نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۰۸ مطلب با موضوع «داستان» ثبت شده است


دل نوشته ی زیبای کامیلا سلستینو


بانوی تازه مسلمان از کشور برزیل برای پیاده روی اربعین :


-شاید کسی با خودش بگوید:


از خانه هم می توانم به حسین(ع) سلام بدهم؛


از خانه هم می توانم زیارت اربعین بخوانم .


-چرا باید سختی چند روز پیاده روی را به جان بخرم


و مسیری طولانی در گرما و سرما طی کنم


تا کسی را زیارت کنم که همین لحظه در کنار من است.


پس بشنو سخن حضرت زینب(س) را که به یزید فرمود:


" به خدا که نمی توانی یاد و خاطره ی ما را محو کنی."


اگر من از خانه ام سلام دهم و تو هم از خانه ات سلام دهی


-به زودی پیام عاشورا و حادثه ی کربلا از یادها می رود.


-پیاده روی اربعین کاری زینبی است.


انتخاب دوست در مسیر زندگی از مهم ترین مسائل برای هر شخص است و نقش او مانند یک معلمی است که هر لحظه افکارش بر ما تاثیر می گذارد پس در انتخاب دوست دقت کافی داشته باشیم تا مسیر زندگی صحیح را به ما نشان دهد، اگر زندگی بزرگان و اشخاص موفق را بیشتر مطالعه کنید، در می یابیم که همیشه رد پای یک دوست خوب در ساحل هستی آنها بوده است. بیایید همین امروز تکلیف دوستان خود را روشن سازیم.با صداقت و آگاهی کامل دوست انتخاب کنیم و سعی کنیم اوقات فراغت خود را در کنار کسی سپری سازیم که از وجود آن ها استفاده مثبت برده باشیم و آنها بتوانند راهی درست برای شما نشان دهند.

فراموش نکنیم بعد از پدر و مادر و معلم، دوست یگانه سازنده و پروش دهنده ی جان و تن ماست و نقش مهمی در زندگی و حتی سرنوشت ما بازی می کنند. با بودن در کنار دوستان خوب ، احساس آرامش می کنیم و همواره در مسیری درست گام برمی داریم.پس دوستان خوب و واقعی سرمایه های باارزشی هستند، از طرف دیگر اگر دوستان خوبی داریم سعی کنیم دوستی هایمان را حفظ کنیم و به دلیل اختلاف نظرهای بی اهمیت و بی ارزش، ارتباط خود را با آنان قطع نکنیم.


اندیشه های اقتصادی امام صادق علیه السلام

یکى از بارزترین امتیازهاى جوامع ایده آل، داشتن اقتصادى سالم، پویا و وجود مجریان فعال، متعهد و کاردان در عرصه هاى اقتصادى است . پیامبران الهى نیز براى ایجاد قسط و عدالت در سطح وسیع آن در میان اقشار مختلف جامعه و تامین نیازهاى مادى مردم و آبادانى و آسایش آنان به وسیله توزیع عادلانه امکانات، سرمایه ها، ایجاد زمینه هاى مناسب، اطلاع رسانى همگانى و بالاخره ترویج احسان، نیکوکارى و خدمت رسانى کوشیده اند تا مردم را به سوى سعادت و نیک بختى سوق دهند . این تلاشها که در جهت تحقق بخشیدن به مقاصد الهى و اهداف آسمانى ادیان توحیدى و پیامبران و فرستادگان از سوى خداوند متعال انجام مى گیرد، به منظور فراهم نمودن زمینه هاى عبودیت و قرب الهى براى عموم انسانهاى سعادت طلب و حقیقت خواه مى باشد .
در این نوشتار به بررسى برخى از اندیشه هاى اقتصادى امام صادق علیه السلام در عرصه جامعه اسلامى مى پردازیم .


Related image

غفلت از راه های نفوذ دشمن

غفلت از راه های نفوذ نظامی یا فرهنگی دشمن عواقب بسیار خطرناکی دارد که هرگز جبران پذیر نیست.
در ماه شوال سال سوم هجرت، جنگ احد پیش آمد. احد کوه مشهوری در یک فرسخی مدینه است. قریش پس از جنگ بدر سخت آشفته بودند و کینه مسلمانان را در سینه می پروراندند. آنها همواره به دنبال تجهیز قوا بودند تا انتقام کشته های جنگ بدر را بگیرند تا این که پنج هزار نیرو آماده کردند و با سه هزار شتر و دویست اسب که با خود داشتند برای جنگ به سوی مدینه حرکت کردند. آنها جمعی از زنان را هم با خود همراه کردند تا در میان لشکر، بر کشته های خود گریه کنند و مرثیه بخوانند تا کینه ها بجوشد و دل ها بخروشد.

وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله از حرکت آنها مطلع گردید خود را آماده کرد و با لشکر خود به احد آمد و مکانی را برای جنگ مشخص نمود و لشکر را صف آرایی کرد. از آنجایی که کوه «عینین» که در طرف چپ آنها بود شکافی داشت که دشمن می توانست آنجا کمین بزند و از آن به لشکر اسلام حمله ور شود عبداللَّه بن جبیر را با پنجاه کماندار بر آنجا گمارد تا مانع دشمن شوند و فرمود: اگر ما پیروز شویم و به غنیمت دست یابیم سهم شما را نگه می داریم و شما در صورت شکست یا پیروزی از این محل فاصله نگیرید. آن گاه برای آنها خطبه ای ایراد کرد.
مشرکین هم صف های نظامی خود را آراستند. خالد بن ولید با پانصد نفر سمت راست میدان جنگ را پوشش داد و عکرمه بن ابی جهل با پانصد نفر سمت چپ را عهده دار گردید و صفوان بن امیه فرمانده نیروهای سواره شد و عبدالرحمن بن ربیعه فرمانده تیراندازان گردید و آنها صد کماندار بودند و شتری که بت «هبل» را حمل می کرد پیش رو گذاردند و زنان را پشت لشکر قرار دادند و پرچم جنگ را به دست طلحه بن ابی طلحه سپردند. او هم اسب خود را حرکت داد و به میدان رزم آمد و مبارز طلبید. هیچ کس جرأت روبرو شدن با او را نداشت.

امیرالمؤمنین علیه السلام همانند شیر غرنده با شمشیر خود به سوی او تاخت و رجز خواند. طلحه گفت: می دانستم که کسی جز تو به میدان من نمی آید و بر آن حضرت حمله کرد و شمشیری بر او فرود آورد. حضرت با سپر، جلوی آن ضربه را گرفت و سپس چنان شمشیری بر فرقش زد که مغزش بیرون ریخت و بر زمین افتاد.
علی علیه السلامبرگشت و رسول خداصلی الله علیه وآله از کشته شدن طلحه به دست او شادمان گشت و تکبیری بلند گفت و مسلمانان هم تکبیر گفتند.
با کشته شدن طلحه، برادرش مصعب علم را به دست گرفت و جلو آمد. امیرالمؤمنین علیه السلام او را هم کشت. یکایک از طایفه «بنی عبدالدار» عَلَم به دست می گرفتند و کشته می شدند تا آنکه کسی از این طایفه نماند. در پایان غلامی از آن قبیله که «صواب» نام داشت عَلَم را برافراشت. بدن بزرگ این غلام حبشی همانند گنبدی بود، وقتی به میدان آمد دهانش کف کرده و چشم هایش سرخ شده بود و می گفت: به خدا سوگند جز به کشتن محمد در برابر کشته هایمان راضی نمی شوم.
مسلمانان از او ترسیدند و جرأت رویارویی با او را نداشتند. امیرالمؤمنین علیه السلام ضربتی بر او زد که از کمر دو نیم شد. آن گاه مسلمانان حمله بردند و کفّار در هم شکستند و هر کدام به سویی گریختند و شتری که بت هبل را حمل می کرد در افتاد و هبل سرنگون شد. در این حال مسلمانان دست به جمع آوری غنایم آنها زدند.
کمانداران که مأموریت نگهبانی از شکاف کوه را داشتند چون مشاهده کردند که مسلمانان به جمع غنایم مشغولند برای جمع غنیمت از جای خود حرکت کردند. هر چه عبداللَّه بن جبیر فرمانده آنان ممانعت کرد توجهی نکردند و به سوی لشکرگاه دشمن رفتند تا به غنیمت دست یابند.

عبداللَّه با کمتر از ده نفر از شکاف کوه نگهبانی می داد. خالد بن ولید به اتفاق عکرمه بن ابی جهل با دویست تن از لشکریان که در حال کمین بودند بر عبداللَّه حمله آوردند و او را با چندنفری که با او بودند به شهادت رساندند و از شکاف کوه گذر کردند و شمشیر در میان مسلمین گذاردند. با این تحول پرچم مشرکین برافراشته گردید و فراری های دشمن باز گشتند. در این هنگام بود که به دروغ شایع کردند محمّد کشته شد.

