نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۸۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مقالات دینی» ثبت شده است

آیا می دانید که : ماه رمضان تنها ماهی است که در قرآن از آن به عظمت یاد شده است ( سوره  بقره – 185 ) ؟

آیا می دانید که : نزول دفعی قرآن در ماه مبارک رمضان بوده است ( سوره بقره – 185 ) ؟

آیا می دانید که :  تلاوت یک آیه قرآن در ماه رمضان ثواب ختم تمام قرآن را دارد ( خطبه شعبانیه ) ؟

آیا می دانید که :  نفس کشیدن در ماه رمضان تسبح خداست . یعنی به ازای هر نفس کشیدن ، یک " سبحان الله " در نامه عمل ما نوشته میشود ( خطبه شعبانیه ) ؟

آیا می دانید که :  خواب روزه دار عبادت است ( خطبه شعبانیه ) ؟

آیا می دانید که :  غیبت کردن ، روزۀ انسان را بی ارزش می کند ؟

آیا می دانید که :  شب قدر که بیشتر از هزار ماه ( تقریبا عمر یک انسان ) فضیلت دارد ، در ماه رمضان واقع شده است ( سورۀ بقره – 185 )

آیا می دانید که :  ماه رمضان ، ماه مهمـــانی خداست ( خطبۀ شعبانیه ) ؟

آیا می دانید که :  مناجات ابو حمزۀ ثمالی که یکی از گنجینه های عرفانی شیعه است ، در ماه رمضان خوانده می شود ؟

آیا می دانید که : هر روز ماه مبارک رمضان ، یک دعای کوتاه مخصوص به خود دارد ؟

آیا می دانید که :  اگر انسان عمدا و بدون دلیل موجه شرعی روزه نگیرد ، به ازای هر روز باید شصت روز روزه کفاره یا معادل آن را بگیرد ؟

آیا می دانید که :  اگر روزه دار چیزی را به دروغ ( حتی شوخی ) به خدا ، پیامبر و معصومین ( ع) نسبت بدهد ، روزه اش باطل می شود و علاوه بر آن کفاره ی جمع دارد ؟

تذکر : بنابر این جا دارد مواظب پیامک های خود باشیم تا طنزهایی که خدا و معصومین را به طنز می گیرد ، حداقل در زمان روزه داری نخوانیم و به دیگران ارسال نکنیم .


                                               

در دنیای امروز عده‌ی زیادی دچار ضعف ایمان شده‌اند و خدا را در زندگی خود کمرنگ کرده‌اند، اما اسلام توصیه به توکل و قوت می‌کند، چرا که خداوند قادر و قهار است. حضرت علی می‌فرمایند: «اصل قوت و نیروی دل توکل بر خداست.


شاید بارها در محاوره‌ها شنیده باشید «توکل بر خدا!» توکل بر خدا؛ یعنی،کار خود را به خدا سپردن و البته برای رسیدن به هدف نیز تلاش کردن. اسلام انسان‌ها را به توکل و واگذار کردن امور به او سفارش کرده است.

 

 

در قرآن آمده است: «هر کس بر خدا توکل کند، خدا او را کفایت می‌کند.»(طلاق 65)

حضرت علی در تعریف توکل می‌فرمایند: «توکل عبارت است از این که: «آدمی به نیرو و توان خود تکیه نکند و از چنین حالتی بیزار باشد.» (میزان الحکمه ری‌شهری ج4ص3657)

یکی از صفات انسان‌های با ایمان توکل و سپردن امور بر خداوند است، اما باید توجه داشت که انسان باید اعتماد به نفس نیز داشته باشد و برای اهداف خود برنامه‌ریزی و سپس امور خود را به خدا واگذار کند؛ می‌فرماید: «اگر اهل ایمانید، فقط بر خدا توکل کنید.» (مائده 23) و یا در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: «هر که بر خدا توکل کند، به راستی خدا عزیز و حکیم است.»

انسان مضطرب باید در تمامی موارد: ازدواج، یافتن شغل مناسب و یا همسر دلخواه و شایسته بر خدا توکل کند و اعتماد کردن به غیر از خدا را جز پشیمانی سودی ندارد. انسان‌هایی که توکل می‌کنند، بی‌نیاز می‌شوند، چرا که خداوند نیاز آن‌ها را رفع می‌کند.

« أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ »: آیا خداوند برای بنده‌اش کافی نیست؟! (زمر 36)

 

ایمان و توکل

ایمان و توکل با یکدیگر رابطه‌ی مستقیم دارد؛ هر کس ایمان دارد، توکل هم دارد و انسان مؤمن معتقد است که خداوند خالق تمام پدیده‌هاست و او بهترین وکیل است. امام رضا علیه السلام می‌فرمایند: «ایمان بر 4 رکن استوار است: توکل بر خدا، رضا بر قضای الهی، تسلیم امر خدا بودن و واگذاری امور به خود.» و یا امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: «هر کس 3 چیز به او داده شود سه چیز از وی دریغ نشود: هر که به او دعا عطا شود، اجابت هم داده می‌شود و هر کس به او شکر داده شود، کفایت هم داده می‌شود.» (میزان الحکمه ج4ح3656)

انسانی که بر خداوند توکل دارد، در برابر دشواری‌ها مقاوم‌تر است و بهتر دوام می‌آورد انسان امروز غرق در دنیای مشکلات است و اگر احساس وابستگی به نیروی قدرتمند را نداشته باشد، بدون تردید دچار مشکلات و بیماری‌های فراوانی می‌شود. حضرت علی در حدیثی می‌فرمایند: «کسی که بر خدا توکل کند، امور دشوار بر او آسان می‌شود و استقامت در امور برایش راحت می‌شوند

ستون‌های اصلی توکل

توکل دو رکن دارد: اول: نیرومندی یقین، دوم: قوت قلب.

حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند: «توکل از نیرومندی قوت است.» (شرح فارسی غررالحکم و در الکلم ج1ص184)

متأسفانه، در دنیای امروز عده‌ی زیادی دچار ضعف ایمان شده‌اند و خدا را در زندگی خود کمرنگ کرده‌اند، اما اسلام توصیه به توکل و قوت می‌کند، چرا که خداوند قادر و قهار است. حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند: «اصل قوت و نیروی دل توکل بر خداست.» (محمد خوانساری، شرح غررالحکم ج2ص488)

انسان برای رسیدن به سعادت و خوشبختی باید تمام امور خود را به خدا واگذار کند و البته از اسباب طبیعت و تلاش خود نیز یاری بگیرد.

