نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شبهات دینی» ثبت شده است


 چرا شیعیان با دست باز نماز می خوانند؟ پرسشی است که حضرت آیت الله العظمی سبحانی به ان در پایگاه خود پاسخ داده اند. متن پاسخ ایشان به این شرح است:

قرار دادن دست راست بر روی دست چپ در نماز (دست بسته نماز خواندن) از اموری است که استحباب آن بین فقهای سه مذهب از مذاهب چهارگانة اهل سنّت مشهور است:

حنفی‌ها می‌گویند:روی هم گذاشتن دست‌ها در نماز، سنّت است وواجب نیست، و برای مرد بهتر است که کف دست راستش را بر پشت دست چپ، زیر ناف قرار دهد، و زن دست‌ها را بر سینه‌اش بگذارد.

شافعی‌ها می‌گویند: گذاشتن دست روی یکدیگر، در نماز، برای مرد و زن سنّت است و بهتر است که کف دست راست را بر پشت دست چپ زیر سینه و بالای ناف به سمت چپ قرار دهد.

حنبلی‌ها می‌گویند: گذاشتن دست‌ها روی هم، سنّت است و بهتر است که کف دست راست را بر پشت دست چپ نهاده، زیر ناف قرار دهند.

فرقه مالکیّه بر خلاف سه مذهب فوق می‌گویند: آویختنِ دست‌ها در نمازهای واجب، مستحب است، قبل از مالکی‌ها نیز جماعتی همین قول را گفته‌اند که از آن جمله‌اند: عبداللّه بن زبیر، سعید بن مسیّب، سعید بن جبیر، عطاء، ابن جریح، نخعی، حسن بصری، ابن سیرین و جماعتی از فقها.

از امام اوزاعی منقول است که نمازگزار، بین آویختن دست‌ها یا روی هم قرار دادن آنها مخیر است.[1]

امّا مشهور بین شیعه امامیّه آن است که قرار دادن دست‌ها روی یکدیگر در نماز، حرام، و موجب بطلان نماز است و به ندرت از فقهای شیعه کسی قائل به کراهت شده، مانند ابو الصلاح حلبی در کافی.[2]

کیفیت نماز پیامبر(ص)


با این که به جز مالکی‌ها، مذاهب دیگر اهل سنّت، قرار دادن دست چپ بر دست راست در نماز را جایز شمرده‌اند و دربارة این مسأله سخن بسیار گفته‌اند، با این حال دلیل قانع کننده‌ای حتّی بر جواز آن ندارند،چه رسد بر استحباب. بلکه می‌توان ادّعا کرد که دلایلی بر خلاف ادعای آنان وجود دارد و روایاتی که از فریقین (شیعه و سنّی) بیانگر طریقه نماز گزاردن رسول اکرم(ص) است، از گذاشتن دست‌ها بر یکدیگر سخنی به میان نیاورده است و امکان ندارد که پیامبر (ص) امر مستحبّی را در طول حیات خود(یا بخشی از آن) ترک نماید. اکنون سه نمونه از این روایات، دو مورد از طریق اهل سنّت و دیگری از طریق شیعه امامیّه را ذکر می‌کنیم که هر دو روایت، چگونگی نماز پیامبر(ص) را بیان می‌کند و در هیچ‌یک کو‌چکترین اشاره‌ای به روی هم قرار دادن دست نشده، چه رسد به چگونگی آن:

الف: حدیث ابی حُمید ساعدی

حدیث ابی حُمید ساعدی را برخی از محدّثان (سنّی) روایت کرده‌اند و ما از کتاب سنن بیهقی نقل می‌کنیم که گفت: او رو به اصحاب پیامبر کرد و گفت: من داناترین شما به نماز رسول خدا (ص) هستم. گفتند: به چه سبب؟ زیرا تو نه بیش از ما پیرو آن حضرت بوده‌ای و نه افزونتر از ما مصاحبتش کرده‌ای. گفت: چرا، گفتند: پس (کیفیّت نماز آن حضرت را) بر ما عرضه کن. ابوحُمید گفت:

رسول خدا(ص) هرگاه می‌خواست به نماز بایستد، دست‌ها را تا برابر شانه‌هایش بالا می‌بُرد، سپس تکبیر می‌گفت و هنگامی که همه اعضایش به حال اعتدال در جای خود قرار می‌گرفت به قرائت می‌پرداخت، آنگاه تکبیر می‌گفت و دست‌ها را تا برابر شانه بالا می‌بُرد، پس از آن به رکوع می‌رفت و دو کف دست را بر زانوها می‌گذاشت و در حال اعتدال که نه سرش را بالا می‌گرفت و نه پایین می‌انداخت، رکوع را انجام می‌داد. سپس از رکوع سر بلند می‌کرد(می‌ایستاد) و می‌گفت: سمع اللّه لمن حمده. آنگاه دست‌ها را تا برابر شانه‌ها بالا می‌بُرد و تکبیر می‌گفت، سپس (برای سجده) متوجّه زمین شده و دست‌هایش را (در سجده) از پهلوهایش جدا می‌گرفت، آنگاه سر از سجده برمی‌داشت و پای چپش را خم می‌کرد و بر آن می‌نشست. انگشتان پاهایش را در سجده باز می‌نمود و سجده دوم را نیز همین‌گونه انجام می‌داد و پس از سجده، تکبیر می‌گفت، سپس پایش را خم کرده بر آن می‌نشست در حالی که هر عضوی به حال اعتدال قرار می‌گرفت. رکعت بعدی را هم به همین کیفیّت انجام می‌داد و پس از دو رکعت در حال قیام تکبیر می‌گفت و دست‌هایش را تا برابر شانه‌ها بالا می‌برد همانگونه که تکبیر افتتاحیّه را انجام می‌داد و در بقیّه نمازش نیز همین‌طور عمل می‌کرد تا به سجده آخر. پس از آن سلام می‌گفت، پای چپ را عقب قرار می‌داد و بر سمت چپ بر وَرِک[3] می‌نشست.

همه گفتند: ابوحمید راست گفت، رسول خدا(ص) بدین گونه نماز می‌گزارد.[4]

این بود حدیثی در مقام بیان کیفیّت نماز رسول خدا(ص) که از طریق اهل سنّت روایت شده که وجه دلالت آن را دانستیم. اکنون به حدیثی که شیعه امامیه روایت کرده توجه کنید:

ب: حدیث حمّاد بن عیسی

حمّاد بن عیسی از امام جعفر صادق (ع) روایت کرده که آن حضرت فرمود: چه قدر ناپسند است برای مردی که 60یا 70 سال از عمرش بگذرد و یک نماز با شرایط کامل انجام نداده باشد. حمّاد گفت: (از این سخن امام (ع)) در دلم احساس حقارت کردم و عرض کردم: فدایت شوم، نماز را (با شرایط کامل) به من تعلیم فرما.