مسلمانان از این خبر وحشت بار پا به فرار گذاشتند. امّا امیرالمؤمنین علیه السلام در پیش روی پیامبرصلی الله علیه وآله می جنگید و از هر طرف دشمن به قصد آن حضرت جلو می آمد او را دفع می کرد به طوری که بدن او پر از جراحت شد. در این جا بود که منادی «لافتی إلّا علی، لا سیف إلّا ذوالفقار» را از آسمان ندا داد و جبرئیل به پیامبرصلی الله علیه وآله عرض کرد این نصرت و جوانمردی است که علی آشکار می کند.

پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: علی از من و من از علی هستم. جبرئیل علیه السلام فرمود: من هم از شما دو نفر هستم. عبداللَّه بن قمئته که یکی از مشرکان بود به قصد کشتن پیامبرصلی الله علیه وآله شمشیر کشید ولی چون مصعب پرچمدار لشکر پیامبرصلی الله علیه وآله بود اوّل به سراغ او رفت و دست راستش را قطع کرد، مصعب پرچم را با دست چپ گرفت آن گاه دست چپ او را هم قطع کرد و ضربه ای دیگر به او زد تا به شهادت رسید و پرچم بر زمین افتاد آن گاه عبداللَّه چند سنگ به دست گرفت و به سوی پیامبرصلی الله علیه وآله پرتاب کرد که ناگاه یکی از سنگ ها بر پیشانی آن حضرت خورد و خون از پیشانی او جاری شد و عتبه بن ابی وقاص سنگی بر لب و دندانآن حضرت زد و بعضی شمشیر بر او فرود آوردند امّا خداوند او را حفظ کرد.

در همین جنگ بود که «وحشی» برده جبیر بن مطعم قصد کشتن حمزه بن عبد المطلب کرد و در کمین او نشست تا وقتی که حمزه چون شیری آشفته با کفّار می جنگید، عمود آهنین خود را به سوی او پرتاب کرد و در بدنش فرو رفت و از مثانه اش خارج شد و به شهادت رسید. آن گاه وحشی به بالین حمزه آمد و جگر او را درآورد و به هند داد. هند قدری از جگر را در دهان خود گذارد امّا نتوانست بخورد و به هند جگرخوار مشهور شد و هر آنچه زیورهای قیمتی داشت به خاطر شهادت حمزه به وحشی عطا کرد.

آن گاه هند به بالین حمزه آمد و گوش های آن حضرت و برخی دیگر از اعضای او را برید تا با خود به مکّه ببرد و گردنبند درست کند. برخی زنان دیگر هم با پیروی از هند بدن شهدای احد را مثله کردند.

در این جنگ هفتاد تن از یاران اسلام که حمزه سیّدالشهداء جزء آنها بود به شهادت رسیدند و ضربه بزرگی بر اسلام وارد گردید که این نتیجه غفلت و بی توجهی به دستور رهبری و دنیاطلبی آن عدّه از مسلمانان بود.

58284394614880549728.gif


شعر ویژه وفات حضرت خدیجه (س)






والا مقام ! ای مادر زهرا خدیجه

مادربزرگ زینب کبری خدیجه

خرج خدا شد ثروتت یک جا خدیجه

کوری چشم شور بعضی‌ها خدیجه ...

انگشتر عشق پیمبر را نگینی

الحق و الانصاف اُمّ المؤمنینی

هم گوهر نابی و هم گوهرشناسی

ای تاجر خوش ذوق ! پبغمبرشناسی

تنها نه در مکّه ، در عالم سرشناسی

از بیعتت پیداست که حیدر شناسی

عطر علی دارد سراپای وجودت

بانو! مِی ‌کوثر گوارای وجودت

بوی نبوّت را که استشمام کردی

بهر رواج دین حق اقدام کردی

اسلام را با همتت اسلام کردی

کفّار را با ثروتت ناکام کردی

بوده اساس دین و آیین پیمبر

اخلاق او ، اموال تو ، شمشیر حیدر

عیسی غلام همسرت تا روز محشر

مریم کنیز دخترت تا روز محشر

عصمت نخی از معجرت تا روز محشر

باقی ست نسل کوثرت تا روز محشر

مِهرت برای آسمان‌ها و زمین بس


زندگی و سیره امام خمینی (ره)

خلاصه ای از زندگی امام

امام خمینی رحمه الله در روز 20 جمادی الثانی 1320 هجری قمری مطابق با 30 شهریور 1281 هجری شمسی هم زمان با سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام در شهرستان خمین از توابع استان مرکزی ایران در خانواده ای اهل علم و هجرت و جهاد و در خاندانی از سلاله زهرای اطهر علیهاالسلام به دنیا آمد.

