نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۰۲ مطلب با موضوع «عترت :: اهل بیت (ع)» ثبت شده است

در محضر استاد مجتهدی تهرانی


 عقربی که در قیامت پنج نفر را می خورد

پیامبر(ص) فرمودند: «در روز قیامت، از داخل جهنم عقربی خارج می شود که سر آن عقرب در آسمان هفتم است و دمش در ته زمین و دهانش هم از مشرق تا مغرب است. آن عقرب می گوید: آنهایی که با خدا و پیامبرش جنگ داشتند کجا هستند؟»

کتاب خطی «جواهرالاخبار» حدیثی برایتان می خوانم تا انشاء الله بانی پیدا شود و این کتاب را چاپ کند. پیامبرخدا(ص) فرمودند: «در روز قیامت، از داخل جهنم عقربی خارج می شود که سر آن عقرب در آسمان هفتم است و دمش در ته زمین و دهانش هم از مشرق تا مغرب است. آن عقرب می گوید: این من حارب الله و رسوله؟ آنهایی که با خدا و پیامبر خدا جنگ داشتند کجا هستند؟»

جبرئیل فرود می آید و می پرسد: چه کسانی را می خواهی؟ مقصودت از کسانی که با خدا و پیامبر خدا در جنگ بودند چه کسانی است؟
ایــن روزهــا همه جــا

حــرفـــ از زمیــن خــوردن مــادر استـــ

امـــا دریـــغ...

₪کســی به فکــر زمیــن خــوردنِ

حـــرفــــِ مــادر نیستــــ....

◥حجابـــــ ◣

◥خوب همسرداری ◣

◥نماز ◣

◥تربیت صحیح فرزند 

 و ...

اینها همه از حرفهای مادر است !!!

که سالهاست زمین که هیچ

دارد لگدمال میشود ...


g0fvm20wjpticr2pec2.jpg

barrinhas21



 ... و تنها فروغ نور توست که تا اعماق وجود بر دلها میتابد!


اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى

عَبْدِکَ وَ وَلِیِّ دِینِکَ الْقَــــائِمِ بِعَــدْلِکَ وَ الدَّاعِی إِلَى دِینِکَ

وَ دِینِ آبَائِهِ الصَّــــادِقِینَ صَلاةً لا یَقْــوَى عَلَى إِحْصَائِهَا غَیْرُکَ


باز کبوتر دلم بال و پری گشوده است
باز هوای دیدن صاحب خود نموده است

باز رهیده از قفس تا که رود به بام تو
باز ز دل خیال تو ، تاب و توان ربوده است

باز صدا کنم تو را ، ای سر و سامانی من
در گذر از حادثه ها ، یار پریشانی من

سائل و مسکین توام ،حاجت من وصال توست
از درِ خود مران گدا ، شاه خراسانی من

خرقه ی آتشین
کمیل بن زیاد نخعی نیمه شبی همراه حضرت علی علیه السلام از مسحد کوفه خارج شدند در تاریکی شب از کوچه های کوفه عبور می کردند تا به خانه ای رسیدند از آن خانه صدای تلاوت قرآن به گوش می رسید، معلوم بود مرد پارسایی از بستر راحت برخاسته و باصدایی دانشین و پرشور قرآن می خواند آن چنان که گریه و بغض گلویش را گرفته بود کمیل سخت تحت تأثیر آن صدا قرار گرفت

آن مرد این آیه را می خواند:

(أ مَّن هُوَ قانِتٌ اناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحذَرُ الاخِرَةَ وَ یَرجُوا رَحمَةَ رَبِّهِ قُل هَل یَستَوی الَذینَ یَعلَمُونَ وَ الَّذینَ لایَعلَمُونَ إنَّما یَتذَکَّرُ أُولُوا الألباب)

{آیا کسانی که در زیورهای دنیا غرق هستند بهترند} یا آن کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت می ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟! بگو آیا کسانی که می دانند یکسان هستند؟! تنها خردمندان متذکر می شوند.

وقتی کمیل این آیه را با آن صدای پرسوز می شنید، چنان دگرگون شد که با خود گفت: ای کاش مویی بر بدن این قاری می شدم و صدای قرآن او را می شنیدم! حضرت علی علیه السلام از دگرگونی حال کمیل به خاطر آن صدای پرسوز و گداز آکاه شد و به او فرمود:

ای کمیل! صدای پراندوه این قاری تو را حیران و شگفت زده نکند؛ چرا که او از دوزخیان است و بعد از مدتی راز این سخن را به تو خواهم گفت. این سخن مولا، کمیل را از دو جهت شگفت زده کرد؛ یکی این که حضرت از دگرگونی درونی کمیل خبر داد و دیگر این که او را از دوزخی بودن آن خواننده ی قرآن باخبر کرد. مدتی گذشت تا این که جنگ نهروان پیش آمد.