پس ابوعبداللّه (ع) (جعفر بن محمّد‘) راست قامت رو به قبله ایستاد و دست‌هایش را با انگشتان بسته بر روی رانهایش انداخت و پاهایش را نزدیک به هم به فاصلة سه انگشت باز قرار داد و انگشتان پاهایش همه رو به قبله بود و آنها را از قبله منحرف نمی‌کرد و با خشوع و فروتنی تمام بود، پس تکبیر گفت و سوره حمد و قل هو اللّه احد را با ترتیل قرائت کرد، سپس به اندازه نفس کشیدنی در حال قیام صبر کرد و پس از آن تکبیر گفت در حالی که هنوز ایستاده بود، آنگاه به رکوع رفت و دو کف دستش را با انگشتان باز روی کاسه زانوهایش قرار داد و زانوها را به عقب داد تا پشتش صاف شد به طوری که اگر قطره‌ای آب یا روغن بر پشتش ریخته می‌شد به واسطه راست بودن پشتش به هیچ طرف مایل نمی‌گشت، امام گردنش را (در رکوع) راست گرفت و چشمانش را بست و سه مرتبه با ترتیل تسبیح (سبحان رَبّی العظیم وبحمده) گفت، سپس راست قامت ایستاد و چون کاملاً به حال قیام درآمد، گفت: «سمع اللّه لمن حمده» و بعد از آن در همان حال قیام، تکبیر گفت و دستها را تا مقابل صورت بالا آورد، و آنگاه به سجده رفت و دستهایش را قبل از زانوها بر زمین گذاشت و سه مرتبه گفت: سبحان ربّی الأعلى وبحمده، و (در سجده) عضوی از بدنش را بر عضو دیگر نگذاشت و بر هشت موضع سجده کرد: پیشانی، دو کف دست، دو کاسه زانو، دو انگشت ابهام پا، و بینی، ( گذاشتن هفت موضع در سجده بر زمین واجب و گذاشتن بینی بر خاک سنّت است که اِرغام نامیده می‌شود). سپس سر از سجده برداشت و هنگامی که راست نشست، تکبیر گفت و ساق پای چپ را خم کرده، روی آن نشست و پشت پای راستش را بر کف پای چپش گذاشت و گفت: «أستغفر اللّه ربّی و أتوب إلیه»، و در همان حال نشسته تکبیر گفت و بعد سجده دوم را مانند سجده اوّل بجا آورد و همان ذکر تسبیح را در سجده دوم نیز گفت و از عضوی از بدنش برای عضو دیگر در رکوع و سجود کمک نگرفت و در حال سجده دست‌هایش را به صورت بال از بدنش جدا گرفت و ذراعِ دستها را بر زمین نگذاشت و بدین ترتیب دو رکعت نماز بجا آورد .

سپس فرمود: ای حمّاد، این گونه نماز بخوان، و در نماز به هیچ سویی التفات مکن و با دست‌ها و انگشتانت بازی مکن و آب دهان به راست و چپ یا پیش رویت مینداز.[5]

چنان که ملاحظه می‌شود هر دو روایت در صدد بیان کیفیّت نماز واجب است و در هیچکدام کوچکترین اشاره‌ای به روی هم گذاشتن دست‌ها نشده است، زیرا اگر گرفتن دست سنّت بود، امام صادق (ع) در بیان خود آن را ترک نمی‌کرد و حال این که آن حضرت با عمل خود، نماز رسول خدا (ص) را برای ما مجسّم می‌کرد، چون او از پدرش امام باقر(ع) و امام باقر(ع) از پدرانش و آنها از امیرمؤمنان(ع) و او از رسول اعظم صلوات اللّه علیهم اجمعین گرفته‌اند. بنابراین، دست روی دست گذاشتن در نماز بدعت است؛ زیرا گرفتن دست در واقع داخل کردن چیزی است در شریعت که از شریعت نیست.

ج. آموزش نماز به کسی که نماز صحیح نمی‌خواند

در میان محدثان اهل سنت حدیثی است به نام «حدیث المسیء صلاتُه» یعنی حدیث کسی که نماز خود را صحیح نمی‌خواند، در این حدیث چنین آمده است:

ابوهریره می‌گوید: پیامبر وارد مسجد شد، مردی نیز وارد مسجد شد و نماز گزارد، سپس به حضور پیامبر آمد و سلام کرد. پیامبر سلام او را پاسخ گفت و فرمود: برگرد و دو مرتبه نماز بخوان، رفت و نماز گزارد و به سوی پیامبر بازگشت، پیامبر نیز فرمود: برگرد باز نماز بگزار، این کار سه بار تکرار شد، سرانجام آن مرد عرض کرد: سوگند به خدایی که تو را به حق مبعوث کرده است، من جز آنچه انجام می‌دهم، چیزی نمی‌دانم، چه بهتر که نماز را به من بیاموزی.

در این هنگام پیامبر فرمود: هرگاه به نماز ایستادی تکبیر بگو، سپس آنچه از آیات قرآن می‌دانی، بخوان، سپس رکوع کن به گونه‌ای که بدنت آرام گردد، آنگاه پیامبر دیگر اجزا و شروط نماز را به او می‌آموخت[6] و هیچ اشاره‌ای به گذاردن دست راست بر دست چپ نمی‌کند، در حالی که اگر این کار واجب و یا مستحب مؤکد بود، از گفتن آن خودداری نمی‌کرد.

نظر ائمّه اهل بیت(علیهم السلام)

با توجه به آنچه تاکنون گفته شد، روشن گردید که سنت بودن دست روی دست گذاشتن در نماز ثابت نشده است، بدین جهت می‌بینیم که ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) از این عمل (گرفتن دست در نماز)، احتراز می‌کردند و آن را از افعال مجوس در مقابل پادشاه می‌دانستند.

محمّد بن مسلم از امام جعفر صادق یا امام محمّد باقر ‘روایت کرده، می‌گوید: به آن حضرت عرض کردم: حکم کسی که دستش را در نماز بر دست دیگر می‌گذارد، چیست؟ فرمود: این عمل، تکفیر است و نباید انجام شود.(تکفیر به معنی تعظیم در مقابل پادشاهان است).

زراره از حضرت امام محمّد باقر (ع) روایت کرده که فرمود: بر تو باد توجه به نماز، و در نماز تکفیر مکن(دستهایت را بر هم مگذار)، زیرا مجوس این عمل را انجام می‌دهند.

صدوق به سندی از امیر مؤمنان علی (ع) روایت کرده که آن حضرت فرمود: مسلمان دستهایش را در نماز جمع نمی‌کند و در حالی که در مقابل خدای عزّ وجلّ ایستاده است، تشبّه به اهل کفر (یعنی مجوس) نمی‌ورزد.[7]

در خاتمه یادآوری می‌کنیم که آقای دکتر علی سالوس بعد از نقل نظریات و فتاوای فقهای شیعه و سنّی، (در مورد نهادن دست‌ها بر یکدیگر در حال نماز) به کسانی که دست روی دست گذاشتن را حرام می‌دانند حمله کرده و می‌گوید: «کسانی که قائل به حرمت و مبطل بودن این عمل هستند یا تنها آن را حرام می‌دانند، به واسطه تعصب مذهبی، بین مسلمین اختلاف و تفرقه ایجاد می‌کنند».[8]

جا دارد از ایشان پرسیده شود: اگر تلاش و بررسی وتحقیق در کتاب و سنّت، شیعه را به این نتیجه رسانده که گرفتن دست در نماز، امری است که بعد از نبی اکرم(ص) پیدا شده و مردم در زمان خلفا به آن امر می‌شدند، گناه شیعه چیست؟ و در این صورت هر کس گمان کند که آن عمل جزئی از نماز است چه واجب باشد یا مستحب، تحقیقاً در دین امری را بدعت نهاده که از دین نیست. آیا جزای کسی که در کتاب و سنّت اجتهاد و تحقیق نماید این است که با تیر اتّهام به تعصّب مذهبی و ایجاد اختلاف، مورد هدف قرار گیرد؟

اگر این اتّهام بجا باشد، آیا امام مالک را نیز می‌توان این گونه متّهم کرد؟ زیرا او گرفتن دست را مطلقاً، یا در نمازِ واجب، مکروه می‌داند. آیا می‌توان امام دارالهجره را  به تعصّب مذهبی و ایجاد خلاف متّهم کرد؟

به چه دلیل دست بسته نماز خواندن را نشانه تعصّب مذهبی و میل به اختلاف بین مسلمین نمی‌دانید؟ قضاوت با شماست.


