نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۰۲ مطلب با موضوع «گفتار دینی :: اخلاق اسلامی» ثبت شده است

در آسمان کردستان بودیم و سوار بر هلی کوپتر

دیدم شهید صیاد مدام به ساعتشان نگاه می کردند

علت را پرسیدم ، گفتند: وقت نماز است

و همان لحظه به خلبان اشاره کردند که همین جا فرود بیا

تا نمازمان را اول وقت بخوانیم

خلبان گفت: این منطقه زیاد امن نیست

اگر صلاح می دانید تا رسیدن به مقصد صبر کنیم

شهید صیاد گفتند: هیچ اشکالی ندارد!

ما باید همین جا نمازمان را بخوانیم

خلبان اطاعت کرد و هلی کوپتر نشست

با آب قمقمه ای که داشتند وضو گرفتیم

و نماز را به امامت ایشان اقامه کردیم...


... وقتی طلبه های شیراز از آیت الله بهاءالدینی درس اخلاق خواستند

ایشان فرمودند: بروید از صیاد شیرازی درس زندگی بگیرید

اگر صیاد شیرازی شدید ، هم دنیا را دارید و هم آخرت را...

مراقبت یعنی کشیک نفس کشیدن

allameh03.jpg

 

علامه طباطبائی(ره) می فرمود:

«در شب و روز زمانی را برای حسابرسی خود قرار بدهید و ببینید که این بیست و چهار ساعت چگونه بر شما گذشته، اهل محاسبه باشید، همانطور که یک بازرگان، یک کاسب، دخل و خرج خود و صادرات و واردات خود را حساب می کند، شما ببینید در شبانه روزی که بر شما گذشته چه چیزی اندوخته اید، چه گفته اید، یک یک رفتار و گفتارتان را حساب برسید، از نادرستی ها استغفار کنید و سعی کنید تکرار نشود و برای آنچه شایسته و صالح و به فرمان حاکم عقل بود خدا را شاکر باشید، تا به تدریج برای شما تخلق به اخلاق ربوبی ملکه بشود.»

آیت الله استاد حسن زاده آملی می فرماید:

یکی از کلمات قصار علامه طباطبایی، این بود که:

«ما کاری مهم تر از خودسازی نداریم.»

البته این نه به این معناست که انسان همه کارها و وظایفش را کنار بگذارد و برود یک گوشه ای مشغول خودسازی شود، بلکه خودسازی اصلی در اجتماع بودن و به وظایف خود عمل کردن و گناه نکردن است.

علامه می فرماید:

 «تخم سعادت، مراقبت است. مراقبت یعنی کشیک نفس کشیدن. یعنی حریم دل را پاسبانی کردن. یعنی سر را از تصرفات شیطانی حفظ داشتن. پاسبان حرم دل بودن. این تخم سعادت را باید در مزرعه دل کاشت و بعد به اعمال صالحه و آداب و دستورات قرآنی ، این نهال سعادت را پروراند.»

 اواخر عمر مبارکشان دائم می فرمودند:

«توجه! توجه!» و این، فراتر از «تذکر» و «تفکر» است.

 علامه می فرمودند:

 «بزرگترین (و سخت ترین) ریاضت ها، همین دینداری است.»

 در روایتی از حضرت امیر(ع) هست که می فرماید:

 «الشریعه ریاضه النفس:

 آیین اسلام و احکام آن، ریاضت و ورزیدگی نفس می آورد.»

 از خود بطلب هر آنچه خواهی!

 آیت الله حسن زاده به نقل از علامه می فرمود:

 «ما سرانجام هر چه را در «خارج» می جستیم، در «درون» یافتیم.»

بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست از خود بطلب هر آنچه خواهی، که تویی

ماه رجب از جمله ماه‌های بسیار پر فضیلت در اسلام است که بسیاری از معصومان به ویژه پیامبر مکرم اسلام (ص) بر انجام اعمال عبادی در آن تاکید فراوان کرده‌اند.
ایسنا:  مشروح تقویم و اعمال ماه رجب بنا بر منابع دینی به شرح زیر است:

روز اول: مطابق بعضى از روایات، روز ولادت امام محمد باقر (ع) در سال 57 هجرى.

روز سوم: روز شهادت امام على النقى (ع) در سال 254 هجری.

