نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۳۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آیات و روایات» ثبت شده است

سریع الاجابه ترین دعاها

  استجابت دعا، مانند هر پدیده‌ی دیگری، قوانین آداب و شروطی دارد که با وجود آن آداب و شرایط است که دعا به اجابت می‌رسد و اگر آن شرایط موجود نباشد، یا مانعی در استجابت آن باشد که ما به آن علم نداریم، اگر چه سریع الاجابة ترین دعا هم باشد، باز ممکن است مورد اجابت واقع نشود.[1]

دعـــــا

به هر حال چون ذکر متن دعاها در این خلاصه مقدور نیست، فقط به ذکر اسامی چند مورد که دارای اهمیت خاص هستند اشاره می‌شود:

1, دعای توسل:

محمد ابن‌بابویه دعای توسل را از ائمه (علیه السلام) نقل کرده و گفته است که این دعا را در هیچ امری نخواندم، مگر آن که اثر اجابت آن را به زودی یافتم دعای توسل از دعاهای مشهور است که در شب‌های چهارشنبه خوانده می‌شود. در این دعا با توسل به چهارده معصوم (علیه السلام) و واسطه قرار دادن آن‌ها به درگاه الاهی پس از اتمام دعا، حاجت خود را از خدا در خواست می‌کنیم. جملات صدر و ذیل آن چنین است: ”اللهم انی اسئلک و اتوجه الیک بنبیک نبی الرحمة…”‌؛ خدایا من از تو می‌خواهم و روی می‌آورم به سوی تو، به پیامبرت، پیامبر رحمت… ”یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله”‌؛ ای آبرومند نزد خدا، شفاعت کن برای ما نزد خدا.[2]
اسم اعظم خدای تعالی آن است که افتتاح او ”‌الله”‌‌ و اختتام او ”‌هو”‌‌ است، هر که اسم اعظم خدای تعالی را روزی یازده بار ورد خود قرار دهد، هرآینه هر امر مهمّ جزئی و کلّی برای او آسان شود و آن اسم اعظم پنج آیه از پنج سوره مبارکه بقره، آل عمران، نساء، طه و تغابن است، با این ویژگی که حروف آن نقطه ندارد و تغییری در اعراب آن‌ها صورت نمی‌گیرد

2, دعای فرج:

کفعمی در کتاب بلد الامین دعایی از حضرت علی (علیه السلام) نقل کرده که اگر شخص گرفتار، ترسیده، نگران و غم دیده، آن را بخواند، حق تعالی گشایش در کار او ایجاد می‌نماید، که ابتدا و انتهای این دعا چنین است:

”یا عماد من لا عماد له…”‌؛ ای پشتیبان کسی که پشتیبان ندارد… ”و افعل بی ما انت اهله”‌؛ با من چنان کن که تو اهل آنی[3]. و آن گاه پس از دعاء حاجت خود را بطلبد.

3, دعای اسم اعظم:

سید علیخان شیرازی در کتاب کلم طیب می‌نویسد: اسم اعظم خدای تعالی آن است که افتتاح او ”الله”‌ و اختتام او ”هو”‌ است، هر که اسم اعظم خدای تعالی را روزی یازده بار ورد خود قرار دهد، هرآینه هر امر مهمّ جزئی و کلّی برای او آسان شود و آن اسم اعظم پنج آیه از پنج سوره مبارکه بقره، آل عمران، نساء، طه و تغابن است، با این ویژگی که حروف آن نقطه ندارد و تغییری در اعراب آن‌ها صورت نمی‌گیرد:

الف. ”الله لا إله إلا هو الحی القیوم … ”‌ تا آخر آیة‌الکرسی.

ب.”الله لا اله الا هو …نزل علیک الکتاب …”‌.

ج. ”الله لا إله ان هو لیجمعنکم …”‌.

د.”الله لا إله ان هو له الاسماء …”‌.

ه.”الله لا إله الا هو و علی إلله…”‌. [4]
دعایی دیگر از امام جعفر صادق (علیه السلام) که هر کس یا رب یا الله بگوید به گونه‌ای که تا نفس او قطع شود، گفته می‌شود لبیک حاجت تو چیست؟

4, دعای مقاتل بن سلیمان از امام سجاد (علیه السلام):

امام سجاد (علیه السلام) به مقاتل بن سلیمان، دعایی را تعلیم داده، که مقاتل می‌گوید: هر کس این دعا را صد بار بخواند، دعایش مستجاب خواهد شد. ابتدا و انتهای این دعا چنین است:”الهی کیف ادعوک و انا…”‌؛ خدایا چطور بخوانم تو را و حال من منم… . ”‌تفرج عنی فرجا عاجلا غیر اجل نفسک و رحمتک یا ارحم الراحمین”‌ گشایش فوری بدون مدت دار، به من عطا کن به فضل و رحمت خودت، ای مهربان‌ترین مهربانان.[5]

5, دعای سریع الاجابة:

کفعمی در بلدالامین دعایی از امام موسی کاظم (علیه السلام) نقل کرده و فرموده: عظیم‌الشأن و سریع الاجابة است که جملات صدر و ذیل آن چنین است: ”اللهم انی اطعتک فی احبّ ا***اء الیک و هو التوحید”‌؛ خدایا من تو را اطاعت کردم در آن چه بیشتر دوست داری و آن یگانه دانستن تو است. ”و ارزقنی من حیث احتسب و من حیث لا احتسبه، انک ترزق من تشاء بغیر حساب”‌؛ روزی‌ام ده، از آن جا که گمان می‌برم و از آن جا که گمان نمی‌برم؛ زیرا تو هر که را بخواهی بی حساب روزی می‌دهی؛ پس از اتمام دعا حاجت خود را بطلب.[6]

6, دعایی از امام صادق (علیه السلام) وارد شده که فرمود: هر کسی ده بار یا الله بگوید، به او گفته می‌شود، لبیک، حاجت تو چیست؟.[7]

7, دعایی دیگر از امام جعفر صادق (علیه السلام) که هر کس یا رب یا الله بگوید به گونه‌ای که تا نفس او قطع شود، گفته می‌شود لبیک حاجت تو چیست؟.[8]

همه این دعاها را مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب مفاتیح‌الجنان، فصل پنجم آورده است.