--------------------------------------------------------------------------------

[1] .  محمّد جواد مغنیه: الفقه علی المذاهب الخمسه، ص 110، وملاحظه شود «رسالة مختصرة السدل» ا از دکتر عبدالحمید، ص 5.

[2] .  محمد حسن نجفی، جواهر الکلام:11/15ـ16.

[3] .  تورک عبارت است از این که انسان در حال نشستن بر روی پای چپ بنشیند، وروی پای راست را بر کف پای چپ قرار دهد.

[4] .  سنن بیهقی:2/72، 73، 101، 102; سنن أبی داود:1/194، باب افتتاح الصّلاة، حدیث 730ـ736; سنن ترمذی:2/98، باب صفة الصّلاة.

[5] .  شیخ حرّ عاملی: وسائل الشیعه، 4، باب 1 از ابواب افعال نماز، حدیث 1، و باب 17،

حدیث 1و2.

[6] .  صحیح بخاری، ج1، ص 189، شماره 793; صحیح مسلم:2/11.

[7] .  شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه:4، باب 15 از ابواب قواطع الصّلاة، حدیث 1، 2و 7.

[8] .  فقه الشیعة الإمامیه ومواضع الخلاف بینه و بین المذاهب الأربعه:183.

باطل شدن روزه در صورت آب خوردن برای کسانی که تشنگی شدید دارند

اب خوردن روزه دار

چند روزی است که در فضای مجازی فتوایی  مبنی بر عدم باطل شدن روزه در صورت آب خوردن برای کسانی که تشنگی شدید دارند جنجال به پا کرده است، همه می دانیم که که بحث های عمیق فقهی کار اشخاص معمولی نیست و باید آن را به اهل فن آن یعنی مراجع بسپارند. در این مطلب قصد داریم تا نظر مراجع  بزرگوار تقلید را ذکر کنیم تا هر کسی تمسک به نظر مرجع خویش کند.


حضرات آیات امام خمینی، گلپایگانی، صافی، تبریزی، بهجت، فاضل: اگر روزه دار به قدرى تشنه شود که بترسد از تشنگى بمیرد«تبریزی: یا به مرض مبتلا شود»، مى‏ تواند«گلپایگانی، صافی: واجب است» به‏ اندازه‏ اى که از مردن نجات پیدا کند«تبریزی: به اندازه ای که از خوف نجات پیدا کند» آب بیاشامد، ولى روزه او باطل مى ‏شود«بهجت: اما در ماه رمضان تا مغرب از سایر مفطرات اجتناب کند». و اگر ماه رمضان باشد، باید در بقیه روز از بجا آوردن کارى که روزه را باطل مى‏ کند،خوددارى نماید«فاضل: قضای آن را هم بگیرد».[1]


آیت الله سیستانی: اگر روزه‏دار بقدرى تشنه شود که بترسد از تشنگى بمیرد، یا به او ضررى برسد، یا آنکه به سختى بیفتد که نمى‏ تواند آن را تحمل کند، مى‏ تواند به اندازه‏اى که ترس از این امور بر طرف شود آب بیاشامد، بلکه در فرض ترس از مرگ و مانند آن واجب است ولى روزه او باطل مى‏ شود. و اگر ماه رمضان باشد، باید  بنابر احتیاط لازم ـ بیشتر از آن نیاشامد ، و در بقیه روز از انجام کارى که روزه را باطل مى‏ کند خوددارى نماید.[2]


آیت الله مکارم شیرازی: اگر روزه دار به اندازه اى تشنه شود که طاقت تحمّل آن را ندارد و یا ترس بیمارى و تلف داشته باشد، مى تواند به اندازه ضرورت آب بنوشد، ولى روزه او باطل مى شود و اگر ماه رمضان باشد باید بقیّه روز را امساک کند.[3]


پی نوشت:

1: برگرفته از رساله سیزده مرجع مسئله 1581

2: برگرفته از رساله معظم له مسئله 1561

3: برگرفته از رساله معظم له مسئله




بر خلاف ادعای جریانهای افراطی و تندروی سنی نما که توسل و یبرک جستن را شرک میدانند، روایات بسیارى را علماى اهل تسنن نقل کرده اند که دلالت بر تبرک جستن صحابه و تابعین در زمان حیات و بعد از وفات به آن حضرت دارد که به نمونه هایى از آن اشاره میکنیم:

روایتى را که بخارى نقل کرده است مى گوید:
«هنگامى که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در هواى گرم تابستان با ما (از مدینه) خارج گردید، آبى رابراى وضوى حضرت آوردند و آن حضرت وضو ساخت سپس مسلمانان از باقیمانده آب وضو بر مى داشتند و به خود مى مالیدند»(1)
در بعضى روایات دیگر تعبیر چنین است:
«اِذَا تَوضّاَ النبِىُّ(صلى الله علیه وآله) کادُوا یَقْتَتِلوُنَ عَلَى وَضُوئهِ»;(2)
موقعى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) وضو مى گرفت مسلمین (براى به دست آوردن آب وضوى پیامبر) گویى با هم قتال مى کردند.
روایتى را انس بن مالک نقل مى کند:
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را در حالى دیدم که سلمانى مشغول تراشیدن موهاى سر ایشان بود و اصحاب آن حضرت را احاطه کرده بودند و هر کدام سعى مى کرد تار مویى از آن حضرت به دست آورد و مویى بر زمین نیفتد.»(3)
«مقدارى از موى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نزد امّ سلمه همسر آن حضرت موجود بود و هنگامى که شخصى به چشم زخم دیگران به مرضى دچار مى شد کاسه آب نزد امّ سلمه مى بردند تا  موى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را در آن قرار دهد و مریض را به این وسیله مداوا مى کردند.»(4)
در مورد «خالد بن ولید» نیز مسئله تبرک جستن به موى پیامبر چنین نقل شده است: «خالد بن ولید که در جنگ با ایران و روم تلاش زیاد مى نمود و دمشق را نیز فتح کرده بود، در کلاهى که هنگام جنگ بر سر مى گذاشت مقدارى از موى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) قرار داده بود و براى پیروزى از این موها و برکت آنها مدد مى جست و همیشه پیروز مى گشت.»(5)
از این گونه ماجراها بسیار نقل شده که نشان مى دهد تبرک جستن به پیامبر(صلى الله علیه وآله) امرى متداول ممدوح و معروف بوده است نه منکر، بدعت و شرک!
ابو برده مى گوید: عبداللّه بن سلام روزى به من گفت: آیا مى خواهى در کاسه اى که رسو خدا(صلى الله علیه وآله) با آن آب خورده است به تو آب بدهم؟»(6)
از این روایت نیز معلوم مى شود که عبداللّه کاسه اى را که پیامبر(صلى الله علیه وآله) از آن آب خورده است و لب هاى مبارکش با آن تماس گرفته به عنوان یک چیز با ارزش و متبرک نگهدارى مى کرده است.
روایتى که در صحیح بخارى در مورد بوسیدن دست پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده است که بدین مضمون مى باشد; رسول خدا در هواى گرم تابستان به سوى شهر بطحا خارج شد و وضو گرفت نماز ظهر و عصر را به صورت شکسته به جاى آورد... سپس مردم برخاستند و براى تبرک خود را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) نزدیک کردند آنها دست هاى پیامبر را میگرفتند و بر صورتشان مى مالیدند. راوى میگوید: من هم دست حضرت را گرفتم و به صورتم گذاشتم. دستانى که از برف سردتر و از مشک خوشبوتر بود.»(7)
روایتى که در مسند احمد در شرح حال «حنظله» بیان شده است.
«حنظله مى گوید: پدرم مرانزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) برد و فرمود: من پسرانى دارم که بزرگ شده اند واین پسر کوچک ترین آنهاست براى او در درگاه خدا دعا کن. حضرت دست بر سر من کشید و فرمود: خداوند به این فرزند برکت عنایت فرماید».
راوى مى گوید: «من بعدها حنظله را دیدم افرادى که صورتشان ورم داشت یا حیواناتى که پستانشان ورم کرده بود نزداو مى آوردند و او مى گفت: به نام خدا ودستش را بر سرش درجاى مسح رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى گذاشت و آن را مسح مى کرد و سپس برجاى ورم کرده مى کشید و ورم از بین مى رفت»(8)
به نظر ما دست مالیدن به ضریح یا غبار قبر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) وائمه معصومین(علیهم السلام) کمتر از تبرک به کاسه آب یا جاى دست آن حضرت(صلى الله علیه وآله) نیست ونه تنها موجب شرک و بدعت نیست بلکه چه بسا شفاى کسى در همین وسایل باشد. اگر اینکار شرک باشد تمام آن چه مورخان و کتب حدیث و روایت در این زمینه نقل کرده اند دلالت بر شرک صاحبان آنها میکند! در حالى که هیچ کس چنین نظر و اعتقادى ندارد.(9)
  --------------------------
پی نوشت ها:
1.صحیح بخارى، ج 1، ص 59

