نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
هدایت و ضلالت اختیاری است
 

سوال: آیا اینطور نیست که خداوند هرکه را بخواهد هدایت کرده و هرکه را بخواهد گمراه می‌کند؟ طبق آیه 26 سوره مبارکه ی بقره : اعوذ به الله من الشیطان الرجیم إِنَّ اللَّهَ لاَ یَسْتَحْیِی أَن یَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَـذَا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِینَ .



 
همه کسانی که پیش از ظهور قائم علیه السلام آمده و رفته اند بر نمی گرند، بلکه گروهی از آن ها بر می گردند، چنان که قرآن کریم می فرماید:
(و یوم نحشر من کل امه فوجا) (1)
روزی که از هر امتی گروهی را بر می انگیزیم.
امام صادق علیه السلام در این رابطه می فرمایند:
و ان الرجعه لیست بعامه وهی خاصه لا یرجع الا من محض الایمان محضا او محض الشرک محضا.(2)
از بررسی احادیث استفاده می شود که رجعت اختصاص به خلفای جور و اصحاب جمل، صفین و نهروان ندارد، بلکه همه کسانی که به اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام ستم کرده اند بر می گردند و انتقام از آن ها گرفته می شود. چنان که امام صادق علیه السلام می فرماید:
هنگامی که قائم ما قیام کند، همه کسانی که مومنان را آزار کرده اند، بر می گردند و مومنان از آن ها انتقام می گیرند. (3)
در ذیل آیه 47 سوه طور آمده است:
همه آنان که به آل محمد علیه السلام ستم کرده اند، در رجعت بر می گردند و انتقام از آن ها گرفته می شود.(4)

آیا رجعت اختیاری است؟

ناگفته پیداست افرادی که برای انتقام یا تنبیه رجعت می کنند، هرگز به میل و اراده خود برنمی گردند، بلکه به مصداق «کافر به جهنم نمی رود، او را کشان کشان می برند»، آن ها نیز ناگزیر تن به رجعت می دهند، که این برای آن ها بسیار ذلت بار و سخت است.

رجعت پیامبران علیه السلام

(و اخذ الله میثاق النبیین لما آتیتکم من کتاب و حکمته ثم جاء کم رسول مصدق لما معکم لتومنن به و لتنصرنه) (5)
و - به خاطر بیاورید - هنگامی را که خداوند از پیامبران، پیمان گرفت که هرگاه به شما کتاب و حکمتی دادم، سپس فرستاده ای آمد که آنچه را با شماست تصدیق کرد، البته به او ایمان بیاورید و حتماً یاریش کنید.
طبق روایاتی که در تفسیر آیه فوق از معصومین علیه السلام رسیده است، همه پیامبران در رجعت بر می گردند. اینک به چند نمونه از این روایات اشاره می کنیم:
1- به خدا سوگند از زمان حضرت آدم تا رسول اکرم صلی الله علیه و آله پیامبری مبعوث نشده، جز این که خداوند آن ها را باز می گرداند، تا در برابر علی بن ابی طالب علیه السلام شمشیر بزنند. (6)
2- خداوند همه ی پیامبران و مومنان را برای یاری امیرمؤمنان علیه السلام گرد می آورد.
در آن روز علیّ بن ابی طالب علیه السلام پرچم رسول اکرم صلی الله علیه و آله را دست می گیرد و امیرِ همة مخلوقات می شود. همه در زیر پرچم او قرار می گیرند و او بر تمامی آن ها فرمانروایی می کند.(7)
3- در آن روز رسول اکرم صلی الله علیه و آله پرچم را به دست امیرمؤمنان علیه السلام می دهند و ایشان بر همه ی مخلوقات فرمان می رانند.(8)
4- در آن روز خداوند همه پیامبران را از حضرت آدم تا رسول اکرم صلی الله علیه و آله بر می انگیزد تا همه در برابر من شمشیر بزنند و گردن گردنکشان را از انس و جن بزنند. (9)
5- این آیه (آیه 81 مبارکه آل عمران) در رجعت تحقق خواهد یافت. (10)

رجعت حضرت اسماعیل علی نبینا و آله و علیه السلام

در میان پیامبران عظیم الشانی که نامشان در قرآن کریم آمده است، دو تن «اسماعیل» نام دارند؛ یکی پسر حضرت ابراهیم علیه السلام قهرمان توحید، و دیگری ملقب به «صادق الوعد» است که قرآن کریم در سوره ی مریم از او به این عنوان یاد کرده می فرماید:
(اذکرو فی الکتاب اسماعیل انه کان صادق الوعد و کان رسولا نبیا) (11)
در کتاب، اسماعیل را یاد کن که صادق الوعد، و از پیامبران مرسل بود.
در روایات تصریح شده که او غیر از اسماعیل پسر حضرت ابراهیم علیه السلام است. او پسر «حزقیل» بوده که به سوی قوم خود مبعوث شد و قومش او را تکذیب کرده، گرفتند و پوست سر و صورتش را کندند. آنگاه فرشته عذاب آمد که قومش را عذاب کند. از او پرسید: آن ها را چگونه عذاب کنم؟ اسماعیل گفت: من نیازی به عذاب آن ها ندارم. خدای تبارک و تعالی و به او وحی کرد: ای اسماعیل! چه حاجتی داری؟ عرض کرد:
خداوندا! تو برای ربوبیت خود، رسالت محمد صلی الله علیه و آله و ولایت اهل بیتش پیمان گرفته ای، و برگزیدگان بندگانت را آگاه ساخته ای که امت او با امام حسین علیه السلام چگونه رفتار خواهند کرد. خداوندا! تو امام حسین علیه السلام را وعده کرده ای که به دنیا رجعت دهی، تا شخصاً از قاتلینش انتقام بگیرد. حاجت من این است که مرا نیز در رجعت باز گردانی، تا شخصاً از کسانی که با من چنین رفتار کرده اند انتقام بگیرم. خداوند اسماعیل بن حزقیل را وعده داد که همراه امام حسین علیه السلام رجعت کند. (12)

رجعت حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام

مسئله فروش زمین‌های فلسطین به یهودیان

در سال 1881م، در جریان ترور الکساندر دوم، تزار روس، یهودیان به قتل تزار متهّم شده و در روسیه و اروپای شرقی، تحت اذّیت و آزار فراوان قرار گرفتند. این فشارها باعث مهاجرت بسیاری از یهودیان به مناطق غربی اروپا گردید. دسته‌های پراکنده و اندکی از ایشان نیز به فلسطین کوچ کردند. از سوی دیگر نخستین تبلیغات صهیونیستی در ضرورت مهاجرت یهودیان به فلسطین و استقرار در آن سرزمین که یک چندی ساز شده بود، موجب شد تا گروه‌های کوچکی از این طایفه نیز، بدون نظم و سازمان‌دهی ویژه‌ای به سرزمین فلسطین وارد شوند. این مهاجران، هر کدام قطعاتی زمین کشاورزی را خریده و در کنار یکدیگر به کشت و زرع گروهی پرداختند. آنان در واقع هسته‌ی اولیه‌ی فعالیت‌های تعاونی و اشتراکی یهودی را که بعدها «کیبوتص» نامیده شد، بنیاد نهادند.(1)

