نماز، دو گروه را لعن میکند!

اشاره: یکی از عبرتهای مهم قیام امام حسین ع نگاه به افرادی است که از همراهی امام خود در روزهای قیام علیه ناراستی ها بازماندند. نگاه به شخصیت، فکر و عمل این گروه به عنوان نمونه ای کاربردی، دامنه همراهی با امام زمان در هر عصر را مشخص میکند
و آفات و عواملی که مانع از همراهی با امام به ویژه در روزهای سخت میگردد، نمودار میسازد. کم نبوده اند کسانی که در طول تاریخ دم از دفاع از حق می زدند ولی در زمانه حساس امتحان جای خالی کردهاند و هریک به دلیلی حق را تنها گذاشته اند. مساله از آنجا اهمیتش در این دوران افزون میگردد که بدانیم امام عصر ع قرار است قیامی سراسری و عمومی علیه همه ناراستی ها و ستمهای عالم برپا کند و در این راه به یارانی مؤمن و استوار نیاز دارد که ذره ای در فکر و عمل از امام خود فاصله نگیرند. این قیام از لحاظ وسعت و هدف، بسیار عظیم و سنگین است و به این دلیل پایداری و آمادگی فوق العاده می طلبد.
یک. بررسى سند زیارت عاشورا در کامل الزیارات
آنچه
که دانش رجال در میان شیعه و عامه درباره شخصیت ها آورده و رجال شناسان
بدان پرداخته اند بحث ارزشمند و گسترده اى است که سالیان دراز باید تا قدر و
منزلت اندکى از آنان را پى برد. امروزه اگر بر خوان گسترده حدیث شناسى
نشسته ایم، حاصل زحمات اندیشه ورانى است که روزگار سختى را گذراندند.
بررسى سند زیارت عاشورا، یکى از این نمونه هاست که ما به نقل آن پرداخته ایم.
شاید قدیمى ترین نقل زیارت عاشورا در کتاب ارزشمند کامل الزیارات نوشته
مرحوم «ابن قولویه قمى» آمده باشد که به دو طریق نقل شده است: «حدثنى حکیم
بن داودبن حکیم و غیره، عن محمدبن موسى الهمدانى، عن محمد بن خالد
الطیالسى، عن سیف بن عمیره و صالح بن عقبه، جمیعاً، عن علقمه بن محمد
الحضرمى، و محمدبن اسماعیل، عن صالح بن عقبه، عن مالک الجهنى، عن ابى جعفر
الباقر(علیه السلام)».
نقل مذکور یک طریق متصل و مسند از مرحوم ابن
قولویه تا به امام باقر(علیه السلام) است که در میانه سند محمدبن خالد
الطیالسى از دو تن از راویان به نام، این روایت را از علقمه بن محمد حضرمى
نقل مى کند.
و طریق دوم که مرسل مى باشد و آن نقل از محمدبن اسماعیل از
صالح بن عقبه از مالک جهنمى از امام باقر(علیه السلام) است. که ما طریق
مرحوم ابن قولویه را به محمدبن اسماعیل بن بزیع به طور مستقل مورد بررسى و
ارزیابى قرار داده ایم.
پرسش :
حضرت زینب (علیها السلام) که شوهر داشتند ، چگونه به کربلا رفتند؟ چرا فرزندانشان را به همراه بردند و چرا شوهرشان، ایشان را همراهی نکرد؟
پاسخ :
حضرت زینب با اجازه شوهرش عبدالله بن جعفر به کربلا رفت . عبدالله بن جعفر نه تنها به حضرت زینب اجاز? حضور در کربلا را داد، بلکه به دو فرزند خویش اجازه داد همراه حضرت زینب (س) در کربلا حضور یابند.
مرحوم شیخ مفید مینویسد: وقتی خبر شهادت حسین(ع) و عون و محمد (فرزندان عبدالله بن جعفر)، در مدینه به گوش عبدالله رسید، گفت: "انا لله و انّا الیه راجعون" یکی از غلامان وی در مقام تأسف برآمدو گفت: این مصیبت از ناحیه حسین به ما رسید!
عبدالله بن جعفر از سخن او سخت ناراحت شد و برآشفت و با کفش خود بر سر او زد و گفت: آیا دربار? حسین(ع) چنین میگویی؟! به خدا سوگند! خودم نیز آرزوداشتم هرگز از او جدا نشوم. اگر در کربلا حضور داشتم، در رکاب او میجنگیدم تا شهید شوم؛ زیرا او شایسته است جان فدایش شود. آری فرزندان من همراه برادرم و پسر عمویم کشته شدهاند و مواسات نموده اند و به پاداش صابران هم دست خواهند یافت.
آن گاه عبدالله متوجه اهل مجلس شد و گفت: شهادت حسین به ما عزّت بخشید . اگر چه نتوانستم در رکاب حسین فداکاری کنم. اما فرزندانم با جانبازی خود حسین (ع) را خوب یاری کردند.(1)
نگرش و رویکرد عبدالله نشان از آن دارد که وی آرزوی شرکت در قیام امام را داشت، ولی برخی از عوامل مانع از حضور وی در کربلا شده است.
عبدالله بن جعفر، پس از شهادت عموی خود امام علی(ع) شدیداً مطیع امام حسن و امام حسین(ع) بود و هیچ
گاه در آشکار و پنهان مخالف دستور آنان عمل نمیکرد، بلکه وقتی "معاویه" دختر عبدالله "ام کلثوم" را برای یزید خواستگاری کرد، اختیار ازدواج آن دختر را به امام حسن و امام حسین(ع) واگذار نمود.
شاید علت نرفتن او به کربلا این بود که امام، قیام را بر وی واجب نکرد، بلکه همان طور که دربار? دیگران معمول داشت، اختیار قیام را به خود عبدالله گذاشت.