2.همان
3.مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 137
4.صحیح بخارى ج 4، ص 27
5.اسد الغابه، ج 2، ص 95
6.صحیح بخارى، ج7،ص 147
7.همان،ج4، ص 229
8.مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 68
9.طاهرى خرم آبادى، توحید و زیارت، ص 275،280

پرسشمنظور از بار امانت که در آیه 72 سوره مبارکه احزاب آمده چیست؟ و خداوند متعال چه چیزی را بر آسمان ها و زمین عرضه کرد که نپذیرفتند؟

پاسخ

خداوند در آیه 72 سوره احزاب می فرماید:«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبال فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسان إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولا: ما به تمام آسمان ها و کوه ها و زمین عرض امانت کرده ایم و آن ها از قبول و حمل آن سرباز زدند و از تحمل آن شانه خالی کردند. ولی انسان چون ناتوان و نادان بود؛ آن را پذیرفت»

حمل امانت الهی بزرگترین افتخار بشر است. این آیه و آیه بعد که آخرین آیات سوره احزاب است؛ مسائل مهمی را که در این سوره در زمینه ایمان، عمل صالح، جهاد، ایثار، عفت، ادب، و اخلاق آمده است؛ تکمیل می‏کند. و نشان می دهد که انسان چگونه دارای موقعیت بسیار ممتازی است که می تواند حامل رسالت عظیم الهی باشد.

نخست بزرگترین و مهمترین امتیاز انسان را بر تمام جهان خلقت، بیان فرموده؛ می گوید: «ما امانت(تعهد، تکلیف، و ولایت الاهیه) را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه داشتیم؛ اما آن ها (موجودات عظیم و بزرگ عالم خلقت) از حمل آن سر بر تافتند و از آن هراسیدند.

بدیهی است؛ ابا و امتناع کردن آنان از سر استکبار نبود؛ بلکه ابا کردن آن ها توأم با اشفاق یعنی ترس و هراس آمیخته با توجه و خضوع بود.

اما انسان (این اعجوبه عالم آفرینش) جلو آمد و آن را بر دوش کشید«وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ». ولی افسوس که «او بسیار ظالم و جاهل بود» چون قدر این مقام عظیم را نشناخت و به خود ستم کرد! «إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا».

امانت الهی همان قابلیت تکامل به صورت نامحدود، آمیخته با اراده و اختیار، و رسیدن به مقام انسان کامل و بنده خاص خدا و پذیرش ولایت الاهیه است.

اما منظور از «عرضه داشتن» این امانت به آسمان ها و زمین و کوه ها همان مقایسه نمودن است. یعنی هنگامی که این امانت، با استعداد آن ها مقایسه شد؛ آن ها به زبان حال و استعداد، عدم شایستگی خویش را برای پذیرش این امانت بزرگ اعلام کردند.

به این ترتیب آسمان ها و زمین و کوه ها، همه با زبان حال، فریاد کشیدند: حمل این امانت از عهده ما خارج است.

ولی انسان آن چنان آفریده شده بود که می توانست؛ تعهد و مسؤلیت را بر دوش کشد و ولایت الاهیه را پذیرا گردد و در جاده عبودیت و کمال به سوی معبود لایزال سیر کند و این راه را با پای خود و با استمداد از پروردگارش سیر نماید.

البته این پذیرش یک پذیرش قراردادی و تشریفاتی نبوده؛ بلکه پذیرشی است تکوینی بر حسب عالم استعداد.

اما توصیف انسان به «ظلوم» و «جهول» به خاطر فراموش کاری غالب انسان ها و ظلم کردن بر خودشان و عدم آگاهی از قدر و منزلت آدمی است. همان کاری که از آغاز در نسل آدم به وسیله قابیل و خط قابلیان شروع شد و هم اکنون نیز ادامه دارد.( تفسیر نمونه، ج ‏17، ص452)

برای مطالعه بیشتر می توانید به تفسیر آیه 72 سوره احزاب به تفاسیر مختلف مراجعه فرمایید.


منبع : پایگاه اطلاع رسانی حوزه


نوشتاری از آیت الله صافی در باب حکمت های اجتماعی روزه 

پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت

مقدمه:

چنان چه می دانیم روزه دارای فواید، حکمت ها، مصالح روانی و اخلاقی، جسمی، اجتماعی، اقتصادی، بهداشتی، درمانی و حتی سیاسی است و باید در هر یک از این فواید جداگانه و مستقل به بحث پرداخت و تذکر و توجه به این فواید یقین مسلمان را به دین اسلام، زیاد و اطمینانشان را به حکمت خدا در تشریع این فریضه بزرگ قوی تر می سازد.

در این مجال، می خواهیم برخی از حکمت های اجتماعی روزه را یادآور شویم تا در روشنایی آن به اوضاع اجتماعی کنونی نیز توجه کنیم و از ماه رمضان و آیین روزه داری برای اصلاح وضع اجتماعی خود کمک بگیریم.

قوی کردن اراده اجتماعی

1. یکی از فواید اجتماعی روزه این است که روزه، اراده اجتماع را قوی و همت جامعه را بلند و بر هواها و امیال و شهوات، حاکم و مسلط می سازد.