از سال 1897، پس از تشکیل نخستین کنفرانس‌های صهیونیستی، این مهاجرت‌ها شتاب و نظم بیش‌تری به خود گرفت و خاندان ثروتمند روچیلد و دیگر سرمایه‌داران یهود، حمایت و پشتیبانی مالی این مهاجرت‌ها و خرید زمین برای یهودیان مهاجر به فلسطین را بر عهده گرفتند.
در پاسخ به مصوّبات کنفرانس بال، «محمد طاهر حسینی (مفتی بیت‌المقدّس در آن زمان)، ریاست هیئتی محلّی را جهت رویارویی توطئه اسکان یهودیان به عهده گرفت. به گواهی اسناد و مدارک تاریخی، مساعی هیئت مذکور، سرانجام از دست‌اندازی‌های فزاینده‌ی یهودیان به زمین‌های مزروعی جدید، جلوگیری نمود.»(2)
اجمالاً تا اواخر سده‌ی نوزدهم، مهاجرت‌های پراکنده و محدود یهودیان به فلسطین، و خرید قطعاتی از اراضی زراعی آن، به منظور اشتغال به امر کشاورزی و امرار معاش، حساسیّت و نگرانی اعراب را به طور جدّی برنمی‌انگیخت، و این یهودیان نیز مانند دیگر یهودیان بومی فلسطین، در کنار مسیحیان و مسلمانان از یک زندگی مسالمت‌آمیز برخوردار بودند.
اما از سال‌های آغازین سده‌ی بیستم که این مهاجرت‌ها آهنگی سریع، گسترده و سازمان یافته به خود گرفت، این امر حالت و وضعیّت دیگری پیدا کرد و رفته‌رفته فلسطینیان با نظر شک وحیرت بدان نگریستند و کم و بیش مخالفت‌ها و عکس‌العمل‌هایی را موجب شد.
در همین دوره «سیّد محمد رشید رضا (از شاگردان شیخ محمد عبده و سیّد جمال‌الدین افغانی) که ساکن مصر بود، نقش بزرگی را در افشای ماهیّت واقعی مهاجرت یهودیان ایفا کرد. وی در نشریّه‌ی المنار (یکی از نمودهای بیداری اسلامی در آن دوران)، برای نخستین بار ندای مقابله با خطر صهیونیسم را سر داد».(3)
با صدور اعلامیه‌ی بالفور، یهودیان برای اجرای مقاصد صهیونیستی خویش، پشتوانه‌ای مطمئن و نیرومند یافتند. از این رو، با امید و هیجانی توصیف‌ناپذیر، موجی از فعالیت و تحرّک را در امر مهاجرت به فلسطین و خرید زمین‌ها را آغاز کردند.(4) «تراست‌های (اسکان یهودیان در فلسطین) وابسته به بانک برادران روچیلد و دیگر بانک‌ها، توانستند پهنه‌های گسترده‌ای از زمین‌های کشاورزی و بارور فلسطین را از چنگ مالکان آن بربایند و برزگران عرب را با زور از آن برانند. برای پیش‌گیری از زمین بازی و فروختن دیگر باره‌ی زمین‌های غصب شده به عرب‌ها، نمایندگی یهودی، (صندوق قومی کلیمیان) را برای خریدن زمین با پول گردآوری شده از یهودیان بیرون فلسطین، بنیاد نهاد. زمین‌هایی را که با پول صندوق قومی، می‌خریدند، نمی‌شد فروخت؛ زیرا به گونه‌ی اجاره، برای مدتی میان 35 تا 49 سال به مهاجران یهودی واگذار می‌شد». (5)
هم‌چنان که خریداری املاک از سوی (این) صندوق... افزایش می‌یافت، صندوق تلاش می‌کرد قطعات مجاور یکدیگر را انتخاب کند تا هسته‌ی جغرافیایی ایجاد یک کشور به وجود آید. در طول دهه ی 1930م، صندوق ملی یهود، زمین‌هایی در ناحیه‌ی «حیفا» در طول جاده‌ی تل‌ آویو- اورشلیم، در ناحیه‌ی تل آویو و در «جلیل» خریداری کرد. آژانس یهود در زمین‌های خریداری شده، تأسیساتی که آن‌ها را «سدّ چوبی و برج مراقبت» می‌خواند، بنا کرد. این استحکامات به منظور استقرار یک کشور بنا شده بود و در مناطقی قرار داشت که یهودیان قبلاً در آن جا زندگی نکرده بودند.(6)
یهودیان برای به دست آوردن اراضی فلسطین، سه سازمان مستقل تأسیس کردند:
1. جمعیّت یهودی عمران فلسطین (بیکا) که با کمک‌های بارون ادموند روچیلد، تشکیل شد.
2. جمعیّت سرمایه‌گذاران یهود (کارن کایمت(7)) که تا سال 1944م، 86 هزار هکتار زمین به دست آورد و حکومت سرپرست هم مقدار قابل توجّهی از اراضی دولتی را به آنان واگذار کرد.
3. سازمان (کارن‌ هایسود) در سال 1931م تأسیس شد و وام‌های درازمدت با بهره‌ی اندک در اختیار کشاورزان یهود قرار می‌داد.(8)
فروشندگان این زمین‌ها، بیش‌تر از میان گروه‌های زیر بودند:
1. مالکان غایب (غیر مقیم در کشور) که بیش‌تر از خانواده‌های فئودال لبنانی بودند.
2. دولت عثمانی، بدین شکل که زمین‌های کشاورزانی را که قادر به پرداخت مالیات خود نبودند، ضبط می‌کرد و از طریق مزایده‌ی علنی می‌فروخت.
3. مالکان فلسطینی که بیش‌ترشان از خانواده‌های مسیحی بودند.(9)
گروه دیگری از مردم که زمین‌های خود را به یهودیان واگذار می‌کردند، عده‌ای از اراذل و اوباش فلسطینی بودند که در آن روزها به دلیل رواج فرهنگ مادی غرب و گسترش بی‌بند‌وباری‌های اخلاقی، تن به فساد و فحشا سپرده بودند و برای تأمین هزینه‌های هرزگی و عیّاشی، خویشتن را نیازمند پول می‌دیدند. 

هـــوای زنــدگـی طـــ ـ ـــوفـــ ـ ـــانـــ ـ ـــی شـده استـ... 

"کــشــتــی" ای مــی خـواهــم بـرایرهـــــــایـــی... 

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:

إن الحسین (علیه السلام) مصباح الهدی و السفینة النجاة . 

همانا حسین (علیه السلام) چراغ هدایت و کشتی نجات است.

از آنجا که فاطمه معصومه علیها السلام از خاندانی است که در زیارت جامعه خطاب به ایشان آمده است: ((عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم))[1] کرامات و عنایات آستان مقدسش بسیار فراوان و شامل حال خاص و عام بوده است: از بزرگانی همچون ملاصدرا و آیت الله بروجردی گرفته تا آن مسلمان عاشقی که از دور افتاده ترین کشور اسلامی به عشق زیارت و به امید عنایت به حریم قدس او راه یافته, همگی را مورد لطف و عنایت کریمانه خود قرار داده است; ولی با کمال تاسف این کرامات تا کنون ثبت و ضبط نشده است, ما هم نمونه هایی برگزیده از کرامات آن حضرت را در اینجا میآوریم; به امید آن که مجموع کرامات آن حضرت در کتاب مستقل گردآوری شود.


ـ کراماتی به نقل از آیت الله العظمی اراکی(ره)

ایشان درباره خودشان فرمودند: دستم باد می کرد و پوست آن ترک بر می داشت به طوری که نمی توانستم وضو بگیرم و ناچار بودم برای نماز تیمم کنم و معالجات هم بی اثر بود تا اینکه به حضرت معصومه(س) متوسل شدم و به من الهام شد که دسکش به دست کنم, همین کار را کردم, دستم خوب شد.

ایشان فرمودند: آقا حسن احتشام (فرزند مرحوم سید جعفر احتشام که هر دو از منبریهای قم بودند) نقل می کرد از شیخ ابراهیم صاحب الزمانی تبریزی (که مرد با اخلاصی بود) که من شبی در خواب دیدم به حرم مشرف شدم خواستم وارد شوم گفتند حرم قرق است برای اینکه فاطمه زهرا(ع)و حضرت معصومه(ع)در سر ضریح خلوت کرده اند و کسی را راه نمی دهند. من گفتم: مادرم سیده است و من محرم هستم, به من اجازه دادند, رفتم دیدم که بله این دو نشسته اند و در بالای ضریح با هم صحبت می کنند از جمله صحبتها این بود که حضرت معصومه(س) به حضرت زهرا(ع) عرض کرد: حاج سید جعفر احتشام برای من مدحی گفته است و ظاهرا آن مدح را برای حضرت می خواند.

شیخ ابراهیم این خواب را در جلسه دوره ای اهل منبر که حاج سید جعفر احتشام هم در آن حضور داشت نقل می کند; حاج احتشام می گوید: از آن شعرها چیزی یادت هست؟

گفت: بله در آخر آن شعر داشت (دخت موسی بن جعفر) تا این را گفت, حاج احتشام شروع کرد به گریه کردن و گفت: بله توی اشعار من این کلمه است.

«حاج سید جعفر احتشام منبری با حالی بود و موقع روضه خواندن خودش هم گریه می کرد و بکاء بود و بسیار گریه می کرد».

آقا حسن احتشام فرزند ایشان می گوید به ایشان گفتیم شما در آخر شعرتان یک تخلصی داشته باشید مانند سایر شعرا, قبول نکرد تا با اصرار این شعر را گفت:

ای فاطمه بجان عزیز برادرت بر احتشام نما قصر اخضری

ایشان گفت: قصر اخضر را لطف کردند. گفتم چطور؟ گفت: همـــانجــا کــه آقای مرعشی(ره) سجاده می انداختند, آنجا را گچ کاری کردند و سنگ مرمر سبز رنگ, و قبر حاج احتشام در همان قسمت از مسجد بالاسر است (این بود قصر اخضری که به ایشان عطا شد).

آقای حاج شیخ حسن علی تهرانی(ره) (جد مادری آقای مروارید) که از علماء بزرگ و شاگردان فاضل میرزای شیرازی محسوب می شوند و حدود 50 سال درنجف به تحصیل علوم اشتغال داشتند, ایشان برادری داشت به نام حاج حسین علی شال فروش که از تجار بازار بوده در تمام مدتی که حاج شیخ مشغول تحصیل بودند ایشان ماهی 50 تومان به او شهریه می داد تا اینکه برادر تاجر فوت می کند و جنازه او را به قم حمل می کنند و در آنجا دفن می نمایند.

حاج شیخ علی (که در اواخر عمر در مشهد ساکن بودند) تلگرافی از فوت برادر مطلع می شود, به حرم مشرف شده و به حضرت رضا عرض می کنند: من خدمت برادرم را یکبار هم نتوانستم جبران نمایم جز همین که بیایم اینجا و از شما خواهش کنم که به خواهرتان حضرت معصومه(س) سفارش ایشان را بفرمایید: تاکمک کاری, بکند از برادرم.

همان شب یکی از تجار که از قضیه اطلاع نداشت خواب می بیند که به حرم حضرت معصومه(س) مشرف شده و آنجا می گویند: که حضرت رضا علیه السلام هم به قم تشریف آوردند: یکی جهت زیارت خواهرشان, و یکی جهت سفارش برادر حاج شیخ حسنعلی به حضرت معصومه(س).