 

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان نوشته‌اند: «حقیقت امر این است که نفوذ اراده‌ی آدمی و دستیابی او به مقصود در عالم ماده در گرو دو دسته از اسباب است: 1-اسباب طبیعی 2-اسباب روحی و انسان آنگاه که بخواهد در کار مهمی وارد شود و اسباب طبیعی مورد نیاز را فراهم سازد، چیزی میان او مقصودش جز اختلال اسباب روحی مانند ضعف و سستی اراده و ترس و اندوه سبکسری تمایلات سرکش و سفاهت و سوء ظن و غیر آن مایل و مانع نمی‌شود. این‌ها امور مهم عمومی است و هنگامی که بر خدا توکل کند، اراده‌ی او چنان نیرومند می‌گردد که هیچ سببی از اسباب روحی و ناسازگار نمی‌تواند بر آن غلبه نماید و این خود دستیابی به هدف و سعادت و خوشبختی است.» (محمد حسین طباطبایی المیزان ج4ص67)

 

نتایج توکل در زندگی بشر

توکل اثرات زیادی در زندگی بشر دارد که از جمله‌ی آن می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

کفایت الهی

هر کس به خداوند توکل کند، خداوند برایش کفایت‌کننده است و روزی و تأمین زندگی و آینده‌اش با خداست. پیامبر می‌فرمایند: «کسی که بر خدا توکل کند، خدا هزینه‌ی زندگی‌اش را کفایت می‌کند و او را از آنجا که گمان ندارد روزی می‌دهد.» (میزان الحکمه، ری شهری: ج4ح3661)

 

البته همان‌گونه که گفته شد توکل کردن همراه با تقواست و انسانی که حدود الهی را رعایت نمی‌کند و به مسائل شرعی و اخلاقی پایبند نیست، نمی‌تواند به یاری خداوند نیز امید داشته باشد.

در قرآن آمده است: «هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می‌کند و او را از جایی که گمان نمی‌کند روزی می‌دهد و هر کس بر خدا توکل کند، امورش را کفایت می‌کند.» (طلاق 3و2)

پس باید انسان مؤمن نگران چیزی نباشد و ترس از آینده و حسرت گذشته را نداشته باشد، چرا که خداوند ضمانت امور او را بر عهده گرفته است.

امام رضا می‌فرمایند: «ایمان بر 4 رکن استوار است: توکل بر خدا، رضا بر قضای الهی، تسلیم امر خدا بودن و واگذاری امور به خود

 

عزّت و محبوبیت نزد خدا

انسانی که خداوند را وکیل خود می‌داند نزد خداوند بسیار عزیز و محترم است و خداوند او را دوست دارد در قرآن آمده است: «... هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش) بر خداوند توکل کن، خداوند متوکلان را دوست دارد.» (آل عمران 159)

 

افزایش استقامت در برابر سختی‌ها

انسانی که بر خداوند توکل دارد، در برابر دشواری‌ها مقاوم‌تر است و بهتر دوام می‌آورد انسان امروز غرق در دنیای مشکلات است و اگر احساس وابستگی به نیروی قدرتمند را نداشته باشد، بدون تردید دچار مشکلات و بیماری‌های فراوانی می‌شود. حضرت علی علیه السلام در حدیثی می‌فرمایند: «کسی که بر خدا توکل کند، امور دشوار بر او آسان می‌شود و استقامت در امور برایش راحت می‌شوند.» (میزان الحکمه ری شهری ج4ص3659)

 

پیروزی بر دشمنان

بشر همواره دشمنان زیادی داشته است که در طول اعصار مختلف متفاوت بوده است: بیماری، فقر، گرسنگی و .... اما مهم‌ترین دشمن بشر هوای نفس اوست

انسان‌هایی که بر خدا توکل دارند، همیشه با تکیه بر این قدرت پیروزند. در سوره‌ی آل عمران آیه 160 آمده: «اگر خداوند شما را یاری کند، هیچ کس بر شما پیروز نخواهد شد و اگر دست از یاری شما بردارد، کیست که بعد از او شما را یاری کند و مؤمنان تنها باید بر خدا توکل کنند

 

غلبه بر شیطان

انسان متوکل بر شیطان و هواهای نفسانی غلبه دارد و می‌تواند نفس خود را آرام کند و برشیطان پیروز شود. شیطان دشمن قسم خورده‌ی انسان است و همیشه و در همه حال قصد فریب انسان را دارد. .... بر کسانی که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکل می‌کنند، تسلطی ندارد. (عباس محدث قمی، سفینه البحار: ج2ص638)

 

برخورداری از بهترین وکیل

هر گاه در زندگی به مشکلی برمی‌خوریم و هیچ راهی برای گشایش آن پیدا نمی‌کنیم، به ‌خصوص در امور حقوقی احتیاج به وکیل و مشاوره داریم، خداوند بهترین وکیل و دلسوز ترین و حکیم‌ترین وکیل است که انسان را در مشکلات یاری می‌کند و بهترین راه را به او نشان می‌دهد و «هر کس بر خدا توکل کند، بداند که به‌راستی خداوند شکست ناپذیر حکیم است.» (انفال 49)


انسان متوکل بر شیطان و هواهای نفسانی غلبه دارد و می‌تواند نفس خود را آرام کند و برشیطان پیروز شود. شیطان دشمن قسم خورده‌ی انسان است و همیشه و در همه حال قصد فریب انسان را دارد. .... بر کسانی که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکل می‌کنند، تسلطی ندارد

 

اما همانطور که در ابتدا گفته شد، توکل با تنبلی و سستی مغایرت دارد و انسان باید از نعمت عقل و درایت نیز بهره بجوید.


برای مثال عده‌ای به سراغ کار نمی‌روند و انتظار دارند کار به سراغ آن‌ها بیاید. چنین افرادی متوکل نیستند، بلکه ملعون اند.


در حدیثی آمده است: «کسی که بار زندگی خود را بر دوش مردم بگذارد، ملعون است.» (بحارالانوار ج74ص140)


اهل توکل خصوصیات و ویژگی خاصی دارند و آن ویژگی مجاهدت و تلاش است. انسان‌هایی که همه چیز را راحت می‌خواهند، نمی‌توانند انسان‌های توکل کننده‌ای باشند.


سوره‌ی مائده آیات 20 تا 24 می‌فرماید: «و یاد کن زمانی را که موسی به قوم خود گفت: قوم من، نعمت خدا را بر خود یاد کنید، آنگاه که در میان شما پیامبرانی قرار داد و شما را پادشاهی ساخت و آنچه را که به هیچ کس نداده بود به شما داد.»

 


 

«ای قوم من، به سرزمینی مقدس که خداوند برای شما مقدر داشته است درآیید و به عقب بازنگردید که زیانکار خواهید شد.»

 


 

گفتند: «ای موسی، در آنجا مردمی زورمندند و تا آنان از آنجا بیرون نروند، ما هرگز وارد آن نمی‌شویم، پس اگر از آنجا بیرون بروند، ما وارد خواهیم شد.»


دو مرد (زمره‌ی کسانی که از خدا) می‌ترسیدند و خدا به آن‌ها نعمت داده بود گفتند: از آن درد از برایشان بتازید و وارد شوید که اگر از آن در درآمدید پیروز می‌شوید و اگر مؤمنید بر خدا توکل کنید، پس از آن که موسی از مصر بیرون آمد از قوم خود خواست وارد سرزمین مقدس شوند، به آنان گفت: نعمت‌های بی‌مانند را که خدای متعال ارزانی داشت به یاد آورند و آنان را به 3 دسته تقسیم کرد:


1- از میان آنان پیامبران الهی چون ابراهیم، اسحاق، یعقوب، یوسف، موسی و هارون را برانگیخت.


2- آنان که از نعمت استقلال برخوردار کرد و از یوغ فراعنه و استبداد سیاسی و دینی آنان بیرون آورد و در فضای دل‌انگیز توحید که در زمان حضرت موسی از آن بهره‌امند بودند، قرار داد.