ثانیاً شاید عبدالله تشخیص داد ماندن او درمدینه ازجهات مختلفی که برای ما روشن نیست، به صلاح و مصلحت نزدیکتر است ، ولی در عین حال ، اگر حسین (ع) قیام و خارج شدن را واجب میکرد، زودتر از دیگران ، دستور حسین(ع) را به مرحل? عمل در میآورد.(2)
برخی دیگر احتمال دادند که عبدالله بدان جهت به کربلا نرفت که زینب (ع) فارغ البال تر بتواند رسالت خویش را در پیام رسانی خون شهیدان عملی سازد.(3)
-------------------------------------------------------------------------
پی نوشتها:
1.ارشاد مفید، ص 248، بحار الانوار ، ج 45، ص 123.
2.بانوی شجاع زینب کبری، ص 72 ، به نقل از : احمد صادقی اردستانی ، زینب قهرمان، ص 94 - 95.
3.احمد صادقی اردستانی، پیشین.
دلایل زود به سن تکلیف رسیدن دختر ها
آیتالله جوادیآملی در پاسخی، راز به تکلیف رسیدن دختران قبل از پسران را تشریح کرد.
متن سوال و پاسخ این مرجع تقلید به شرح ذیل است.
* توفیق زن بیش از مرد است
توفیق زن بیش از مرد است و اگر انسان تنزل کند، حداقل باید بگوید زن همانند مرد است. زیرا تقریباً شش سال قبل از این که مرد، مکلف شود، زن را ذات اقدس اله به حضور پذیرفته است. زن همین که از ۹ سالگی گذشت و وارد دهمین سال زندگی شد، خدا او را به حضور میپذیرد و با او سخن میگوید و روزه را بر او واجب میکند، مناجاتهای او را به عنوان دستور مستحب شرعی گوش میدهد. آن هنگام که مرد به عنوان یک نوجوان در حال بازی کودکانه است، زن مشغول راز و نیاز و نماز است. شش سال زمینهسازی کردن، از دوران نوجوانی او را به حضور پذیرفتن، نماز را که عمود دین است بر او واجب کردن، روزه را که سپر دین است و حج را که وفد الیاللَّه است و مهمانان در آن سفر به ضیافتگاه خداوند میروند، بر زن واجب کردن، اینها همه نشانه آن است که زن برای دریافت فضائل، شایستهتر از مرد است. و اگر این منطق درست تبیین و اجرا گردد، نتیجتاً معلوم خواهد شد که زن بالاتر از مرد و لااقل همتای مرد است.
* یک دستورالعمل
زن گرچه ممکن است در طی دوران عادت از برخی از عبادت محروم باشد اما تمامی آنها جبرانپذیر است، زیرا قضای روزهها را به جا میآورد و برای نماز اگر وضو بگیرد و در مصلّای خود رو به قبله بنشیند، و به مقدار نماز، ذکر بگوید ثواب نماز را میبرد. همان گونه که اگر مسافری پس از خواندن دو رکعت واجب، سی یا چهل بار تسبیحات اربعه را تکرار کند، جبران آن دو رکعت ساقط شده را خواهد کرد.
پس این گونه از فضائل جبرانپذیر است. عمده آن است که مرد وقتی پانزده سالگی را تمام نمود و وارد شانزدهمین سال زندگی شد، شایستگی خطاب الهی را کسب مینماید و قبل از آن چنین لیاقتی ندارد، زیرا بلوغ، زمینه تشرف به مقام عبودیت است.
* جشن تکلیف
درباره یکی از علمای شیعه، ابن طاووس – رضوان اللَّه علیه – نقل شده است که روز بلوغش را جشن گرفت، او وقتی از پانزده سالگی وارد شانزدهمین سال زندگی شد دوستان و آشنایان خود را به شکرانه این که من نَمُردم و سنّ من به حدّی رسید که خدای سبحان با من سخن گفت و از من تکلیف طلب کرد، جشن گرفت چون انسان تا قبل از بلوغ، مورد خطاب تکلیفی خدا نیست، و به هنگام بلوغ لیاقت مییابد که مورد خطاب خدای سبحان واقع شود. – اما این که آیا این جشن، در اسلام مشروعیت دارد و جزو سنن هست یا نه؟ مسألهای جداگانه است، کسی به قصد ورودِ سنّت اقدام به برگزاری این مراسم نمیکند، بلکه این جشن را به شکرانه یک نعمت برگزار مینماید. و شاید مرحوم سید ابن طاووس، زیر پوشش اطلاقات اولیه که هر نعمتی به شما رسیده است حقشناس و شاکر باشید، این چنین عملی را انجام داده است. – بر این اساس، بلوغ یک شرافت است. آنها که اهل عرفان هستند، میگویند ما مشرَّف شدیم نه مکلّف، چون زحمت و مشقتی در کار نیست، بلکه شرف در کار است. لذا در مناجاتالذاکرین امام سجاد (ع) میخوانیم «یا من ذکره شرف» ای خدایی که نام تو مایه شرافت است. اگر کسی به جایی برسد که ذکر خدا گوید و در سایه این ذکر، به یاد خدا باشد و خدا هم به یاد او باشد، شرافتی نصیب او گردیده است، و این است که زن شش سال قبل از مرد به این شرافت میرسد.
اگر چنانچه به این نکته دقت شود، قبل از این که مرد به راه بیفتد و در صراط مستقیم گام بردارد، زن بخش زیادی از این راه را طی کرده است. بنابراین هم آن محرومیتهایی که زن در دوران عادت دارد قابل جبران است و هم شش سال قبل از مرد، از همه مزایایی که مرد محروم است برخوردار میشود.