او معنای خواب را نمی فهمد و آن را با حاج شیخ حسنعلی در میان می گذارد و ایشان می فرمایند: همان شب که شما خواب دیدی من (در رابطه با برادرم) به حضرت رضا متوسل شدم و این خواب شما درست است.

مرحوم آقا سید محمد تقی خوانساری پس از شنیدن این خواب فرمود: از این خواب استفاده می شود که قم در حریم حضرت معصومه(س) است; باید حضرت امام رضا(ع) به قم تشریف فرما شوند و سفارش برادر حاج شیخ حسنعلی را به حضرت بفرمایند والا خود حضرت امام رضا(ع) مستقیما در کار مداخله نمی کند چون این در محدوده حضرت معصومه است و مداخله در این محیط نمی شود.


ـ جلال و جبروت فاطمه زهرا علیها السلام

آقای شیخ عبد الله موسیانی(ایشان از شاگردان آیت الله مرعشی(ره) بودند)نقل فرمودند به این که حضرت آیت الله مرعشی نجفی به طلاب می فرمود: علت آمدن من به قم این بود که پدرم سید محمود مرعشی نجفی (که از زهاد و عباد معروف بود) چهل شب در حرم حضرت امیر علیه السلام بیتوته نمود که آن حضرت را ببنید, شبی در (حال مکاشفه) حضرت را دیده بود که به ایشان می فرماید: سید محمود چه می خواهی؟ عرض می کند: می خواهم بدانم قبر فاطمه زهراء علیها السلام کجاست؟ تا آن را زیارت کنم.

حضرت فرموده بود: من که نمی توانم «بر خلاف وصیت آن حضرت», قبر او رامعلوم کنم. عرض کرد: پس من هنگام زیارت چکنم؟ حضرت فرمود: خدا جلال و جبروت حضرت فاطمه علیها السلام را به فاطمه علیها السلام عنایت فرموده است, هر کس بخواهد ثواب زیارت حضرت زهرا علیها السلام را درک کند به زیارت فاطمه معصومه علیها السلام برود.

آیت الله مرعشی می فرمودند: پدرم مرا سفارش می کرد که من قادر به زیارت ایشان نیستم اما تو به زیارت آن حضرت برو, لذا من به خاطر همین سفارش, برای زیارت فاطمه معصومه علیها السلام و ثامن الائمه علیها السلام آمدم و به اصرار موسس حوزه علمیه قم, حضرت آیت الله حائری در قم ماندگار شدم.

آیت الله مرعشی در آن زمان فرمودند: شصت سال است که هر روز من اول زائـــر حضرتم.


ـ عنایت حضرت به زوار مرقدش

آقای شیخ عبد الله موسیانی نقل کردند از حضرت آیت الله مرعشی نجفی: که شب زمستانی بود که من دچار بی خوابی شدم; خواستم حرم بروم, دیدم بی موقع است, آمدم خوابیدم و دست خود را زیر سرم گذاشتم که اگر خوابم برد خواب نمانم, در عالم خواب دیدم خانمی وارد اطاق شد «که قیافه او را به خوبی دیدم ولی آن را توصیف نمی کنم» به من فرمود: سید شهاب! بلند شو و به حرم برو; عده ای از زوار من پشت در حرم از سرما هلاک می شوند, آنها را نجات بده.

ایشان می فرمایند: من به طرف حرم راه افتادم, دیدم پشت در شمالی حرم (طرف میدان آستانه)عده ای زوار اهل پاکستان یا هندوستان(با آن لباسهای مخصوص خودشان) در اثر سردی هوا پشت در حرم دارند به خود میلرزند, در را زدم, حاج آقا حبیب (که جزء خدام حضرت بود) با اصرار من در را باز کرد, من از مقابل و آنها هم پشت سر من وارد حرم شدند وآنها در کنار ضریح آن حضرت مشغول زیارت و عرض ادب بودند; من هم آب خواستم و برای نماز شب و تهجد وضو ساختم.


ـ عنایت حضرت به زائر برادر

آقای شیخ عبد الله موسیانی نقل می کند: که ما عازم مشهد مقدس بودیم در حالی که در آنجا به جهت جمعیت زیاد زوار, منزل به سختی پیدا می شد. من با اطلاع از این جهت به حرم حضرت معصومه علیها السلام مشرف شدم و خیلی خودمانی گفتم: بی بی جان ما عازم زیارت برادر شماییم, خودتان عنایتی بفرمایید. ما عازم مشهد شدیم,دیدیم منزل بسیار کمیاب است نزدیک حرم از تاکسی پیاده شدیم, ناگهان دیدم جوانی از داخل کوچه به طرف من آمد و به من گفت: منزل می خواهید؟ گفتم: بله, گفت دنبال من بیا با او رفتم مرا داخل خانه اش برد, اطاف بزرگ و خوبی را به ما داد, ما وقتی در آنجا مشغول جابجایی وسایل بودیم, خانم ایشان ما را برای نهار دعوت کرد, بعد از تشرف به حرم و زیارت و نماز, نهار را با آنها خوردیم.

صبح روز بعد, خانم از ما سوال کرد: شما چند روز در اینجا هستید؟ گفتم ده روز. گفت ما به تهران می رویم, این کلید خانه, هر وقت که خواستید بروید, کلیدرا بدهید به همسایه ما آقای رضوی (یا رضوانی).

گفتم کرایه منزل چه می شود؟ گفت ما صحبت آن را کرده ایم.

ما خیال کردیم مقصود ایشان صحبت درباره کرایه است با آقایی که بنا شد کلید را به او بدهیم. چند روزی گذشت کسی آمد در خانه و گفت: من رضوی (یا رضوانی) هستم, شما هر وقت که خواستید به قم بروید, کلید را پشت آینه داخل اطاق بگذارید و در منزل را ببندید و بروید.

گفتیم: کرایه چه می شود؟ گفت درباره کرایه با من صحبتی نکردند. ده روز ما تمام شد, خواستیم برگردیم, دیدیم بلیط ماشین را باید چند روز پیش تهیه می کردیم و الان تهیه بلیط امکان ندارد, خیلی ناراحت بودیم که من از صاحب ماشینی(که در نزدیک منزل ما, ماشین خودش را پارک می کرد و در مسیر ((تهران - مشهد)) مسافر جا به جا می کرد) خواستم ما را هم با خودش تا تهران ببرد. او گفت: من فردا حرکت نمی کنم ولی فردا شما را به قم می فرستم; فردا ما را تا گاراژ ماشین برد و رفت به مسوول دفتر گفت: اینها از ما هستند و می خواهندبه قم بروند, او هم موافقت کرد و در بهترین جای ماشین به ما تعداد صندلی مورد نیازمان را داد و ناباورانه ((حضرت معصومه)) وسیله برگشت مان را هم مانند ((منزل در مشهد))فراهم کرد.

------------------------------------------------------------------

پی نوشت :

[1] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 102، ص 132


سابقه تشیع درمعتبر ترین، کتب اهل سنت و شیعه 


در قرآن کریم بدترین و بهترین مخلوقات این‌گونه بیان شده‌اند: «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکینَ فی‏ نارِ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها أُولئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ، إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ»؛[ بینه، 6- 7] کافران از اهل کتاب و مشرکان در آتش دوزخ‌اند، جاودانه در آن می‌مانند آنها بدترین مخلوقات‌اند! (امّا) کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترین مخلوقات خدایند.

در آیه 7 سوره «بینه» آمده است، خداى متعال مى فرماید: «کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، آنها بهترین مخلوقات خدا هستند» (إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ). 

تعبیر «أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» به خوبى نشان مى دهد: انسان هاى مۆمن و صالح العمل، حتى از فرشتگان، برتر و بالاترند; چرا که آیه مطلق است، و هیچ استثنائى در آن نیست، آیات دیگر قرآن نیز گواه بر این معنى مى باشد، مانند آیات سجود فرشتگان بر آدم، و آیه: «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَم». (اسراء، آیه 70)

در روایات فراوانى که از طرق اهل سنت و منابع معروف آنها، و همچنین در منابع معروف شیعه نقل شده، آیه أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ: «آنها بهترین مخلوقات خدا هستند» به على (علیه السلام) و پیروان او تفسیر شده است. (تفسیر نمونه، جلد 27، صفحه 231)

ابن‏ عدی از ابن ‏عباس روایت کرده که گفت: چون آیه خیرالبریّه نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی فرمود: اینان تو هستی و شیعیان تو که در روز قیامت خشنود و پسندیده‏ اند. (تفسیر درّ المنثور 6 / 379..)

و ابن‏ مردویه از علی علیه السلام آورده ‏است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آیا این آیه را نشنیده‏ای: انّ‏الذین‏آمنوا... آنان تو و شیعیان تو هستند. (تفسیر درّ المنثور 6 / 379..)

«حاکم حسکانى نیشابورى» از دانشمندان معروف اهل سنت در قرن پنجم هجرى، این روایات را در کتاب معروفش «شواهد التنزیل» با اسناد مختلف نقل مى کند، تعداد آن بیش از بیست روایت است، که به عنوان نمونه چند روایت را از نظر مى گذارنیم:

«جابر» مى گوید: خداوند آیه «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» را نازل فرمود و از آن به بعد، هنگامى که على(علیه السلام)مى آمد، یاران محمّد(صلى الله علیه وآله)مى گفتند: بهترین مخلوق خدا بعد از رسول اللّه آمد»!

