فــــدک را غصب کردند تا فاطمه،خدیجه ی علی نشود!
پیامبر صلی الله علیه و آله :
«اسلام به شمشیر علی علیه السلام
و اموال خدیجه پا گرفت».
فــــدک را غصب کردند تا فاطمه،خدیجه ی علی نشود!
پیامبر صلی الله علیه و آله :
«اسلام به شمشیر علی علیه السلام
و اموال خدیجه پا گرفت».
اشک با تو از دل زهـرا تولد یافته است
مادرت دریا خودت دریا به دنیا آمدی
جای زمزم عشق از زیر قدمهایت شـکفت
بانوی بانی باران تا به دنیا آمـدی
بعد تو ضرب المثل شد دختران بابائیند
زین سبب تو زیـنت بابا به دنیا آمدی
تو در آغوش حسینت خــنده ات گل می کند
پس به خاطر خواهی ارباب دنـیا آمدی
گریه کمتر کن سلام زینب قلب صبور
تو برای روز عاشورا به دنیا آمدی
دارد از امروز کار خانه یادت می دهد
مادر خانه پس از زهرا به دنیا آمدی
تجلی یازدهم که بر طلوعی بیزوال تکیه دارد،
درد را چه عمیق درک کرده است،
تبسم قدسی لحظاتش، همه صبر بود
و اشکهای هماره نیمه شبهایش،
تمام شوق وصال!
می دید و می نگریست که حقارت دنیا،
در تغافل مردم،
به ارزشی جدال برانگیز تبدیل شده است.
رنج می برد از این که انسان،
آن سوی این هیچستان خاک را جستجو نمی کند
و به فراتر از خود نمی اندیشد!
مهربانی محض بود و صبر تمام!
زنجیرهای اسارت را بر دست و پای خود تحمل کرد
تا مردم، زمین گیر نشوند؛
تا جهانی را از اسارت در خاک برهاند.
در موضع علم و مناظره،
مقتدرانه قد علم کرد تا انسان را
از جهالت دست و پاگیر خویش نجات دهد.
پایگاههای مردمی اش،
گسترده ترین مدرسه های خودسازی و جامعه پروری بود.
اما افسوس که کم بودند آنان که این را فهمیدند!
چه غریبانه گذشت!
زهد، کمترین محصول درخت ایمان اوست
و کرامت،
کوتاهترین سایه شاخ و برگ های عظمتش.
مدینه، از ربیع الاول 231 هجری،
موازنه حضور او را در خاک دنبال می کرد
و در جستجوی مجالی برای عرضه
حقیقت او به بیکرانه ها بود.
تا آنکه سامرا، بلوغ پذیرش او را در خود حس کرد
و چیزی نگذشت که امام،
به اتفاق پدر بزرگوارش، سکونت در آن دیار را برگزید.
اینک امامی 28 ساله،
در گوشه سامرا سر بر بالین شهادت میگذارد.
شش سال است که بار سهمگین ولایت را
بر شانه های شکوه و استوار خویش حمل میکند.
نه... نه... نه بر شانههای خسته
و نه بر دوش زخمی خویش،
بلکه این رسالت آسمانی را در ژرفای باور
و در اعماق جان خویش، ثبت کرده است.
معتمد عباسی، تا لحظه ای دیگر،
به خواسته بزرگ خود میرسد.
سالهای اسارت و غم،
سالهای غم و تنهایی
روزهای تنهایی و سکوت...
آه، چه غریبانه گذشت؛
چه معصومانه سپری شد!
رفت و فردا را به موعود(
عجل الله تعالی فرجه الشریف) سپرد
امام، دل به فردایی سپرده است
که موعودش علیهالسلام ،
حقیقت دین را فریاد زند.
میرود و دنیا را با همه فرازها و نشیبهایش،
با همه پستیها و بلندیهایش به او میسپارد.
به او می سپارد، دردهای نهفته ای را
که جز در و دیوارهای اتاق کوچکش در سامرا،
احدی تاب گفتنش را نداشت.
