نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۶۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مطالب متفرقه» ثبت شده است

سلام


فردا بچـــه ها منتـــظرتون هستن

" شهـــــــدا " رو میگم

میگن میخوایم ببینیمت .

توی راهپیمایی 22 بهمن . 

وعدگاه ما و شهدا :

فردا _ راهپیمایی








و جواب ما به شهدای عزیز : لبیک به رهبری

ملکا ذکر تو گـــــویم که تو پاکی و خدائی


نروم جز به همان ره که توام راهنـــــمائی



بری از رنج و گدازی ، بری از درد نـــــیازی


بری از بیم و امیدی بری از چون و چــرائی



همه درگاه تو جویم ، همه از فضل تو پویم


همه توحید تو گویم که به توحــــید سزائی



تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی


تو نماینده ی فضلی تو ســــــــزاوار ثــنائی



همه عـــزّی و جــــلالی همه علمی و یقینی


همه نوری و سروری همه جودی و سـخائی



لب و دندان ســـنائی هـــمه توحید تــــو گوید


مگر از آتــــــــش دوزخ بـُــوَ دَش روی رهـــائی




ایرانیان چگونه شیعه شدند؟


ایرانیان تا قرن دهم سنی بودند. از آن پس با زور صفویان به شیعه گرایش یافتند. زیرا شاه اسماعیل صفوی وقتی در تبریز تاج گذاری کرد، بسیاری از سنی‏ها را قتل عام نمود.
نقد پاسخ فوق:
سابقه دین اسلام در سرزمین ایران به عصر حیات «پیامبر اکرم(ص)» و نامه آن حضرت به «خسرو پرویز» شاه ایران برمی‏گردد؛ و ورود رسمی این دین به این سرزمین، به سال 16 هجری و در زمان حکومت «عمر بن خطاب» خلیفه دوم.
اما سؤال اساسی این است که به رغم ورود اسلام به ایران در دوره خلفا و همچنین به رغم آنکه ایرانیان قرون اولیه، اکثراً جزو اهل سنت بودند، چگونه شد که هم اینک شاهد اکثریت ایرانیان شیعی هستیم؟
در این نوشته، بحث کلامی مطرح نیست. بلکه از دیدگاه "جامعه‏
شناسی تاریخی" بررسی می‏کنیم که چه تحولاتی باعث شد که اکثر ایرانیان، شیعه شوند.
در خصوص سؤال فوق دو دسته پاسخ ارائه شده است:


       

خطا از من است، می دانم....

از من که سالهاست گفته ام “ایاک نعبد”

اما به دیگران هم دل سپرده ام

از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نستعین”

اما به دیگران هم تکیه کرده ام...

اما رهایم نکن...

بیش از همیشه دلتنگم...

به اندازه ی تمام روزهای نبودنم ...


سـاعتـش را :

بر امـام حسـین تنـظیـم نـمـوده ام ،

تـا بـا یاد مصـائبــ ایـشـان و حـوادثـــ عـاشـورایـش تـربیـتـــ پـیـدا کنـم .

دقـیقـه اش را :

بـر مـهـدی قـائـم تنـظیـم نـمـوده ام ،

تـا دقـایـق عمـرم بـی یـاد او نـگذرد ، شایـد کـ ه روزی سـربـازش شـوم .

ثـانیـ ه هـایـش را :
 

گـرد آن دوازده مـرواریـد مـی گـردانـم ،

تـا بـا نـور آنـان ظـلـمـت خـود را روشنـایـی بـخـشم .



مخـتار: تـو چـرا از قـافـلـ ه عـشـق جـا مـانـدی ؟

کـیـان : راه گـم کـردم ابـو اسحـاق .


مخـتـار : راه بـلـدی چـون تـو کـ ه راه را گـم کنـد ، نـابـلـدان را چـ ه گنـاه ؟


کـیـان : راه را بستـ ه بـودنـد از بـیـراهـ ه رفتـم


هـر چـ ه تـاختـم مـقصـد را نـیـافتـم ،


وقـتـی بـ ه نـینـوا رسیـدم { خـورشیـد بـر نیـزه بـود .