کسی که توانست مدت 14 ساعت کمتر یا بیشتر در شدت گرما، طعام و غذا را ترک و زحمت و رنج تشنگی را تحمل کرده و از لذایذ جنسی خودداری کند، می تواند برای خاطر مصالح بزرگ اجتماعی و برای حفظ شرف و آبروی خود و جامعه نیز شکیبایی ورزد و زحمات و دشواری ها و ناراحتی ها را برای نیل به مقاصد عالی اجتماعی متحمل شود.

بدیهی است هر اجتماعی که بخواهد در راه ترقی قدم به جلو بردارد و با حرکات و نهضت های مترقیانه به پیش رود، به قوت اراده، عزم آهنین و همت بلند نیاز دارد؛ قوت و همتی که او را به اقدامات بزرگ و نهضت های خطیر برانگیزد و از تصور شکست و ضعف و عقب نشینی در برابر عوامل مأیوس کننده و مخرب مصون بدارد.

یگانه چیزی که سبب امتیاز افراد و اجتماعات از یکدیگر و باعث پیروزی و غلبه آن ها بر مشکلات است، قوت اراده و عزم سخت است که هر ملتی از آن بیشتر برخوردار باشد، بیشتر می تواند با مشکلات و مصایب دست و پنجه نرم کند و مصالح عالی عمومی را با بذل مصالح و منافع شخصی و ترک هواهای نفسانی بازخرید کند.

نقش روزه و تأثیر آن در تکمیل و تقویت اراده، بسیار مهم است؛ زیرا روزه تمرین صبر و خویشتن داری و قوت اراده و ایجادکننده عزم محکم به واسطه ترک لذایذ حلال، و سبب صبر و شکیبایی در ترک لذایذ حرام است.

تذکر و یاد کردن حال فقرا

2. یکی دیگر از فواید اجتماعی روزه، تذکر و یاد کردن حال فقرا و طبقه محروم و توجه به شرافت نفس و علو طبع بینوایان صابر و شکیبا است.

اگر روزه دار متمکن و توانگر فقط در ماه رمضان به صبر و شکیبایی می پردازد و از خوردن غذاهای لذیذ و اعمال غریزه جنسی خودداری می کند، فقیر و محروم صابر و با ایمان، علاوه بر اجرای برنامه ماه رمضان در دوره سال بر محرومیت هایی که دارد صبر می کند و از حدود شرع تجاوز نکرده و زبان به شکایت از خدا نمی گشاید و به مال کسی چشم طمع ندوخته و به اغنیا و ثروتمندان حسد نمی ورزد.

پس روزه دار توانگر و فهیم در می یابد که چه بسا این دسته از فقرا و محرومین مؤمن به واسطه صبر بر محرومیت ها در قوت اراده و شرافت طبع و بلندی همت بر او فضیلت داشته باشند؛ زیرا هر چه کام گیری های نفسانی بیشتر باشد و طبع معتاد به هواپرستی و مشغول به التذاذات جسمانی شد، مقاومت در برابر آن دشوارتر و اراده ضعیف تر و توانایی انسان به تحمل مشکلات و سختی ها و اقدام به اعمال نیک و بزرگ کمتر می شود.

چنانچه در تاریخ بزرگان دیده شده و به تجربه نیز ثابت گردیده، در خاندان هایی که با ناز و نعمت فراوان خو گرفته باشند افراد برجسته، با همت، شجاع و با اراده کمتر پیدا شده و در خانواده هایی که با اختیار یا بدون اختیار به ترک لذایذ و بی اعتنایی به امور مادی و تن پروری مبادرت شده، نوابغ و مردان باشخصیت و با اراده بیشتر ظهور کرده اند.

پس روزه دار هم به عزت نفس و شرافت فقرای فاضل آگاه گشته و هم از سختی و رنج آن طبقه محروم اجتماع، خبردار می شود و به فکر کمک به آنها می افتد.

در حدیث است که «حمزة بن محمد» به حضرت امام حسن عسکری علیه السلام نوشت: چرا خدا روزه را واجب فرموده؟

پاسخ رسید: «لِیَجِدَ الغَنِی مضَضَ الجُوعِ فَیَحنُو عَلَی الفَقِیر» برای اینکه توانگر درد گرسنگی را بیابد و به فقیر عطوفت کند.

از حضرت صادق (ع) روایت است که فرمود: «اِنما فَرَضَ اللهُ الصیامَ لِیَستَوِی بِه الغُنِی وَالفَقِیر الحدیث»

خداوند روزه را واجب گردانید تا به وسیله آن غنی و فقیر مساوی شوند.

درک حقیقت آزادی و حریت

3. از دیگر فواید روزه آن است که روزه دار، حقیقت آزادی و حریت را درک می کند و روزه او را از عبادت، شهوات، عادات و پرستش هوای نفس آزاد می سازد و روح او را ارتقا داده و فکرش را روشن می کند و در پیکر اجتماع روح آزادی می دمد و همه را به خضوع در پیشگاه آفریدگار ـ که جز او کسی سزاوار پرستش نبوده و هر مخلوقی از قید رقیت و عبودیت او بیرون نیست ـ رهبری کرده و از بشرپرستی و کرنش و تعظیم در برابر صاحبان قدرت های مادی و ستمگران باز می دارد.

روزه دار مؤمن و خداشناس آزاد واقعی است؛ آزادی که کامل ترین معانی و مفاهیم آزادی را درک کرده است. کسانی که آزادی را به ترک وظایف و التزامات شرعی و عقلی و هوس رانی و شهوت پرستی می دانند، بنده شهوات و عادات و اسیر هوای نفس هستند. چنین کسانی مؤمنان را مسخره می کنند در حالی که خودشان در پرستش هوا و شهوات و لذات خسیسه طوق عبودیت به گردن انداخته و مصداق این کلام معجزه نظام الهی هستند:

«اَفَرَأَیتَ مَنِ اتَخَذَ اِلهَهُ هَواهُ»، آیا آن کس که هوای {نفس} خود را معبود خویش گرفته است دیدی؟

آن هنگام که هوای نفس مطاع و معبود شد، استبدادش از استبداد هر سلطان مستبد خطرناک تر است و اگر از استبداد هوای نفس پیروی شد، خطرش زوال شخصیت، شرف و حیثیت است و آن کسانی که پیروی از پلیدی های نفس و شهوت پرستی و سرپیچی از اوامر شرع را آزادی می دانند، علاوه بر آن که معنای آزادی را نفهمیده اند، در پلیدترین قید و بندها مقید و بسته هستند و تا این قیود، صفات ذمیمه از قبیل حرص و آز، حب دنیا، تجملات و جاه و ریاست و... را پاره نکرده و به جهان آزادِ خداپرستی و صف آزادمردان موحد منتقل نشده و اعلان آزادی بشر را در تعالیم اسلام نخوانند، از نعمت آزادی بهره ای نمیبرند.

ابن خضرویه می گوید: «فِی الُحریَةِ تَمامُ العُبُودِیة، وَفِی تَحقِیقِ العُبُودِیةِ تَمامُ الحُریَة» در آزادی حقیقی تمام عبودیت و پرستش خدا، و در پرستش خدا تمام آزادی درج است.