روز دهم: روز ولادت امام محمد تقى (ع) طبق بعضى از روایات.

روز سیزدهم: روز ولادت امیر مومنان على بن ابى طالب (ع) در داخل کعبه؛ 12 سال قبل از بعثت رسول خدا (ص).

روز پانزدهم: مطابق برخى از نقل‌ها، روز وفات حضرت زینب کبری (س) در سال 63 هجرى.

روز هجدهم: روز وفات جناب ابراهیم، فرزند رسول خدا (ص).

روز بیست و پنجم: روز شهادت امام موسى بن جعفر (ع) در سال 183 هجرى.

روز بیست و ششم: مطابق روایتى، روز وفات حضرت ابوطالب (ع).

روز بیست و هفتم: بعثت پیامبر گرامى اسلام (ص).

ماه رجب و ماه‌هاى شعبان و رمضان، از ماه‌هاى بسیار پرفضیلت هستند و از تعبیرات بعضى از روایات این‌گونه برمى‌آید که ماه رجب در میان این سه ماه، امتیاز خاصى دارد؛ تا آنجا که ماه رجب «ماه خدا» نامیده شده و ماه شعبان «ماه پیامبر» و ماه مبارک رمضان «ماه امت».

ماه رجب یکى از ماه‌هاى حرام است که آغاز و ادامه جنگ در آن با دشمنان اسلام حرام است (مگر جنگ دفاعى) و جنایات نیز در این ماه‌ها (ماههاى حرام) دیه سنگین‌ترى دارد.

پیغمبر اکرم (ص) ماه رجب را «ماه أصَبّ» نامیده‌اند زیرا رحمت خدا در این ماه بر امت فرو مى‌ریزد.

از روایات متعددى که درباره روزه‌هاى ماه رجب ـ حتى یک روز از آن ـ وارد شده است، اهمیت فوق‌العاده این ماه و عبادت و خودسازى در آن کاملا روشن مى شود که در اینجا به گوشه‌اى از آن اشاره مى‌شود:

ادامه مطلب را ببینید

امام باقر

«الکافی» معتبرترین کتاب حدیثی شیعه هشت جلد دارد دو جلد اول آن اصول، پنج جلد بعدی آن (3-7) فروع و جلد هشتم آن روضه کافی نام دارد. مولف جلیل القدر این کتاب مرحوم کلینی (م 329 ق) در روضه کافی جریانی را از امام باقر علیه السلام نقل می کند که برای شیعیان و ارادتمندان به آن حضرت بسیار گوارا و نوید بخش است.


راوی این روایت حَکَمِ بْنِ عُتَیْبة است. او می گوید:


در خدمت امام باقر علیه السّلام بودم و اطاق آکنده از جمعیّت بود ناگاه پیرمردى که بر عصاى خود تکیه داشت، پیش آمد تا به در اطاق ایستاد.

عرض کرد: السلام علیک یا ابن رسول الله و رحمة الله و برکاته و بعد سکوت کرد. امام پاسخ داد: علیک السلام و رحمة الله و برکاته.

بعد پیرمرد رو کرد به سایر جمعیت که در آنجا بودند و به آنها نیز سلام کرد. همه جواب سلامش را دادند. در این موقع رو به جانب حضرت نمود و گفت: یا ابن رسول الله مرا نزدیک خود بنشان فدایت شوم به خدا سوگند من شما و کسى که شما را دوست داشته باشد را دوست دارم و این علاقه برای مطامع دنیایی نیست.

با دشمن شما دشمنم و از او کناره مى‏گیرم و به خدا سوگند این نفرت و دشمنی نیز بواسطه اختلاف شخصی نیست و با هم پدر کشتگى نداریم [به دلیل پیروی از شما از آنها کناره گیری می کنم].

به خدا سوگند حلال شما را حلال و حرام شما را حرام می دانم و در انتظار برپایی حکومت عدل شما خاندانم. [1] با این عقیده و روشی که دارم آیا امید به نجات من هست؟

امام باقر علیه السلام دوبار به او فرمود: نزدیک من بیا!