1 ـ «ابن عباس» مى گوید: هنگامى که آیه «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» نازل شد، پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) به على (علیه السلام) فرمود: هُوَ أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ تَأْتِی أَنْتَ وَ شِیعَتُکَ یَوْمَ الْقِیامَةِ راضِیْنَ مَرْضِیِّینَ، وَ یَأْتِی عَدُوُّکَ غَضْباناً مُقْمَحِین:

«منظور از این آیه، تو و شیعیانت هستید که در روز قیامت وارد عرصه محشر مى شوید، در حالى که هم شما از خدا راضى و هم خدا از شما راضى است و دشمنت خشمگین وارد محشر مى شود و به زور به جهنم مى رود» (در بعضى از نسخه هاى حدیث «مُقْمَحِیْن» آمده است که به معنى بالا نگاه داشتن سر به وسیله غل و زنجیر مى باشد).

2 ـ در حدیث دیگرى از «ابو برزه» آمده است: وقتى پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) این آیه را قرائت کرد، فرمود: هُمْ أَنْتَ وَ شِیْعَتُکَ یا عَلِىُّ، وَ مِیْعادُ ما بَیْنِى وَ بَیْنَکَ الحَوْضُ: «آنها تو و شیعیانت هستید، اى على! و وعده من و شما کنار حوض کوثر است»!.

3 ـ در حدیث دیگرى از «جابر بن عبداللّه انصارى» آمده است: ما خدمت پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) کنار خانه خدا نشسته بودیم، على (علیه السلام) به سوى ما آمد، هنگامى که چشم پیامبر (صلى الله علیه وآله) به او افتاد فرمود: قَدْ أَتاکُمْ أَخِى: «برادرم به سراغ شما مى آید» آن گاه رو به کعبه کرده، گفت: وَ رَبِّ هذِهِ الْبُنْیَةِ! اِنَّ هذا وَ شِیْعَتِهُ هُمُ الْفائِزُونَ یَوْمَ الْقِیامَةِ: «به خداى این کعبه قسم، که این مرد و شیعیانش در قیامت رستگارانند» سپس رو به سوى ما کرد و افزود:

امام علی

«به خدا سوگند او قبل از همه شما به خدا ایمان آورد، و قیام او به فرمان خدا بیش از همه شما است، وفایش به عهد الهى از همه بیشتر، قضاوتش به حکم اللّه افزون تر، و مساواتش در تقسیم (بیت المال) از همه زیادتر، عدالتش درباره رعیت از همه فزون تر، و مقامش نزد خداوند از همه بالاتر است.

«جابر» مى گوید: خداوند آیه «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» را نازل فرمود و از آن به بعد، هنگامى که على(علیه السلام)مى آمد، یاران محمّد(صلى الله علیه وآله)مى گفتند: بهترین مخلوق خدا بعد از رسول اللّه آمد»!

نزول این آیه، در کنار خانه کعبه، منافات با «مدنى» بودن سوره ندارد، زیرا ممکن است از قبیل نزول مجدد، و یا تطبیق بوده باشد، به علاوه، بعید نیست نزول این آیات در سفرهائى که پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) از «مدینه» به «مکّه» آمده است واقع شده باشد، به خصوص این که: راوى روایت «جابر بن عبداللّه انصارى» است که در «مدینه» به حضرت ملحق شد، و اطلاق «مدنى» بر این گونه آیات بعید نیست.

بعضى از این احادیث را «ابن حجر» در کتاب «صواعق» آورده و بعضى را «محمّد شبلنجى» در «نور الابصار».

«جلال الدین سیوطى» در «درّ المنثور» نیز قسمت عمده روایت اخیر را از «ابن عساکر» از «جابر بن عبداللّه» نقل کرده است.

ابن‏ عدی از ابن ‏عباس روایت کرده که گفت: چون آیه خیرالبریّه نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی فرمود: اینان تو هستی و شیعیان تو که در روز قیامت خشنود و پسندید ه‏اند

4 ـ در «درّ المنثور» از «ابن عباس» نقل شده: وقتى آیه «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» نازل شد، پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) به على (علیه السلام) فرمود: هُوَ أَنْتَ وَ شِیْعَتُکَ یَوْمَ الْقِیامَةِ راضِیْنَ مَرْضِیِّیْنَ: «منظور تو و شیعیان تو در قیامت مى باشید، که هم شما از خدا خشنود هستید و هم خدا از شما خشنود»!

5 ـ نامبرده در حدیث دیگرى از «ابن مردویه» از على (علیه السلام) نقل مى کند: پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) به من فرمود: «آیا این سخن خدا را نشنیده اى که مى فرماید:

«کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، بهترین مخلوقاتند»؟ این تو و شیعیانت هستید، و وعده گاه من و شما، کنار حوض کوثر است، هنگامى که من براى حساب امت ها مى آیم، شما دعوت مى شوید، در حالى که پیشانى سفید و شناخته شده اید».

بسیارى دیگر از دانشمندان اهل سنت نیز، همین مضمون را در کتب خود نقل کرده اند، از جمله «خطیب خوارزمى» در «مناقب»، «ابو نعیم اصفهانى» در «کفایة الخصام»، «علامه طبرى» در «تفسیر معروفش»، «ابن صباغ مالکى» در «فصول المهمه»، «علامه شوکانى» در «فتح الغدیر»، «شیخ سلیمان قندوزى» در «ینابیع المودة» و «آلوسى» در «روح المعانى» ذیل آیات مورد بحث و جمعى دیگر.

کوتاه سخن این که: حدیث فوق از احادیث بسیار معروف و مشهور است، که از سوى غالب دانشمندان و علماى اسلام پذیرفته شده، و این فضیلتى است بزرگ و بى نظیر براى على (علیه السلام) و پیروانش.

جِهاد یکی از مفاهیم دین اسلام است.

جِهاد,جهاد کردن,فروع دین

مقــــدمه :

واژه «جهاد» از ریشه «ج-ه-د» به معنی کوشش و مبارزه و فعالیت است. جهاد تنها به معنی جنگ و خون‌ریزی نیست. بلکه در اصل به معنی کوشش و مبارزه می‌تواند در عرصه‌های گوناگون باشد.

بزرگ‌ترین جهاد «جهاد با نفس» است که با نام (جهاد اکبر) شناخته می‌شود و تلاش در راه دفاع از دین اسلام یا گسترش قلمرو اسلام، جهاد کوچک (جهاد اصغر) نام دارد.

جهاد یکی از فروع دین و از واجبات اسلامی است. کلمهٔ جهاد حدود ۱۰۸ بار در قرآن آمده‌است.


انواع جهاد

جهاد به صورت کلی به دو نوع جهاد دفاعی و جهاد ابتدایی تقسیم می‌گردد. جهاد دفاعی، جنگ و مبارزه‌ای است که در صورت تجاوز دشمنی به حریم مسلمین واجب و لازم می‌گردد و آیات متعدد قرآن به آن دستور دارد.

جهاد ابتدایی، جهادی است که مسلمانان ابتداءاً به جنگ وارد می‌شوند، بدون اینکه طرف مقابل ابتدا جنگ را آغاز کرده باشد. بنا به نظر اکثر علمای شیعه جهاد ابتدایی فقط با دستور امام معصوم عینیت می یابد .

اهداف جهاد

جهاد اسلامی دارای اهداف مقدسی مانند براندازی شرک و کفر، مبارزه با تبهکاران و گمراهان، پاسداری از نظام اسلامی و دفاع از مرزها است و  این اهداف موجب برتری این نوع جنگ نسبت به دیگر جنگ‌ها می‌شود.


جهاد در منظر قرآن

در قرآن شریف آیاتی بسیار دربارهٔ عظمت و جایگاه رفیع جهاد در میان عبادات به چشم می‌خورد که به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الْحَآجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْأَخِرِ وَجَهَدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لَا یَسْتَوُونَ عِندَ اللَّهِ وَاللَّهُ لَایَهْدِی الْقَوْمَ الظَّلِمِینَ‏.«سوره توبه آیه ۱۹»

ترجمه : آیا آبرسانی به حاجیان و تعمیر مسجدالحرام را همانند «عملِ» کسی قرار داده ‏اید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه خدا جهاد کرده است؟ این دو نزد خداوند یکسان نیست و خداوند گروه ستمگر را هدایت نمی‌کند.


إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَی‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْو لَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً فِی التَّوْرَیةِ وَالْإِنجِیلِ وَالقُرْءَانِ وَمَنْ أَوْفَی‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذَ لِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.

                                                             «سوره توبه آیه ۱۱۱»

ترجمه : در حقیقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى] اینکه بهشت براى آنان باشد خریده است همان کسانى که در راه خدا می جنگند و می ‏کشند و کشته می شوند [این] به عنوان وعده حقى در تورات و انجیل و قرآن بر عهده اوست و چه کسى از خدا به عهد خویش وفادارتر است پس به این معامله ‏اى که با او کرده ‏اید شادمان باشید و این همان رستگاری بزرگ است.


إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُم بُنْیَانٌ مَّرْصُوصٌ‏.«سوره صف آیه ۴»

ترجمه : همانا خداوند کسانی را دوست دارد که صف بسته در راه او پیکار کنند، چنانکه گویی بنای بسیار مستحکم سربی هستند.