آزادی، رهایی از بندهای پرستش غیر خدا، قیود و اخلاق زشت و عادات ناپسند است و اعتماد و اتکای به خدا و بندگی خالص و حقیقت عبودیت خدا، آزادی از قید بندگی و اسارت دیگران است.

تمرین اخلاص و پاکی نیت

4. روزه، تمرین اخلاص و پاکی نیت و تنزه از ریا و اجتناب از شهرت طلبی و مدح و ثنای خلق است. این عیوب و آفات در امور نیک دیگر بیشتر وارد می شود؛ ولی روزه دار برای ریاکاری ناچار به حفظ رژیم روزه و امساک از مفطرات نیست؛ زیرا ممکن است در خلوت از مفطرات امساک نکند و خود را روزه دار معرفی کند.

پس اگر شخصی در تمام مدت روز و در خلوت و جلوت، پنهان و آشکار روزه دار بود، علامت پاکی نیت و صدق باطل و اخلاص او است و فایده آن، تمرین و تربیت نفس بر خلوص نیت و طهارت مقصد و پرهیز از حب شهرت و عوام فریبی و حب جاه و کسب اعتبار در بین مردم است.

هر مقدار اجتماع از آفات عوام فریبی و حب شهرت و جاه و مقام پاک شود، واقعیات و حقایق، میزان سنجش کارها معلوم می شود و اشتباه کاری ها از بین می رود و بزرگ ترین خطری که حیات زعما و رهبران ملل و حتی حکما و دانشمندان را تهدید می کند، همین عوام فریبی و حب جاه و شهرت است که به واسطه آن اعمال از مسیر حقیقت پرستی و واقع بینی منحرف شده و اجتماع در اشتباه می افتد و علت عمده شکست بسیاری از نهضت ها و قیام ها و حرکات اصلاحی، عدم خلوص نیت از ابتدا و یا آلوده شدن نیات در میانه راه و وسط کار به این آفات است و هر چه اجتماع انسانی از این آفات تطهیر شده و سران و رهبران از حب مدح و سپاس پاک باشند و مدح و سپاس، وسیله تقرب به آنها نباشد و مبالغه و گزافه گویی و نیایش و تواضع نسبت به آن ها از بین برود چنین جامعه ای به سوی ترقی واقعی خود بهتر قدم بر می دارد. از این جهت در اسلام به اخلاص در نیت، و توحید در عبادت، اهمیت بسیار داده شده است.

قرآن مجید می فرماید: «وَمَآ اُمِرُوا إِلا لِیَعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدین»

و فرمان نیافته بودند جز اینکه خدا را بپرستند و در حالی که به توحید گراییده اند.

معنای خالص قرار دادن دین برای خدا این است که انسان ها اعمال و رفتارهایی که جنبه معنوی و وجهه ربوبی داشته و نمایش پرستش و حاکی از حسن ضمیر و صفای باطن است، فقط برای خدا به جای آورند و در برنامه های بازرگانی و روابط اجتماعی، سیاسی و نظامی فقط به احکام خدا ملتزم باشند و از غرور و حب جاه و جنبه های شخصی، خود را پاک کرده و از التزام به آن چه بیرون از احکام خدا و حدود شرع است پرهیز کنند و در هر کار و عمل و هر حرکت، رضای خدا را شرط بدانند.

در روزه و برنامه های ماه رمضان، درس این معانی و آموزش این حقایق عالی و این حکمت های بزرگ نهفته است و به قدری این عبادت از ریا دور است که خدا آن را برای خود و مخصوص خود معرفی فرموده است با اینکه تمام عبادات باید برای خدا انجام شود.

از حضرت امام صادق (ع) روایت شده است که خداوند تبارک و تعالی می فرماید: «اَلصومُ لِی وَاَنا اجزِی عَلَیه»

حصول ملکه حسن خلق و عفو و گذشت

5. یکی دیگر از فواید اجتماعی روزه حصول ملکه حسن خلق و عفو و گذشت و دوری از کینه توزی، تندخویی، بدزبانی، ستیزه جویی، غیبت و دشنام است؛ زیرا از جمله تعالیمی که به طور مؤکد به روزه دار داده شده این است که مواظب چشم و زبان و گوش خویش باشد و اگر از کسی نادانی و بی ادبی دید یا دشنام و سخن زشتی شنید به او پاسخ ندهد.

در حدیث است که حضرت ابی عبدالله (ع) فرمود: «اِذا صُمتَ فَلیَصُم سَمعُکَ وَبَصَرُکَ وَشَعرُکَ وَعَددَ اَشیاءَ غَیرَ هذا" وَقَال: "لا یَکُونَن یَومُ صَومِکَ کَیَوْمِ فطرِکَ»

وقتی روزه می گیری باید گوش تو و چشم تو و موی تو روزه بگیرد و چیزهای دیگر را شمرد و فرمود: البته روز تو مثل روزی که روزه نیستی، نباشد.

و از رسول خدا (ص) روایت است که فرمود: «ما مِن عَبد صائِم یَشتِمُ فَیَقُولُ: اِنی صائِمٌ سَلامٌ علَیکَ لااَشتِمُکَ کَما تَشتِمُنِی الا قالَ الرب تَعالی: اِستجارَ عَبدِی بِالصومِ مِن شَر عَبدِی قَد اَجرتُهُ النارَ»

بنده روزه داری نیست که به او دشنام داده شود و او به دشنام دهنده بگوید: من روزه هستم. سلام بر تو! من دشنام نمی دهم؛ چنان چه تو دشنام می دهی؛ مگر این که پروردگار تعالی می فرماید: بنده من به وسیله روزه از شر بنده] به من [پناه جست. من به تحقیق او را از {شر} آتش پناه دادم.

ذکر فواید و حکمت های اجتماعی روزه نشان می دهد که روزه یک کلاس تربیتی، اجتماعی و عملی و تعلیم سلوک و معاشرت هر چه بهتر و منزه تر و انسانی تر است. از این رو در صدر اسلام اجتماع اسلامی از حیث سلوک اجتماعی و معاشرت افراد با یکدیگر و روابط آن ها با هم راقی ترینِ اجتماعات بود و مدرسه عبادات اسلام، از جمله کلاس «روزه» مسلمانان را شایسته آن کرد که رسالت اسلام را به دنیا ابلاغ کنند و از ثمرات اخلاقی و برکات درس های آن جهانیان را به حقیقت اسلام متوجه سازند.

این معانی بلند را در ضمن ادای مسلمانان صدر اسلام، عبادات و برنامه های نماز، روزه، حج و... فرا گرفته و در پیاده کردن آن می کوشیدند.

اکنون نیز ماه رمضان این آثار را داراست و طبق آمارهایی که داده می شود از میزان و تعداد جرایم و جنایات در این ماه کم می شود.

مسلمان در وضع اجتماعی کنونی به تلمذ در مدرسه عالی روزه ماه مبارک بیش از گذشته احتیاج دارند و هتک حرمت این ماه با افطار روزه، مبارزه با این مدرسه تربیتی اسلامی و مخالفت با تهذیب نفوس و تزکیه اخلاق و تکامل و ترقی جامعه بوده و معاندت با خدا و اهانت و استخفاف فرمان خالق جهان و جهانیان است.

