نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۶۳ مطلب با موضوع «گفتار دینی :: شعر و متون ادبی» ثبت شده است


Image result for ‫شب قدر‬‎


شاید امشب باشد آن شب با شکوه.شبی که برتر از هزار ماه است.

شب قدر.

شبی که نزول قرآن عظیم را تاب آورده است.

در چنین شبی قلم تقدیر خداوند چشم به اعمال بندگان دوخته است.

آنها که آمرزش می طلبند، آنها حج خانه خدا دلشان را برده است، آنها که أمن و ایمان و تندرستی و روزی فراوان طلب می کنند، قدر این شبها را بهتر می دانند.


در این شب ملائکه آسمان مقدرات خلق را به زمین می آورند.

تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ. (سوره قدر آیه 4)


و مقصد کاروان ملائکه قلب مقدس امام(ع) است.

مقصدی بهتر از آن نمی شناسند.

امشب برای دلدادگانی که آرزوی ظهور امام حاضر(ع) را به دل دارند غنیمت است تا همتی کنند و چون ملائکه خودشان را به محضر امام برسانند.

ادب کنند تا راه یابند. 

امشب آدابی دارد.

ادبش نماز است، شب زنده داری و عبادت است، یاد خداست و... 

ادب دیگر امشب اشک است.

اشکی که قرنهاست از فرق شکافته امامی مظلوم می جوشد و از چشمان حسرت زده دلباختگانش جاری می شود.


دعای جوشن کبیر

دعای افتتاح

دعای مجیر

مناجات امیر المومنین(ع)

زیارت امام حسین(ع) در شبهای قدر

دعای ابوحمزه ثمالی


حکمتی درکار است که شبهای قدر با یاد علی(ع) هم داستان شده است.

شاید نشانه ای باشد برای مردمانی که راه به حقیقت شب قدر می جویند. و خدا داناتر است...


نقل از موج همراه

58284394614880549728.gif


شعر ویژه وفات حضرت خدیجه (س)






والا مقام ! ای مادر زهرا خدیجه

مادربزرگ زینب کبری خدیجه

خرج خدا شد ثروتت یک جا خدیجه

کوری چشم شور بعضی‌ها خدیجه ...

انگشتر عشق پیمبر را نگینی

الحق و الانصاف اُمّ المؤمنینی

هم گوهر نابی و هم گوهرشناسی

ای تاجر خوش ذوق ! پبغمبرشناسی

تنها نه در مکّه ، در عالم سرشناسی

از بیعتت پیداست که حیدر شناسی

عطر علی دارد سراپای وجودت

بانو! مِی ‌کوثر گوارای وجودت

بوی نبوّت را که استشمام کردی

بهر رواج دین حق اقدام کردی

اسلام را با همتت اسلام کردی

کفّار را با ثروتت ناکام کردی

بوده اساس دین و آیین پیمبر

اخلاق او ، اموال تو ، شمشیر حیدر

عیسی غلام همسرت تا روز محشر

مریم کنیز دخترت تا روز محشر

عصمت نخی از معجرت تا روز محشر

باقی ست نسل کوثرت تا روز محشر

مِهرت برای آسمان‌ها و زمین بس


 


بسم الله الرحمن الرحیم

خدایا نزدیک کن مرا در این ماه به سوى خوشنودیت 

و برکنارم دار در آن از خشم و انتقامت 

و توفیق ده مرا در آن براى خواندن آیات قرآن 


به رحمت خودت اى مهربانترین مهربانان




ای خدا !
من تو را معشوقی دانم که به سودای شورانگیز عشقت دل باخته‌ام
و خود به شیفته‌ای مانَم که سوی کاروان پرشور عاشقانت تاخته‌ام
من از رسم عاشقانِ دل‌سوخته آموخته‌ام که خرسندی‌ات پیشه کنم
و چشم به این دوخته‌ام که از خَشمت اندیشه کنم
اگر آن را بسازی
من عشقی زیباتر بازم
و اگر تو خود بخواهی
من از دامنه‌ی ترس و هراسم می‌کاهم

ایزدا !
پس در دومین روز از این ماه، مرا به این دو خواسته رَه بنما :
از خشنودی‌ات افسرِ بهره‌ای مرا بر سر نِه
و از شعله‌های خشم و انتقام خویش رهایی‌ام ده