در این جنگ کسانی که با قرآن سر و کار داشتند علی علیه السلام را کافر خواندند و با او به جنگ برخاستند. کمیل چون سربازی جانباز همراه علی علیه السلام بود و علی که شمشیرش از خون آن کوردلان مقدس مآب سیراب شده بود، متوجه کمیل شد، ناگهان نوک شمشیرش را بر سر یکی از هلاک شدگان فرود آورد و فرمود: ای کمیل! آن کسی که در آن نیمه شب قرآن را با آن سوز و گداز می خواند همین شخص است. کمیل سخت تکان خورد و به اشتباه خویش پی برد و دانست که نباید ظاهر افراد او را گول بزند. او در حالی که بسیار ناراحت بود، خود را روی قدم های بارک حضرت انداخت و از خدا طلب آمرزش کرد .

نقد صوفی نه همه صافی و بی غش باشد
ای بسا خـــرقه که مســـتوجب آتش باشد .







زنی به نام «سوده همدانی» از شیعیان امام بود، در جنگ صفین برای تشجیع سربازان و فرزندان دلاورش، اشعار حماسی می‌خواند، که سخت بر معاویه گران آمد و نام او را ثبت کرد.
روزگار گذشت و امام علی علیه‌السلام به شهادت رسید، و فرماندار معاویه بسر بن ارطاة، بر شهر همدان مسلط گشت، و هر چه می‌خواست انجام می‌‌داد، و کسی جرئت اعتراض یا مخالفت را نداشت سرانجام سوده، سوار بر شتر به دربار معاویه در شام رفت، و از قتل و غارت و فساد فرماندار به معاویه شکایت کرد.
معاویه او را شناخت و سرزنش کرد، و گفت:
یاد داری که در جنگ صفّین چه می‌کردی؟ حال دستور می‌دهم تو را سوار بر شتری برهنه تحویل فرماندارم بدهند تا هر گونه دوست دارد، با تو رفتار کند؟...


سوده، در حالی که اشک می‌ریخت این اشعار را خواند:

صلّی الله علی جسم تضمّنه قبر فاصبح فیه العدل مدفوناً
قد حالف الحق لا یبغی بد بدلا فصار بالحق و الایمان مقروناً

«خدایا درود بر پیکر پاکی فرست که چون دفن شد عدالت هم دفن شد،
و خدا سوگند خورده که همتایی برای او نیاورد، و تنها او با حق و ایمان همراه بود»

معاویه با شگفتی پرسید:
چه کسی را می‌گویی؟ و این اشعار را پیرامون چه شخصی خواندی؟

سوده گفت:
حضرت علی علیه‌السلام را می‌گویم که چون رفت، عدالت هم رفت.

معاویه! فرماندار امام علی علیه‌السلام در همدان چند کیلو گندم از من اضافه گرفت، به کوفه رفتم وقتی رسیدم که امیرالمومنین علی علیه‌السلام برای نماز مغرب بپا خاسته بود تا مرا دید نشست و فرمود: حاجتی داری؟
ماجرا را شرح دادم، و گفتم
چند کیلو گندم مهم نیست، می‌ترسم فرماندار تو به سوی تجاوز و رشوه‌خواری پیش رفته و آبروی حکومت اسلامی خدشه‌دار شود.
امام علی علیه‌السلام با شنیدن سخنان من گریست و گفت:
خدایا تو گواهی که من آنها را برای ستم به مردم دعوت نکردم.
سپس قطعه پوستی گرفت و بر روی آن نوشت:

بسم‌الله الرحمن الرحیم،
قد جائتکم بینةٌ مِن ربّکم فَاوفوا الکیلَ و المیزان، و لا تَبخَسوا النّاسَ اَشیائهُم، و لا تُفسدوا فی الارض بعد اصلاحها، (1) ذالکم خیرٌ لکُم مَن یَقبِضُهُ. والسّلام؛‌

دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است؛ بنابراین، حق پیمانه و وزن را ادا کنید! و از اموال مردم چیزی نکاهید! و در روی زمین، بعد از آن که (در پرتو ایمان و دعوت انبیاء) اصلاح شده است، فساد نکنید!

سپس دستور داد که:
کارهای فرمانداری خود را بررسی و جمع‌آوری کن، تو را عزل کردم و به زودی فرماندار جدید خواهد آمد، و همه چیز را از تو تحویل خواهد گرفت.
نامه را به من داد، نه آن را بست، و نه لاک و مُهر کرد، بلافاصله پس از بازگشت من به «شهر همدان» فرماندار عزل و دیگری به جای او آمد.