* دلایل جبران محرومیت از عبادات
در پایان عمر نیز برای زنان غیر سادات پس از سن پنجاه سالگی سخن از ایام محرومیت نیست و در این مدت محرومیت نیز اولاً، ایام عادت محدود و چند روز بیشتر نیست. ثانیاً، آنها که باردارند و توفیق حمل امانت را دارند نیز محرومیت از عبادت شامل آنها نمیشود، چون غالباً عادت با حمل جمع نمیشود. ثالثاً، مدت شش سالی که زن قبل از بلوغ مرد، بالغ میشود، همه نقصها را ترمیم میکند. بنابراین اگر نقصانی در ایمان باشد، علت آن هم نقص در عبادت باشد، نه تنها قابل جبران است، بلکه اگر زن به این فکر بیفتد که دوران شش ساله را مغتنم شمارد، عظمتی فزونتر نیز خواهد یافت. از آنچه گفته شد روشن میشود سِرّ بیان حضرت امیر – سلاماللَّه علیه – در نهجالبلاغه که در وصف زن خطاب به امام مجتبی علیه السلام میفرماید: »فاِنّ المرأة ریحانة ولیست بقهرمانة»(۱). یعنی این که زن ریحان است، باید او را زودتر از مرد، تحت تربیت و تکلیف قرار داد، در غیر این صورت ضایع میشود. روایتی دیگر نیز از حضرت صادق – سلاماللَّه علیه – نقل شده است که میفرماید: »من اتّخذ امرأة فلیکرمها فانّما امرأة أحدکم لعبة فمن اتّخذها فلا یضیّعها»(۲). مراد از لعب در روایت، بازیچه و اسباببازی نیست، بلکه یعنی، زن ریحانه است، این ریحانه را ضایع نکنید. اسلام به اولیای مدرسه و منزل دستور میدهد که به دخترها بیش از پسرها رسیدگی کنید. اگر تکلیف بر دختر، شش سال قبل از پسر شروع میشود بنابراین اولیای منزل و مدرسه مسؤولیتشان نسبت به دخترها بیش از پسرهاست روی این تحلیل، معلوم میشود زن برای نماز و راز و نیاز، زودتر از مرد آمادگی پیدا میکند و اگر احیاناً راههای عاطفی، زمینههای انحراف را پیش روی زن قرار دهد، تکالیف عبادی آن راهها را تعدیل میکند تا مبادا به انحراف برود.
--------------------------------------------------------
منابع:
(۱) نهجالبلاغه، نامه ۳۱٫
(۲) بحارالانوار، ج۱۰۳، ص۲۲۴٫ (زن در آئینه جلال و جمال، صفحات ۳۷۹ ۳۸۲٫)
انسان با غرایز و تمایلات نیرومند درونی و سرمایههای بیرونی و ابزاری که در اختیار دارد، با بهرهگیری نامناسب و سوء استفاده از آنها قادر است خود، انسانها و موجودات دیگر جهان را به فساد و تباهی بکشاند. در منابع اسلامی واژهی تقوا که به معنی حفظ و حراست است، فراوان آمده و خلاصهی آن صیانت انسان از فساد و گناه است.
خداوند متعال در آیات متعددی با بیانات گوناگون، انسان را به تقوا فرامیخواند. گاهی با تشویق و وعدههای ثواب اخروی و پاداش نیک دنیوی و گاهی با تهدید و ترساندن از عذاب، او را از مخالفت با خود برحذر میدارد و به اطاعت و تقوا دعوت میکند.
و لذا بی گمان تقوا به عنوان مهم ترین فضیلت دینی و انسانی در بسیاری از کتاب های اخلاقی و اجتماعی، مورد بحث و تحلیل قرار گرفته و ابعاد مختلف آن از سوی بزرگان بررسی و تبیین شده است.
آن چه مهم می نماید، شناخت این فضیلت انسانی و دینی نیست، بلکه ایجاد آن و بهره گیری از آثار و پیامدهای مثبت دنیوی و اخروی آن است. این مهم نیز جز با تحمل مشقات و سختی ها، امکان ناپذیر است.
و می توان بیان نمود که در بینش قرآنی، تقوا هم راه و هم روش و هم بینش و نیز عمل است. تقوا دارای مراتبی است که ارتباط تنگاتنگی با مراتب ایمانی دارد. هر چه ایمان شخص استوارتر می شود، تقوا در وی نمودارتر می گردد. از این رو می توان گفت که تقوا بازتاب بیرونی ایمان است که در حوزه های مختلف اخلاقی و فقهی و هنجاری خود را نشان می دهد.
بنابراین انسان باتقوا کسی است که افکار، کردار و گفتار خویش را با معیار عقل و شرع تنظیم کند و هیچ کاری را بدون مشورت آن دو انجام ندهد و فرمان آنها را نیز زیر پا نگذارد.
در فرهنگ دینی، رکن اساسی اخلاق اسلامی تقواست و بدون آن، اخلاق و ایمان مفهومی ندارد همان طور که امیرمۆمنان ـ علیه السلام ـ فرمود:
«التَّقوی رَئیسُ الاَخلاقِ»[1] و «لاینْفَع الایمانُ بِغیرِ تقوی»[2]
ارزندگی های دیگر تقوا عبارتند از:
1 . ملاک کرامت آدمی
درجه تقوا با درجات قرب الی الله و ارزشمندی انسان، نسبت مستقیم دارد و هر چه آدمی با تقواتر باشد به درگاه ربوبی نزدیکتر و از ارزش بیشتر برخوردار است. قرآن مجید بر این حقیقت، تصریح می کند:
«... انَّ اکرَمَکُم عندَ اللهِ اَتقیکُمْ اِنَّ اللهَ علیمٌ خَبیرٌ»[3]
گرامی ترین شما نزد خدا باتقواترین شماست، همانان خداوند بسیار دانا و آگاه است.