خدایا !
رمضان است و بهار قرآن
با روزان و شبانی همه نورباران
به هر برزن و کویی که روانه شویم
از نغمه‌ی دل‌انگیز آیه‌آیه‌ی کتابت دیوانه شویم

رمضان است و همه جا عشق باریده
و زمزمه‌ی آیات تو تا نهان‌خانه‌ی همه‌ی شیفتگان تو کشیده

بهار آفرینا !
مرا نیز بر سفره‌ی رنگ‌رنگ عشقت مهمان کن
و به کامی که خود در کامم می‌کنی قرآن‌خوان کن
از هر که به لطف و مهربانی شهره است، تو مهربان‌ترینی
پس امید آن دارم که غبارِ غم از چهره‌ی اندوه‌آلودِ من نیز برچینی








بسم الله الرحمن الرحیم


خدایا قرار بده روزه مرا در آن روزه داران واقعى 

وقیام وعبادتم در آن قیام شب زنده داران 

و بیدارم نما در آن از خواب بى خبران 


و ببخش به من جنایتم را در این روز اى معبود جهانیان 

و در گذر از من اى بخشنده جنایات کاران






خدایا !
تو خود مَرا در پی خویش کشاندی
و در راه سُتوار و هموارت راندی
و به روزه‌‌ام فرا خواندی
تو خود مرا گفتی که از بام تا شام، خوراک و نوشاک واگذارم
و چشم و گوش و زبان خویش پاس دارم

امروز آغازین روزی است که از سحرگاهان نقره‌ای
به صف روزه‌داران پیوسته‌ام
دهان از هر خوردی بَربسته‌ام
و در پیِ پیمان تو نشسته‌ام

پس بار الها !
روزه‌ام را آن‌سان بگردان که بر روزه‌دارانِ راستین می‌پسندی
و مرا آن گونه به ریسمان سُتوارِ خویش بر بَند که
دوستان خاص خود بِدان می‌بندی

روز آفرینا !
شب همه شب، روزنه‌هایی فراخ می‌گشایی
و بندگانِ از بند رهیده‌ات را
که به کرانه‌های امن دریای رحمت تو رسیده‌اند، می‌ستایی
روزه‌ی روزانه را براتِ پذیرش نیایش‌های شبانه می‌خواهی
و با راز و نیازی هر چند کوتَه، از بار جانکاهِ گناهِ بندگانت می‌کاهی

آنان که در تاریکای شامگاهان دست نیاز به سوی تو دراز می‌کنند
و نام‌های زیبای تو را با آهنگی دل‌انگیز آواز می‌کنند
پاسخی زوتَر می‌ستانند
و توسن تازانِ خویش خوش‌تر می‌رانند

بار پروردگارا !
بیداری سحرگَهان مرا بپذیر
و مرا نیز در شمار بندگان شب‌زنده‌دارت دست بگیر

جان‌بخشا !
روزه را جان‌مایه‌ی بیداری جانِ شیفته‌ی ما نهاده‌ای
و با ناخوردن و ناشامیدن، ما را فَرافرشته گردانده‌ای
ما غفلتیان اما، آن‌سان در خواب سنگین آسان فرو شده‌ایم
که گوییا مرده‌ایم و گمشده‌ایم
جز با سیلی‌های پیاپی تو که
خود نوازش‌گرِ رخسار ما است
از رؤیای دیرین خویش به در نمی‌آییم
و جز با بیدارباش‌های پیوسته‌ات که
هوش‌بخشِ اندام‌های رنجور و تبدارِ ما است
خواب نوشین وا نمی‌نهیم
تنها این تویی که ما را بیدار می‌نُمایی
و سنگینی خواب از دیدگان خسته‌ی ما می‌رُبایی

کردگارا !
در نخستین روز ماه رمضان
ما را از خوابی که غفلت‌زدگان را فرا گیرد، وا رَهان

خدایا !
در بی‌آبانِ گنه سرگشته‌ایم،
فرمان تو نادیده
و دستور تو ناشنیده
رخشِ خویش خوانده
و به این سو و آن سو رانده‌ایم
نه چشم از ناپسند بسته‌ایم
نه از بندِ نیرنگ‌های رنگ‌رنگ رسته‌ایم
اینک به این خوشیم که اذانِ رمضان در آذانِ ما نشسته
و گل‌های رحمت رُسته
امید به این بسته‌ایم که
در نخستین روز سپیدِ این ماه نورانی، عهد خویش از سر گیریم
و پیمانِ خویش بپاییم تا بمیریم