جهاد در روایات

روایاتی بسیار در عظمت و اهمیت جهاد در راه خدا نقل شده‌است که به عنوان نمونه به چند روایت بسنده می‌کنیم: ابوذر غفاری از حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیده‌است:

کدام یک از اعمال نزد خداوند دوست داشتنی تر است؟ حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) پاسخ دادند : ایمان به خدا و جهاد در راه او. ابوذر غفاری دوباره سوال نموده‌است که کدامین جهاد از همه جهادها برتر است؟، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، پاسخ دادند : جهاد کسی که اسبش پی شود و خونش در راه خدا بر زمین ریزد.

امیر المومنین علی ابن ابیطالب علیه السلام دربارهٔ جهاد این چنین گفته‌است:

جهاد دری است از درهای بهشت که خداوند تنها به روی اولیاء خاص خویش گشوده‌است و آن لباس تقوا و زره نفوذ ناپذیر و سپر اطمینان بخش الهی بر پیکر مجاهدان است.[1]

در روایت دیگری امیر المومنین علی بن ابیطالب علیه السلام در رابطه با اهمیت جهاد اینطور می‌فرماید:

خداوند عزوجل جهاد را واجب کرده، و آن را بزرگ شمرده و یاری و یاورش قرار داده‌است. به خدا سوگند که دنیا و دین جز با جهاد اصلاح نمی‌شود.[2]

امام محمدباقر (ع) در حدیثی خطاب به سلیمان بن خالد می‌گوید: «آیا می‌خواهی از اصل، فرع و قلهٔ اسلام برایت بگویم؟» سلیمان بن خالد می‌گوید: «آری، ای فرزند رسول خدا.» وی اینچنین می‌گوید:

اصل و عمود «خیمه ی» اسلام، نماز و فرع آن زکات و قله و اوج عظمتش جهاد است.(3)


پی نوشت :

  1. نهج البلاغه، خطبه ۳۷.
  2. فروع کافی، ج ۵، ص ۸، ج ۱۱.
  3. بحار الانوار، ج ۶۹، ص ۳۹۲، ح ۷۰.

وصایای امام صادق علیه السلام، هنگام شهادت

 

 امام در لحظه مرگ وصایایی چندی می‌نماید که برخی در امر امامت، برخی در زمینه مسائل خانوادگی و بخشی در مورد عامه است.

-  به فرزندان خود فرمود: فَلا تَمُوتُنَّ اِلاُّ وَ اَنتُم مُسلِموُن؛ بکوشید که جز مسلمان نمی‌رید .

-  به کسان و خویشان فرمود: اِنَّ شَفاعَتَنَا لاتَنالُ مَستَخِفّاَ بِالصَّلاةِ؛ شفاعت ما به کسی که نماز را کوچک بشمارد نمی‌رسد .

-  به خانواده خود وصیت فرمود که پس از مرگش تا چند سال در موسم حج در منا برای ایشان مراسم عزاداری بر پا کنند.

-  دستور دادند برای خویشان و کسان هدیه‌ای بفرستند، حتی هفتاد دینار برای حسن افطس از خویشان ایشان. حسن افطس همان کسی است که با خنجر به امام حمله کرده بود و می‌فرمود می‌خواهد آیه قرآن را در مورد صله رحم اجرا کند.

و بالاخره بخشی از وصیت راجع به مردم بود که روؤس آن دعوت به وقار و آرامش، حفظ زبان، پرهیز از دروغ و تهمت و دشمنی، دوری از تجاوزکار، پرهیز از حسادت و ترک معاصی و ... بود.

-  درباره امام پس از خود، امام کاظم علیه السلام را برای چندمین بار منصوب کرد که ایشان در آن هنگام بر اساس سندی بیست سال داشتند.

-  بخشی از سفارش‌های ایشان درباره غسل و کفن و قبر خود بود که احکام اسلامی در این زمینه وجود دارد.

 - و بالاخره بخشی از وصیت راجع به مردم بود که روؤس آن دعوت به وقار و آرامش، حفظ زبان، پرهیز از دروغ و تهمت و دشمنی، دوری از تجاوزکار، پرهیز از حسادت و ترک معاصی و ... بود.

 

لحظه آخر

امام صادق علیه السلام در آخرین لحظات حیات که مرگ را نزدیک دیدند، دستور دادند که تمام خانواده و خویشان نزدیکش بر سر بالینش جمع گردند و پس از آن که همه آنان در کنار امام حاضر شدند، چشم بگشود و به صورت یکایک آنها نظر افکند و فرمود: «انّ شِفاعتنا لاتنال مستخفاٌ بالصلوة.»

این وصیت امام، دلیل آن است که در آئین اسلام، نماز جایگاهی مهم دارد، طوری که امام در آخرین لحظه‌های زندگی از میان هزاران مسئله فقط نماز را سفارش می‌کند و این نیست جز برای این که امام صادق علیه السلام هادی امت و پاسدار دین است و نماز از این دیدگاه از اهمیت فراوانی برخوردار می‌باشد.

ای سالمه! خداوند بهشت را بیافرید و بوی آن را بسیار خوش و مطبوع گردانید که از فاصله‌ای به مسافت دو هزار ساله به مشام می‌رسد، لیکن عاق و کسی که قطع رحم کرده بوی آن را احساس نمی‌کند و درنمی‌یابد.

به نظر من راز این که امام خویشاوندان نزدیکش را به نماز سفارش می‌کنند، آن است که مردم از آنان انتظار ارشاد و راهنمائی دارند، پس تبلیغ و توصیه این فریضه از زبان آنان مؤثرتر است. نکته دوم آن که نزدیکان امام و منسویان عترت نپندارند که به علت قرابت و داشتن نسبت با پیامبر از شفاعت او و اوصیای گرامی‌اش بهره‌مند خواهند بود، اگرچه در عمل به برخی از احکام سهل انگار باشند.

امام صادق علیه السلام بدین وسیله خواستند بیان کنند که خویشاوندی با پیامبر صلی الله علیه و آله اگر توأم با انجام فرائض و تکالیف دینی نباشد، سودی به آنان نخواهد داشت، بلکه این نسبت مسؤولیت ایشان را سنگین‌تر خواهد ساخت.ام‌حمیده مادر امام موسی کاظم و همسر امام صادق علیهماالسلام از این حال امام در شگفت بوده که چگونه امام به هنگام وفات نیز از این فریضه بزرگ غفلت نداشته است و هرگاه این حال امام را به یاد می‌آورده می‌گریسته است.از کارهای عجیب امام در ساعت رحلتش آن که دستور دادند برای تمام خویشاوندان نزدیکش صله و تحفه‌ای فرستاده شود و حتی برای حسن افطس مبلغ هفتاد دینار فرستاد.

سالمه کنیز و خدمتکار آن حضرت پرسید: «چگونه به مردی که با دشنه و خنجر به شما حمله آورده و قصد قتل شما را داشته است، چنین مبلغی را عطا می‌فرمائید؟»

امام در پاسخ فرمود: «می‌خواهی مشمول این آیه قرآن نباشم که فرمود: «وَالَّذینَ یَصِلُونَ ما اَمُرَاللهُ بِهِ یُوصَلَ وَ یَخَشونَ رَبَّهُم وَ یَخافُونَ سُوءِ الحِسابِ»؛ و آنان که فرمان خدا را در مورد صله رحم و دلجوئی از خویشاوندان اجرا می‌کنند و از خدایشان می‌ترسند و از محاسبه بدفرجام بیمناکند.

ای سالمه! خداوند بهشت را بیافرید و بوی آن را بسیار خوش و مطبوع گردانید که از فاصله‌ای به مسافت دو هزار ساله به مشام می‌رسد، لیکن عاق و کسی که قطع رحم کرده بوی آن را احساس نمی‌کند و درنمی‌یابد.

این وصیت امام نیز بیانگر اهمیت صله رحم است و رفتار خود امام هم اینگونه بوده که با ارحامش پیوند داشته و حتی با آنان که با او بریده و به قصد کشتنش به طرف او حمله کرده بودند به طریق نیکو رفتار کرد و مبلغی صله فرستاد، و به راستی که این، خلق و خوی انبیاء و اولیاء است. (2)

 پی‌نوشت‌ها:

1. به نقل از کتاب صفحاتی از زندگانی امام صادق علیه السلام.

2. به نقل از کتاب احیاگر تشیع.

مذهب شیعه چرا مذهب جعفرى نامیده شد؟

 

هیچ تاکنون به این نکته اندیشیده ‏اید که چرا ما شیعیان را پیروان مذهب جعفرى مى‏خوانند؟ در میان امامان دوازده گانه شیعه ‏چرا مذهب ما به ایشان انتساب یافته است؟ با توجه به این که ‏امام جعفر صادق علیه السلام ششمین امام شیعه هستند مگر پیش از ایشان ‏وضعیت ‏شیعه چگونه بوده و به عبارت دیگر چرا مذهب شیعه علوى یا حسنى یا حسینى یا سجادى و یا باقرى نامیده نشده است؟ آنچه در پى مى‏آید توضیحى است ‏بر راز این نام گذارى.