لازم به تذکر است که برای حاجت‌های خاص، دعاهای خاصی وارد شده است که برای کسب اطلاع از آن‌ها می‌توانید به کتاب مفاتیح‌الجنان مراجعه کنید.

 

پی نوشت ها :

[1] برای آگاهی بیشتر در باره ی دعا آداب و شرایط آن رجوع کنید به نمایه‌های:

الف. شرایط حتمی استجابت دعا، سؤال شماره 197 سایت اسلام کوئست.

ب. نحوه و چگونگی تشخیص مصلحت در دعا، سؤال شماره 721 سایت اسلام کوئست.

[2] مفاتیح‌الجنان، دعای توسل، ص 225,

[3] همان؛ دعای فرج.

[4] همان، آیات اسم اعظم، ص 224,

[5] همان، دعای مقاتل بن سلیمان، ص 236,

[6] مفاتیح‌الجنان، دعای سریع الاجابة، ص 237 و 754,

[7] اصول کافی، کتاب الدعاء، باب: هر کس ده بار یا الله بگوید.

[8] همان، باب هر کس یا الله یا رب بگوید تا نفس بند آید.

پاسخ به چهار پرسش مهم در باب مهدویت



در این مطلب به چهار پرسش پیرامون بحث مهدویت به صورت اجمالی پاسخ داده شده است. موضوع پرسش ها عبارتند از:

پیشرفت صنعت و تکنولوژى در پرتو دولت مهدوى، سن حضرت در زمان ظهور، مکان دقیق ظهور و نحوه پیوستن اصحاب حضرت مهدی (عج) به ایشان، قرقسیا و رابطه‌ی آن با ظهور.

پیشرفت صنعت و تکنولوژى در پرتو دولت مهدوى (عج) چگونه خواهد بود؟

به رغم زعم باطل گروهى که تشکیل حکومت مهدوى عجل اللّه تعالى فرجه را مایه ارتجاع بشر به شیوه‌هاى زندگى بدوى معرفى مى‌کنند، عصر نورانى حکومت حضرتش دوران شکوفایى بشر در صنعت، تکنولوژى و توسعه همه جانبه است: عمران، آبادى و توسعه شهرى به‌گونه‌اى فزاینده رو به کمال مى‌رود و مساجد به عنوان نماد این توسعه وسعت فراوان مى‌یابند. در برخى روایات عصر ظهور، نمونه‌اى از این توسعه و رشد در صنایع عمران و معمارى چنین بیان گردیده است:

در بیرون از شهر کوفه مسجدى با هزار در ساخته مى‌شود و خانه‌هاى شهر به نهر کربلا وصل مى‌گردند؛ توسعه شهرها چنان خواهد بود که مردى سوار بر استر تیزرو به قصد نماز جمعه حرکت مى‌کند؛ امّا بر اثر فاصله فراوان مکان و فراخى شهر به آن نمى‌رسد.

عن أبی عبد اللّه علیه السّلام: إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ یُبْنَى لَهُ فِی ظَهْرِ الْکُوفَةِ مَسْجِدٌ لَهُ أَلْفُ بَابٍ؛ وَ تَتَّصِلُ بُیُوتُ الْکُوفَةِ بِنَهَرِ کَرْبَلَاءَ؛ حَتَّى یَخْرُجَ الرَّجُلُ یَوْمَ الْجُمُعَةِ عَلَى بَغْلَةٍ سَفْوَاءَ یُرِیدُ الْجُمُعَةَ فَلَا یُدْرِکُهَا. (1)

در پیشرفت‌هاى صنعتى و تکنولوژیکى نیز تحوّلى شگرف رخ خواهد داد، به‌گونه‌اى که بین آن حضرت و یارانش پیکى نخواهد بود: او سخن مى‌گوید و آنان در هر کجا که باشند وى را مى‌بینند و صدایش را مى‌شنوند:

عن أبی عبد اللّه علیه السّلام: إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ مَدَّ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ ) لِشِیعَتِنَا فِی أَسْمَاعِهِمْ وَ أَبْصَارِهِمْ؛ حَتَّى لَا یَکُونَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقَائِمِ بَرِیدٌ یُکَلِّمُهُمُ فَیَسْمَعُونَ وَ یَنْظُرُونَ إِلَیْهِ وَ هُوَ فِی مَکَانِهِ. (2)

گرچه مى‌تواند مراد از این حدیث شریف عنایت ویژه‌اى در حق پیروان آن حضرت باشد، به‌گونه‌اى که چشم و گوششان قدرتى دو چندان یابد؛ امّا اگر منظور این حدیث امرى کرامت و خارق عادت نباشد، قطعا بیانگر پیشرفت‌هاى صنعتى عصر ظهور است، همان‌طور که بخشى از آن اکنون نیز در سایه ماهواره‌ها، وسایل ارتباط جمعى و شبکه جهانى اینترنت عملى شده است که مى‌تواند از آثار و علایم ظهور آن حضرت باشد و بخش کامل‌تر آن در زمان ظهور و حکمت آن حضرت محقق گردد.