مهربانا !
که همه‌ی جهان و جهانیان بر سفره‌ی رحمتِ بی‌منت تو نشسته‌اند
و دل به بخشایشِ سربه‌سر جان‌بخشِ تو بسته‌اند
از کَرد‌های ناپسندِ من درگذر
و مرا در حلقه‌ی یاران در آور

آمرزگارا !
که همه‌ی ناخوش‌کرداران امید آمرزش از تنها تو دارند
و توبه‌پذیریِ تو را چشم‌انتظارند
نافرمانی‌های فراوانی را که از من فرمان‌گریز دیده‌ای فرو پوشان
و مرا در حسرت مَنشان







 


نمی دانم چه سّری است در رمضان، که سحرهایش این گونه غوغا می کند.

نمی دانم چه سّری است در رمضان، که سحرهایش پرده از دیدگان بیدار

کنار می زند تا نیافتنی ها را به چشم ببینند و به گوش بشنوند...

سحرهای رمضان چشیدنی است.



میهمانی شد شروع ای عاشقان


نورحق کرده طلوع ای عاشقان






(
) حلول ماه  رمضان
مبارک باد ()





قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم

مَنْ مَنَعَهُ الصَّوْمُ مِنْ طَعَامٍ یَشْتَهِیهِ کَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ أَنْ یُطْعِمَهُ مِنْ طَعَامِ الْجَنَّةِ وَ یَسْقِیَهُ مِنْ شَرَابِهَا

حضرت محمد که درود خداوند بر او و اهلش باد فرموده اند :

کسى که روزه او را از غذاهاى مورد علاقه ‏اش باز دارد برخداست که به او
از غذاهاى بهشتى بخورانند و از شراب هاى بهشتى به او بنوشاند.


بحار الانوار(ط-بیروت) ج 40 ، ص 331 ، ح 13








امام سجّاد ( علیه السّلام ) :


« حَقُّ سائِسِکَ بِالعِلمِ ، التَّعظیمُ لَهُ و التَّوقیرُ لِمَجلِسِهِ و حُسنُ الاِستِماعِ إلَیهِ ؛»

حق استاد تو این است که بزرگش دارى و محضرش را محترم
شمارى و با دقّت به سخنانش گوش بسپارى .



من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 620





معلم ای فروغ آسمانی
معلم مهر پاک جاودانی

معلم ای چراغ راه دانش
معلم آیه های مهربانی

مرا از جهل و نادانی رها کن
مرا با علم و ایمان با خدا کن

بیا ای گل تو از گهواره تا گور
مرا با علم و دانش آشنا کن

دلی شفاف چون آیینه داری
محبت و صفا در سینه داری

اگر داری گهی اخمی به چهره
ولی بی شک دلی بی کینه داری

معلم ای چراغ آفرینش
تو هستی افتخار آفرینش

تو هستی گوهر نایاب دریا
عجب دارم ز تاب آفرینش


گام به دنیا گذاشتم؛ همه جا تاریک بود. دنیای من، دنیای سیاهی جهل بود.
همیشه می پنداشتم این جهان، غرق در پدیده های پوچ است
و البته ریز و درشت هایی که برایم گنگ و بی معنا بود.


من با شنیدن کلماتی بزرگ می شدم که حتی معنای آنها را به خوبی نمی دانستم.
دریچه ای از دانایی به رویم باز نبود. تا اینکه روزی، دستی مهربان
پنجره اتاق ذهنم را گشود و غبار تاریکی را از دلم زدود.

آنگاه چشمانم به نور دانایی روشن شد و کسی به من آموخت
جدال با سیاهی جهل را. کسی به من آموخت که قلبم را به مهمانی نور علم ببرم.


به قلبم آموخت که از ظرفیت عشق آکنده شود تا مظروف دانش قرار گیرد
مگر نه اینکه «اَلْعِلْمُ نُورٌ یقْذِفُهُ اللهُ فِی قَلْبِ مَنْ یشاءُ»؟!


پس من چگونه سپاس گزار مهربانی های آموزگاری باشم که مرا به
ضیافت آسمانی علم بُرد و بر سفره نور نشانْد و دانایی را به من تعارف کرد؟
هزاران هزار سپاس، آموزگار من!



 



اقراء باسم ربک الذی خلق ؛ خلق الانسان من علق ؛ اقراء و ربک الاکرم الذی علم بالقلم ...