3- عنایات خود را شامل حال آنان کرد.

اما نصیحت اثری نکرد و آن‌ها سستی کردند. دو تن از میان پیروان آن حضرت که خدا ترس و اهل توکل بودند به ترغیب جهادگریزان پرداختند و از پیروزی سخن به میان آوردند و آنان را به توکل بر خدا فراخواندند، اما سخنان آنان هم در آن مردمان سست‌عنصر و فاقد ایمان راستین و توکل اثر نبخشید و با بی‌شرمی برای چندمین بار اعلام داشتند که تا آن قوم جبار در سرزمین مقدس حضور دارد، هرگز پا به آن سرزمین نخواهند گذاشت. «تو و خدایت بروید و با آنان بجنگید، ما همین جا می‌مانیم.» (محمد حسین طباطبایی، المیزان: ج5.صص300-292)

چیستی توکل(ادامه از ارکان توکل)

توکل چیست ؟

 

توکل به معنای اعتماد وقتی گفته می شود: توکلت علی الله به معنای این است که به خداوند در هر امری اطمینان و اعتماد می کنم. (المصباح ج ۱ و ۲ ص ۶۷۰ ذیل واژه وکل)


در آیات قرآن برای تأکید بر مسئله توکل به خدا در امور و اعتماد و تکیه زدن به او، از واژگان دیگری چون «تفویض» و «حسبی» نیز استفاده شده است، معنای آن این است که من کارهای خویش را به خدا واگذار می کنم و یا او در کارها مرا کفایت می کند و نیازی نیست که جز به قدرت و قوت او به کسی و چیز دیگری تکیه و اعتماد کنم و با این توکل و تفویض، خودم با اراده و پشتکار و همت خود کارهای خویش را پیش می برم. به این معنا که فاعل کار خود خواهم بود و از نیرو و قوتی که خداوند به من داده است بهره مند می شوم.

 

آثار اعتماد به نفس و توکل قرآنی و ویژگی متوکلان

اعتماد به نفس و توکل به معنا و مفهوم قرآنی برخلاف مفهوم غربی و اومانیستی آن آثار و برکات فراوانی دارد که می توان به آرامش روحی و روانی شخص اشاره کرد (آل عمران آیه ۱۷۲ و ۱۷۳).


از دیگر آثار آن می توان به افزایش انگیزه و حرکت و تحرک اشاره کرد؛ زیرا شخصی که خداوند خالق و پروردگار هستی را به عنوان تکیه گاه و پشتوانه خویش می بیند، بی هیچ ترسی از آینده و نرسیدن به مقصد و مقصود و اندوهی از گذشته گام برمی دارد و می داند که به هدف خواهد رسید و اگر به ظاهر به امری نرسید در حقیقت به چیز دیگری دست یافته که از مقصد و مقصود مهم تر است و آن ارتباط تنگاتنگ با خدا و تقرب و نزدیکی به اوست.


از این رو اشخاص متوکل، دارای اعتماد به نفس بیشتر برای اقدام و کار هستند و هرگز خسته نمی شوند و از راهی که می روند باز نمی گردند و کوتاه نمی آیند. (اعراف آیه ۸۸ و ۸۹ و یونس آیه ۸۴ و ۸۶)


بنابراین استقامت و پایداری در برابر مخالفت ها و سختی ها امری طبیعی در این دسته از انسان هاست. از صفات ایشان می توان به پایداری اشاره کرد به گونه ای که در برابر شکست ها کوتاه نمی آیند و هرگاه دچار شکستی شدند با گام های استوارتر حرکت خویش را از سر می گیرند. (آل عمران آیه ۱۲۱ و ۱۲۲ و ۱۷۲ و ۱۷۳)


آنان در کارهای خویش از امدادهای غیبی خداوند بهره مند می شوند و خداوند از جایی که امید و روزنه ای به آن نبود به ایشان یاری می رساند.(آل عمران آیه ۱۶۰ و مائده آیه ۱۱ و انفال آیه ۶۲ و ۶۴)انسان متوکل از فضل خدا و محبت او بهره مند می شود (آل عمران آیه ۱۵۹) و چون کارهایش مبتنی بر خلوص و اخلاص و وجه الهی است، رضایت و خشنودی خدا را نیز به دست می آورد (آل عمران آیه ۱۷۳ و ۱۷۴) و در هر حال، پیروزی از آن او خواهد بود، چه به ظاهر شکست بخورد و چه پیروز شود چون به رضای او عمل کرده است و لذا موفق و پیروز خواهد بود. (آل عمران آیه ۱۲۲ و ۱۲۳ و انفال آیه ۴۸ و ۴۹)


از دیگر آثار توکل و اعتماد به نفس اسلامی و قرآنی می توان به شجاعت و شهامت در برابر مخالفان و دشمنان (یونس آیه ۷۱ و ۸۳)، صبر در برابر شکست ها و اذیت و آزارها و مقاومت ها (ابراهیم آیه ۱۲ و نحل آیه ۴۱ و ۴۲)، سلامت روحی و روانی و جانی در دنیا و آخرت (آل عمران آیه ۱۷۳ و ۱۷۴) و برخورداری از روحیه بالا (آل عمران آیه ۱۲۲) اشاره کرد زیرا خداوند را کفیل خود می داند و همه امور خویش از ریز و درشت را به او تفویض و واگذار کرده است. (آل عمران آیه ۱۷۳) این گونه است که در پناه خداوند از مصونیت خاصی برخوردار می شود و هرگز آسیبی از سوی دشمان انسی و جنی به وی نمی رسد و از ضرر و زیان و آسیب های شیطان در امان و محفوظ می ماند. (حجر آیه ۶۵ و نحل آیه ۹۸ و ۹۹)


به هر حال اعتماد به نفس قرآنی هماهنگی و ارتباط تنگاتنگی با مسئله توکل و مقوله اعتماد به خدا و تکیه بر او دارد و نمی توان مسئله اعتماد به نفس را در اسلام و قرآن از توکل و اعتماد به خدا جدا دانست؛ زیرا باور به جداسازی چیزی جز کفر و شرک نیست.

نوآوری در حکومت امام مهدی(عج)

امام زمان

در بین برخی از مردم این مطلب زیاد مطرح می‌شود که حضرت مهدی(عج) پس از ظهور دین جدیدی را عرضه می‌کند، در حالی که می‌دانیم مطابق نص صریح قرآن، پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) خاتم انبیا و دین او خاتم ادیان است. همچنین برخی دعاها و روایات بیانگر آن سات که امام مهدی(عج) احیا کننده شریعت جدش رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) است. در سخنی از رسول ‌خدا(صلی الله علیه و آله) آمده است: «قائم از اولاد من است، اسم او همنام من و کنیه او همانند کنیه من و شمایل او همانند شمایل من و سنت او همان سنت من است. مردم را بر ملت و شریعت من برپا می‌دارد و آنان را به کتاب خدا دعوت می‌کند».(1)

 

تحولی جدید در حکومت امام مهدی(عج)

طبیعت هر نهضت و قیامی تجدید نظر در برنامه‌های گذشته و پیاده کردن امری جدید است. به عبارتی نوآوری از ارکان اصلی هر نهضتی است؛ اگرچه اصول آن نهضت از زمان‌های گذشته بوده باشد، ولی از آنجا که با مرور زمان پایه‌های آن سست شده و در آن‌ها تغییر و تحولی به وجود می‌آید، به جهت دگرگونی، وضعیت موجود، انقلاب و قیامی انجام می‌گیرد. هر چه دایره این انقلاب بیشتر باشد، دگرگونی و تحول در آن بیشتر خواهد بود.