امام على علیه‌السّلام مى‌فرماید: سفیانى، در شام بر دشمنان پیروز مى‌شود. بعد از آن، بین او و دشمنان دیگرى در «قرقسیا»، جنگى روى مى‌دهد که پرندگان آسمان و درندگان زمین، از باقی مانده‌هاى کشته‌ها، سیر مى‌شوند

امام زمان (عج) به هنگام ظهور در چه سنّى خواهد بود؟

همان‌گونه که قبلا گفته شد، آن حضرت در نیمه‌ى شعبان دویست و پنجاه و پنج ه ‍ ق به دنیا آمدند (3) و بعد از شهادت امام حسن عسکرى علیه السّلام ابتدا، غیبت صغرا و سپس غیبت کبرا آغاز شد و جز خداوند متعال، هیچ کس از مدّت غیبت امام مهدى‌(عج) و زمان ظهورش، آگاه نیست. پس براى دانستن سنّ واقعى آن حضرت در زمان ظهور، باید منتظر ظهور ایشان باشیم، لکن احادیثى وجود دارد که به هنگام بیان کیفیّت و نشانه‌هاى ظهور امام مهدى (عج) به این مطلب اشاره کرده‌اند که آن حضرت به هنگام ظهور، چهل ساله یا حتّى کم‌تر از آن به نظر خواهند رسید.

امام حسن مجتبى علیه السّلام مى‌فرماید:

ظهور

... خداوند، عمر او (قائم علیه السّلام) را به هنگام غیبت، طولانى مى‌کند. سپس به قدرت خداوند، به شکل جوانى که کم‌تر از چهل سال دارد، ظهور مى‌کند... . (4)

اباصلت هروى از امام رضا علیه السّلام نقل مى‌کند که آن حضرت فرمود: نشانه‌ى قائم ما، این است که در سنّ یک پیرمرد و به صورت یک جوان است، به گونه‌اى که هرکس آن حضرت را ببیند، او را چهل ساله یا کم‌تر مى‌پندارد و تا هنگام مرگ، اثر پیرى در او ظاهر نمى‌شود.  (5)

طبق این احادیث، امام مهدى (عج) به هنگام ظهور، از نظر ظاهرى، جوان به نظر مى‌رسند، به گونه‌اى که بینندگان گمان مى‌کنند آن حضرت، چهل یا کم‌تر از چهل سال دارد.

 

امام زمان (عج) در کدام نقطه از جهان ظهور مى‌کنند؟

طبق روایات متواتر شیعه و سنى، قیام شکوه‌مند آن مصلح جهانى از سرزمین مکّه و از مسجد الحرام، کنار کعبه‌ى معظمه، آغاز خواهد شد و تعداد سیصد و سیزده تن از اصحاب او که فرماندهان لشکرى و کشورى آن حضرت هستند، در میان رکن و مقام، با آن حضرت بیعت مى‌کنند. آن‌گاه، تعداد ده هزار نفر تکمیل مى‌شود و وجود مقدّس حضرت بقیة اللّه (عج) با سپاه ده هزار نفرى، از مکّه حرکت مى‌کنند و به اصلاح جهان مى‌پردازند. (6)

مفضّل از حضرت صادق علیه السّلام مى‌پرسد: «اى آقاى من! حضرت مهدى (عج) از کجا و چه‌گونه ظهور مى‌کند؟» . حضرت فرمودند: «اى مفضل! او به تنهایى ظهور مى‌کند و به تنهایى کنار کعبه مى‌آید و به تنهایى شب را در آن جا مى‌گذراند.» . (7)

اباصلت هروى از امام رضا علیه السّلام نقل مى‌کند که آن حضرت فرمود: نشانه‌ى قائم ما، این است که در سنّ یک پیرمرد و به صورت یک جوان است، به گونه‌اى که هرکس آن حضرت را ببیند، او را چهل ساله یا کم‌تر مى‌پندارد و تا هنگام مرگ، اثر پیرى در او ظاهر نمى‌شود

در روایت دیگرى مى‌فرماید:

چون مهدى به درآید، به مسجد الحرام رود. رو به کعبه و پشت به مقام ابراهیم بایستد. دو رکعت نماز گزارد. آن‌گاه فریاد برآورد:

اى مردمان! منم یادگار امام و یادگار نوح و یادگار ابراهیم و یادگار اسماعیل. منم یادگار موسى و عیسى و محمد... منم صاحب قرآن و زنده‌کننده‌ى سنّت... . (8)

 

مسئله‌ى قرقسیا و رابطه‌ى آن با ظهور امام مهدى (عج) چیست؟

«قرقسیا» که در برخى نسخه‌ها «قریه‌ى سبا» ، ضبط شده است، نام شهرى است که در سوریه واقع شده و اکنون در نزدیکى مرز عراق و سوریه است. (9) برخى نیز آن‌را معرّب «گرگ سیاه» دانسته‌اند.

در علائم ظهور مربوط به خروج سفیانى گفته شده است، او، به محلّى به این نام وارد مى‌شود و رخدادى بزرگ براى او در آن‌جا اتّفاق مى‌افتد. (10)

امام على علیه‌السّلام مى‌فرماید: «سفیانى، در شام بر دشمنان پیروز مى‌شود. بعد از آن، بین او و دشمنان دیگرى در «قرقسیا»، جنگى روى مى‌دهد که پرندگان آسمان و درندگان زمین، از باقی مانده‌هاى کشته‌ها، سیر مى‌شوند.» (11) هم‌چنین «قرقسیا» را محلّى در کنار نهر فرات دانسته‌اند. (12)

بنابراین، به نظر مى‌رسد نام «قرقسیا» تنها اسم محلّى است که برخى از علائم ظهور در آن اتّفاق مى‌افتد و در کتاب‌ها، بیش از این اشاره نشده است.

 -------------------------------

پی نوشت:

1) . بحار الانوار، ج97، ص 385

2) . الکافى، ج 8 . ص 240.

3) . بحار الأنوار، ج 51، ص 4.

4) . همان، ج 52، ص 279.

5) . همان، ص 285.

6) . محمد خاتمى شیرازى، جهان بعد از ظهور یا فروغ بى‌نهایت، ص 94.

7) . بحار الأنوار، ج 53، ص 7.

8) . همان، ص 9.

9) . سید محمد کاظم قزوینى، امام مهدى از ولادت تا ظهور، ص454

10) . همان، ص 251.

11) . حسین کریم شاهى بیدگلى، فرهنگ موعود، ص 188

12) . بحار الأنوار، ج 13. مهدى موعود، ترجمه‌ى على دوانى، ص983.



