است.
تشیع در ایران
اما سؤال اساسی این است که به رغم ورود اسلام به ایران در دوره خلفا و همچنین به رغم آنکه ایرانیان قرون اولیه، اکثراً از اهل سنت بودند، چگونه شد که هم اینک شاهد اکثریت ایرانیان شیعی هستیم؟