قیام امام مهدی(عج) با اهداف والایی که دارد همچون عدالت‌گستری و پیاده کردن اسلام در تمام ابعاد آن و در سطح کل جوامع، دگرگونی و تحولی عظیم در تمامی زمینه‌‌ها به خصوص معارف و قوانین اسلام را به دنبال خواهد داشت. در روایات عناوینی همچون «امر جدید»، «سنت جدید»، «قضاوت جدید»، «سلطه جدید» و «دعوت جدید» به چشم می‌خورد که ممکن است در ابتدای امر برای برخی ایجاد شبهه یا سۆال کند که مقصود از جدید در این موارد چیست؟

 

امر جدید

مقصود از امر جدید می‌تواند طلب باشد که شامل طلب فعل و طلب ترک است و در نتیجه شامل احکام می‌شود؛ یعنی از آنجا که حضرت به واقع حکم می‌کند، طبیعی است که حضرت امر جدیدی آورد؛ اگرچه از اصول اصیل اسلام تخطی نمی‌کند. همچنین ممکن است مقصود ار امر، روش و برنامه فکری و عقیدتی جدید با روش‌های نوین باشد که در برخی روایات به آن اشاره شده است. ضمن اینکه می‌تواند مقصود از امر، امارت و خلافت حضرت با سایر خلافت‌ها فرق می‌کند؛ بنابراین نسبت به آن‌ها جدید است.

قیام امام مهدی(عج) با اهداف والایی که دارد همچون عدالت‌گستری و پیاده کردن اسلام در تمام ابعاد آن و در سطح کل جوامع، دگرگونی و تحولی عظیم در تمامی زمینه‌‌ها به خصوص معارف و قوانین اسلام را به دنبال خواهد داشت

سنت جدید

در برخی روایات آمده است که امام مهدی(عج) سنت جدیدی در عصر حکومت خود دارند. از آن جهت که حضرت از طرفی به واقع حکم می‌کنند و نیز حکومت او در سطح جهانی و گسترده است و بشر نیز در عصر ظهور به پیشرفت عقلانی رسیده است؛ از این رو روش حکومتی و اسلوب خاصی در حکومت‌داری دارد که با روش‌های دیگر فرق می‌کند؛ اگرچه نسبت به اصول و چهارچوب احکام اسلامی با سنت رسول‌ خدا(صلی الله علیه و آله) فرقی ندارد و تنها در اسلوب و روش با یکدیگر مغایر است.

ممکن است مقصود از سنت جدید آن باشد که سنت جدید آن باشد که سنت و روش حکومتی حضرت نسبت به روش‌های مردمی که قبل از حکومت حضرت است، جدید به حساب می‌آید.

 

قضاوت جدید

در برخی روایات نیز تعبیر «قضاء جدید» یعنی حکم و قضاوت جدید به چشم می‌خورد. در اینکه مقصود از آن چیست، چند احتمال وجود دارد:

ممکن است مقصود خطوط جدید با برنامه‌های بسیار پیشرفته برای بشر در عصر ظهور باشد. همچنین ممکن است احتمال دیگر اینکه حضرت اسلوب جدید در قضاوت و فصل خصومت میام مردم دارد؛ همان‌گونه که در روایات اشاره شده است که حضرت به حکم حضرت داوود(علیه السلام) عمل کرده و درخواست بینه و دو شاهد عادل نمی‌کند.

ممکن است مقصود از سنت جدید آن باشد که سنت جدید آن باشد که سنت و روش حکومتی حضرت نسبت به روش‌های مردمی که قبل از حکومت حضرت است، جدید به حساب می‌آید

سلطه جدید

اینکه مقصود از سلطه جدید چیست، احتمالاتی وجود دارد: ممکن است مقصود از آن اسلوب و روش جدید در اداره حکومت و شۆون مجتمع باشد که بشر شبیه آن را در هیچ نوع حکومت و دوستی ندیده است؛ زیرا حکومتی است اسلامی به تمام معنا و مطابق با پیشرفت تمدن بشری. همچنین می‌تواند مقصود از آن سلطنتی باشد که نسبت به سلطنت‌ها و حکومت‌های سابق جدید است، ولی تجدید کننده حکومت و سلطنت رسول‌ خدا(صلی الله علیه و آله) در عصر خلافتش می‌باشد.

 

دعوت جدید

در برخی روایات تعبیر «دعاءجدید» یعنی دعوت جدید آمده است. در این عنوان نیز احتمالاتی وجود دارد، همچون اینکه مقصود دعوت به مجموعه برنامه و قوانینی است که جدید است و این مقتضای جهانی بودن حکومت حضرت است. از آنجا که امامان قبل از حضرت مهدی(عج) قیام عمومی و در سطح گسترده نداشتند؛ از این رو دعوت حضرت به برپایی عدل و توحید در سطح جهانی، دعوتی جدید از ناحیه اهل‌بیت(علیهم السلام) است.(2)

 

پی‌نوشت:

1. بحارالانوار، ج 51، ص 73.

2. ر.ک: رضوانی، حکومت حضرت مهدی(عج) در عصر ظهور،ص56 – 52.