منبع:

امام مهدی موجود موعود. آیت الله جوادی آملی

امام مهدی (عج). رسول رضوی

منزلت و مقام امام در کلام امام هشتم (ع)

 

توصیف مقام و منزلت امام و بیان تصویر فضائل بیکران او، از دسترس عقول انسان ها و گمان اندیشه های سر گردان بشری به دور است.

در این رهگذر می بایست از منظر امامی معصوم که خود از منبع نبوت سیراب شده و در اوج کمال و تعالی است، به آن نگریست تا از آن جایگاه پر فروغ و نورانی، درکی حاصل شود.

 

معنای اقامه نماز چیست؟

نماز صبح

به نظر می‏رسد با توجه به ریشه لغوی اقامه، که از قیام ـ در مقابل قعود است ـ اقامه نماز را به معنای برپایی آن بگیریم در مقابل آن زمین ماندن و زمین‌گیر شدن و بی‏اعتنایی به آن است و این معنا دارای مصادیقی است:

الف ـ گزاردن درستِ نماز با حدود و شرایط آن؛

ب ـ به جای آوردن نماز به نحو کامل و احسن؛

ج ـ تداوم در برپایی نماز؛

د ـ تلاش برای مطرح کردن و گسترش نماز در جامعه.

 

راغب در مفردات گوید: «و لم یأمر تعالی بالصّلوة حیثما امر و لا مدح به حینما مدح الاّ بلفظ الاقامة تنبیها انّ المقصود منها توفیة شرائطها لا الاتیان بهیئاتها...؛1 در تمام مواردی که خداوند به نماز امر یا مدح به آن کرده است واژه اقامه نماز آمده است تا به این معنا توجه داده شود که مقصود از نماز، گزاردن نماز واجد شرایط است نه تنها به جای آوردن هیأت نماز(بدون روح).»

 

در قرآن کریم، اقامه نماز با ویژگی‏های ذیل مطلوب است:

 

شرح ماجرای ازدواج علی(ع) و فاطمه(س) از زبان امام رضا(ع)

حضرت رضا(ع) فرمود: پدرم از پدرش جعفر بن محمّد و آن حضرت از پدر خود از جدّ بزرگوار خویش(ع) نقل فرمود که:

حضرت على(ع) فرمود: تصمیم به ازدواج گرفتم، ولى جرأت نمى‌کردم، این‌ مطلب را به حضرت رسول(ص) عرض کنم و مدتى این موضوع شب و روز در فکرم بود تا اینکه روزى بر حضرت رسول(ص) وارد شدم و آن حضرت‌ فرمودند: اى علی!

عرض کردم: بفرمایید اى رسول خدا!

فرمود: آیا میل و رغبتى به ازدواج دارى؟

عرض کردم: رسول خدا خود داناتر است -و گمان بردم ‌حضرت یکى از زنان قریش را به عقد من درآورند- و من از اینکه فرصت ازدواج‌ با فاطمه را از دست دهم، نگران بودم و متوجّه نشدم که چه شد که حضرت مرا صدا زدند و در خانه ام‌سلمه به خدمتشان رسیدم.

وقتى به من نگاه کردند، چهره‌شان درخشید، تبسّمى فرموده به گونه‌اى که سفیدى دندان‌هایشان را که ‌مى‌درخشید دیدم، حضرت به من فرمودند: اى على! مژده! چرا که خداوند مسأله ازدواج تو را که فکر مرا مشغول کرده بود، خود به عهده گرفت.

گفتم: قضیه چیست یا رسول اللّٰه!؟

حضرت فرمودند: جبرئیل با سنبل و قرنفل بهشتى‌ نزد من آمد و آن‌ها را به من داد، من آن دو را گرفتم و بوییدم و گفتم: اى جبرئیل! این سنبل و قرنفل را به چه مناسبت آورده‌اى؟

او گفت: خداوند تبارک و تعالى‌ ملائکه ساکن بهشت و نیز سایر ساکنین آن را امر فرموده که تمام بهشت‌ها را با تمام درخت‌ها و رودخانه‌ها و میوه‌ها و قصرهایش آذین بندند و به بادهاى‌ بهشتى دستور داده تا با بوى انواع عطر بوزند و حورالعین را به خواندن‌ سوره‌هاى «طه»، «طس»، «شورى» و سوره‌هایى که با «طسم» شروع‌ مى‌شود امر فرمود و به یک منادى دستور داد که چنین جار بزند:

اى ملائکه من و اى ساکنین بهشت من! شاهد باشید که فاطمه دختر محمّد را به عقد على بن ابى‌طالب در آوردم و به این کار راضى و خشنودم، این دو از یک دیگرند.

سپس ‌خداوند تبارک و تعالى به ملکى از ملائکه بهشت به نام راحیل - که در بلاغت‌ هیچ یک از ملائکه به پاى او نمى‌رسند- امر فرمود که خطبه بخواند، او نیز خطبه‌اى خواند که اهل آسمان و زمین چنین خطبه‌اى نیاورده بودند،

سپس به ‌یک منادى دستور داد تا چنین جار بزند:

اى ملائکه من و اى ساکنین بهشت من! به على بن ابى‌طالب حبیب محمّد و فاطمه دختر محمّد تبریک بگویید، چه‌ اینکه من براى آنان خیر و برکت قرار دادم.

راحیل گفت: برکت تو بر آن دو بیشتر از آنچه ما در بهشت و منزلت براى آنان مشاهده کردیم نیست؟

خداوند فرمود: اى ‌راحیل! از جمله برکت من بر آن دو این است که آنان را بر محبّت خودم، با هم‌ همراه مى‌کنم و حجّت خود بر مردم قرارشان مى‌دهم و قسم به عزّت و جلالم ‌که از آن دو، نسل و فرزندانى به وجود خواهم آورد که در زمین گنجینه‌داران و معادن حکمت خود قرارشان خواهم داد، بعد از پیامبران، آنان را حجّت بر مردم قرار مى‌دهم.