پدر بزرگوار ایشان، مرحوم آیت اللّه سید مصطفی موسوی، از معاصران آیت اللّه العظمی میرزای شیرازی رحمه الله بود و در حالی که بیش از 5 ماه از ولادت امام نمی گذشت، به دست طاغوتیان و خوانین تحت حمایت عمّال حکومت وقت، به دلیل سر دادن ندای حق طلبی به شهادت رسید.

امام خمینی رحمه الله دوران کودکی و نوجوانی را تحت سرپرستی مادر مؤمنه اش، بانو هاجر، و عمه مکرمه اش، صاحبه خانم، گذراند. قسمتی از معارف متداول روز و علوم مقدماتی و سطح را نزد معلمان و علماء منطقه فرا گرفت و در سال 1298 ش عازم حوزه علمیه اراک شد، و در سال 1300 ش اندکی پس از هجرت آیت اللّه العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی به قم، رهسپار حوزه علمیه قم شد و به ادامه تحصیل علوم حوزوی پرداخت.

هم زمان با فراگیری فقه و اصول به فراگیری ریاضیات، هیئت فلسفه، عروض، قوافی و فلسفه اسلامی و غرب و عالی ترین سطوح عرفان نظری و عملی پرداخت. او طی سالهای طولانی در حوزه علمیه قم به تدریس چندین دوره فقه، اصول، فلسفه و عرفان و اخلاق اسلامی پرداخت. در سال 40 و 41 ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی موجب شد تا رهبری نهضت اسلامی مردم ایران را به عهده گیرد که با تلاشهای خستگی ناپذیر ایشان این نهضت در سال 1357 به پیروزی رسید. و بالاخره در 14 خرداد 1368 پس از عمری مجاهدت، به ملکوت اعلا پیوست.(1)

باشد که از اندیشه و رفتار آن رهبر فقید درس آموزیم.

نمونه هائی از سیره‌ اخلاقی امام حسین(ع)

 
امام حسین (ع) و حکایت زیستن و شهادتش و لحن گفتار و ابعاد کردارش، نه تنها نمونه یک بزرگمرد تاریخ را براى ما مجسم مى سازد، بلکه آیینه تمام نماى فضیلت ها، بزرگ منشى ها، فداکاری‌ها، جان بازى ها، خداخواهى ها و خدا جویى‌ها است، او به تنهایى مى تواند سعادت بشریت را ضامن گردد. حضرت دراین باره می فرماید:
 
سبقتُ العالمین الى المعالى بحُسن خلیقه و علو همه
و لاح بحکمى نور الهدى فى دیاجى من لیالى مدلهمه
یرید الجاحدون لیطفئوه و یأبى الله إلا أن یتمه
با خوش خلقى و بلند همتى از همه جهانیان به مقامات بلند پیش گرفتم . نور هدایت در شب هاى دیجور با حکمت من درخشید. منکران مى خواهند این نور را خاموش کنند و اما خداوند که می‌خواهد آن را تمام و کامل گرداند.(1)
 
علائلى در کتاب «سمو المعنى» مى نویسد:
ما در تاریخ به مردان بزرگى برخورد مى کنیم که هر کدام در جبهه و جهتى، عظمت و بزرگى خویش را جهانگیر ساخته‌اند. یکى در شجاعت، دیگرى در زهد، آن دیگر در سخاوت، و...اما شکوه و بزرگى امام حسین (ع) حجم عظیمى است که ابعاد بى نهایتش هر یک مشخص کننده ى یک عظمت فراتر از تاریخ است. گویا او جامع همة والایى ها و فرازمندى هاست. (2)
 
آرى مردى که وارث بى کرانگى نبوت محمدى، وارث عظمت عدل و مروت علوی، وارث جلال و درخشندگى فضیلت فاطمی است، چگونه نمونة برتر و والاى عظمت انسان و نشانه ى آشکار فضیلت هاى خدایى نباشد؟
در این جا به گوشه ای از فضائل اخلاقی آن حضرت می پردازیم هر چند باید بگوییم :
 
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم
 

مراقبه چیست؟


تعریف مراقبه :

و آن عبارت است از آنکه سالک در جمیع احوال مراقب و مواظب باشد تا از آنچه وظیفه اوست تخطّى ننماید و از آنچه بر آن عازم شده تخلّف نکند.