اندیشه وهابیت همان اندیشه خوارج است

وهابیت=خوارج

وهابیت در قرن چهارم شکل گرفت و رفته رفته پیشرفت کرد  تا قرن دوازده‌ام سامان گرفت، هر چند ابتدا و اصل این آندیشه‌ی ضاله‌ی وهابیت را محمد ابن عبد‌الوهاب شروع کرد، اما در این مدت که به تاسیس رسید دیگرانی همچون ابوالحسن اشعری، احمد ابن حنبل، ابن تیمیه و ابن قیم جوزی هم  که از سردمداران این فرقه به حساب می‌آیند بر گشترش آن تلاش کردند.
باورهای وهابیت شباهت‌های زیادی به جریان‌های مذهبی قبل از اسلام دارد، وهابیت از نظر روحیه و خط و مشی‌ها شباهت بسیاری به خوارج صدر اسلام  دارند همانطور که خوارج در جنگ صفین آن زمان که چیزی به شکست شان نمانده بود از حق اراده باطل کردند و در نهایت با این طرفند خود را از شکست فراری دادند، وهابیت هم با استناد روایت خود به پیامبر عظیم الشان اسلام آنها را حقیقت جلوه داده و از آنها برای پیشرفت استفاده کردند.
زیرا به گفته بزرگان خودشان؛ اکثر اعتقاداتشان ریشه در احادیث جعلی دارد که در قرن دوم هجری برخی از راویان غیر قابل اعتماد از دین یهود و مسیح عاریت گرفته و به پیامبر اسلام نسبت دادند. دانشمندان یهودی از شکست اسلام در صحنه‌های نظامی ناامید شدند و راه چاره را در این دیدند که وارد مسلمانان شده و با  احادیث جعلی و تاویل آیات متشابه قرآن، به هدف خویش برسند. از اشخاصی همچون کعب الحبار و امثال او که در زمان پیامبر (ص) تظاهر به اسلام می‌کردند استفاده کرده و عقائد خود را در قالب روایت پیامبر(ص) از زبان آنان بیان کردند.
از بزرگان خودشان همچون:
شهرستانی مورخ مشهور در این رابطه می‌گوید: «بسیاری از یهودیانی که به طرف اسلام کشیده شده بودند، احادیث متعددی را در جسمانیت حق تعالی ساختند و وارد شریعت اسلامی کردند و  تمامی این احادیث از تجسیم خداوند در تورات نشات گرفته است»[1] «آنان آنقدر در تشبیه خدای متعال مبالغه نمودند که گفته‌اند:
«هر دو چشم خدا درد می‌کرد، فرشتگان به عیادت او آمدند»
و در جای دیگری آمده است که خداوند در طوفان نوح(ع) آنقدر گریست که هر دو چشمش به درد آمد»[2]
ابن خلدون هم این مساله را اینگونه بیان می‌دارد:
«عرب صدر اسلام، بهره‌ای از علم و کتابت نداشتند و مطالب مربوط به آفرینش و جهان و اسرار هستی را از عالمان یهود و اهل تورات و یا از مسیحیانی همانند کعب الاحبار، وهب ابن منبه و عبدالله ابن سلام می‌پرسیدند»
این عالم سنی اعتراف دارد که این دسته از روایات، چهره‌ای خرافی و مجعول از اسلام را به تصویر کشیده و تفاسیر و کتب اهل سنت مملو از این دسته از روایات است، چنانکه می‌گوید: «تفاسیر اهل سنت از گفته‌های یهود و نصاری لبریز است و مفسران هم در این زمینه سهل انگاری کردند و کتابهای تفسیری را از این دست از روایات پر کرده‌اند و این در حالی است که ریشه‌ی همه‌ی این روایات از تورات و یا دروغ بافی‌های یهود و نصاری سرچشمه گرفته است.»[3]

 

منابع:
1- ملل و نحل ،ج1،ص 117
2- ملل و نحل ج1 ص82-84
3- تاریخ ابن خلدون(مقدمه)ج1ص439



یوسفعلی میرشکاک گفت: اسلام صورت عربی دارد در حالی که عرب‌ها کمترین شأن را در مسئله اسلام داشته‌اند.

به گزارش بی باک به نقل از فارس، ششمین جلسه کلاس نظم و نثر با حضور یوسفعلی میرشکاک در سالن آمفی‌تئاتر سازمان هنری رسانه‌ای اوج برگزار شد. مشروح سخنان وی در ادامه می‌آید:

 

یکی بود، یکی نبود کلید عالم قصه‌نویسی است

«یکی بود، یکی نبود» در واقع کلید عالم قصه نویسی است؛ البته در عالم عرفان هنوز هم یکی هست و بقیه نیستند. گفتار یا روایت فارغ از خیال و موسیقی است و یا اینکه دارای آنها است. شعر، از جنس طلا و نثر، از جنس نقره است ولی امروزه که کاغذ به عنوان نماینده شعر و نثر مطرح است؛ در واقع نثر جایگزین شعر شده است.

خودتان را امتحان کنید و نگاه کنید که یک حکایت و لطیفه را با چه مقدار توانایی برای مخاطب خود بیان می کنید. اگر به خوبی از پس این کار برآمدید در نویسندگی و شاعری نیز موفق خواهید بود.

 

ایرانیان در گذشته حق نوشتن نداشتند

در گذشته ایرانیان حق نوشتن نداشتند و تمام قصه‌های به یادگار مانده از آن ایام به صورت سینه به سینه نقل شده است. مثلا پیشه وران، کشاورزان، جنگ آوران و ... هیچ کدام حق سواد داشتن را نداشتند؛ چون ممکن بود با فراگیر شدن آموزش در کل کشور امنیت اجتماعی از بین برود. بعد از آمدن اسلام این مسئله از بین برود و حضرت محمد (ص) فرمود که شاه و گدا با هم برابرند. در حالی که امروزه نیز اینگونه نیست و بین افراد فاصله زیادی وجود دارد.

 

ایرانیان حق زیادی بر گردن اسلام دارند

ایرانیان حق بسیاری بر گردن اسلام دارند؛ به گونه‌ای که اگر ایران را از اسلام جدا کنند، تنها 17 و 18 درصد از اسلام برای تمامی مسلمانان باقی خواهد ماند. اسلام صورت عربی دارد در حالی که عرب‌ها کمترین شأن را در مسئله اسلام داشته‌اند. تنها ظاهر اسلام عربی است ولی کشورهایی مثل ایران، مصر و ... بیشترین زحمت را برای آن کشیده‌اند.

 

ایرانیان بعد از اسلام تشنه یادگیری علم بودند

روزی یکی از خلفای عباسی به وزیر خود دستور می دهد که اسامی قاریان قرآن، فقها، محدثین و ... را بنویسد که همه آنها ایرانی بودند و تنها یک فرد عربی در آن لیست دیده می شود که آن فرد هم تربیت شده ایرانیان بوده است. ایرانیان ولع آموزش خواندن و نوشتن داشتند؛ ایرانیان به خاطر سال هایی که به آنها اجازه خواندن و نوشتن نمی دادند بعد از اسلام میل شدیدی به علم داشتند و به همین دلیل از بقیه کشورها زودتر به علم و دانش دست یافتند. البته هنوز هم دنیا اینگونه است که انسان های فقیر بیشتر به درس اهمیت می دهند تا یک فرد درس خوانده.

 

قرآن از داستان یوسف به عنوان احسن القصص یاد کرده است


«ما او  را می‌شناسیم، خداوند تمام خوبی‌ها و خوشنودی‌های خویش را به وی بشناساند و او را با عنایت خود خرسند گرداند، از نامه او آگاه شدیم و در مسؤولیت محوله به وی اطمینان داریم، او در نزد ما دارای مقامی است که موجب شادی وی خواهد شد، خداوند احسان خود را نسبت به وی زیاد گرداند...» این، متن نامه ای است که امام زمان(عج)در تایید نیابت خاص سومین نایب شان نوشته اند. نایب خاصی که ملیتی ایرانی داشت:«ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی». 

 
نایب خاص قمی امام زمان 
 
 حسین بن روح از خاندان ایرانی نژاد، به نام «آل نوبخت» بود. جد بزرگ این خانواده یعنی «نوبخت» از بزرگترین ستاره شناسان زمان خود بود. او که از آئین زرتشت پیروی می کرد در زمان خلافت منصور خلیفه دوّم عباسی (158 ـ 136 ق.) مسلمان شد و سپس با ورود به دربار بنی عباس، در گسترش علوم و تمدّن اسلامی خدمات چشمگیری از خود نشان داد. فرزندان و نوادگان نوبخت در عصرهای مختلف به ترتیب از مترجمان چیره دست زبان فارسی به عربی و از ستاره شناسان، راویان، متکلّمان، فیلسوفان، فقیهان و شعرای سرشناس بوده اند و حتّی برخی از آنان به مسؤولیتهای مهم حکومتی نیز دست یافته اند. 
 