پیرمرد جلو آمد و حضرت او را پهلوى خود نشاند. آنگاه فرمود: پیرمرد! مردى خدمت پدرم على بن الحسین رسید و همین سؤال تو را از او پرسید. پدرم امام سجاد علیه السلام به او فرمود:

وقتى جانت به اینجا رسید - با دست اشاره به حلقوم خود نمود - با قلبی مطمئن ، دلی آرام و با شوق فراوان با فرشته‏هاى اعمال روبرو می شوى اگر [با این عقیده و روشی که داری] از دنیا رفتی خدمت پیامبر و على و حسن و حسین و على بن الحسین علیهم السلام خواهی رسید. اگر هم زنده ماندی ؛ خداوند در همین دنیا چشم تو را روشن می کند [2] و در هر صورت تو در مقامات عالیه با ما خواهى بود.


پیرمرد [که به نظر انتظار این همه لطف و کرامت را نداشت با تعجب] عرض کرد: چه فرمودید؟


امام باقر علیه السلام دو مرتبه سخنان خود را تکرار کرد. پیرمرد از خوشحالى و تعجب گفت الله اکبر ؛ اگر بمیرم خدمت رسول خدا و امیرالمومنین و امام حسن و امام حسین و على بن الحسین می رسم و در وقت جان دادن با قلبی مطمئن ، دلی آرام و با شوق فراوان با فرشته‏هاى اعمال روبرو می شوم و اگر [هم تا وقت ظهور] زنده مانده و آن زمان را درک کردم خدا زندگى خوشى برایم فراهم می کند و با شما در درجات عالیه خواهم بود؟ پیرمرد این را که گفت فریاد به گریه بلند کرد و شروع کرد به هاى هاى گریستن. در نهایت اختیار از کف داد و بر زمین افتاد. اهل مجلس نیز با دیدن این حال پیرمرد به گریه افتادند و آنها نیز شروع کردند به بلند بلند گریه کردن.


در حالی که امام باقر علیه السّلام‏ با انگشت، اشک از دیدگان مبارک خود می زدود ؛ پیرمرد سربلند کرد و از امام علیه السلام خواست تا دست مبارک خود را به او دهد. امام علیه السلام دست خود را به او داد. او دست امام علیه السلام را گرفت و بوسید و بر دو دیده و صورت خود گذاشت. سپس جامه از روى شکم خود بالا زده دست امام را روى شکم و سینه خود نهاد. بعد از جاى خود بلند شد و با گفتن «السلام علیکم» از امام و اهل مجلس خداحافظی کرد و از خانه خارج شد.

امام علیه السلام همان طورى که پیرمرد می رفت به او نگاه می کرد. بعد رو به جمعیت فرمود: « مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلْیَنْظُرْ إِلَى هَذا ، هر که مایل است یک نفر بهشتى را ببیند به این پیرمرد نگاه کند.»

حکم بن عتیبه راوى حدیث می گوید: من خانه مصیبت زده‏اى را ندیده بودم که مثل این مجلس گریه کنند (چنان تحت تاثیر نیت پاک پیرمرد و لطف امام قرار گرفته بودند که همه با صداى بلند گریه می کردند.) [3]

 



پی نوشت:

1. اصل عبارت این است: «وَ اللَّهِ إِنِّی لَأُحِلُّ حَلَالَکُمْ وَ أُحَرِّمُ حَرَامَکُمْ وَ أَنْتَظِرُ أَمْرَکُم‏» که ما آن را با توجه به شرح ملا صالح مازندرانی، ج‏11، ص 416 اینگونه ترجمه کردیم.

2. خلاصه اینکه اگر تا قبل از ظهور از دنیا رفتی با ما اهل بیت خواهی بود و اگر ماندی خدا تو را با درک زمان ظهور دلشاد خواهد کرد. همان ج11 ص 416

3. الکافی ، ج‏8، ص 77


گریه نبیّ مکرّم (ص)برای شرک امّت

عرض کردیم دلیل این که اولیاء ما در دل شب، گریه می‌کنند و ناله و فغان دارند، برای این است که نکند عمل آن‌ها بوی ریا بدهد. آن‌ها، هم برای عمل خودشان گریه می‌کنند و هم مثل نبیّ مکرّم(صلّی اللّه علیه وآله وسلّم) برای عمل امّت گریه می‌کنند. می‌ترسند، وحشت دارند که نکند ولو به ذرّه‌ای در عمل آن‌ها، ریا باشد.