عرصه تئورى‏ها و دیدگاههاى علمى و فرهنگى در میان دانشمندان و فرهیختگان همواره عرصه ابقاى بهترین اندیشه‏ها بوده است. هر نظریه‏اى آن هنگام توانسته جایگزین نظریه پیشین شود که محتوایى ‏بهتر از آن را به بشریت هدیه کرده باشد و الا مورد استقبال قرار نخواهد گرفت. مکتب‏هاى فکرى بزرگ نیز همواره باید داراى چنین ‏ویژگى باشند تا بتوانند در دل بشر جایى باز کنند. نگاهى به ‏دستاورد مکتب اسلام در مقایسه با آنچه جامعه جاهلى عرب بدان ‏دلبسته بود و مبناى رفتار فردى و اجتماعى خود قرار داده بود مى‏تواند راز موفقیت اسلام را در برابر اندیشه‏هاى جاهلانه نشان ‏دهد. پیامبر صلی الله علیه و آله در دعوت خود ضمن پذیرش سنت‏هاى پسندیده انسانى ‏در میان اعراب آنگاه که به نفى ضد ارزشها مى‏پرداخت طرح‏هاى ‏جایگزین نیز ارائه مى‏کرد تا مخاطبان او احساس خلاء نکنند.

سال ها پیش از امامت ‏حضرت صادق علیه السلام تقریبا یکصد و سیزده سال پیش، جد ایشان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روزى گرم و سوزان و به هنگام بازگشت‏ از آخرین حج‏ خود در غدیر خم جانشینى خویش را به فرمان خداى به ‏امام على علیه السلام واگذار کرد و بر اساس منابع شیعى و بعضى از منابع ‏اهل سنت از مردم در این باره بیعت گرفت. اما صلاحدید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دلایلى مورد پذیرش بعضى از صحابه ‏قرار نگرفت و با رحلت ‏حضرت، خلافت در سقیفه بنى‏ساعده‏ مسیرى تازه یافت.

شاید راز بسیارى از شکست‏هاى فردى و اجتماعى مصلحان در طول ‏تاریخ همین بوده که طرح جایگزین نداشته‏اند به همین نمونه تاریخ ‏معاصر ایران توجه کنید. حضور روحانیت در مشروطیت و انقلاب اسلامى ‏و این که چرا روحانیت در مشروطیت نتوانست تا پایان حضور داشته ‏باشد اما انقلاب اسلامى به رهبرى امام موفق به براندازى یک نظام ‏شد؟

شاید مهمترین نکته در همین طرح جایگزین بوده است. امام ‏خمینى(ره) طرح جایگزین سلطنت را داشت اما روحانیت در مشروطیت ‏به ابعاد این موضوع آن چنان که بایسته است نیاندیشیده بود و این سرانجام هر حرکت ‏سیاسى و فکرى است که فقط طرح براندازى ‏داشته باشد و نه طرح جایگزین!

امام جعفرصادق علیه السلام در مسیر تکاملى حرکت‏ شیعه گام دوم را برداشته ‏بودند. یعنى پس از آن که مردم بر اثر مجاهدت‏هاى امامان پیشین به ‏ناصحیح بودن مذهب رسمى و دیگر اندیشه‏هاى منبعث از آن و نیزحرکت‏هاى سیاسى مبتنى بر آن در سالهاى گذشته پى بردند آماده ‏بودند تا طرح جایگزین مکتب اهل‏بیت را دریافت کنند و امام‏ صادق علیه السلام همان بزرگوارى است که با توجه به یک موقعیت استثنایى ‏تاریخى طرح جایگزین شیعه را به هنگام ارائه کرد و امامان دیگر به شرح و بسط بعضى از ابعاد آن پرداختند.

دوره امامت ‏حضرت که از سال 114 هجرى آغاز شده تا سال 148 هجرى‏ ادامه یافت. (1) یکى از شرایط بحرانى تاریخى در اسلام بود زیرا که بنیان حکومتى یکصدساله فرو ریخته بود و بنیان حکومت‏ پانصد ساله‏اى پى‏ریزى مى‏شد و همت اصلى سران حکومت تازه، کوبیدن ‏مخالفان بود. مثلا توجه کنید که از سال 132 که رسما حکومت‏ عباسیان آغاز شد تا سال‏137 هجرى سردمداران آن از هیبت و عظمت‏ یکى از بزرگترین سرداران خود یعنى ابومسلم خراسانى هراس داشتند و تا او را با حیله و فریب نکشتند (2) احساس آرامش نکردند و امام صادق علیه السلام با توجه به این فضا، پایه‏هاى فکرى نظام تشیع یا طرح جایگزین را بنا نهاد.

امویان با توجه به سابقه ناشایست‏ خود در میان امت اسلامى‏ جدى‏ترین رقیب خویش را بنى‏هاشم و علویان مى‏دانستند و براى ‏بى‏مقدار نشان دادن رقیب به هر حربه‏اى متوسل مى‏شدند. از جمله به ‏ساختن احادیث و روایاتى دست ‏یازیدند تا حسن سابقه بنى‏هاشم و علویان را که به ویژه در سایه فداکارى‏هاى حضرت علىعلیه السلام به اعتبارى ‏فوق تصور دست‏ یافته بودند بیالایند.

سال ها پیش از امامت ‏حضرت صادق علیه السلام تقریبا یکصد و سیزده سال پیش، جد ایشان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روزى گرم و سوزان و به هنگام بازگشت‏ از آخرین حج‏ خود در غدیر خم جانشینى خویش را به فرمان خداى به ‏امام على علیه السلام واگذار کرد و بر اساس منابع شیعى و بعضى از منابع ‏اهل سنت از مردم در این باره بیعت گرفت. (3) اما صلاحدید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دلایلى مورد پذیرش بعضى از صحابه ‏قرار نگرفت و با رحلت ‏حضرت، خلافت در سقیفه بنى‏ساعده‏ مسیرى تازه یافت. چند تن از صحابیان مهاجر در برابر انصار که ‏خود دچار دو دستگى شده بودند با استناد به حق خویشاوندى با پیامبر صلی الله علیه و آله خلافت را حق خود دانستند (4) نه حق انصار. و با آن که‏ امام على علیه السلام خویشاوندى روشنترى با پیامبر صلی الله علیه و آله داشت ‏به این بهانه ‏که عرب نمى تواند امتیازات بیش از اندازه‏اى را براى بنى‏هاشم ‏بپذیرد و قبلا نبوت به بنى‏هاشم رسیده بود و اینک خلافت ‏باید به ‏دیگر تیره‏هاى قریش برسد خود را شایسته خلافت دیدند. (5)

از پس این تدبیر، مسیر قدرت سیاسى درامت اسلامى دگرگون شد و به ‏تدریج هر چه بر سال ها افزوده مى‏شد این دگرگونى نیز بیشتر خود را نشان مى‏داد به گونه‏اى که در سال 35 قمرى که اندکى از انحرافات خود را نشان داده بود و امت اسلامى به چشم خویش بعضى‏از آن را مى‏دید شورشى رخ داد که خلیفه سوم در طى آن کشته ‏شد. (6)

همچنین انتصاب یزید به جانشینى نیز پیامدهاى جدى به همراه داشت ‏و معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید توانست ‏براى ‏بیعت یزید بگیرد. با وجود شخصیت‏هاى مطرحى چون امام حسین علیه السلام در میان ‏امت اسلامى معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیب ‏کرد.

به گواهى جنگ هاى سه گانه‏اى که امام على علیه السلام با ناکثین، قاسطین و مارقین انجام داد (7) ، مى‏توان پذیرفت که جامعه اسلامى دچار بحرانى عمیق شده بود؛ بحرانى که در تبدیل خلافت ‏به ملوکیت ‏خود را نشان داد و خاندان بنى‏امیه که بیش از این در میان مسلمانان ‏جایگاهى نداشتند و طلقاى(آزادشدگان) پیامبر صلی الله علیه و آله در فتح مکه ‏بودند، (8) با موقعیت‏ سنجى سیاسى به اقتدار رسیدند و حکومتى 90ساله را بنیان نهادند. سیاست عرب‏گرایى امویان موجب شد تا مخالفت‏هایى با آنان در جهان اسلام رخ دهد و تحلیل گران یکى ازعلل سقوط این سلسله را همین سیاست مى‏دانند(9).

امویان با توجه به سابقه ناشایست‏ خود در میان امت اسلامى‏ جدى‏ترین رقیب خویش را بنى‏هاشم و علویان مى‏دانستند و براى ‏بى‏مقدار نشان دادن رقیب به هر حربه‏اى متوسل مى‏شدند. از جمله به ‏ساختن احادیث و روایاتى دست ‏یازیدند تا حسن سابقه بنى‏هاشم و علویان را که به ویژه در سایه فداکارى‏هاى حضرت علىعلیه السلام به اعتبارى ‏فوق تصور دست‏ یافته بودند بیالایند.

