مردی نزد حکیمی رفت و پیش او از تنگدستیاش شکایت کرد.
حکیم از او پرسید: آیا دوست داشتی که نابینا بودی اما در عوض ده هزار درهم داشتی؟
مرد پاسخ داد: نه
آیا دوست داشتی گنگ و لال بودی اما در عوض ده هزار درهم داشتی؟
مرد پاسخ داد: نه
آیا دوست داشتی دو دست و پا نداشتی اما به جای آن ده هزار درهم داشتی؟
مرد پاسخ داد: نه
آیا خوب بود اگر دیوانه بودی و در عوض ده هزار درهم داشتی؟
مرد پاسخ داد: نه
حکیم گفت: آیا باز هم از مولا و پروردگارت شکایت میکنی در حالی که در عین فقر چهل هزار درهم داری؟
مرد پریشان خاطر دگرگون شد و خداوند را به جهت نعمتهایی که به او داده است شکر گفت.