روایت عجیبی وجود دارد که پیغمبر اکرم، خاتم رسل، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه وآله وسلّم) به خاطر همین مسئله گریه می‌کنند. «وقد رَآهُ شَدَّادُ بنُ أوسٍ یَبکى رَسُولَ اللّه(صلّی اللّه علیه وآله وسلّم) فَسَألَهُ عمّا یُبکِیهِ؛ قال: إنّى تَخَوَّفتُ علی اُمَّتِى الشِّرکَ»  شدّادبن‌أوس نقل می‌کند: پیغمبر اکرم(صلّی اللّه علیه وآله وسلّم) را دیدم که گریه می‌کند. در حال گریه کردن سؤال کردم و خدمت حضرتش عرضه داشتم: آقا جان! چرا گریه می‌کنید؟ «فَسَألَهُ عمّا یُبکِیهِ»، فرمودند: من خوف دارم از این که امّتم به شرک دچار شوند، «قال: إنّى تَخَوَّفتُ علی اُمَّتِى الشِّرکَ».

پیامبری که آمده است همه را به وحدانیّت دعوت کند، «قُولوا : لا إلهَ إلاّ اللّه ُ تُفلِحوا»، برای شرک امّت گریه می‌کند! این شرک چیست که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) گریه می‌کنند؟

حضرت در ادامه فرمودند: «أما إنّهُم لا یَعبُدُونَ صَنَماً ولا شَمساً ولا قَمَراً» آن‌ها بت یا خورشید و یا ماه را عبادت نمی‌کنند، صورت ظاهر این است که دیگر دست از شرک برداشتند، وحدانیّت حضرت حقّ را اعلان می‌کنند و خدا را عبادت می‌کنند.

پس چرا پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) گریه می‌کنند و می‌فرمایند: خوف دارم بر امّتم از شرک. نگرانی پیامبر(صلّی اللّه علیه وآله وسلّم) چیست؟ خودشان که فرمودند: آن‌ها بت‌پرست و یا خورشید و ماه‌پرست نیستند، پس چیست؟

فرمودند: «ولکنّهُم یُراؤونَ بأعمالِهِم». آن‌چه که عامل شده است پیغمبر(صلّی اللّه علیه وآله وسلّم) گریه کنند، اشک بریزند و برای امّت ناراحت باشند، این است که آن‌ها اعمال خود را ریاکارانه برای دیگران انجام  می‌دهند و این عمل ریاکارانه باعث شود خدای ناکرده تمام اعمال تباه شود.

اولیاء و انبیاء، به خصوص خاتم رسل(صلّی اللّه علیه وآله وسلّم)، دلسوز امّت هستند. مگر نفرمود: «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنین»، وقتی کسی دلسوز امّت هست، دلش هم می‌سوزد که نکند امّت اعمالشان را بیهوده از دست بدهند و آن‌ها را به باد دهند. برای همین اشک می‌ریزند. این حال اولیاء و انبیاء است، ترس دارند. پیامبر عظیم‌الشّأن(صلّی اللّه علیه وآله وسلّم) ترس دارند بر امّت که نکند عمل ریاکارانه انجام دهند. اولیاء خدا هم همین حال را دارند و حتّی خصّیصین، عرفا و عبّاد دائم در اضطراب و ناله هستند، دل شب گریه می‌کنند که نکند هم عمل خودشان، هم عمل محبّین آل‌الله باطل شود.

ادامه مطلب را ببینید

نماز رهبر

منبع : گروه اینرنتی رهروان ولایت

سوال: سلام، برای اینکه بدانیم نماز ما مقبول درگاه احدیت شده است چه کاری باید بکنیم؟ جایی دیدم نوشته بود خواندن  آیه الکرسی بعد از هر نماز باعث قبولی آن نماز می‌شود آیا این درست است؟ من بعضی مواقع در نماز حضور قلب ندارم فکرم سر نماز همه جا می‌رود آیا این نماز قبول است؟ برای ایجاد حضور قلب چکار کنم؟