معاویه، آن روز شکایت من از چند کیلو گندم اضافی بود، اما امروز به تو شکایت کردم که فرماندار تو «بسر بن ازطاة» شراب می‌خورد، تجاوز می‌کند، مال مردم را به یغما می‌برد،‌ خون بی‌گناهان را می‌ریزد؛ و تو به جای اجرای عدالت و عزل فرماندار فسادگر، مرا تهدید به مرگ می‌کنی؟ و ادعا داری که خلیفه مسلمین می‌باشی؟

نقش اخلاق در سیره عملی پیامبر اسلام (ص)

یکی از شاخصه های پر اهمیت در پیشرفت اسلام اخلاق نیک و کلام دلاویز و پرجاذبه پیامبر اکرم (ص) با انسان ها بود، این خلق نیکو تا بدان حدی بود که معروف شد سه چیز در پیشرفت اسلام نقش به سزایی داشت:

1- اخلاق پیامبر (ص)  2 - شمشیر و مجاهدات حضرت علی (ع)  3- انفاق ثروت حضرت خدیجه (س)

اهلبیت تنها باب‌الحوائج‌ هستند نه قاضی‌الحاجات


با اینکه معروف است که امام کاظم (علیه السلام) و حضرت علی اصغر و حضرت عباس (علیهم السلام) باب الحوائج ‏اند، لیکن برآورنده اصلی حاجت‏ ها و قاضی الحاجات خداوند متعال است.

پیامبران و ائمه و صلحا و شهدا قاضی الحاجات نیستند، ولی این بزرگواران به جهت نزدیکی به پیشگاه خداوند، اگر ما خدا را به حق ایشان بخوانیم و از خدا حاجت بخواهیم و یا از روح بلند این بزرگواران بخواهیم که برای ما دعا کنند و از خدا بخواهند حاجات ما روا شود، ممکن است و اشکالی ندارد.

این مطلب اختصاص به برخی از اولیای خدا ندارد. تمامی آن بزرگواران و ائمه دارای این مقام هستند حتی انسان می‏ تواند از روح پدر و مادر خود که فوت کرده‏ اند بخواهد که برایش دعا کنند.

در کتب روایی شیعه مطلبی از آن بزرگواران نقل نشده که صراحتاً دلالت کند بر این که بتوانیم حاجات خود را از امامان بخواهیم. در بحارالانوار بابی به عنوان "إنّ دُعَاءَ الأنْبِیَاءِ اسْتَجِیبَ بِالتَّوَسُّلِ وَ الْاِسْتِشْفَاعِ بِهِم صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ اَجْمَعِین" حدود شانزده روایت بدین مضمون نقل شده که می‏توانیم خدا را به حق این بزرگواران قسم بدهیم.[۱]

امّا این که بر سر زبان‏ها افتاده که حضرت ابوالفضل (علیه السلام) و علی اصغر (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام) باب الحوائج هستند، در روایات چیزی در این باره نیامده و میان مردم مشهور شده است.

-------------------------------
۱. بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۳۱۹.

آیا القاب صدیق و فاروق به عمر وابوبکر داده شده است؟

( سلسله مباحث پاسخ به شبهات وهابیون و اهل سنت )


معروف و مشهور است که اهل سنت به عمر لقب فاروق و به ابوبکر لقب صدیق می دهند،در حالی که طبق کتب معروف مورد تاییدشان، این القاب مناسب شان این دو نفر نیست بلکه این القاب برای شخص دیگر ثابت شده است:

سه شاخصه‌ی اخلاقی مؤمنین واقعی

«مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُ الَّذِی إِذَا رَضِیَ لَمْ یُدْخِلْهُ رِضَاهُ فِی إِثْمٍ وَ لَا بَاطِلٍ‏ وَ إِذَا سَخِطَ لَمْ یُخْرِجْهُ سَخَطُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ وَ الَّذِی إِذَا قَدَرَ لَمْ تُخْرِجْهُ قُدْرَتُهُ إِلَى التَّعَدِّی إِلَى مَا لَیْسَ لَهُ بِحَقٍ‏.[۱]

امام باقر علیه السّلام فرمود: همانا مؤمن کسى است که چون راضى و خرسند باشد، رضایتش او را به گناه و باطلى وارد نکند و چون ناراضى شود از سخن حق خارجش نکند، و کسى است که چون قدرت یابد، قدرتش او را به آنچه حق ندارد نکشاند.»

مقدمه:

در این نوشتار سعی داریم با استفاده از یکی از روایات ارزشمند امام محمدباقر علیه السلام به سه مؤلفه ارزشمند انسان‌های مؤمن اشاره کنیم هدف از شرح این حدیث ارزشمند در واقع واقف شدن و معرفت پیدا کردن به شاخصه‌های ارزشمند مؤمنین واقعی می‌باشد.



از مدینه تا خراسان شتربان امام بود.

مردی از روستاهای اصفهان. سنی مذهب. به خراسان که رسیدند امام کرایه شان را داد.

رو کرد به امام و عرضه داشت :

"پسرپیامبر ! دست خطی بدهید برا ی تبرک با خودم ببرم اصفهان ."

امام برایش نوشتند:

"دوست آل محمد باش ،هر چند خطاکار باشی.

دوستان و شیعیان ما را دوست بدار هر چند آنها هم خطا کار باشند."