پس مژده بده اى علىّ! که من نیز، همچون خداى رحمان، دخترم فاطمه را به ازدواج تو درآوردم و آنچه را که خداوند براى او پسندید، من نیز پسندیدم.

حال دست همسر خود را بگیر که تو از من نسبت به او سزاوارترى، جبرئیل ‌به من خبر داد که بهشت و اهل آن، مشتاق شما دو نفرند و اگر خداوند تبارک ‌و تعالى نمى‌خواست از نسل شما حجّتى بر خلق برگزیند، خواسته بهشت و اهل بهشت را در مورد شما دو نفر اجابت مى‌فرمود، پس تو چه خوب برادر و چه خوب داماد و چه خوب همدمى هستى و رضایت خدا براى تو کافى است و از رضایت هر کس دیگر بهتر است.

حضرت على(ع) گفت: «رَبِّ أَوْزِعْنِی‌أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ اَلَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَ‌»؛ پروردگارا! مرا بر آن دار که شکر نعمتى که‌ به من دادى، به جاى آرم، حضرت رسول(ص) نیز آمین گفتند.

                                                             منبع: عیون اخبار الرضا(ع)

آیا قرآن توسل به غیر خدا را تجویز می کند 

توسل

پرسش

اهل سنت می گویند که در قران ایه ای نیست که اجازه دهد به غیر خداوند تمسک جوییم .
ایا ایه ای صریح در قران وجود دارد که چنین اجازه ای را بدهد ؟
اگر بله نظر اهل سنت درباره ان ایه چیست و ان را چگونه تفسیر می کنند ؟


پاسخ :

برای پاسخ به این سوال پرداختن به چند نکته لازم است :

نکته اول :
بسیاری از نکته ها و ظرایف دینی هستند که جزئیات آن در قرآن بیان نشده بلکه صرفاً بیان کلیات قرآنی می باشد و ذکر جزئیات آن به حضرت ختمی مرتبت واگذارشده است مانند جزییات عبادات از جمله نماز .

نکته دوم :
جواز توسل در قرآن بیان شده و ازجمله در این خصوص می شود به آیات متعددی متمسک شد برای نمونه جریان متوسل شدن فرزندان حضرت یعقوب به پدر برای قبول توبه فرزندان

(قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئینَ )( گفتند اى پدر ما آمرزش خواه براى ما گناهان ما را که بودیم لغزشکاران (یوسف :97)

(قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ )( گفت بزودى آمرزش خواهم براى شما از پروردگار خود همانا او است آمرزنده مهربان (یوسف :98)
(وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحیماً )( و نفرستادیم پیمبرى را مگر تا اطاعت شود به اذن خدا و اگر اینان گاهى که به خود ستم روا مى‏داشتند مى‏آمدند نزد تو و آمرزش مى‏خواستند از خدا و آمرزش مى‏خواست براى ایشان پیمبر همانا مى‏یافتند خدا را بسى توبه‏پذیرنده مهربان (نسا ء:64)
در این آیات به زیبایی جواز توسل به حضرات معصومین علیهم السلام بیان شده چرا که در آیات اول شاهد هستیم که خداوند تبارک و تعالی داستان  متوسل شدن فرزندان حضرت یعقوب را به پدر را بیان می کند وهیچ گونه در خصوص فعل ایشان منع یا توبیخی انجام نمی دهد این در حالی بود که اگر کار فرزندان یعقوب شرک و یا نا مشروع  می بود می بایست از ناحیه خداوند این حکم بیان می شد تا مردم به گناه وارد نشوند .

نکته سوم :
نکته ی دیگری که در این آیات کریمه وجود دارد این است که بعض فرق اهل سنت شبهه کرده اند که فرزندان یعقوب در زمان حیات به ایشان متوسل شده اند و این ربطی به متوسل شده به اموات ندارد
جواب این سوال هم به این صورت می باشد که اولاً با این آیات جواز توسل داده خواهد شد چرا که اگر توسل به اولیاء الهی منع شرعی داشت فرقی میان احیاو اموات نبود و هر دو می بایست از ناحیه شارع (خداوند متعال )منع می شد،‌در حالی که منعی صورت نگرفته است .
در ثانی :
(وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ )( و نپندارید آنان را که کشته شدند در راه خدا مردگان بلکه زندگانند نزد پروردگار خویش روزیمندان (آل عمران :169)
ما با آیات کلام الله مجید اثبات می کنیم   فرقی میان احیا و اموارت در توسل نیست چرا که اموات تنها از حیات مادی فارق شده اند و هم اکنون در حیات برزخی و روحی می باشند که خود بالاترین حیات ها به حساب می آید چرا که در این نوع از حیات حقایقی که برای انسان روشن می شود که برای انسانهای زنده و مادی میسر نیست در این خصوص حضرت آیه الله سبحانی کتابی به عنوان اصالت روح نوشته اند که به بهترین وجه به این موضوع پرداخته است نگارند این کتاب به قدر زیبا و روان و دلنشین به این مساله پرداخته که خواندن آن خالی از لطف نیست
ترمذی در کتابش که از صحاح سته است و نزد اهل سنت از اعتبار خاصی برخوردار است، از عثمان بن حنیف نقل می‌کند که مرد نابینایی نزد پیامبر(ص) آمد و از حضرت تقاضا کرد که از خداوند بخواهد بینایی‌اش را به او برگرداند. حضرت به او فرمودند: اگر بخواهی دعا می‌کنم، اما اگر صبر کنی برای تو بهتر است. گفت من می‌خواهم چشمان نابینایم شفا پیدا کند. حضرت فرمودند که برو وضو بگیر و داخل مسجد شو و این دعا را بخوان: اللهم انی اسئلک واتوجه الیک بنیک محمد نبی الرحمه؛ یعنی خدایا، از تو درخواست می‌کنم و به وسیله نبیت، به تو تقرب می‌جویم.» در ادامه دعا آمده است: یامحمد، انی توجهت بک الی ربی فی حاجتی  هذه لتقضی لی اللهم فشفعه فیّ. یعنی «خدایا من که محمد را واسطه قرار داده‌ام برای شفای چشمم، شفاعت او را در حق من بپذیر.»[ سنن الترمذی، ج ۵، ص ۲۲۹؛ الإمام احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۴، ص ۱۳۸.