2 . معیار پذیرش اعمال
در دستگاه الهی، دو عنصر ارزشمند، معیار قبولی اعمال قرار می گیرد که عبارتند از اخلاص و تقوا. این دو اکسیر گرانبها با هر عملی همراه شوند آن را به درجه قبول می رسانند. و فقدان هر یک از آنها نیز، عمل را از درجه اعتبار ساقط می کند. گرچه از کمیّت قابل توجهی نیز برخوردار باشد. قرآن مجید، این نقش ارزنده تقوا را چنین بازگو می کند:
«... انَّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ المُتَّقینَ»[4]
همانا خداوند (اعمال نیک و صالح را) تنها از باتقوایان می پذیرد.
همچنین عنصر تقوا سبب ارزشمندی مضاعف عمل صالح می گردد و اگر عمل، کم و کوچک هم باشد، آن را بزرگ و فراوان می کند، امام متقیان، علی ـ علیه السلام ـ در این باره می فرماید:
«لا یَقِلُّ عَمَلٌ معَ التَّقوی و کیَفَ یَقِلُّ ما یُتَقَبَّلُ »[5]
هیچ عملی همراه با تقوا، اندک نیست، چگونه چیزی که قبول می شود، کم شمرده شود؟
یکی از یاران امام صادق ـ علیه السلام ـ به نام مفضّل بن عمر می گوید:
«خدمت امام صادق ـ علیه السلام ـ بودم، موضوع اعمال مطرح شد، من گفتم: عملم اندک و ضعیف است امام فرمود: خاموش باش و از خدا آمرزش بخواه! سپس فرمود: عمل اندک همراه با تقوا بهتر از عمل بسیاری است که خالی ازتقوا باشد. پرسیدم: چگونه؟ فرمود: آری! همانند مردی که به دیگران غذا می دهد، با همسایگانش مدارا می کند، درِ خانه اش به روی دیگران باز است ولی (با همه این اعمال) چون درِ کار حرام به رویش باز شود، بدان درآید. این عمل (زیاد) بدون تقواست. اما مرد دیگری هیچ یک از اعمال یاد شده را انجام نمی دهد ولی اگر در برابر حرامی قرار بگیرد، آن را مرتکب نمی شود. (این هم عملِ کمِ باتقوا!)»[6]
در ادامه مقاله به ذکر نکاتی از آیت الله بهجت ره در مورد تقوا خواهیم پرداخت.
آیت الله بهجت خطاب به نوجوانانی که بعد از تشرف به زیارت امام رضا - علیه السلام- در مشهد خدمت ایشان رسیدند :
إنشاءالله مۆید ، مقبول الزیاره و محفوظ و معصوم از شرّ شیطانهای انس و جن و آفتهای دنیوی و اخروی و ظاهری و باطنی باشید.
در هر حال با خدا باشید و خدا را فراموش نکنید تا اینکه خودمان ، خودمان را فراموش نکنیم .
خداوند همیشه ، همه ی مردان و زنان مۆمن را موفق بدارد تا از صراط مستقیم به چپ و راست منحرف نشوند و از خداوند همیشه سعادت خودشان را بخواهند و تا ابد از شرّ و آفت شیطانهای انس و جن ، دوری کنند و به خدا و انبیاء او و اوصیای انبیاء و ملائکه ی مقرب ، نزدیک شوند .
هر کسی – با هر مرتبه ای که دارد – اگر از خداوند و انبیاء و راه انبیاء و اوصیاء دوری کند ، آخرش به همان اندازه ی دوری اش ، پشیمان خواهد شد و هر کس در هر مرتبه و هر جا و هر کاری باشد ، با نزدیک شدن به آنان، آخر کارش سعادت و خوشحالی است .
امید دارم خدا همه را در صراط مستقیم به گونه ای حفظ و تثبیت کند که گمراهان را بتوانیم به راه بیاوریم ، نه اینکه آنانی را که در راه مستقیم هستند ، گمراه کنیم .
پی نوشت ها:
[1]شرح غررالحکم، ج 1، ص 194.
[2]همان، ج 6، ص 412.
[3]حجرات (49)، آیه 13.
[4]مائده (5)، آیه 27.
[5]نهجالبلاغه، حکمت 91، ص 1129.
[6]اصول کافی، ج 2، ص 76.
به بهانه سالروز نزول سوره مبارکه هل أتی
و روز خانـــــــــــــــــواده
به عبارت دیگر از نگاه قرآن ، «زن» ، لباس مرد است و«مرد » نیز لباس زن است . تشبیه قرآن رابطه زن ومرد را که به لباس تشبیه کرده است ؛ یک تشبیه حقیقی است .یعنی زن ومرد ، باید « لباس » هم باشند . .
«لباس » فواید زیادی برای انسان دارد ؛از آ ن جمله است اولاً نقاط حساس بدن که مایل نیست دیگران مشاهده کنند را می پوشاند .دوم اینکه فرد را از سرما وگرما محافظت می کند .سوم اینکه از خطراتی که ممکن است بر بدن وارد شود می کاهد .چهارم اینکه در هرعصری لباس، مهم ترین زینت فرد ونشانه هویت ملی وشغلی وبعضاًشخصیت افراد به شمار می رود خامساً قرآن شب را تشبیه به لباس نموده است ، زیرا مایه آرامش انسان می باشد ،زن ومرد نیز مایه آرامش می باشد.