پاسخ :
خداوند در قرآن کریم به فلسفه نماز اشاره کرده و می‌فرماید: نماز بگزار، که نماز آدمى را از فحشا و منکر باز مى‌‏دارد «1»
طبیعت نماز از آنجا که انسان را به یاد نیرومندترین عامل بازدارنده یعنى اعتقاد به مبدء و معاد مى‌‏اندازد داراى اثر بازدارندگى از فحشاء و منکر است و این اثر به قدرى اهمیت دارد، که در بعضى از روایات اسلامى به عنوان معیار سنجش نماز مقبول و غیر مقبول از آن یاد شده، چنان که امام صادق علیه السلام مى‏‌فرماید:
کسى که دوست دارد ببیند آیا نمازش مقبول درگاه الهى شده، یا نه؟ باید ببیند آیا این نماز او را از زشتى‏‌ها و منکرات باز داشته یا نه؟ به همان مقدار که بازداشته نمازش قبول است!«2»
نهى از فحشاء و منکر سلسله مراتب و درجات زیادى دارد و هر نمازى به نسبت رعایت شرایط داراى بعضى از این درجات است.
قبولی نماز انسان بستگی به حضور قلب او در نماز دارد، همان گونه که در روایتی از امام صادق ـ علیه السلام ـ است که می‌فرمایند:
همانا از نماز انسان، نصفش، ثلثش، ربعش یا خمسش بالا برده می‌شود و آن مقداری از نماز که توجّه قلبی داشته باشد بالا برده می‌شود«3»
و البته یکی از راه‌ها برای مقبول واقع شدن نماز در درگاه الهی، خواندن آیت الکرسی می‌باشد، همان گونه که از رسول خدا روایت شده است که فرمودند:
علی جان! هرکس آیت الکرسی را بعد از هر نمازی بخواند،چه نماز مستجبی باشد و چه نماز واجب،نوشته می‌شود که نمازش مورد قبول قرار گرفت و آن شخص در امان خداست و پروردگار عالم او را محافظت می‌کند«4»
حجت السلام قرائتی در کتاب آشنائی با نماز ص 58 چند راه کار جهت ایجاد حضور قلب در نماز معرفی می‌کند که عبارتند از:
یکى از راه‏‌هاى کسب حضور قلب، دانستن معناى نماز و در نظر آوردن ترجمه کلماتى است که انسان در نماز مى‏‌گوید.
راه دیگر، انتخاب مکانى براى نماز است که رفت و آمدها و سر و صداها، صحبت‌‏ها، عکس‏‌ها و تابلوها، او را به خود مشغول نسازد.
راه دیگر، انجام مستحباتى است که پیش از نماز و هنگام نماز، رعایت آن‌ها به نمازگزار حالت توجّه بیشترى مى‌‏دهد و او را به یاد خدا و بندگى خویش مى‌‏اندازد.
وقتى به ملاقات یک شخصیّت برجسته مى‌‏روید، بهترین لباس را مى‌‏پوشید و مؤدّب در نزد او مى‏‌ایستید و یا مى‌‏نشینید و از هر کارى که برخلاف ادب باشد، پرهیز مى‏‌کنید، به سخنان او کاملًا گوش مى‏‌دهید و به آنچه خودتان مى‌‏گوئید، کاملًا توجّه دارید و در سراسر لحظه دیدار، آن شخص در نظرتان است.
خدا برترین موجود است و هستى همه موجودات به او بستگى دارد. ما، بنده‌ه‏اى نیازمند و ناتوان، که از نعمت‌‏هاى او برخورداریم، به شکرانه نعمتهایش به عبادت و نماز مى‏‌ایستیم. توجّه به این «جایگاه» که ما در مقابل «اللَّه» داریم، دل را نرم مى‏‌کند، خضوع و خشوع و فروتنى مى‌‏آورد.
نماز، «ذکر خدا» است. هر چه بیشتر دلمان حاضر و قلبمان متوجّه عظمت خدا و نیاز خودمان باشد، نمازمان سازنده‌‏تر است.

منابع:
1: اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ «سوره عنکبوت آیه 45»
2: انْ أَحَبَّ أَنْ یَعْلَمَ أَقُبِلَتْ صَلوتُهُ أَمْ لَمْ‏تُقْبَلْ؟ فَلْیَنْظُرْ: هَلْ مَنَعَتْهُ صَلوتُهُ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ؟ فَبِقَدْرِ ما مَنَعَتْهُ قُبِلَتْ مِنْهُ!«« مجمع البیان»، جلد 8، صفحه 285»
3: اَن العبدَ لیُرفعُ لهُ مِن صلاتهِ نصفُها او ثلُثها او ربعُها او خمسُها و ما یرفعُ لهُ الّا ما اقبلَ علیهِ بقلبهِ «بحارالانوار، ج 84، ص 238.»