اندیشه وهابیت همان اندیشه خوارج است

وهابیت=خوارج

وهابیت در قرن چهارم شکل گرفت و رفته رفته پیشرفت کرد  تا قرن دوازده‌ام سامان گرفت، هر چند ابتدا و اصل این آندیشه‌ی ضاله‌ی وهابیت را محمد ابن عبد‌الوهاب شروع کرد، اما در این مدت که به تاسیس رسید دیگرانی همچون ابوالحسن اشعری، احمد ابن حنبل، ابن تیمیه و ابن قیم جوزی هم  که از سردمداران این فرقه به حساب می‌آیند بر گشترش آن تلاش کردند.
باورهای وهابیت شباهت‌های زیادی به جریان‌های مذهبی قبل از اسلام دارد، وهابیت از نظر روحیه و خط و مشی‌ها شباهت بسیاری به خوارج صدر اسلام  دارند همانطور که خوارج در جنگ صفین آن زمان که چیزی به شکست شان نمانده بود از حق اراده باطل کردند و در نهایت با این طرفند خود را از شکست فراری دادند، وهابیت هم با استناد روایت خود به پیامبر عظیم الشان اسلام آنها را حقیقت جلوه داده و از آنها برای پیشرفت استفاده کردند.
زیرا به گفته بزرگان خودشان؛ اکثر اعتقاداتشان ریشه در احادیث جعلی دارد که در قرن دوم هجری برخی از راویان غیر قابل اعتماد از دین یهود و مسیح عاریت گرفته و به پیامبر اسلام نسبت دادند. دانشمندان یهودی از شکست اسلام در صحنه‌های نظامی ناامید شدند و راه چاره را در این دیدند که وارد مسلمانان شده و با  احادیث جعلی و تاویل آیات متشابه قرآن، به هدف خویش برسند. از اشخاصی همچون کعب الحبار و امثال او که در زمان پیامبر (ص) تظاهر به اسلام می‌کردند استفاده کرده و عقائد خود را در قالب روایت پیامبر(ص) از زبان آنان بیان کردند.
از بزرگان خودشان همچون:
شهرستانی مورخ مشهور در این رابطه می‌گوید: «بسیاری از یهودیانی که به طرف اسلام کشیده شده بودند، احادیث متعددی را در جسمانیت حق تعالی ساختند و وارد شریعت اسلامی کردند و  تمامی این احادیث از تجسیم خداوند در تورات نشات گرفته است»[1] «آنان آنقدر در تشبیه خدای متعال مبالغه نمودند که گفته‌اند:
«هر دو چشم خدا درد می‌کرد، فرشتگان به عیادت او آمدند»
و در جای دیگری آمده است که خداوند در طوفان نوح(ع) آنقدر گریست که هر دو چشمش به درد آمد»[2]
ابن خلدون هم این مساله را اینگونه بیان می‌دارد:
«عرب صدر اسلام، بهره‌ای از علم و کتابت نداشتند و مطالب مربوط به آفرینش و جهان و اسرار هستی را از عالمان یهود و اهل تورات و یا از مسیحیانی همانند کعب الاحبار، وهب ابن منبه و عبدالله ابن سلام می‌پرسیدند»
این عالم سنی اعتراف دارد که این دسته از روایات، چهره‌ای خرافی و مجعول از اسلام را به تصویر کشیده و تفاسیر و کتب اهل سنت مملو از این دسته از روایات است، چنانکه می‌گوید: «تفاسیر اهل سنت از گفته‌های یهود و نصاری لبریز است و مفسران هم در این زمینه سهل انگاری کردند و کتابهای تفسیری را از این دست از روایات پر کرده‌اند و این در حالی است که ریشه‌ی همه‌ی این روایات از تورات و یا دروغ بافی‌های یهود و نصاری سرچشمه گرفته است.»[3]

 

منابع:
1- ملل و نحل ،ج1،ص 117
2- ملل و نحل ج1 ص82-84
3- تاریخ ابن خلدون(مقدمه)ج1ص439

فلسفه حجاب

با توجه به مطالب گذشته مشخص شد که فلسفه حجاب و پوشش زن در اسلام چیزی فراتر و بالاتر از ریاضت و رهبانیت مرد، حس حسادت مرد، حقیر بودن زن، عدم امنیت اجتماعی و ... می باشد. شاید برخی از این موارد را بتوان تا حدودی دارای تاثیر در تشریع حجاب دانست، امّا این  عقیده در نگاه اجمالی و اولیه به نظر می رسد و با تأمل و دقت نظر در وضع قانون حجاب و روایات معصومین علیهم السلام، امر دیگری نمایان می شود و آن " بالا بردن ارزش و جایگاه زن " است.
زن بنابر وضعیت فیزیولوژیکی که نسبت به مرد دارد، در می یابد که از لحاظ جمسی یارای مقابله با مرد را ندارد و اگر بخواهد در عرصه ی خانه و اجتماع با مرد زور آزمایی نماید، از عهده ی او بر نمی آید و قطعا شکست خواهد خورد. امّا یک نکته ی دیگری در اینجا مشخص و واضح است و آن اینکه مرد یک نقطه ی ضعف بزرگی دارد که خداوند در وجود او نهاده است و او را از این طریق وابسته و محتاج زن کرده است! عشق و عاطفه ای که خداوند در مرد قرار داده است با معشوقیت زن ارضاء و کامل می شود.
وقتی که زن مقام و موقع خود را در برابر مرد یافت و نقطه ضعف مرد را در برابر خود دانست، همانطور که برای به زانو در آوردن مرد، متوسل به زیور و خودآرائی و تجمل می شود تا مرد تصاحب کند ، از سوی دیگرمتوسل به دور نگهداشتن خود از دسترس مرد نیز می شود. زنان دریافته اند که نباید خود را رایگان و در دسترس قرار دهند بلکه باید آتش عشق و طلب مرد را تیزتر کنند و در نتیجه مقام و موقع خود را بالا ببرند .
مولوی ، عارف نازک اندیش و دوربین خودمان مثلی بسیار عالی در این زمینه می آورد ، اول درباره تسلط معنوی زن بر مرد می گوید :

زین للناس حق آراسته است

زانچه حق آراست چون تانند رست

چون پی یسکن الیهاش آفرید

کی تواند آدم از حوا برید

رستم زال ار بود ، وز حمزه بیش

هست در فرمان اسیر زال خویش

آنکه عالم مست گفتارش بدی

کلمینی یا حمیرا می زدی

آنگاه راجع به تأثیر حریم و حائل میان زن و مرد در افزایش قدرت و محبوبیت زن و در بالا بردن مقام او و در گداختن مرد در آتش عشق و سوز ، مثلی لطیف می آورد : آنها را به آب و آتش تشبیه می کند ، می گوید مثل مرد مثل آب است و مثل زن مثل آتش ، اگر حائل از میان آب و آتش برداشته شود آب بر آتش غلبه می کند و آنرا خاموش می سازد ، اما اگر حائل و حاجبی میان آن دو برقرار گردد مثل اینکه آب را در دیگی قرار دهند و آتش در زیر آن دیگ روشن کنند ، آنوقت است که آتش آب را تحت تأثیر خود قرار می دهد ، اندک اندک او را گرم می کند و احیانا جوشش و غلیان در او به وجود می آورد ، تا آنجا که سراسر وجود او را تبدیل به بخار می سازد . می گوید :
آب غالب شد بر آتش از لهیب

زآتش او جوشد چو باشد در " حجیب "

چونکه دیگی حایل آمد آن دو را

نیست کرد آن آب را کردش هوا {1}

 ادامه مطلب را ببینید

کوروش بزرگ فردی زرتشتی بود یا خیر؟ در دین زرتشت خاکسپاری منهی بوده است ، پس چگونه کوروش فرمان به دفن بدنش در خاک نمود؟ آیا به کوچکترین مساله دینی خود آگاه نبوده است؟

 ١٦ آذر؛ روزی که کورش بزرگ سفارش کرد او را در پاسارگاد به خاک بسپارند.