مـختـار: شـرط عشـق جنـون اسـت مـا کـ ه مـانـدیـم ، مجـنـون نـبـودیـم .


حضرت علی میفرمایند :
سه چیز است که هرکس آن مراعات کند پشیمان نشود:
خود داری از عجله .مشورت کردن وتوکل برخداوند در هنگام تصمیم گیری .

=======================================

روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود،نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد.

حضرت سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید. در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود.مورچه به داخل دهان او وارد شد و قورباغه به درون آب رفت.حضرت سلیمان ع مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد.ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود.آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت.حضرت سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید.مورچه گفت : ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند.خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند از آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می کنم.خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد.این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد
من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم 
را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم و به دهان همان قورباغه که 
در انتظار من است وارد می شود او در میان آب شنا کرده مرا به
بیرون آب دریامی آورد و دهانش را باز می کند و من از دهان او 
خارج میشوم.حضرت سلیمان ع به مورچه گفت :وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری آیا سخنی از او شنیده ای ؟مورچه گفت آری او می گوید :ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن

آثار باور نکردنی وضو :

==============

پزشکان تحقیق کرده اند که ۳۰درصد اکسیژن از راه پوست جذب شده و گاز کربنیک دفع می شه.لذا شست و شوی پوست بدن خصوصا آنهایی که در معرض هوا و گردوغبار قرار دارند(دست و صورت)موجب می شه تا اعمال حیاتی تعرق و تنفس جلدی به خوبی صورت بگیره و میکروبها و آلودگی ها را از بین ببره واز تجمع میکروبها و انگل ها که موجب بروز بیماریهای جلدی میشه جلوگیری کنه.چون صورت و دست و پاها بیشترین تماس رو با آلودگی ها داره لذا فلسفه عمل وضو وانتخاب این اعضا شاید اشاره به همون جنبه بهداشتی بودن و مراقبت وپاکیزگی هست و جلوگیری از آلودگی..!

جالبه به این مطلب هم توجه کنید…

شیوه انجام وضو نوعی ماساژوموجب تسریع گردش خون است زیرا که وقتی مقداری آب سرد بر اعضای وضو میریزیم قهرا آن عضو سرد شده وجریان خون باسرعت وشدت بیشتری به سوی آن قسمت حرکت می کنه وبرای حفظ ۳۷درجه حرارت طبیعی بدن وجبران حرارت از دست رفته کلیه اعضای وضو تا به حالت طبیعی خود برگردند دستگاه گردش خون به فعالیت سریع خود مشغول اند.
در تعریف انواع ماساژها چه آنکه با دست یا پارچه یا حوله وروی پوست بدن کشیدن دارای فواید بسیار است.همانطوریکه امروزبا ماساژقلب احیا انجام میشود و بیمار به زندگی بر میگردد و امروزه فواید ماساژزسوئدی(شستن با آب سرد ودست کشیدن بر آن موضع) بسیار اهمیت دارد وتمام اعصاب را به کار می اندازد.
پیامبر فرمودند:
برای فرونشاندن خشم وضو بگیرید.

شستشوی با آب تکرار واستمرار آن در شرع تاکید شده نه تنها خاصیت تمیز کردن داره بلکه آب سرد که اکسیژن بیشتری دارد معالجه قوی ومدافعه موثری علیه میکروبها هست وشاید بتوان گفت حکمت آینکه سفارش شده که بگذارند آب وضو روی صورت و دست مانده وبه حال خود خشک شود از همین راه باشدو شاید هم برای ازبین رفتن حالت خواب آلودگی وایجاد نشاط.