عمده ترین خواص «لباس» را که در زندگی زناشویی نقش عملی بیشتری دارد ،می توان این گونه احصاء کرد :
* عیب پوشیدن
* زیبا کردن
* از خطرات حفظ کردن
* نزدیک وصمیمی بودن
قبل از آن که به چگونگی لباس بودن اشاره شود خوب است که به دو نکته توجه شود . اولاً : قرآن ، ابتدا لباس بودن « زن» را بیان می کند (هنَّ لِباسٌ لَکُمْ) ؛ این ارزش و جایگاه «زن» را می رساند ؛ وتأثیر بیشتر «زن» ، در استحکام زندگی زناشویی را بیان می نماید .ثانیاً : همان گونه که در اتنخاب لباس جنسیتی لحاظ می شود ، به عبارت دیگر لباس « زن » با لباس «مرد » متفاوت است . شیوه لباس بودن «زن» برای «مرد» ،با لباس بودن «مرد» برای «زن» متفاوت است.
مردان از نظر جسمی آسیب پذیر تر از خانمان هستند ؛ از این رو یک همسر لباس گونه بیشتر می بایست به این امر توجه داشته باشد
با توجه به دو نکته فوق وظیفه یک «زن» در امر لباس بودن برای شوهرش این گونه است :
الف ـ عیب پوشیدن : برای آن که «زن» صفت «عیب پوشی » لباس را در زندگی زناشویی خود اعمال نماید می بایست نکات زیر را درزندگی خود مراعات کند :
1 ـ مخفی کردن عیوب شوهر خود از دیگران وبیان ننمودن آنها
2 ـ دفاع کردن از شوهر خود ، ومحملی برای عیوب شوهرش پیدا کند ودر برابر دیگران رفتار وگفتار شوهرش را تا جای ممکن توجیه کند وایشان را از عیب مبرا کند .
3 ـ به شوهر خودشان عیوبش را به طور مستقیم نگوید ؛ بلکه اولاً غیر مستقیم بگوید وثانیاً شرایط اصلاح شدن را برای او فراهم کند وهم چنین فرصت لازم را برای این اصلاح به اوبدهد .
ب ـ زیبا کردن : برای زیبا نمودن «شوهر» می بایست رفتارهای زیر را همسرش داشته باشد :
1 ـ بزرگنمایی صفات مثبت شوهرم وریز نمودن زشتی های اخلاق همسرم .
2 ـ بیان وتأکید بر صفات خوب شوهرم به خودش ودیگران .
3 ـ رفتار وگفتارم به گونه ای باشد که موجب « زینت » شوهرم در بین اقوام وآشنایان باشد .
ج ـ از خطرات حفظ کردن : زن ومرد می بایست یکدیگر را از خطرات روحی وجسمی حفظ نمایند . قرآن نیز یکی از صفات زن صالحه را این گونه توصیف می کند (فَالصَّلِحَتُ ..... حَفِظَتٌ لِّلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ و زنان صالح، زنانى هستند که ..... و در غیاب (همسر خود،) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقى که خدا براى آنان قرار داده، حفظ مىکنند ).
مردان از نظر جسمی آسیب پذیر تر از خانمان هستند ؛ از این رو یک همسر لباس گونه بیشتر می بایست به این امر توجه داشته باشد .
1ـ فراهم نمودن فضایی در منزل برای آسایش وآرامش شوهرش
2 ـ تمکین اطاعت و جنسی داشتن. این دو در آرامش روحی وجسمی مرد نقش بسیار اساسی است .
3 ـ قانع وراضی بودن به وضع اقتصادی شوهرش . با قناعت صرفه جویی ، از اموال شوهرش را از اسراف حفظ می کند . وبا راضی بودن به وضیعت اقتصادی شوهرش ، آرامش روحی به او هدیه خواهد داد .
د ـ نزدیک وصمیمی بودن : نزدیک ترین شی ء به انسان ، لباسی است که پوشیده می باشد .زن ومرد نیز باید این گونه به هم نزدیک وصمیمی باشند .پس زن باید:
1 ـ ابراز رضایت مندی از زندگی زناشویی وازدواجش
2 ـ فراهم نمودن فضایی مطمئن برای درد دل وگفتگوی خصوصی .این امر موجب تخلیه روانی شوهر شده و آرامش نسبی به او می دهد . وقابل ذکر است که نباید اورا نصیحت کرد بلکه فقط باید به مطالب او گوش داد تا او آرام بگیرد ؛ اگر چه نیاز به تذکر مطلبی بود به فرصت مناسبی دیگر واگذار می کنیم .
بزرگ ترین خطری که یک «زن» را تهدید می کند آن است که احساس کند «اورا دوست ندارند» بخصوص از «شوهر» خود ، این توقع را بیش از هرکس دیگر دارد
نکته مهم : هیچ گاه در صدد اصلاح شوهرتان نباشید ، بلکه فضا وفرصتی فراهم کنید که خودش مبادرت به اصلاح خودش کند وچنانچه از شما کمک خواست در آن صورت با تمام وجود وحفظ احترام ، به کمک در اصلاحش قیام کنید .
مرد نیز می بایست برای « همسرش » لباس باشد . البته همان گونه که لباس ظاهری «زن» .«مرد » متفاوت است ، لباس معنوی «زن » و«شوهر » براساس روانشناسی «زن » و«مرد» متفاوت است . هرچند که «مرد » نیز می بایست به چهار نکته لباس بودن توجه کند ولی با رنگی که احساسی وخودنمایی زنانه بیشتر. «زن » خودنمایی وخودآرایی بیشتر از « مرد » دارد ، از این رو « مرد» باید نسبت به زیبا نمودن وعیب پوشی «همسر ش» بیشتر حساسیت به خرج دهد ؛ حتی در این امر غلو کند به عبرات دیگر هم بیشتر ازآن که هست بگوید وهم آن که به افراد گوناگون بگوید . نکته مهم آن که اگر از رفتار و یا گفتار او رنجیده شده است ، آن را دربرابر دیگران متذکر نشود بلکه درجایی تنها هستید به او متذکر شوید .