نکته آخر :
در  این خصوص آیات  دیگری هم وجود دارد که به خاطر طولانی شودن از شرح و توضیح آن خوداری می کنیم وصرفاً جهت تبرک به ذکر آیه بسنده می کنم
( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَه وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛)( «ای مؤمنان، تقوا پیشه کنید و به سوی خدا وسیله‌ای را بجویید و در راه او جهاد کنید. باشد که رستگار شوید.» (سوره یوسف، آیه ۹8.)
منبع: گروه رهپویان قرآن

بلاى شتابزدگى!

عجله و شتاب

عجله یکی از خصوصیات منفی انسان است که یکی از سرزنش های قرآن از انسان به خاطر این موضوع است عجله در کارها دلایل زیادی دارد که ابعاد مختلف زندگی را تحت الشعاع قرار میدهد به عنوان مثال : عشق آتشین به یک موضوع و افکار سطحى و محدود، و گاه سیطره هوى و هوس بر انسان خوشبینى بیش از حد به یک مطلب، عوامل عجله و شتابزدگى در کارها است، و از آنجا که بررسی هاى سطحى و مقدماتى غالبا براى پى بردن به حقیقت یک امر و سود و زیان آن کافى نیست ، معمولا عجله و دستپاچگى در انجام کارها، موجب ندامت و خسران و پشیمانى است .

تا آنجا که در قرآن آمده که گاهى عجله سبب مى شود، انسان به دنبال بدی ها برود به همان سرعت که به دنبال نیکی ها مى رود!

تلخکامى ها و شکست ها و مصائبى که دامان انسان را در طول تاریخ بر اثر عجله و شتابزدگى گرفته است ، بیش از آن است که قابل شمارش باشد، و خود ما در طول زندگى نمونه هاى آن را آزموده ایم ، و ثمرات تلخش را چشیده ایم!.

نمونه زنده اش را که شاهدش هستیم که چه کام هایی را به تلخی میکشاند و زندگی ها را می سوزاند؛ همین تصادفات رانندگی است که همگی شاهد آن بوده ایم و هستیم همه با عجله میروند گویی برای چشیدن مرگ سر و دست میشکنند این همه تلاش برای مردن عجیب نیست؟

یکى از علل مهم بى ایمانى عدم مطالعه کافى در امور (عجله) است قرآن کریم در این رابطه چنین میفرماید: «وَیَدْعُ الإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءهُ بِالْخَیْرِ وَکَانَ الإِنسَانُ عَجُولاً»(1) ؛ و آدمی به دعا شری را می طلبد چنان که گویی به دعا خیری را می جوید و آدمی تا بوده شتابزده بوده است.

(دعا) در اینجا معنى وسیعى دارد که هر گونه طلب و خواستن را شامل مى شود، اعم از اینکه با زبان بخواهد، و یا عملا براى بدست آوردن چیزى بپاخیزد و تلاش و کوشش کند.

تنها راه رسیدن به خیر و سعادت آنست که انسان در هر کار قدم مى گذارد با

نهایت دقت و هوشیارى و دور از هر گونه عجله و شتابزدگى تمام جوانب رابررسى کند و خود را در انتخاب راه از هر گونه پیشداورى و قضاوت هاى آمیخته با هوى و هوس بر کنار دارد، از خدا در این راه یارى بطلبد تا راه خیر و سعادت را بیابد.

در حقیقت عجول بودن انسان براى کسب منافع بیشتر و شتابزدگى او در تحصیل خیر و منفعت سبب مى شود که تمام جوانب مسائل را مورد بررسى قرار ندهد، و چه بسیار که با این عجله، نتواند خیر واقعى خود را تشخیص دهد، بلکه هوى و هوس هاى سرکش چهره حقیقت را در نظرش دگرگون سازد و به دنبال شر برود. و در این حال همانگونه که انسان ، از خدا تقاضاى نیکى مى کند، بر اثر سوء تشخیص خود، بدی ها را از او تقاضا مى کند، و همانگونه که براى نیکى تلاش مى کند، به دنبال شر و بدى مى رود، و این بلاى بزرگى است براى نوع انسان ها و مانع عجیبى است در طریق سعادت .

چه بسیارند کسانى که بر اثر شتابزدگى خود را به پرتگاه هاى خطرناک افکنده اند به گمان این که به محل امن و امان مى روند، در بیراهه ها گام گذارده اند به تصور این که به سوى منزل سعادت پیش ‍ مى روند، در زشتی ها و بدبختی ها غوطه ور شده اند به پندار اینکه در مسیر افتخار راه مى روند و این نتیجه شوم عجله و شتابزدگى است و در این هنگام پشیمانی دیگر سودی ندارد.

چنانکه در حدیثى از حضرت امام صادق (علیه السلام ) نقل شده که فرمود: راه نجات و هلاک خود را درست بشناس مبادا از خدا چیزى بطلبى که نابودى تو در آن است ، در حالى که گمان مى برى ، نجات تو در آن است ، خداوند متعال مى گوید انسان دعاى شر مى کند آنگونه که دعاى خیر مى کند چرا که انسان ، عجول است.

بنابراین تنها راه رسیدن به خیر و سعادت آنست که انسان در هر کار قدم مى گذارد با نهایت دقت و هوشیارى و دور از هر گونه عجله و شتابزدگى تمام جوانب را بررسى کند و خود را در انتخاب راه از هر گونه پیشداورى و قضاوت هاى آمیخته با هوى و هوس بر کنار دارد، از خدا در این راه یارى بطلبد تا راه خیر و سعادت را بیابد و در پرتگاه و بیراهه گام ننهد.