جاعلان حدیث نخست‏ به جعل روایاتى در مذمت ‏حضرت على علیه السلام پرداختند. (10) و در مرحله دوم از اختلاف میان خلفا و امام ‏علىعلیه السلام هر آنچه نیکى و سجایاى اخلاقى بود به رقیبان آن حضرت‏ نسبت دادند و در برابر هر فضیلتى که براى امام وجود داشت ‏احادیثى را درباره فضیلتى مشابه براى رقیبان نیز جعل کردند (11) تا آنچه امام علىعلیه السلام بدان‏ها ممتاز بود عادى جلوه کند و در نهایت همانند یکى از اصحاب پیامبر تلقى شود نه بالاتر و در مقام خلافت هم خلیفه‏اى چونان دیگران معرفى شود که حتى به ‏سیاست‏هاى زیرکانه روزگار نیز که عبارت از حیله و مکر و فریب ‏باشد آگاه نیست. (12)

شاید یکى از علل واقعى مخالفت امام صادق علیه السلام با قیام زید بن على‏ بن الحسین علیه السلام براساس روایاتى که مخالفت ‏حضرت را نشان ‏مى‏دهد، پیش از هر چیزى فضاى نامناسب آن بود که اتفاقا بسیار مورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونه‏اى که مزار پسرش‏ یحیى در خراسان که قبلا از سوى ابراهیم امام به عنوان منطقه ‏نفوذ تبلیغاتى مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام و خونخواهى پدر از سوى داعیان عباسى احتمالى است که نمى‏توان به‏ سادگى از آن گذشت. زیرا شهادت یحیى در خراسان به سال‏126 هجرى‏ در شورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابى شده‏ است.

امویان به این نیز اکتفا نکردند و فرمان سب امام علىعلیه السلام را بر منابر و در خطبه‏ ها و پس از هر نماز اعلام کردند (13) که تا پایان ‏حکومت آنها به جز مقطع کوتاه خلافت عمربن عبدالعزیز (14) (99 تا101 هجرى) باقى بود.

شایان توجه است که پرداختن به موضوعاتى چون ایمان ابوطالب، پدر حضرت على علیه السلام در هنگام مرگ که همواره یکى از نقاط اختلاف میان‏ شیعه و سنى بوده است و طرفین در این باره کتابهایى ‏نوشته‏اند. (15) با توجه به کفر ابوسفیان که تا حمله مسلمانان به ‏مکه و ایمان اجبارى او، حمله به ابوطالب و طرح ایمان او با همین انگیزه بود و به گفته یکى از محققان، اگر ابوطالب، پدر حضرت علىعلیه السلام نبود هرگز مورد تهاجم قرار نمى‏گرفت. (16) علاوه ‏براین در عرصه اجتماعى، صلح‏ اجبارى امام حسن علیه السلام (18) بسیاری از علویان را ظاهرا از صحنه سیاسى جامعه ‏حذف کرد. هر چند امام با زیرکى موادى را در صلح نامه گنجانده بود که فقط از آن طریق مى‏شد ماهیت‏ بسیار متظاهر معاویه را به جامعه ‏نشان دهد. موادى چون عدم اذیت و آزار شیعیان على و عدم تعیین ‏جانشین از سوى معاویه دو ماده مهم این قطعنامه بودند که با زیر پا گذاشته شدن از سوى معاویه چهره واقعى او را نشان دادند.

هنگامى که حجربن عدى یکى از شیعیان امام علىعلیه السلام توسط ماموران ‏معاویه به شهادت رسید موجى از مخالفت‏ با سیاست‏هاى معاویه به ‏وجود آمد که از آن میان مى‏توان پاسخ تند امام حسین علیه السلام به نامه ‏معاویه اشاره کرد. (19)

همچنین انتصاب یزید به جانشینى نیز پیامدهاى جدى به همراه داشت ‏و معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید توانست ‏براى ‏بیعت یزید بگیرد. (20) با وجود شخصیت‏هاى مطرحى چون امام حسین علیه السلام در میان ‏امت اسلامى معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیب ‏کرد. (21)

تا این زمان که سال 60 هجرى بود به نظر مى‏رسید اندیشه امامت ‏شیعى در محاق قرار گرفته بود اینک امام حسین علیه السلام در شرایطى ‏متفاوت قرار داشت که از یک سو همراه پیروزى‏هاى مسلمانان در خارج از شبه جزیره عربستان و آوازه داخلى آن بود (22) و از سوى‏ دیگر یزید بن معاویه خلیفه تازه، شخصیت اجتماعى مورد قبولى ‏نداشت و بسیارى از مسلمانان و صحابه و تابعین او را به دیانت ‏نمى‏پذیرفتند. کسى چون ابوایوب انصارى که خود را موظف به شرکت‏ درهمه نبردهاى مسلمانان با کفار مى‏دانست ‏یکبار با شنیدن امارت‏ و فرماندهى یزید از شرکت در نبرد سرباز زده بود. (23)

امام حسین علیه السلام با درک صحیح این موقعیت در شرایطى که به نظر مى‏رسید خلافت در دست امویان به سلطنت تبدیل شده و آنان از هر وسیله‏اى از جمله دین براى نشان دادن مشروعیت‏ خود سودى بردند امام با مشروعیت ذاتى خود به عنوان نواده بنیانگذار دین اسلام ‏مى‏توانست رویاروى مشروعیت‏ خود ساخته امویان بایستد و با سخن و نهضت‏ خود به اصلاح امت ‏بپرازد. همان که هدف امام علیه السلام بود. (24)

ایشان مى‏توانست نسب خویش به پیامبر صلی الله علیه و آله را به مردم یادآور سازد و بدان استناد جوید چنانکه در هنگام درخواست ‏بیعت ‏یزید فرمود:

«مثلى لایبایع مثله‏» همچو منى (با این شرافت نسبى) با چون‏ اویى بیعت نخواهد کرد. (25)

مهمترین بازتاب قیام و شهادت امام حسین علیه السلام از بین بردن باقى ‏مانده آبروى اجتماعى و جایگاه دینى امویان در میان مردم بود.

امام نشان داد که امویان چگونه پسر دختر پیامبر صلی الله علیه و آله را که آن ‏همه حدیث از رسول خدا صلی الله علیه و آله در فضیلت او رسیده بود به قتل ‏رسانند. (26)

امام نه‏ى بزرگی را گفت و ماهیت نفاق بنیاد امویان را برملا کرد که چگونه به تنها چیزى که نمى‏اندیشند دین الهى است. و حاضرند احکام مسلم اسلامى را به خاطر حفظ قدرت زیر پا بگذارند. شرح‏ رفتارى که سپاهیان اموى با خاندان امام حسین علیه السلام کردند این مهم ‏را به نمایش گذاشت. (27) و این چهره پنهان شده در سرکوب خونین و هتک حرمت از مردم فضاحت‏ با تخریب خانه خدا تکمیل گردید. (29) تاثیر قیام امام‏ حسین علیه السلام بدون تردید آن قدر سریع بود که با مرگ زودهنگام یزید در سال 64 هجرى پسرش معاویه دوم تنها چهل روز حکومت کرد و درخطبه‏اى اعلام نمود که پدر و جد او غاصب خلافت ‏بودند و خود استعفا کرد. (30) اما این تازه آغاز کار بود. جامعه اسلامى به تدریج متوجه ظلم و ستم بنى‏امیه مى‏شد و شورش‏ها دوباره به راه افتادند. شورش‏هاى‏ توابین در سال 6665 هجرى به خونخواهى امام حسین علیه السلام (31) ، مختار ثقفى در67 هجرى و پیروزى او و قصاص قاتلان امام حسین علیه السلام و یارانش (32) و نیز شورش‏هاى دو باند خوارج در نقاط گوناگون جهان‏ اسلام معادله (33) را به نفع بنى‏هاشم تغییر داد.

در واپسین سال نخستین سده اسلامى خلیفه نجیب اموى عمربن‏عبدالعزیز براى نخستین بار دستور داد تا سب امام علىعلیه السلام بر منابر و در خطبه‏ها حذف شود و فدک دوباره به بنى‏هاشم و علویان ‏بازگردانده شود. (34)

اما به نظر مى‏رسید نهالى که امام حسین علیه السلام با خون خود آبیارى‏ کرده بود اینک به ثمر نشسته و زمان بهره بردارى از آن فرامى‏رسید.

اینک به اختصار وضعیت ‏بنى‏هاشم را پس از شهادت امام حسین علیه السلام پى‏مى‏گیریم:

نخستین جرقه‏هاى اختلاف در میان بنى‏هاشم احتمالا پس از شهادت امام‏ حسین علیه السلام رخ داد. آن هنگام که گروهى مشهور به کیسانیه معتقد به ‏امامت محمد حنفیه شدند که از نظر سنى از امام سجادعلیه السلام بزرگتربود و به عنوان عالمى علوى مورد احترام مردم، (35) مختار در شورش‏ خود معتقد بود که به اجازه او قیام کرده است. محمد (36) حنفیه ‏در سال 81 هجرى‏ درگذشت. (37) و گروهى به سراغ پسرش ابوهاشم رفتند و امامت او را معتقد شدند که تا سال‏99 هجرى زنده بود و در این‏سال به هنگام مرگ بنابر روایت جعلى بعدى توسط بنى‏عباس ابوهاشم ‏که فرزندى نداشت امامت را به محمدبن على ‏بن عبدالله بن عباس‏ واگذار کرد. (38) و امامت اینگونه از علویان به عباسیان منتقل ‏شد.