4: دعوات راوندی ص 84 ح 215 عدةالداعی ص 293.



امیدواریم خداوند برای یک مشت شیعه مظلوم صاحبشان را برساند...


زیرا در عالم چنین سابقه نداشته و ندارد که

رئیس و رهبری از مریدان و لشکرش انقدر غیبت طولانی داشته باشد !

چه باید گفت ؟ معلوم نیست تا کـــــی !!؟؟

در تمام امتهای گذشته غیبت مقدر شده است ولــــی...

در هیچ امتی چنین غیبتی با وقت نامعلوم و غیر مقدر اتفاق نیفتاده است...

                                                (منبع : کتاب آداب انتظار)

.... اللهـــم عجــــل لویـــک الفـــرج .... 

برای خدا یا برای دنیا؟!

در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.

عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت:

«دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»؛ عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت.

بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟» عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛ گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟»

ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی»


از کار برکنار شدم چون ...



چند روز بعد به همراه تعدادی از فرماندهان و همرزمانم جهت پاره ای از گزارش های منطقة غرب به تهران رفتم . من همیشه در این گونه جلسات با تعدادی از فرماندهان منطقه و به خصوص بچه های سپاه شرکت می کردم . آن روز شهید محمد بروجردی ، شهید ناصرکاظمی و چند نفر دیگر هم در جلسه شرکت کرده بودند . مشاوران بنی صدر (رییس جمهور وقت) شروع به بدگویی دربارة قرارگاه عملیاتی غرب کردند . گزارش همة آن ها سر تا پا دروغ بود . با حرف های دروغی که می زدند ، کنترل از دست ما خارج می شد . بنی صدر به گفته های مشاورانش خیلی اهمیت می داد . متأسفانه به حرف بچه های سپاه هم گوش نمی کرد و بی اعتنا بود . دلم از جلسه خون شده بود . حرف های مشاوران بنی صدر بد جوری ناراحتم کرده بود . آنان را آن قدر پست می دانستم که نمی توانستم در برابرشان دفاعی کنم . از همان جا بود که همة امیدم از بنی صدر (به عنوان رییس جمهوری) قطع شد . آن روز در آنجا جمله ای گفتم که بعد ها میان مسئولان مملکتی دهان به دهان گشت و معروف شد . اول دعای امام زمان (عج) را خواندم . سپس گفتم :
آقای رییس جمهور ! خیلی عذر می خواهم که این صحبت را میکنم . در جلسه ای به این مهمی که برای حفظ امنیت نظام جمهوری اسلامی تشکیل شده است ، یک بسم الله و یک آیة قرآن خوانده نشد . من آنقدر این جلسه را ناپاک و آلوده می بینم که احساس می کنم وجود خودم نیز از این جلسه آلوده می شود . چاره ای ندارم جز اینکه یک راست از این جا به قم بروم و با زیارت آنجا احساس کنم که تزکیه و پاک شده ام . همة اینها بهانه بود تا فرمانده ی منطقة غرب را از من بگیرند و درست در شب بیست و نهم شهریور 1359 ( یک شب قبل از آغاز رسمی جنگ ایران از طرف بعث عراق ) به دستور آقای بنی صدر من از سمت خود ، برکنار شدم .

بزرگی میگفت :

آدم همانطور که صورت ظاهری داره صورت باطنی هم داره .

صورت باطنی هم مثل صورت ظاهری زشت و زیبا داره .

بعضی ها صورت باطنی شون شکل گرگه چون خیلی حرص میزنند

بعضی ها خوک هستند اونایی که خیلی هوسرانند

بعضی ها میمون هستند چون همیشه فقط نقش بازی میکنند

بعضی ها پلنگ هستند . اونایی که درنده و بی رحم هستند

اما عده ای فرشته اند. اونایی که پاک و مهربونند .


روز قیامت هم آدما با همین قیافه باطنی


محشور میشن نه با قیافه ظاهری .


پس بیایم فرشته باشیم .


پاک و مهربان و باصداقت ...