مراقبه معناى عامّى است و به اختلاف مقامات و درجات و منازل سالک تفاوت مى‏کند. در ابتداى امر سلوک مراقبه‏

عبارتست از آنکه از آنچه به درد دین و دنیاى او نمی‏خورد اجتناب کند و از ما لا یعنى دورى گزیند و سعى کند تا خلاف رضاى خدا در قول و فعل از او صادر نگردد، ولى کم‏کم این مراقبه شدّت یافته و درجه به درجه بالا می‏رود. گاهى مراقبه عبارتست از توجّه به سکوت خود و گاهى به نفس خود و گاهى به بالاتر از آن از مراتب حقیقت از اسماء و صفات کلّیه الهیه. و مراتب و درجات آن إن شاء اللّه تعالى بیان خواهد شد.

باید دانست که مراقبه از اهمّ شرائط سلوک است، و مشایخ عظام را در آن تأکیداتى است، و بسیارى آن را از لوازم حتمیه سیر و سلوک شمرده ‏اند، چه آن به منزله حجر اساسى است، و ذکر و فکر و سایر شرائط بر آن حجر بنا نهاده می‏شود، لذا تا مراقبه صورت نگیرد ذکر و فکر بدون اثر خواهد بود.

مراقبه حکم پرهیز از غذاى نامناسب براى مریض را دارد، و ذکر و فکر حکم دارو، و تا وقتى که مریض مزاج خود را پاک ننماید و از آنچه مناسب او نیست پرهیز نکند دارو بى‏اثر خواهد بود، و چه بسا گاهى اثر معکوس میدهد، لذا بزرگان و اساتید عظام این راه، سالک بدون مراقبه را از ذکر و فکر منع مى‏کنند و ذکر و فکر را بر حسب درجات سالک انتخاب می‏نمایند.


منبع: رساله لب اللباب در سیر و سلوک اولى الألباب‏، ص 113

علی(ع) نمونه‌ اعجاب‌انگیز از برخوردهای سیاسی و قضایی تا رفتار با اهل‌فرهنگ

«تشیع یعنی خود را نمونه حضرت علی (ع) ساختن، با اسم که تشیع درست نمی شود، علی (ع) در زندگی خود در چه مسائلی حساسیت نشان می داد؟ از قبیل ریش و رادیو بود؟ دو چیز بطور عجیب نمایان است عدالت و حقوق اجتماعی و اسلامی و وحدت اسلامی ... سراسر زندگی علی مملو از حساسیت های دقیق درباره عدالت و حقوق اجتماعی اعم از سیاسی و قضائی است ...،

جایگاه والای نماز

نماز یکی از فریضه‌های مهم و اصلی اسلام است که به عنوان دومین رکن اسلام قرار گرفته است و پل ارتباطی بین خدا و بنده‌اش است.

در نماز، سفره بنده دلش را برای راز و نیاز با خدایش باز می‌کند و شروع به حرف زدن، ستایش کردن و درخواست از خداوند می‌کند و نهایت بندگی‌اش را برای خداوند به مرحله ظهور می‌گذارد.

در این بین نماز می‌تواند پل ارتباطی قویتری باشد وتمام ثوابش را در بر داشته باشد، به شرطی که صحیح و در اول وقت بر‌‌گذار شود.

اگر چه حقیقت نماز همچون سایر امور، در باطن و روح او نهفته شده است ، اما هرگاه آن حقیقت بخواهد در عالم خارج تحقق یابد، قطعاً باید در صورت و قالب خاص باشد در غیر این صورت نماز نبوده، بلکه پدیده‌ دیگری است.

پس حقیقت نماز اعم از صورت ظاهری و معنای باطنی است و تمسک به هر یک از این دو بدون دیگری نماز نیست، در نتیجه هم کسانی‌که به ظاهر آن تشبث جسته و از روح آن بی‌خبرند از حقیقت نماز غافلند و هم آنان‌که نماز نمی‌خوانند و ادعا دارند که ما به معنا و حقیقت آن رسیده‌ایم معرفتی از نماز ندارند، چون نماز در هر دو صورت فاقد حقیقت است.