گرچه خود نوبخت پس از مسلمان شدن در مذهب خلفای بغداد، یعنی مذهب اهل سنت بود. اما بعدها همه نوبختیان شیعه شدند و از جمله جزو شیفتگان و یاران خاص اهل بیت(علیهم السلام) شدند. 
 
«ابوالقاسم حسین به روح» هم از جمله نوبختی ها بود. می گویند او به لهجهٔ اهالی آبه (از روستاهای شهرستان ساوه) صحبت می کرد . طوری که در بعضی منابع از حسین بن روح نوبختی را با لقب آوی (آوه یا آبه) هم یاد شده است. شیخ صدوق هم او را از اهالی آوه می دانست. 
 
او از نزدیکان مورد اعتماد محمد بن عثمان (دوّمین نایب خاص) بود و رابط بین او، عثمان بن سعید و شیعیان بود که در سال 305 هجری قمری، با وصیت دومین نائب خاص امام زمان (محمد به عثمان) و با رحلت وی، به عنوان سومین نایب ویژخ امام زمان(عج) منصوب شد و دستخط مبارک امام زمان(عج) در تایید این انتصاب را دریافت کرد. 
 
نماینده ای ویژه، مورد اعتماد همه

امام صادق (ع) می‌فرمایند: همانا برای صاحب این امر، غیبتی هست، پس بنده خدا در آن دوران باید تقوای الهی پیشه کند و به دینش چنگ زند.


رسول اللّه (ص) می‌فرمایند:

لاتقوم الساعه حتی یقوم القائم الحق منّا و ذلک حین یأذن اللّه عزّوجلّ له و من تبعه نجا و من تخلّف عنه هلک. اللّه اللّه عباد اللّه فأتوه و لو علی الثلج فانّه خلیفه اللّه عزّوجلّ و خلیفتی.(1)

روز قیامت فرا نمی‌رسد مگر آنکه از بین ما، قائم حقیقی قیام نماید؛ و آن قیام، زمانی خواهد بود که خدای عزوجل او را اجازه فرماید. هرکس پیرو او باشد، نجات می‌یابد و هر که از فرمانش تخلف ورزد، هلاک می‌شود. ای بندگان خدا، خدا را، خدا را، بر شما باد که به نزدش آیید، اگرچه بر روی یخ و برف راه روید. زیرا او خلیفه خدای عزوجل و جانشین من است.

امیرالمۆمنین علی (علیه‌السلام) می‌فرمایند:

قال للحسین (علیه‌السلام): التاسع من ولدک یا حسین! هو القائم بالحق، المظهر للدین، الباسط للعدل، قال الحسین (علیه‌السلام) فقلت: یا امیرالمۆمنین و إنّ ذلک لکائن؟ فقال (علیه‌السلام) : ای و الذی بعث محمداً بالنبوه و اصطفاه علی جمیع البریّه و لکن بعد غیبه و حیره لاتثبت فیها علی دینه اِلاّ المخلصون المباشرون لروح الیقین الذین أخذ اللّه میثاقهم بولایتنا و کتب فی قلوبهم الایمان و ایّدهم به روح منه.(2)

امام علی (علیه‌السلام) به امام حسین (علیه‌السلام) فرمودند: نهمین فرزند تو ای حسین، قیام کننده به حق و آشکار سازنده دین و گستراننده عدالت است. امام حسین (علیه‌السلام) گویند: پرسیدم: یا امیرالمۆمنین، آیا حتماً چنین خواهد شد؟

فرمودند: آری، قسم به کسی که حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را به پیامبری بر انگیخت و او را بر تمام خلایق برگزید، چنین خواهد شد، اما بعد از غیبت و حیرتی که در آن، کسی ثابت قدم بر دین نمی‌ماند، مگر مخلصین و دارندگان روح یقین، آنان که خداوند نسبت به ولایت ما از آنان پیمان گرفته و ایمان را بر صفحه دلشان نگاشته و با روحی از جانب خود تأیید فرموده است.

حضرت زهرا (س) می‌فرمایند:

قال لی رسول اللّه (ص) أبشری یا فاطمه، المهدیّ منک.(3)

رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به من فرمودند: ای فاطمه، تو را بشارت باد به اینکه حضرت مهدی (عج) از نسل توست.

امام حسن مجتبی (علیه‌السلام) فرمودند:

ما منّا احدٌ اِلاّ ویقع فی عنقه بیعه لطاغیه زمانه اِلاّ القائم الّذی یصلّی روح اللّه عیسی بن مریم خلفه فان اللّه عزّوجلّ یخفی ولادته و یُغیّب شخصه لئلاّ یکون لأحد فی عنقه بیعه.(4)

هیچ یک از ما اهلبیت نیست مگر آنکه بیعتی از طاغوت زمانش را اجباراً بر عهده دارد. مگر حضرت قائم که عیسی بن مریم، روح اللّه پشت سر او نماز می‌گذارد. خداوند ولادت او را مخفی می‌دارد و شخص او را از دیدگان، غایب می‌گرداند، تا بیعت هیچ کس را بر گردن نداشته باشد.

امام حسین (علیه‌السلام) می‌فرمایند:

منّا اثنا عشر مهدیّاً اوّلهم امیرالمۆمنین علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) و آخرهم التاسع من ولدی و هو الامام القائم بالحق. یحیی اللّه به الأرض بعد موت‌ها و یظهر به دین الحق علی الدین کلّه و لو کره المشرکون.(5)

دوازده هدایت شده هدایتگر از بین ما هستند، اولین آنان امیرالمۆمنین علی بن ابیطالب (علیه‌السلام) و آخرین آنان، نهمین فرزند من است که پیشوای قیام کننده به حق خواهد بود، خداوند به وسیله او زمین را پس از موات شدنش زنده می‌کند و به دست او، دین حق را بر تمامی ادیان پیروز می‌سازد، اگر چه مشرکان را ناخوشایند باشد.


امام زین العابدین (علیه‌السلام) می‌فرمایند:

إن للقائم منّا غیبتین، احداهما أطول من الأخری... فیطول أمرها حتی یرجع عن هذا الامر اکثر من یقول به، فلایثبت علیه اِلاّ من قوی یقینه و صحّت معرفته و لم یجد فی نفسه حرجاً ممّا قضینا و سلّم لنا اهل البیت.(6)

برای قائم ما دو غیبت هست. یکی از آن دو، طولانی‌تر از دیگری است، و آن قدر طول خواهد کشید که اکثر معتقدین به ولایت، از او دست خواهند کشید. در آن زمان کسی بر امامت و ولایت او ثابت قدم و استوار نمی‌ماند مگر آن که ایمانش قوی، و شناختش درست باشد و در نفس خویش، نسبت به حکم و قضاوت ما هیچ گرفتگی و کراهتی احساس نکند و تسلیم ما اهلبیت باشد.