بزرگ ترین خطری که یک «زن» را تهدید می کند آن است که احساس کند «او را دوست ندارند» بخصوص از «شوهر» خود ، این توقع را بیش از هرکس دیگر دارد. از این رو «مرد» می بایست با کلام و رفتار این «محبت» خود را دائم اظهار کند ؛ تا همسرش را ازخطر جدی عدم ارضای نیاز اساسی «عشق ورزی» و «مورد علاقه» محفوظ بماند . به تعبیر یکی از نویسنده «زن اسرات را تحمل می کند ولی مورد محبت وعشق نبودن را نه !!»
برای ارضای این حس باید :
* درفرصت های مناسب محبت وعلاقه خود را در قالب عاطفی بیان کند ؛ وتکرار آن در زمان های مختلف خسته نشوید .
* به مناسبت های گوناگون هدیه ای در حد وسع حتی یک شاخه گل تهیه نمایید .
* از خطا ها واشتباهات چشم پوشی کنید و به تعبیر زیبای قرآن « صفح » کنید ، یعنی خطا را ندید ه بگیرید .
* نسبت به او قوام همسرتان ، گذشت واحترام داشته باشید .
* در فرصت های مناسب ( دور ازچشم بچه ها ) او را در آغوش بگیرید .
مدینه اولین باری است که
میهمانانی چنین غریبه را به خود میبیند. کاروانی متشکل از شصت
میهمان ناآشنا که لباسهای بلند مشکی پوشیدهاند، به گردنشان
صلیب آویختهاند، کلاههای جواهرنشان بر سر گذاشتهاند،
زنجیرهای طلا به کمر بستهاند و انواع و اقسام طلا و جواهرات
را بر لباسهای خود نصب کردهاند.
وقتی این شصت نفر برای دیدار با پیامبر، وارد مسجد میشوند،
همه با حیرت و تعجب به آنها نگاه میکنند. اما پیامبر بیاعتنا
از کنار آنان میگذرد و از مسجد بیرون میرود هم هیأت میهمانان
و هم مسلمانان، از این رفتار پیامبر، غرق در تعجب و شگفتی
میشوند. مسلمانان تا کنون ندیدهاند که پیامبر مهربانشان به
میهمانان بیتوجهی کند به همین دلیل، وقتی سرپرست هیأت مسیحی
علت بیاعتنایی پیامبر را سؤال میکند، هیچ کدام از مسلمانان
پاسخی برای گفتن پیدا نمیکنند.
تنها راهی که به نظر میرسد، این است که علت این رفتار پیامبر
را از حضرت علی بپرسند، چرا که او نزدیکترین فرد به پیامبر و
آگاهترین، نسبت به دین و سیره و سنت اوست. مشکل، مثل همیشه به
دست علی حل میشود. پاسخ او این است که:
«پیامبر با تجملات و تشریفات،
میانهای ندارند؛ اگر میخواهید مورد توجه و استقبال پیامبر
قرار بگیرید، باید این طلاجات و جواهرات و تجملات را
فروبگذارید و با هیأتی ساده، به حضور ایشان برسید.»
این رفتار پیامبر، هیأت میهمان را به یاد پیامبرشان، حضرت
مسیحی میاندازد که خود با نهایت سادگی میزیست و پیروانش را
نیز به رعایت سادگی سفارش میکرد.
آنان از این که میبینند، در رفتار و کردار، این همه از
پیامبرشان فاصله گرفتهاند، احساس شرمساری میکنند. میهمانان
مسیحی وقتی جواهرات و تجملات خود را کنار میگذارند و با هیأتی
ساده وارد مسجد میشوند، پیامبر از جای برمیخیزد و به گرمی از
آنان استقبال میکند. شصت دانشمند مسیحی، دور تا دور پیامبر
مینشینند و پیامبر به یکایک آنها خوشامد میگوید، در میان این
شصت نفر، که همه از پیران و بزرگان مسیحی نجران هستند،
«ابوحارثه» اسقف بزرگ نجران و «شرحبیل» نیز به چشم میخورند.
پیداست که سرپرستی هیأت را ابوحارثه اسقف بزرگ نجران، بر عهده
دارد. او نگاهی به شرحبیل و دیگر همراهان خود میاندازد و با
پیامبر شروع به سخن گفتن میکند: «چندی پیش نامهای از شما به
دست ما رسید، آمدیم تا از نزدیک، حرفهای شما را بشنویم».
پیامبر میفرماید:
«آنچه من از شما خواستهام، پذیرش اسلام و پرستش خدای یگانه
است».
و برای معرفی اسلام، آیاتی از قرآن را برایشان میخواند.
اسقف اعظم پاسخ میدهد: «اگر منظور از پذیرش اسلام، ایمان به
خداست، ما قبلاً به خدا ایمان آوردهایم و به احکام او عمل
میکنیم.»
پیامبر میفرماید:
«پذیرش اسلام، علایمی دارد که با آنچه شما معتقدید و انجام
میدهید، سازگاری ندارد. شما برای خدا فرزند قائلید و مسیح را
خدا میدانید، در حالی که این اعتقاد، با پرستش خدای یگانه
متفاوت است.»
اسقف برای لحظاتی سکوت میکند و در ذهن دنبال پاسخی مناسب
میگردد. یکی دیگر از بزرگان مسیحی که اسقف را درمانده در جواب
میبیند، به یاریاش میآید و پاسخ میدهد:
«مسیح به این دلیل فرزند خداست که مادر او مریم، بدون این که
با کسی ازدواج کند، او را به دنیا آورد. این نشان میدهد که او
باید خدای جهان باشد.»