                                                         ادامه مطلب را ببینید

شش قطعه ی زیبا از زیبا ترین پازل دنیا

قَالَ امامُ علیٌّ علیه السلام

«لَأَنْسُبَنَّ الْإِسْلَامَ نِسْبَةً لَمْ یَنْسُبْهَا أَحَدٌ قَبْلِی الْإِسْلَامُ هُوَ التَّسْلِیمُ

وَ التَّسْلِیمُ هُوَ الْیَقِینُ وَ الْیَقِینُ هُوَ التَّصْدِیقُ وَ التَّصْدِیقُ هُوَ الْإِقْرَارُ

وَ الْإِقْرَارُ هُوَ الْأَدَاءُ وَ الْأَدَاءُ هُوَ الْعَمَلُ[1]

اینک اسلام را چنان وصف نمایم که هیچکس پیش از من آن را وصف نکرده باشد: اسلام، تسلیم و سرسپردگى است، و تسلیم، یقین است، و یقین تصدیق است و تصدیق اعتراف است و اعتراف به جاى آوردن فرامین دین است و به جاى آوردن آن فرامین، عمل کردن است.»

حضرت علی (علیه السلام) در این حدیث نورانی شش مؤلفه ی اصلی را برای اسلام معرفی می فرمایند، به طوری که  این شش شاخصه، همانند حلقه های یک زنجیر به هم متصل می باشند. اگر کسی از این مؤلفه های به هم پیوسته بر خوردار نباشد، چه بسا در زمره ی مسلمانان واقعی قرار نداشته باشد.

ضرورت پرهیز از شوخیهای ناروا

اگر چه در سیره نورانی اهل بیت علیهم السلام مزاح و شوخی جریان داشته است اما این رفتار، ضابطه مند بوده است. آنان به مسلمانان نیز سفارش می‌نمودند که در این گونه رفتارها، مواظب باشند که از دایره حق و حقیقت بیرون نروند و یا سبب آزار و اذیت دیگران نشوند.

اسلام برای مسلمانان در همه زمینه‌های اخلاقی ضوابط و مقررات خاصی را در نظر گرفته است و مسلمانان را به رعایت دقیق آن فرا می‌خواند.
اگر چه در سیره نورانی اهل بیت علیهم السلام مزاح و شوخی جریان داشته است اما این رفتار، ضابطه مند بوده است. آنان به مسلمانان نیز سفارش می‌نمودند که در این گونه رفتارها، مواظب باشند که از دایره حق و حقیقت بیرون نروند و یا سبب آزار و اذیت دیگران نشوند.
رسول خداصلی الله علیه وآله می‌فرماید: «اِنّی اَمزَحُ وَ لا اقُولُ اِلاّ حقاً؛ به درستی که من شوخی می‌کنم، اما هرگز جز حقیقت را نمی‌گویم.» 1 بدین معنا که دروغ گویی به خاطر شوخی را جایز نمی‌دانم. هم چنان که دیده می‌شود برخی به خاطر شوخ طبعی حاضر هستند دروغ یا هر سخن نادرست دیگری نیز بگویند. همچنین امام باقرعلیه السلام در این باره می‌فرماید: «اِنَّ الله عزَّ وَ جَلَّ یحِبُّ المُداعِبَ فِی الجماعَةِ بِلا رَفَثٍ؛ به درستی که خداوند بلند مرتبه و سترگ کسی را که در جمعی بدون فحش و یا سخن نادرست شوخی می‌کند دوست می‌دارد.»2
از این رو اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام برای یاد دادن و سفارش به شوخی و مزاحهای اسلامی به یاران و نزدیکان خود، توصیه‌های فراوانی در این زمینه به گونه رفتاری و گفتاری به آنان می‌نمودند. بر این مبنا، نوشته اند در بین یاران امام رضاعلیه السلام مرد شوخ طبعی بود که گاه دیگران را می‌خنداند. روزی با خود گفت بهتر است این مسئله را از امام رضاعلیه السلام بپرسد تا ببیند آیا کارش درست است، یا نه؟ خدمت امام رضاعلیه السلام رسید و از امام پرسید: «گاه پیش می‌آید که جمعی در جایی نشسته اند و با هم شوخی می‌نمایند و می‌خندند. آیا بر مردی که در میان آنان نشسته است رواست که در شوخی و خنده آنان شرکت نماید یا خیر؟‌» امام لبخندی زد و فرمود: «اشکالی ندارد به شرطی که گناه نباشد.‌» مرد دانست که منظور امام فحش و شوخیهای زشت است.
امام برای اینکه او منظورش را بهتر بفهمد داستانی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل کرد و فرمود: «پیامبرصلی الله علیه وآله نیز این گونه بود. گاه عربی بیابان نشین نزد ایشان می‌آمد و هدیه‌ای برایشان می‌آورد و وقتی هدیه را می‌داد به شوخی به پیامبرصلی الله علیه وآله می‌گفت: پولش را بده! رسول خداصلی الله علیه وآله نیز می‌خندید و از مزاح او شادمان می‌شد. و گاه که او را اندوهگین می‌دیدند می‌فرمود: کجاست آن عرب بذله گوی بیابان گرد؟ کاش اکنون نزد ما بود و شوخی می‌کرد.» 3
اما همان گونه که گفته شد دسته‌ای از روایات نیز به نکوهش مزاح پرداخته اند و مؤمنان را از مزاحهای ناپسند منع نموده اند. امام کاظم علیه السلام فرمودند: «اِیاکَ وَ المِزَاح فَاِنَّهُ یذهِبُ بِنُورِ اِیمَانِکَ؛ از مزاح دوری کن پس به درستی که آن، نورِ ایمان تو را از بین می‌برد.» 4
در این زمینه نوشته اند: در دوران امام سجادعلیه السلام مردی اهل مدینه بود که بسیار شوخی می‌کرد. به گونه‌ای که شوخیهای زیاده از حد او سبب رنجش و آزار دیگران می‌شد. و در شوخی با دیگران رعایت احترام و وقار کسی را هم نمی‌نمود و گاه سخنان بیهوده نیز می‌گفت. خود اقرار می‌کرد: «من تا کنون توانسته‌ام همگان را بخندانم اما نمی‌توانم علی بن حسین علیه السلام را به خنده آورم.» روزی تصمیم گرفت با امام سجادعلیه السلام شوخی نماید. دید امام به همراه دو غلامش در حال عبور کردن از کوچه هستند، آرام از پشت به امام نزدیک شد و جستی زد و عبای امام را از دوشش برداشت و فرار کرد. امام به شوخی زشت او اهمیت نداد. غلامان امام دنبالش دویدند و عبا را از دست او گرفتند و آوردند و بر دوش امام انداختند. امام پرسید: «آن مرد که بود؟‌» پاسخ دادند: «دلقکی که مردم را با کارهای خود و شوخیهایش می‌خنداند.‌» امام فرمود: «به او بگویید خداوند را روزی است که در آن بیهوده گران به زیان خود پی می‌برند.‌» 5
 در مورد شوخی بسیار نیز نهی فراوانی در روایات وجود دارد. چرا که شوخی اگر از حد خود بگذرد - هر چند پسندیده باشد - آثار منفی فراوانی به همراه دارد. از جمله آنان از بین رفتن هیبت آدمی است. هم چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره می‌فرماید: «کَثرَةُ المِزَاحِ تُسقِطُ الهَیبَةَ؛ شوخی زیاد شکوه آدمی را می‌زداید.‌» 6همچنین سبب کینه دیگران می‌گردد. امام علی علیه السلام فرمود: «کَثرَة المِزَاحِ یذهِبُ البَهَاءَ وَ یوجِبُ الشَّحنَاءَ؛ شوخی فراوان سبب رفتن آبرو و کینه توزی می‌گردد.‌» 7
نوشته اند روزی یکی از اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله که در جمع یاران در محضر ایشان نشسته بود، از جایش برخاست و خداحافظی کرد که برود. یکی دیگر از اصحاب کفشهای او را برای شوخی برداشت و پنهان کرد. مرد اندکی به دنبال کفشهای خود گشت اما آن را نیافت. برگشت و پرسید: «کفشهای مرا ندیدید؟‌» گفتند: «نه! ندیدیم.‌» در این لحظه مردی که کفشها را مخفی کرده بود گفت: «بیا! این کفشهایت‌» و اصحاب خندیدند. در این لحظه رسول خداصلی الله علیه وآله چهره در هم کشید و فرمود: ‌»[خیال می‌کنید] مؤمن چگونه برتری می‌یابد؟‌» کنایه از اینکه مؤمن باید همواره مواظب اعمال خود باشد. مرد شوخی کننده خجالت زده شد و عرض کرد: «ای رسول خدا! من فقط خواستم با او شوخی کنم [نه اینکه او را ناراحت نمایم].‌« اما پیامبر پاسخش را نگفت و فقط دو یا سه مرتبه جمله پیشین خود را تکرار کرد. 8