امام باقر (علیه‌السلام) می‌فرمایند:

راوی گوید از امام (علیه‌السلام) درباره آیه شریفه فلا أقسم بالخنّس الجوار الکنّس (تکویر: 15 و 16) سوال کردم. فرمود: هذا مولود فی آخر الزمان. هو المهدی من هذه العتره. تکون له حیره و غیبه، یضلّ فیها اقوام و یهتدی فیها أقوام. فیاطوبی لک إن أدرکته و یا طوبی لمن أدرکه.(7)

مراد این آیه، مولودی در آخر الزمان است که همان مهدی از این خاندان است. او را حیرت و غیبتی هست که در آن، گروه‌هایی گمراه شوند و گروه‌هایی دیگر هدایت پذیرند. خوشا به حال تو اگر او را درک کنی و خوشا به حال هرکسی که او را درک کند.

حضرت مهدى(عج) در کلام معصومین

امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرمایند:

إنّ لصاحب هذا الامر غیبه، فلیتّق اللّه عبد و لیتمسّک بدینه.(8)

همانا برای صاحب این امر، غیبتی هست، پس بنده خدا در آن دوران باید تقوای الهی پیشه کند و به دینش چنگ زند.

امام کاظم (علیه‌السلام) می‌فرمایند:

صاحب هذا الامر، هو الطرید الوحید الغریب الغائب عن أهله الموتور بأبیه.(9)

صاحب این امر (حضرت مهدی (عج)) رانده شده، تنها، غریب، غائب و دور از اهل و خونخواه پدر خویش می‌باشد.

امام رضا (علیه‌السلام) می‌فرمایند:

... و بعد الحسن ابنه الحجّه القائم المنتظر فی غیبته، المطاع فی ظهوره، لو لم یبق من الدنیا اِلاّ یوم واحد لطوّل اللّه ذلک الیوم حتی یخرج فیملأها عدلا کما ملئت جوراً.(10)

و بعد از امام حسن عسکری (علیه‌السلام) فرزندش حضرت حجت قائم، امام خواهد بود آن کس که در دوران غیبتش مورد انتظار، و در زمان ظهورش مورد اطاعت مۆمنان است. اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد، خدا همان روز را چنان طولانی کند که قیام فرماید و زمین را از عدالت پر کند، چنانکه از ستم پر شده باشد.

امام جواد (علیه‌السلام) می‌فرمایند:

درباره اینکه چرا حضرت مهدی (عج) منتظَر نامیده می‌شود فرمودند:

إن له غیبه یکثر ایام‌ها و یطول امدها فینتظر خروجه المخلصون و ینکره المرتابون و یستهزئ به الجاحدون و یکذَّب فیها الوقاتون و یهلک فیها المستعجلون و ینجو فیها المسلّمون.(11)

او را غیبتی هست که زمانش زیاد است و پایانش به طول می‌انجامد. پس مخلصین، چشم انتظار قیام او می‌مانند و شک کنندگان به انکار او بر می‌خیزند و منکرین به استهزای او می‌پردازند و تعیین کنندگان وقت ظهور، مورد تکذیب قرار می‌گیرند و عجله کنندگان در آن هلاک می‌شوند و تسلیم شدگان نجات می‌یابند.


امام علی النقی (علیه‌السلام) می‌فرمایند:

اذا غاب صاحبکم عن دار الظالمین، فتوقّعوا الفرج.(12)

زمانی که صاحب و امام شما از دیار ستمگران غایب گشت، چشم انتظار فرج باشید.

امام حسن عسکری (علیه‌السلام) می‌فرمایند:

المنکر لولدی کمن اقرّ به جمیع أنبیاء اللّه و رسله ثم انکر نبوّه محمد رسول اللّه (صلی الله علیه وآله وسلم) و المنکر لرسول اللّه (صلی الله علیه وآله وسلم) کمن انکر جمیع الانبیاء لأن طاعه آخرنا کطاعه اوّلنا و المنکر لآخرنا کالمنکر لأوّلنا.(13)

کسی که فرزندم، مهدی (عج) را انکار کند مانند کسی است که تمام پیامبران و رسولان الهی را قبول داشته باشد، اما نبوت حضرت محمد رسول اللّه (صلی الله علیه وآله وسلم) را انکار کند؛ و انکار کننده رسول اللّه مانند کسی است که همه انبیاء را انکار نماید. چون اطاعت آخرین امام ما، به منزله اطاعت اولین امام است و منکر آخرین امام ما، به منزله منکر اولین امام است..

 

 

.....................................................

پی نوشت‌ها:

1. بحارالانوار ج 51 ص 65.

2. مدرک پیشین ص 51.

3. منتخب الاثر صفحه 192.

4. کمال‌الدین و تمام النعمه جلد 1 باب 29 صفحه 316.

5. مدرک پیشین ص 317.

6. مدرک پیشین ص 323 و 324.

7. مدرک پیشین ص 330.

8. مدرک پیشین 343.

9. مدرک پیشین 361.

10. مدرک پیشین صفحه 372 ـ عیون اخبار الرضا.

11. بحارالانوار ج 51 ص 158 ـ کمال‌الدین صفحه 378.

12. کمال‌الدین جلد 2 باب 37 ـ صفحه 380.

13. مدرک پیشین باب 38، صفحه 409.

فلسفه حجاب

با توجه به مطالب گذشته مشخص شد که فلسفه حجاب و پوشش زن در اسلام چیزی فراتر و بالاتر از ریاضت و رهبانیت مرد، حس حسادت مرد، حقیر بودن زن، عدم امنیت اجتماعی و ... می باشد. شاید برخی از این موارد را بتوان تا حدودی دارای تاثیر در تشریع حجاب دانست، امّا این  عقیده در نگاه اجمالی و اولیه به نظر می رسد و با تأمل و دقت نظر در وضع قانون حجاب و روایات معصومین علیهم السلام، امر دیگری نمایان می شود و آن " بالا بردن ارزش و جایگاه زن " است.
زن بنابر وضعیت فیزیولوژیکی که نسبت به مرد دارد، در می یابد که از لحاظ جمسی یارای مقابله با مرد را ندارد و اگر بخواهد در عرصه ی خانه و اجتماع با مرد زور آزمایی نماید، از عهده ی او بر نمی آید و قطعا شکست خواهد خورد. امّا یک نکته ی دیگری در اینجا مشخص و واضح است و آن اینکه مرد یک نقطه ی ضعف بزرگی دارد که خداوند در وجود او نهاده است و او را از این طریق وابسته و محتاج زن کرده است! عشق و عاطفه ای که خداوند در مرد قرار داده است با معشوقیت زن ارضاء و کامل می شود.
وقتی که زن مقام و موقع خود را در برابر مرد یافت و نقطه ضعف مرد را در برابر خود دانست، همانطور که برای به زانو در آوردن مرد، متوسل به زیور و خودآرائی و تجمل می شود تا مرد تصاحب کند ، از سوی دیگرمتوسل به دور نگهداشتن خود از دسترس مرد نیز می شود. زنان دریافته اند که نباید خود را رایگان و در دسترس قرار دهند بلکه باید آتش عشق و طلب مرد را تیزتر کنند و در نتیجه مقام و موقع خود را بالا ببرند .
مولوی ، عارف نازک اندیش و دوربین خودمان مثلی بسیار عالی در این زمینه می آورد ، اول درباره تسلط معنوی زن بر مرد می گوید :