همزمان با گسترش دعوت عباسیان که شعار خود را «الرضاء من آل‏ محمد» قرار داده و به دستور ابراهیم امام از افشاى نام واقعى‏ امام و رهبر پرهیز مى‏کردند. (39) واژه آل محمد که عنوان ویژه ‏تیره علوى بود به کار عباسیان آمد. تقسیم بندى ابراهیم امام از وضعیت‏ شهرها نشان از آمادگى ایرانیان براى قیام دارد و نیزعلاقه آنان به اهل‏بیت علیهم السلام (40) یک حرکت موازى از سوى بنى‏عباس مردم را فریفته بود چنانکه بعضى‏ از بزرگان همراه این نهضت مانند ابوسلمه خلال که به این فریب پى‏ برده بود به جرم هوادارى از خلافت علویان اعلام شد. (41)

جد او امام حسین علیه السلام با قیام خونین خود دل هاى بسیارى از مسلمانان را در گوشه و کنار جهان اسلام متوجه اهل‏بیت پیامبرصلی الله علیه و آله کرده بود و در زمان امام صادق علیه السلام حکومتى روى کار آمده بود که ‏از شعار«الرضا من آل محمد(ص‏)» استفاده و سپس آل محمد واقعى ‏را کنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند. این همه دگرگونى و تلون در جامعه اسلامى معلول چه عواملى مى‏توانست ‏باشد؟

شاید یکى از علل واقعى مخالفت امام صادق علیه السلام با قیام زید بن على‏ بن الحسین علیه السلام براساس روایاتى که مخالفت ‏حضرت را نشان ‏مى‏دهد، (42) پیش از هر چیزى فضاى نامناسب آن بود که اتفاقا بسیار مورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونه‏اى که مزار پسرش‏ یحیى در خراسان که قبلا از سوى ابراهیم امام به عنوان منطقه ‏نفوذ تبلیغاتى مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام و خونخواهى پدر از سوى داعیان عباسى احتمالى است که نمى‏توان به‏ سادگى از آن گذشت. زیرا شهادت یحیى در خراسان به سال‏126 هجرى‏ در شورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابى شده‏ است. (43)

روى کار آمدن عباسیان امت اسلامى را در تحولى تازه قرار داد و بنیان حکومتى 90 ساله را فرو ریخت و حکومتى پانصد ساله را به ‏قدرت رساند. اما آنچه مهم است نقش موازى عباسیان بود که در شرایط ویژه تاریخى با یک سوء استفاده بزرگ به قدرت رسیدند.

بسیار طبیعى بود که منتظر یک حرکت نسنجیده در عرصه سیاسى از سوى نماینده مهم و بزرگ علویان باشند. چنانکه در ماجراى قیام ‏محمد نفس زکیه در سال 145 رخ داد و منصور بهره بردارى بزرگ از آن به نفع عباسیان انجام داد. (44)

امام صادق علیه السلام که به دقت همه این تحولات اجتماعى را زیر نظر داشت ‏فضاى سیاست را هرگز آماده یک قیام علنى سیاسى ندید. آنچه که‏ جامعه اسلامى از آن رنج مى‏برد زیر ساخت فکرى بود والا ایشان به‏ هیچ وجه کمتر از شخصیتى چون ابومسلم نبود این را از نامه ‏تاریخى ابومسلم به امام که ایشان بدون خواندن آن را به آتش ‏سپرده بودند، مى‏توان فهمید. پرسش بزرگ مطرح این بود: چه باید کرد؟

جد او امام حسین علیه السلام با قیام خونین خود دل هاى بسیارى از مسلمانان را در گوشه و کنار جهان اسلام متوجه اهل‏بیت پیامبرصلی الله علیه و آله کرده بود و در زمان امام صادق علیه السلام حکومتى روى کار آمده بود که ‏از شعار«الرضا من آل محمد(ص)» استفاده و سپس آل محمد واقعى ‏را کنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند. این همه دگرگونى و تلون در جامعه اسلامى معلول چه عواملى مى‏توانست ‏باشد؟

دراین فضاى تیره که مذاهب اهل‏ سنت در حال شکل‏ گیرى بودند چه چیزى ‏مى‏توانست ‏شیعه را پایدار سازد؟ آنچه که به درون فرهنگ مردم راه ‏یابد و تفسیر آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه اسلامى ‏دگرگون سازد.

پس در حقیقت گام دوم در بنیانگذارى یک مکتب را حضرت صادق علیه السلام برداشت. گویا مردمى که از پس قیام امام حسین علیه السلام دلداده این ‏خاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و مى‏پرسیدند که اگر نه ‏امویان و نه عباسیان شما چه مى‏گویید؟ و چه تفسیرى از اسلام‏ دارید؟ و به عبارت روشن‏تر طرح جایگزین شما چیست؟

نشان دادن یک تفسیر جامع از خدا، رابطه مردم با او و انسان مورد نظر اسلام در آن زمان مهمترین دغدغه‏هاى حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بوده است اعتقادات عقلانى، اخلاق بایسته و دستورالعمل‏هاى فردى و اجتماعى(فقه) مهمترین حوزه هایى بود که امام صادق علیه السلام در آنها به طرح و اندیشه دینى پرداختند و چون چنین شد، تشیع داراى ‏شناسنامه رسمى گردید و مذهب ما به نام ایشان مزین شد.

پى‏نوشت ها:

1- بحارالانوار، ج‏47، ص‏6.

2- تاریخ طبرى، ج‏6، ص‏123، منشورات مکتبه اورمیه.

3- الغدیر،امینى، ج 1، ص 152 تا 158، چاپ دارالکتب العربى ‏لبنان.

4- تاریخ طبرى، ج 2، ص 455.

5- تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ص 30.

6- تاریخ طبرى، ج‏3، ص‏399.

7- همان، ج‏3، ص.

8- همان، ج 2، ص 520/ ج‏3، ص 1 تا 10.

9- تاریخ تحلیلى اسلام، شهیدى، چاپ نشر دانشگاهى سال 1374، ص‏200.

10- تاریخ سیاسى اسلام، رسول جعفریان، ص 90 و89.

11- همان، ص 92 و 91.

12- نهج البلاغه، خطبه 118.

13- بحارالانوار، ج 44، ص 125.

14- شرح نهج البلاغه، ابن ابى‏الحدید، ج 4، ص‏56.

15- مانند کتاب ایمان ابوطالب شیخ مفید که علامه امینى در مقدمه‏ الغدیر، ج 1، ص‏23 و 24 در این باره سخنانى دارد.

16- همان، ج 1 تا 10 در صفحه 48 فهرست موضوعى الغدیر، آدرس‏ مفصل همه موارد آمده است .

17- الاغانى، اصفهانى، ج‏16، ص‏2667.

18 تاریخ طبرى، ج 4، ص 30، حوادث سال 40 هجرى/ ارشاد شیخ ‏مفید، ص 170.

19- انساب الاشراف، بلاذرى، ج 2، ص 744، حدیث‏303.

20 الامامه والسیاسه، ابن قتیبه، ج 1، ص 175/ ابن اعثم،الفتوح، ج 4، ص 226- 225.

21- تاریخ سیاسى اسلام، ص‏127.

22- تاریخ طبرى، ج 4، حوادث سالهاى 50 تا 60 هجرى.

23- طبقات، ابن سعد، ج‏3، ص 485، چاپ دارصادر بیروت.

24- حماسه حسینى، شهید مطهرى، ج‏3، ص 380، انتشارات صدرا.

25- تاریخ سیاسى اسلام، ج 2، ص‏26/ تاریخ طبرى، ج 4، ص 257- 301.

27- همان، ص 368-370.

28- همان، ص‏383.

29- همان، ص‏426.

30- همان، ص‏487.

31- همان، ص‏579.

32- کامل ابن اثیر، ج 2، ص 225/ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 305.

33- تاریخ سیاسى اسلام، ص 260.

34- الفتوح، ج‏6، ص 95/ انساب الاشراف، ج 5، ص 221.

35- تاریخ سیاسى اسلام، ص 266-265.

36- تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 250 – 248/ انساب الاشراف، ج 4، ص‏18.

37- تاریخ سیاسى و اجتماعى خراسان در زمان حکومت عباسیان،التون، ل، دنیل، ترجمه مسعود رجب‏نیا، ص 28.

38- همان، ص‏46.

39- همان، ص 115 و 114.

40- شخصیت و قیام زید بن على، رضوى اردکانى، ص 489- 504، انتشارات علمى فرهنگى.

41- تاریخ سیاسى و اجتماعى خراسان در زمان حکومت عباسیان، ص‏38.

42- تاریخ طبرى، ج 4، حوادث سال 145.

43- بحارالانوار، ج‏47، ص 200.

44- تحف العقول، ابن شعبه حرانى،ص 256-260.

منبع :

ماهنامه کوثر شماره 40

یک کسی نمازش غلط بود. گفتند: آقا نمازت غلط است. گفت: برو! اینقدر خدا تارک‌الصلاة دارد که الآن فرشته‌ها سر همین نماز غلط من دعوایشان می‌شود. او می‌گوید: به من بده، او می‌گوید: به من بده.


ممکن است خدا آن تارک‌الصلاة را ببخشد، ولی اینکه می‌گوید: چیزی نیست هم می‌خواند، هم غلط می‌خواند و هم می‌گوید: اشکالی ندارد. خود شما اگر سر سفره سبزی ببینید. بگویید: آقا این سبزی را چه کسی پاک کرده است، گل دارد. مثلاً خانم بگوید: بخور بابا گل چیه؟ تا آخر عمرت در ذهنت می‌ماند. اگر یک ذره گل باشد بگوید: طوری نیست، ناراحت می‌شوی، اما اگر پر از گل باشد بلند شود دوباره بشوید، او را می‌بخشی. این مهم است.


 "بخشی از کلام استاد قرائتی"