پیامبر لحظهای سکوت میکند.
ناگهان فرشته وحی نازل میشود و پاسخ این کلام را از جانب
خداوند برای پیامبر میآورد. پیامبر بلافاصله پیام خداوند را
برای آنان بازگو میکند: «وضع حضرت عیسی در پیشگاه خداوند،
همانند حضرت آدم است که او را به قدرت خود از خاک آفرید...»1
و توضیح میدهد که «اگر نداشتن پدر دلالت بر خدایی کند، حضرت
آدم که نه پدر داشت و نه مادر، بیشتر شایسته مقام خدایی است.
در حالی که چنین نیست و هر دو بنده و مخلوق خداوند هستند.»
لحظات به کندی میگذرد، همه سرها را به زیر میاندازند و به
فکر فرو میروند. هیچ یک از شصت دانشمند مسیحی، پاسخی برای این
کلام پیدا نمیکنند. لحظات به کندی میگذرد؛ دانشمندان یکی یکی
سرهایشان را بلند میکنند و در انتظار شنیدن پاسخ به یکدیگر
نگاه میکنند، به اسقف اعظم، به شرحبیل؛ اما... سکوت محض.
عاقبت اسقف اعظم به حرف میآید:
«ما قانع نشدیم. تنها راهی که برای اثبات حقیقت باقی میماند،
این است که با هم مباهله کنیم. یعنی ما و شما دست به دعا
برداریم و از خداوند بخواهیم که هر کس خلاف میگوید، به عذاب
خداوند گرفتار شود.»
پیامبر لحظهای میماند. تعجب میکند از اینکه اینان این
استدلال روشن را نمیپذیرند و مقاومت میکنند. مسیحیان چشم به
دهان پیامبر میدوزند تا پاسخ او را بشنوند.
در این حال، باز فرشته وحی فرود میآید و پیام خداوند را به
پیامبر میرساند. پیام این است:
«هر کس پس از روشن شدن حقیقت، با تو به انکار و مجادله برخیزد،
[به مباهله دعوتش کن] بگو بیایید، شما فرزندانتان را بیاورید و
ما هم فرزندانمان، شما زنانتان را بیاورید و ما هم زنانمان.
شما جانهایتان را بیاورید و ما هم جانهایمان، سپس با تضرع
به درگاه خدا رویم و لعنت او را بر دروغگویان طلب کنیم.»2
پیامبر پس از انتقال پیام خداوند به آنان، اعلام میکند که من
برای مباهله آمادهام. دانشمندان مسیحی به هم نگاه میکنند،
پیداست که برخی از این پیشنهاد اسقف رضایتمند نیستند، اما
انگار چارهای نیست.
زمان مراسم مباهله، صبح روز بعد و مکان آن صحرای بیرون مدینه
تعیین میشود.
دانشمندان مسیحی موقتاً با پیامبر خداحافظی میکنند و به
اقامتگاه خود باز میگردند تا برای مراسم مباهله آماده شوند.
صبح است، شصت دانشمند مسیحی در بیرون مدینه ایستادهاند و چشم
به دروازه مدینه دوختهاند تا محمد با لشکری از یاران خود، از
شهر خارج شود و در مراسم مباهله حضور پیدا کند.
تعداد زیادی از مسلمانان نیز در کنار دروازه شهر و در اطراف
مسیحیان و در طول مسیر صف کشیدهاند تا بینندة این مراسم
بینظیر و بیسابقه باشند.
نفسها در سینه حبس شده و همه چشمها به دروازه مدینه خیره شده
است.
لحظات انتظار سپری میشود و پیامبر در حالی که حسین را در آغوش
دارد و دست حسن را در دست، از دروازه مدینه خارج میشود. پشت
سر او تنها یک مرد و زن دیده میشوند. این مرد علی است و این
زن فاطمه.
تعجب و حیرت، همراه با نگرانی و وحشت بر دل مسیحیان سایه
میافکند.
شرحبیل به اسقف میگوید: نگاه کن. او فقط دختر، داماد و دو نوة
خود را به همراه آورده است.
اسقف که صدایش از التهاب میلرزد، میگوید:
«همین نشان حقانیت است. به جای این که لشکری را برای مباهله
بیاورد، فقط عزیزان و نزدیکان خود را آورده است، پیداست به
حقانیت دعوت خود مطمئن است که عزیزترین کسانش را سپر بلا ساخته
است.»
شرحبیل میگوید: «دیروز محمد گفت که فرزندانمان و زنانمان و
جانهایمان. پیداست که علی را به عنوان جان خود همراه آورده
است.»
«آری، علی برای محمد از جان عزیزتر است. در کتابهای قدیمی ما،
نام او به عنوان وصی و جانشین او آمده است...»
در این حال، چندین نفر از مسیحیان خود را به اسقف میرسانند و
با نگرانی و اضطراب میگویند:
«ما به این مباهله تن نمیدهیم. چرا که عذاب خدا را برای خود
حتمی میشماریم.»
چند نفر دیگر ادامه میدهند: «مباهله مصلحت نیست. چه بسا عذاب،
همه مسیحیان را در بر بگیرد.»
کمکم تشویش و ولوله در میان تمام دانشمندان مسیحی میافتد و
همه تلاش میکنند که به نحوی اسقف را از انجام این مباهله
بازدارند.
اسقف به بالای سنگی میرود، به اشاره دست، همه را آرام میکند
و در حالی که چانه و موهای سپید ریشش از التهاب میلرزد،
میگوید:
«من معتقدم که مباهله صلاح نیست. این پنج چهره نورانی که من
میبینم، اگر دست به دعا بردارند، کوهها را از زمین میکنند،
در صورت وقوع مباهله، نابودی ما حتمی است و چه بسا عذاب، همه
مسیحیان جهان را در بر بگیرد.»