«کورش بزرگ، بنیان‌گذار شاهنشاهی هخامنشی، ٧ دسامبر سال ٥٣٩ پیش از میلاد (١٦ آذر) با دیدار از نیایشگاه شهر بابل، از همراهانش خواست که در هرجای جهان که بمیرد، باید کالبد او را به پاسارگاد ببرند و در آن جا به خاک بسپارند. این گفته‌ی کورش در تاریخ به نام «سفارش کورش» نگهداری شده است. کورش با این که زرتشتی بود ، به دین‌ ها و باور های دیگر احترام می‌گذاشت. در همین روز (١٦ آذر) «زروبابل» را به سرنشینی بیش از ٤٠ هزار یهودی، که آنان را از گروگانی بابلی‌ها آزاد کرده بود، برگماشت تا به اورشلیم بازگردند و نیایشگاه‌های ویران شده‌ی آن جا را بازسازی کنند.»  [۱]

بیان نویسنده:

در دین زرتشت چهار عنصر مقدس بودند و هستند و عبارتند از: آب خاک آتش و باد. و برای فردی که این عناصر چهارگانه را آلوده کند مجازات بسیار سختی در کتاب وندیداد برای آن فرد در نظر گرفته شده است. در مورد طریقه دفن در دین زرتشت مواردی وجود داشته و دارد، من جمله دخمه که محوطه در بالای تپه که زرتشتیان فرد متوفی را  در این مکان خوراک پرندگان قرار می دادند و قبرستان وجود نداشت و هر فردی که از جامعه زرتشتیت می مرد به این محل آورده می شد و مراسمات دخمه او انجام می گرفت.

این روش بعد از مدتی جای خود را به دفن مردگان داد و امروزه زرتشتیان تقریبا مراسم دفن مرده خود را مانند مسلمانان انجام می دهند ،که همان خاکسپاری مرده باشد.  و دیگر دخمه ها محلی برای بازدید تبدیل شده است و تعداد بسیاری از آنها نیز کم کم در حال از متروکه شدن هستند.

همه زرتشتیان و برخی از تاریخ دانان قائل به این هستند که کوروش کبیر فردی زرتشتی بوده است هر چند که نامی از اشو زرتشت ،تنها پیامبر بزرگ زرتشتیان در سخنان کوروش کبیر وجود ندارد. گرچه زرتشتی بودن کوروش کبیر در هاله ای ابهام است ولی در صورتی که چنین قولی را قبول کنیم باز هم به مشکل بر می خوریم و آن سفارش کوروش کبیر در مورد نحوه دفن اوست که بیان می دارد که

«در هرجای جهان که بمیرد، باید کالبد او را به پاسارگاد ببرند و در آن جا به خاک بسپارند» که این سخن با یکی از اصلی ترین باور های زرتشتیان که آلوده نکردن چهار عنصر می باشد ، تعارض دارد.

چند سوال در اینجا بوجود می آید که پاسخ آنها نیز روشن می باشد:

- آیا کوروش کبیر براستی فردی زرتشتی بود؟

- چرا کوروش کبیر سفارش به این نمود که بدنش را در خاک قرار دهند ، آیا از اینکه نباید خاک را آلوده کرد ، آگاهی نداشته است؟

- با اینکه زرتشتیان سفارش کوروش بر خاکسپاری بدنش را قبول دارند ، چرا باز هم دم از زرتشتی بودن کوروش می زنند؟

- بنابر سخن کوروش کبیر مبنی بر اینکه بدنش را در خاک قرار دهند ، چرا هیچ فردی در آن زمان به سخن او عمل ننمود و بدن کوروش را بعد از مومیایی در مقبره او در پاسارگاد قرار دادند ، آیا براستی کوروش فردی بزرگ و کبیر بود یا نه؟

خلاصه کلام:

کوروش فردی بود اهل تساهل و تسامح که به تمام عقاید و شرایع ادیان احترام می گذاشته است ، یکی از ادیان در آن زمان زرتشت بوده است. نسبت به کارهای و سخنان و .... از کوروش نمی توان به راحتی زرتشتی بودن کوروش را اثبات کرد و اینکه برخی از افراد که از دین و تاریخ سررشته ای ندارند و کوروش را فردی با ایمان می دانند نیز سخن نادرستی می باشد؛ چون کوروش دین واحدی نداشته است که به آن ایمان داشته باشد و نسبت به کارهایی که انجام داده است بیشتر به فردی پیرو یهودیت شبیه است نه دین زرتشت!!!

پی نوشت :

[۱] سایت امرداد _(برگرفته از: تارنمای انوشیروان کیهانی‌زاده)

مرجع عزیز و عالیقدر آیت الله صافی گلپایگانی

سلام علیکم؛

من فاطمه ۲۱ ساله هستم. شما را بارها در مشهد دیده‌ام، و به شما به چشم یک پدر معنوی نگاه می‌کنم. آقا من یک دختر بدحجاب هستم، راستش نمی‌دانم حجاب چیست؟ چرا حجاب بر ما واجب است؟ چرا حجاب ارزش است؟ آیا چادر یک تکه پارچه با ارزش و مقدس است؟ دختر ۹ ساله از چادر چه می‌داند؟ چرا فقط در دین ما چادر و حجاب وجود دارد، یعنی پیامبران دیگر نمی‌دانستند؟!


آیا معنای پوشش، نبودن من در جامعه نیست؟ پس چگونه باید برای جامعه مفید باشم؟چرا ما زنان باید تاوان دل‌های مریض بعضی مردان را بدهیم؟ آیا بهتر نیست حجاب در کشور اختیاری باشد؟ لطفاً مرا نصیحت کنید و به سؤالاتم جواب دهید که من پی‌جوی حقیقتم. منتظر پاسخ شما هستم.



http://asna-alborz.ir/images/docs/000000/n00000693-b.jpg

آیت‌الله صافی گلپایگانی در پاسخ این نامه بیان داشته است:

بسم الله الرحمن الرحیم

علیکم السلام و رحمة الله

دخترم! انشاءالله تعالی تندرست و سعادتمند باشید و اندیشه‌های نیک و درست را در خود پرورش دهید.

نامه شما را خواندم. از بیداری باطن و معنویت پاک و اصالت فطرت شما امیدوار شدم.

ادامه مطلب را ببینید

به عقیده من، مذهب تشیع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهی را میان خدا و خلق برای همیشه نگه داشته، پیوسته ولایت را زنده و پا برجا می‌دارد... به اعتقاد من، تمامی ادیان حقیقتی را دنبال می‌نمایند؛ اما تنها مذهب تشیع است که به این حقیقت لباس دوام و استمرار پوشانیده و معتقد است که این ویژگی میان عالم انسانی و الوهی برای همیشه باقی است. این نظر من است؛ آیا شما نیز این گونه فکر می‌کنید... من به خاطر بحث درباره شیعه و رسیدن به حقایق این مذهب، نزدیک بود پست تحقیقاتی خود را در دانشگاه سوربن از دست بدهم.