پی نوشت:

1) ابن ابی الحدید المعتزلی، شرح نهج البلاغه، قم، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1959 م، ج 6، ص 330.
2) الکافی، ج 2، ص 663.
3) همان، ج 2، ص 663، ح 1.
4) بحارالانوار، ج 69، ص 394.
5) همان، ج 46، ص 68.
6) غرر الحکم، حدیث 7101.
7) همان، 7126.
8) محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمة، قم، مکتبة الاعلام الاسلامی، چاپ اول، 1404 ه. ق، ج 9، ص 143.

منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره77.

                                                نامه امام رضا علیه السلام به عبدالعظیم حسنی

                         افسران - نامه امام رضا به عبدالعظیم حسنی - بسیار پر کاربرد برای امروز ما

                                                                                    منبع : قرآن و اهلبیت (ع)


حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) روایت می کند، مولایم امام رضا (علیه السلام)، برای من پیام فرستاد و فرمود: سلام مرا به دوستانم برسان و به آنان بگو، راهی را برای نفوذ و تسلط شیطان بر خود باز نگذارند، آنان را به راست­گوئی در سخن و ادای امانت وادار کن و همچنین به آنان دستور بده، در مسائل پوچ و بیهوده بحث و جدال را ترک نموده و سکوت اختیار کنند و باز به آنان دستور بده، به سوی هم روی آورند، با هم معاشرت کنند و به دیدار یک­دیگر رفته، ارتباط برقرار نمایند؛ زیرا این عمل موجب تقرب و محبوبیت نزد من می گردد!

ای عبدالعظیم! دوستان و یاران من نباید، وقت خود را صرف مخالفت و سرکوبی هم­دیگر نمایند. من با خود عهد کرده ام، هر کس مرتکب این­گونه اعمال مخرب و هستی سوز شود، و حتی یکی از دوستان مرا مورد خشم و ناراحتی قرار دهد، از خدا بخواهم، او را در دنیا گرفتار سخت ترین عذاب­ها کند و در آخرت نیز از زیانکاران باشد!

این مطلب را هم، برای آنان توضیح بده که، خداوند نیکوکاران آنها را آمرزیده و از بدکاران آنها هم در گذشته است، مگر کسانی که شرک آورده یا موجب تجاوز و اذیت به یکی از اولیاء و دوستان من شده، یا عداوت و کینه آنان را در دل داشته باشند؛ زیرا چنین گناهانی را پروردگار نمی آمرزد، مگر این­که از کار زشت خود بازگشت واقعی نمایند و آن را جبران کنند، وگرنه روح ایمان از قلب آنان می رود و از دایره ولایت ما خارج می شود و از آن بهره ای نخواهد برد، و بدان­که من، از آثار شوم چنین گناهان و لغزش­های خطرناکی به خدا پناه می برم