چرا امام موسی کاظم را باب الحوائج میگوییم ؟
امام موسی
کاظم(ع) به صفات و القاب متعددی در میان مردم شناخته شده هستند که از جمله
آن می توان به کاظم، عبد صالح، زین المجتهدین و باب الحوائج اشاره کرد.
گنجی
شافعی در وصف امام موسی کاظم(ع) میگوید: «او در عراق به درب حوائج به سوی
خداوند معروف بود؛ چرا که درخواست کنندگان و متوسلین به سوی او به وسیله
کرامات متحیر العقولش حاجت روا می شدند».
این
وصف بارها در کتاب اهل سنت نیز آمده است، حتی ابوالفرج اصفهانی نیز به این
مضمون اشاره کرده است؛ نکته قابل تأمل در صفات منتسب به امام موسی کاظم
(ع) آن است که ایشان در اکثر اوقات شریف زندگی خویش در میان شیعیان و محبین
نبوده اند و به خاطر سیاست های خصمانه هارون در شهر بغداد زندگی می کردند
که اکثر مردم آنجا یا از مخالفین حضرت بودند یا نسبت به جایگاه و شأن امامت
آن حضرت آگاهی نداشتند؛ اما با این حال مردم بغداد نیز امام موسی کاظم(ع)
را وصف باب الحوائج می شناختند.
منتسب
شدن امام موسی کاظم(ع) در میان اهل سنت نیز به صفت باب الحوائجی نه تنها
نشان از کرامات و فضایل حضرت دارد؛ بلکه دلیل واضح و آشکاری است که امام
حبل الله است و رابطه بین خدا و مردم است. مردم با چنگ زدن به ریسمان امامت
نه تنها مشکلات دنیوی خود حل می کنند، بلکه سبب رستگاری و فلاحت آنها در
آخرت نیز میشود.
اما
سیاست های قدرت طلبانه امویان و عباسیان به علاوه ناآگاهی و کسالت مردم
همیشه بستری می شد تا مردم نتوانند از فیوضات امام استفاده کنند و غاصبان
اموی و عباسی در این راه از هیچ کوشش فروگذار نمی کردند. اما شهرت و
محبوبیت امام موسی کاظم را نیز میتوان از معجزات امامت آن حضرت دانست که
با وجود تمام تبلیغات مسموم به این جایگاه رسیدند.
از
جمله اقدامات هارون برای منتسب نشان دادن خود به پیامبر و طرح مسئله
جانشینی آن بود که وی ادعای قرابت و خویشاوندی با پیامبر (ص) داشت. وی در
مدینه خطاب به پیامبر (ص) در هنگام زیارت می گفت: «سلام بر تو ای رسول خدا؛
پسر عموی من. در مقابل امام موسی کاظم(ع) در زیارت پیامبر خطاب به ایشان
می فرمود: سلام بر تو ای رسول الله پدر بزرگوار من».
هارون
به امام موسی کاظم (ع) معترض شد و از ایشان سوال کرد «شما فرزند علی(ع)
هستید؛ چرا خودتان را فرزند پیامبر عنوان می کنید». امام در پاسخ به هارون
آیات 85 و 86 سوره مبارکه انعام را تلاوت کردند «وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى
وَ عیسى وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحینَ _وَ إِسْماعیلَ وَ الْیَسَعَ
وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ کلاًّ فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمینَ » و فرمودند:
«عیسی فرزند مریم بود و اصلا پدری نداشت، اما از طریق مادرش به انبیاء الهی
منسوب شده است و خداوند در قرآن این موضوع را ذکر کرده است. بنابراین ما
نیز از طریق مادرمان فاطمه زهرا(س) منسوب به پیامبر هستیم و جزو فرزندان
پیامبر محسوب می شویم».
هارون
با توجه به تمام فشارها و خفقان سیاسی که برای امام ایجاد کرده بود همواره
از محبوبیت و جایگاه امام هراس داشت که از جمله آن می توان به مجلس معروفی
اشاره کرد که هارون الرشید مردی را طلب کرد که حضرت موسی ابن جعفر (ع) را
در مجلس شرمنده کند یک مرد افسونگرى را براى او آوردند و چون سفره گستردند
نیرنگى ساخت با قرصههاى نان که موسی ابن جعفر هر وقت میخواست تکه نانى
بردارد از جلو دستش میپرید هارون برای این موضوع خنده و شادى می کرد.
درنگى
نشد که امام هفتم سربلند کرد و به صورت شیرى که بر یکى از پردهها بود
فرمود اى شیر خدا بگیر دشمن خدا را گوید آن صورت جست و چون بزرگترین درنده
آن جادوگر را بلعید هارون و همدستانش غش کردند و چون به هوش آمدند پس از
مدتى هارون به امام گفت «به حق خودم بر تو خواهش دارم که از این صورت
بخواهى آن مرد را برگرداند» فرمود: «اگر عصاى موسى آنچه را بلعید رد کرد از
رشتهها و چوب دستىهاى جادوگران این صورت هم آنچه بلعیده رد میکند».
انحطاط
حکومت هارون و پستی آن از رفتار با یک شهروند معمولی حتی نه یک امام معصوم
و عالم گرانقدر معلوم است. حقد و کینه هارون نسبت به جایگاه امام را نیز
می توان از انتخاب زندانبان هایی دانست که وی برای امام موسی کاظم(ع)
میگمارد. تمام آنها چه از افراد بسیار خشن و چه زنان بدکاره پس از چندی
از مریدان امام می شدند و محبت آن بزرگوار چنان در قلب آنان جای میگرفت که
از پیروان حضرت می شدند.
تمام
این اقدامات نابخردانه هارون به سبب آن بود که سعی داشت نور خدا را خاموش
کند، از تبعید کردن امام به بغداد عراق تا زیر سوال بردن نسب امام موسی
کاظم (ع) با پیامبر و در آخرسر، سبک شمردن ایشان در مجلس مهمانی و در آخر
سر انتخاب زندان بان هایی که بر امام سخت بگیرند؛ حتی هارون برای به شهادت
رساندن امام مشکل جدی داشت و هیچ کس حاضر به این اقدام نبود.
قرآن
در سوره صف آیه 8 چه زیبا حال این گونه افراد را توصیف کرده است که می
خواهند نور خدا را با دهان خویش خاموش کنند، اما خدا نور خویش را کامل می
کند، هرچند که کافران کراهت داشته باشند «یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ
اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ
الْکافِرُون» در احادیث اهل بیت آمده است که نور خدا همان ولایت
امیرالمومنین است که کافران سعی در خاموش کردن آن دارند و منظور از متم
نوره یعنی خداوند تمام گرداننده امامت است و آن را پرورش می دهد تا روز
قیامت.