اسارت و سکوت حسنی علیهالسلام
باز هم در قصه حماسی او رقم خورده است.
باشد تا خروش و فریاد حسینیاش،
نصیب فرزندش مهدی(عج) شود.
پایان ماه روضه شده غم گرفته ام
از مدینه تا خراسان شتربان امام بود.
مردی از روستاهای اصفهان. سنی مذهب. به خراسان که رسیدند امام کرایه شان را داد.
رو کرد به امام و عرضه داشت :
"پسرپیامبر ! دست خطی بدهید برا ی تبرک با خودم ببرم اصفهان ."
امام برایش نوشتند:
"دوست آل محمد باش ،هر چند خطاکار باشی.
دوستان و شیعیان ما را دوست بدار هر چند آنها هم خطا کار باشند."
امشب شب جانسوز عاشوراست ...
امشب شبی است که امام به یاران اذن میدهد هر کس میخواهد با استفاده از تاریکی شب برود اما کسی نمیرود ...
امشب در خیمه ها غوغاست ... تیز کردن شمشیرها – آماده کردن زره ها – وداع – دلدادگی ...
امشب از خیمه ها دری به ملکوت باز شده است ... ترنم نماز شب ، تلاوت قرآن ، مناجات ، ذکر و دعا به گوش میرسد ...
امشب اباعبدالله الحسین (ع) خار و خاشاک اطراف خیمه ها را جمع میکند تا فردا بچه ها راه فراری داشته باشند ...
امشب علی اصغـــــر آرام در آغوش رباب آرمیده و رقیـــه نگران فردای برادر است ...
امشب سکینه آرامش ندارد . بیقرار و بی تاب بیم وقوع فردا را دارد ...
امشب قاسم نو رستـــه از عمو در مورد شهادتش می پرسد و الموت عندی احلی من العسل را در تاریخ ثبت میکند ...
امشب زینب دل آشفته به اطراف خیمه ها میگردد . در نیمه شب دو جلسه برقرار است :
در یک جلسه قمر بنی هاشم جوانان هاشمی را ترغیب میکنند تا آنان هستند کسی مقدم بر آنان به میدان نرود
و در جلسه دیگران حبیب بن مظاهر به یاران میگوید مبادا تا ما هستیم یکی از مهمانمان بنی هاشم به میدان برود
و زینب دلش قدری آرام می شود ...
امشب یاران حسین جای خود را در بهشت می بینند ...
امشب نماز شب و تلاوت قرآن حال دیگری دارد ...
امشب شب تصمیم سرنوشت ساز است نه برای یک عمر که برای یک تاریخ ...
امشب شب عشق و دلدادگی است ... شبی که فردایش سخت ترین امتحان برگزار می شود ...
امشب شب عاشوراست ...
و امشب بیش از هر شب دیگری مهــــدی فاطــمه اشک و خون از دیده می گرید ...
امشب باید گفت : بقیـــــة الله آجرک الله فی مصیبة جدک الحســــین
نام معشوق مبر نزد من از عشق مگو / عشق دیریست که در پیچ و خم عباس است
هر چه داریم همه از کرَم عباس است / خلقت جنت حق لطف کرم عباس است
تقدیر در شمشیر پیمان های عاشورا ست / هنگامه ای از خون، بیابان های عاشورا ست
تفسیر چرخش های سر ، بر سجده گاه عشق / رقص نماز ظهر ِ چوگان های عاشورا ست.
از علقمه آمدی بگو یاس کجاست / گلواژه عشق و شور و احساس کجاست
دستت به کمر گرفته ای لب بگشا / بابا تو بگو ! عمویم عباس کجاست ؟
چه تفاوتی است میان این دو نوع خون ریختن ؟
یکی خونی است که در راه امام حسین علیه السلام
و دفاع از دین و میهن اسلامی ریخته شده
و
دیگری خونی است که به اسم امام حسین (ع)
اما در حقیقت در جهت خدشه دار کردن
و منفور نشان دادن چهره شیعیان در جهان ریخته شده
خدایا به همه ما، مقدم بر شور حسینی ،
شعور حسینی عنایت بفرما