اسقف از سنگ پایین میآید و با دست و پای لرزان و مرتعش، خود
را به پیامبر میرساند. بقیه نیز دنبال او روانه میشوند.
اسقف در مقابل پیامبر، با خضوع و تواضع، سرش را به زیر
میافکند و میگوید: «ما را از مباهله معاف کنید. هر شرطی که
داشته باشید، قبول میکنیم.»
پیامبر با بزرگواری و مهربانی، انصرافشان را از مباهله
میپذیرد و میپذیرد که به ازای پرداخت مالیات، از جان و مال
آنان و مردم نجران، در مقابل دشمنان، محافظت کند.
خبر این واقعه، به سرعت در میان مسیحیان نجران و دیگر مناطق
پخش میشود و مسیحیان حقیقتجو را به مدینة پیامبر سوق میدهد.
منبع : سایت شهید آوینی به نقل از :ماهنامه موعود شماره 70
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
٭ برگرفته از مجلة بشارت، شماره
1.
1. «إنّ مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن
فیکون». آل عمران (3)، آیة 59.
2. «فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم، فقل تعالوا ندع
أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم ثم
نبتهل فنجعل لعنتالله علی الکاذبین». آل عمران (3)، آیه 6
آیا غیرت فقط مربوط به مردان است؟ یعنی فقط مردان هستند که باید نسبت به زنان جامعه، غیرت دینی داشته باشند؟ بعید نیست که با این مسأله روبهرو شده باشید که اگر مردی دچار آلودگی اخلاقی شده باشد، خانواده و بستگان او چندان احساس سرخوردگی و ننگ نمیکنند، امّا اگر زنی دچار چنین خطایاخلاقی شده باشد، خانواده و بستگان و بلکه همه اطرافیان او احساس ننگی نسبت به آن زن پیدا میکنند و چه بسا برای پاک کردن این ننگ دست به اقدامی همچون کشتن او بکنند.
آیا این طرز تفکر و رفتار درست و اسلامی است؟! آیا این نوع غیرت را غیرت دینی مینامیم؟ به طور مسلم یک مسلمان، به طور مشترک باید احساس ننگ بکند؛ نه اینکه در جایی چنین احساسی به اوج برسد که منجر به افراط شود و نه اینکه در جای دیگر، این احساس وجود نداشته باشد و یا بسیار کم باشد که منجر به تفریط شود.
متأسفانه این تفکر بیغیرتی را در خصوص مردان، از فرهنگ غرب؛ و ابراز آن درباره زنان را، از فرهنگ منحط جاهلی میگیریم و هر دوی این نوع تفکر را به پای دین میگذاریم که متاسفانه این نوع تفکر نیز در بین افراد جامعه نیز رواج پیدا کرده است.
در خیلی از موارد، مسائلی را از فرهنگ غرب با مسائلی از فرهنگ منحط جاهلی، مخلوط کرده و آن را به صورت اسلام در میآوریم؛ در حالی که قرآن کریم، خلاف آن را بیان میکند؛ به عنوان نمونه قرآن کریم درباره مجازات افراد میفرماید: «الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ. هر یک از زن و مرد زنا کار را صد تازیانه بزنید و نباید رأفت (و محبت کاذب) نسبت به آن دو، شما را از اجراى حکم الهى مانع شود اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید.»[نور،آیه2] یعنی نه در مورد مردآلوده تسامح داشته باشید ونه در مورد زن آلوده.
یا همچنین درباره مجازات سرقت میفرماید: «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُواْ أَیْدِیَهُمَا جَزَاء بِمَا کَسَبَا نَکَالًا مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ. و مرد و زن دزد را به سزاى آنچه کردهاند دستشان را به عنوان کیفرى از جانب خدا ببرید و خداوند توانا و حکیم است.»[مائده،آیه38]
از این رو، بخشیدن زن و مجازات کردن مرد در مسأله دزدی و یا مجازات کردن زن و بخشیدن مرد در مسأله خطای اخلاقی و ننگ ندانستن اشتباه مرد، همگی اینها تبعیض و ناشی از افکار جاهلی است و فردی که با این نوع دید و تفکر به سمت اسلام برود، این توهّم را خواهد داشت که دین اسلام بین زن و مرد تفاوت قائل است و برای توهّمش به مسأله ارث و دیه اشاره میکند که ارث و دیه زن ومرد در اسلام با هم متفاوت است.
درحالی که به گفته آیتالله جوادیآملی(حفظهالله) «تفاوت صنفی زن و مرد، مانند تفاوت اصناف مردان با یکدیگر و نیز زنان با همدیگرست، که این نیز برای برقراری نظامی احسن و عادلانه است؛ نه تسخیر ظالمانه یا جاهلانه و نه تسخیر یک جانبه و یک سویه نسبت به یکی از آنان است.»[1] امّا «مقام زن را باید در انسان شناسی جستجو کرد و عظمت زن همان عظمت انسان است؛»[2]
گاهی در مقابل تهاجم، عقب نشینی میکنیم و تلاش میکنیم که خود را شبیه به دشمن کنیم و همسان سازی کنیم؛ یعنی ما به جای اینکه به باورهای عمیق دینی خود بپردازیم و آنها را فرهنگ سازی کنیم متأثر از افکار دشمن میشویم. از این رو لازم است، فکر کنیم چگونه میتوانیم فرهنگ بومی و اسلامی داشته باشیم.
منبع: سایت رهروان ولایت
-------------------------------------------------------------------------------
پاورقی :
[1]. زن در آینهی جلا و جمال،آیتاللهجوادیآملی،ص285
[2]. همان، ص292