زین للناس حق آراسته است

زانچه حق آراست چون تانند رست

چون پی یسکن الیهاش آفرید

کی تواند آدم از حوا برید

رستم زال ار بود ، وز حمزه بیش

هست در فرمان اسیر زال خویش

آنکه عالم مست گفتارش بدی

کلمینی یا حمیرا می زدی

آنگاه راجع به تأثیر حریم و حائل میان زن و مرد در افزایش قدرت و محبوبیت زن و در بالا بردن مقام او و در گداختن مرد در آتش عشق و سوز ، مثلی لطیف می آورد : آنها را به آب و آتش تشبیه می کند ، می گوید مثل مرد مثل آب است و مثل زن مثل آتش ، اگر حائل از میان آب و آتش برداشته شود آب بر آتش غلبه می کند و آنرا خاموش می سازد ، اما اگر حائل و حاجبی میان آن دو برقرار گردد مثل اینکه آب را در دیگی قرار دهند و آتش در زیر آن دیگ روشن کنند ، آنوقت است که آتش آب را تحت تأثیر خود قرار می دهد ، اندک اندک او را گرم می کند و احیانا جوشش و غلیان در او به وجود می آورد ، تا آنجا که سراسر وجود او را تبدیل به بخار می سازد . می گوید :
آب غالب شد بر آتش از لهیب

زآتش او جوشد چو باشد در " حجیب "

چونکه دیگی حایل آمد آن دو را

نیست کرد آن آب را کردش هوا {1}

 ادامه مطلب را ببینید

00250.jpg

ششم محرم الحرام بنابر روایات معتبر سالروز شهادت حضرت یحیی بن زکریا است؛ پیامبری که همانند سید و سالار شهیدان سر از تن وی جدا کردند و بر اساس آیات قرآن زندگی ایشان شباهت زیادی به زندگی پسرخاله وی حضرت عیسی (ع) دارد.

زندگی نامه اجمالی حضرت یحیی(ع)

حضرت زکریا(ع)با بانویی به نام ایشاع (یا حنانه) خاله حضرت مریم(ع)ازدواج کرد. سالها گذشت و هر دو به سن پیری رسیدند ولی دارای فرزند نشدند. سرانجام زکریا(ع)در کنار محراب مریم(ع)غذاها و میوه‎های بهشتی دید، دریافت که باید امیدوار به خدا بود، با این که ۱۲۰ سال از عمرش گذشته بود و همسرش ۹۸ سال داشت، ازدرگاه خداوند تقاضای داشتن فرزند کرد. سرانجام فرشتگان به اوبشارت دادند که خداوند پسری به نام یحیی(ع)به تو عطا خواهد کرد، و چنین نامی تاکنون کسی نداشته است. 

نبوت و کتاب حضرت یحیی(ع)

حضرت یحیی (ع)در کودکی به مقام نبوت رسید، و خداوند در همین سن آن چنان او را از عقل و درایت و هوش برخوردار نمود که شایستگی مقام نبوت را پیدا کرد.
مقام یحیی(ع)در پیشگاه خداوند آن چنان در سطح بالایی است که خداوند می‎فرماید: «وَ سَلامٌ عَلَیهِ یوْمَ وُلِدَ وَ یوْمَ یمُوتُ وَ یوْمَ یبْعَثُ حَیا؛ و سلام بر او آن روز که تولد یافت، و آن روز که می‎میرد، و آن روز که زنده و برانگیخته می‎شود.» 
از امتیازات حضرت یحیی (ع)این که: خداوند او را به عنوان تصدیق کننده نبوت حضرت مسیح (ع)و به عنوان رهبر، و بسیار عفیف و پرهیزکار و پیامبری از صالحان، معرفی می‎کند.
گر چه از ظاهر آیه ۱۲ سوره مریم استفاده می‎شود که او دارای کتاب مستقل بوده، ولی منظور از کتاب در این آیه، همان تورات است. او مروج آیین موسی(ع)بود، وقتی که عیسی(ع)به مقام نبوت رسید، به او ایمان آورد، و مروج آیین حضرت مسیح(ع)گردید. حضرت یحیی(ع)سه سال یا شش ماه از حضرت عیسی(ع)بزرگتر بود.

شباهت عیسی (ع)و یحیی (ع)

حضرت یحیی(ع)و حضرت مسیح(ع)نسبت به هم شباهتهایی در امور زیر داشتند:

زهد و پارسایی فوق العاده. ترک ازدواج،‌ که آنها براثر شرایط خاص زندگی برای تبلیغ احکام الهی مجبور به سفرهایی بودند و ناچار مجرد زندگی می‎کردند.
تولد اعجاز آمیز، که یحیی در سنین پیری پدر و مادر، از آنها به دنیا آمد، و عیسی(ع)بدون پدر متولد شد.
یحیی و عیسی، با همدیگر خویشاوندی نزدیک داشتند (یحیی پسر خاله حضرت مریم(ع) مادر عیسی(ع)بود.) شباهت دیگر این که هر دو در کودکی به مقام نبوت رسیدند. یحیی و عیسی(ع)با همدیگر الفت و انس خاصی داشتند، و هم چون دو برادر عرفانی، ارتباط تنگاتنگی در میانشان بود؛ تا آن جا که در روایت آمده:
مدتی پس از فوت حضرت یحیی(ع) ، حضرت عیسی(ع)که از فراق او دلتنگ شده بود، کنار قبر یحیی (ع)آمد و از درگاه خدا خواست تا یحیی(ع)را زنده کند.
دعایش به اجابت رسید، یحیی(ع)زنده شد و از میان قبر بیرون آمد و به عیسی (ع)گفت:
«از من چه می‎خواهی؟»عیسی (ع)گفت: «اُرید ان تؤبسنی کما کنتُ فی الدنیا؛ می‎خواهم با من انس و الفت بگیری همان گونه که در دنیا با هم مأنوس بودیم.»
یحیی(ع)گفت: «ای عیسی! هنوز از مرارت و سختی مرگ، آرامش نیافته‎ام، می‎خواهی مرا به دنیا برگردانی! تا بار دیگر به سختی مرگ مبتلا شوم.» این را گفت و سپس به قبر خود بازگشت. 

در روایات معراج آمده، پیامبر اسلام فرمود: در شب معراج هنگام سیر در آسمانها، وقتی که به آسمان دوم رسیدم، ناگاه دو مرد شبیه هم را دیدم، به جبرئیل گفتم: اینها کیستند؟ گفت: «دو پسرخاله همدیگر، یحیی و عیسی(ع)هستند.» بر آنها سلام کردم، و آنها بر من سلام کردند، برای آنها از درگاه خدا طلب آمرزش کردم، آنها نیز برای من طلب آمرزش نمودند، و به من گفتند: «مرحباً بالاَخِ الصالح و النبی الصالح؛ آفرین بر برادر شایسته و پیغمبر شایسته.»
از شباهتهای یحیی(ع)با عیسی(ع)این که یحیی(ع)را طاغوت زمانش کشت و سرش را از بدنش جدا کرد. در مورد حضرت مسیح(ع)نیز طاغوتیان زمان می‎خواستند او را به دار آویزان کنند، که اشتباهی رخ داد و شخص دیگری را به جای عیسی(ع)کشتند، و عیسی(ع)به سوی آسمانها صعود نمود.

پیامبری حضرت یحیی (ع)در خردسالی


ادامه مطلب را ببینید