امام رضا میفرمایند:به علاوه در وضو،ازبین رفتن کسالت و طرد خواب آلودگی و(ایجاد نشاط) است.
 این هم حدیث زیباییست…
حضرت علی (ع) میفرمایند:
من وضو گرفتن را در زمستان بیشتر از تابستان دوست دارم.
وقتی این حدیث رو میخونم یاد صحبت پدرم میفتم که همیشه میگن ما جوان بودیم یخ حوض میشکوندیم وضو میگرفتیم..
حالا ما… وقتی میخوایم وضو بگیریم اول آب رو گرم میکنیم بعد وضو میگیریم ویادمون میره که وضو با آب سرد ثواب بیشتری داره.البته این عمل بیشتر برای نماز صبح صدق میکنه مؤدب.
بگذریم…حالا جالب تر از همه این مطالب اینه که چیزی که خدا قرن ها پیش دستور انجام دادنش رو داده به تازگی پزشکان دارن به فوایدش پی میبرن!
پس ما نباید هرچیزی رو که حکمتش رو نمیدونستیم رو زیر سوال ببریم!حتما حکمتی دارد و ما از آن بی خبریم.
یادتون باشه که ما بنده ایم و باید اطاعت کنیم….طبق آیه شریف >اطیعوالله واطیعوالرسول …






رؤیای صادق شیخ مفید:

شبی شیخ مفید در خواب دید که در مسجد کرخ از مساجد بغداد نشسته است و فاطمه زهرا(س)  دست امام حسین(ع)  و امام حسین(ع)  را گرفته بود و به نزد شیخ مفید آمد و فرمود: یا شیخ! علّمهما الفقه !

 ای شیخ به این دو، فقه تعلیم بده !

 شیخ از خواب بیدار شده و در حیرت افتاد که این چه خوابی بود و من کی هستم که به دو امام فقه تعلیم دهم!؟ 

از سوی دیگر خواب دیدن امامان معصوم(ع) خواب شیطانی نیست. وقتی صبح شد، شیخ به مسجدی که در خواب دیده بود رفت و در آن جا نشست؛ ناگهان دید که زنی جلیل و محترم ، دست دو پسر را در دست دارد وارد مسجد شد.

 وی به نزد شیخ آمد و گفت: یا شیخ علمهما الفقه. 

شیخ تعبیر خواب را فهمید و به تعلیم و تربیت آنان همت گماشت و بسیار به آن دو بزرگوار احترام می‏نمود.

آن دو پسر کسی نبودند جز سید رضی معروف به شریف و سید مرتضی معروف به علم الهدی، که از فقهای سرامد روزگار شدند.

کجای آسمان ها بهتر از تو را می توان یافت!

 
ای بهترینم !
 چه غروری سراپای وجودم را فرا می گیرد وقتی که میبینم تو با تمام بزرگیت چه عاشقانه به من کوچک نگاه می کنی و تمام دستوراتت تنها و تنها به خاطر خود من است و من گاهی چه کودکانه بهانه میگیرم و چه بهای بزرگی می دهم از بهانه هایم.
 
عزیز ترینم !
چه خوب است که آگاهی و می دانی که اکثرا کم کاری ها و بدکارهایم از روی ندانی و جهالت است و چه بهای بزرگی می دهم از ندانم کاری هایم
 
مهربان ترینم !
گاهی با خود می اندیشم که چه بی رحمانه به خود ظلم می کنم وقتی که تو برایم راه گذاشتی و راهنما و خودت در لحظه لحظه عمرم کنارم هستی،به حرف هایم ،درد هایم و شیطنت هایم گوش می دهی اما من چشم هایم را به رویت که تمام هستی ام را فراگرفته و گوش هایم که پر از حرف های توست می بندم و برای خود دنیایی از پوچی و خود آزاری می سازم که بدترین بهایش نبودن توست و چه بهای بزرگی ست نبودن تو .
 
بخشنده ترینم!
تقاضای بزرگی نیست از بزرگی ،بزرگی خواستن ! و من چون کودکی پر از شیطنت از تو می خواهم که با غلط گیر مهربانی هایت تمام تند روی ها و کند روی هایم را لاک بگیری و چشم هایم را امیدوارانه می بندم و آرام می پرسم : می شود به خاطر گل رویت به رویم نیاوری؟! به جان خودت مهربانی و بخشندگیت مرا پرو کرده است و البته گاهی چه بهای خنده داری می دهم از پرویی هایم .