بخوان…

خدایت زمانی تو را فرمان خواندن داد که سیاهی جهالت و یأس بر آسمان قلب انسانیت سایه افکنده بود .

زمانی تو را دعوت به خواندن کرد که شب دیجور برای فرار از سیاهی خویش به دنبال روزنی می گشت .

زمانی که شکوای سبز درختان و گلایه های زلال آبشار و اشک حسرت ابرهای غم گرفته از نبودنت و در انتظار آمدنت غمگنانه ترین تسبیح را با خدا می گفتند.

معشوق زمانی تو را فرمان خواندن داد که معصومانه ترین فریاد انسان از پاهای جستجوگر تاول زده اش قلب سخت ترین صخره ها را می لرزاند .

انسان (( بلی )) گفته ای که پا به پای پیامبران از آدم تا مسیح درس عبودیت خوانده بود فارغ از مرور مکرر کلاسهای پیشین ؛ معلمی را جستجو می کرد که عمیقترین و ظریفترین نیازهای همیشه اش را اغنا کند .

معبود زمانی تو را دعوت به خواندن کرد که گوش دل تمامی محرومان تاریخ در انتظار شنیدن کلام تو لحظه می شمرد .

و تو زمانی لب به اجابت گشودی که فرشتگان را تاب نگریستن در جهلستان کفر زمین نبود .
معشوق لحظه ای تو را یافت و برگزید که در جستجوی ظرفی به گنجایش بی نهایت ؛ گل تمامی آدمیان را با محک علم لایتناهی خویش آزموده بود .و تو با خواندنت سرنوشت تاریخ را رقم می زدی و کشتی جاودانه هدایت را بر زلال فطرت انسانهای همیشه ؛ بادبادن می کشیدی .

تو که با خواندنت شکوفه های امید را بر شاخه درخت وجود می نشاندی ؛ تو که با خواندنت عشق را جان دوباره می بخشیدی .

تو که با خواندنت ایثار را توان ایستادن می دادی .
تو که با خواندنت خورشید هدایت را از ظلمت (( نه توی )) جهالت بیرون می کشیدی .
تو که با خواندنت غبار کهنه از چهره دردآلوده مستضعفین جهان می تکاندی و رمق در پاهایشان می ریختی و غرور در نگاهشان و خنده بر لبانشان ؛ تو که با خواندنت مشیت بالغه خداوندی را پاسخی عارفانه می گفتی .

طبیعی بود که تامل کنی و بلرزی آنچنانکه ضربان قلب تو را فرشتگان آسمان بشنوند .
طبیعی بود که عرق پیشانی تو را بالهای تواضع جبرئیل بروبد .
طبیعی بود که فلق ؛ سرخی آن لحظه چهره تو را به یادگار همیشه بگیرد چرا که تو تنها برای آن زمان و مکان نمی خواندی .

تو خواندی ؛ آنچنان رسا که خون در رگهای منجمد محرومین تاریخ دواندی .
تو خواندی ؛ آنچنان شیوا که پشت خمیده مستضعفان با جوهر کلام تو استقامت یافت .
تو خواندی ؛ آنچنان بلند که محکمترین ستونهای ظلم در دورترین نقطه تاریخ از کلام تو لرزید .
و تو آنچنان استوار خواندی که از ورای مظلومیت چهارده قرن اکنون ما کلام تو را از حلقوم فرزندت شنیدیم .

و گوش به زبان و جان به آوای تو سپردیم .

آنچه ما را از خواب غفلت دیرینه برانگیخت ؛ آنچه گره در مشتهای ما انداخت و آنها را گره کرد .
آنچه فریاد مظلومیت ما را به آسمان پاشید .
آنچه رمق شکستن پایه های ظلم را در دستهای ما انداخت .

همان کلام تو بود که از حنجره مبارک فرزندت طلوع کرد.


---------------------------------------------
منبع: خدا کند تو بیایی، سید مهدی شجاعی




در انبوه اندوه مظلومی

ای امام! ای کاظم!
سلام بر تو و سلام بر کاظمین!


سلام بر تو که پناه درماندگانی و سلام بر نام متبرّک تو
که در انبوه اندوه مظلومی ات، صبوری ام می بخشد.

ای رداپوش محنت و ای جرعه نوش جام بلا!
دنیا هنوز زود است که مسیر کهکشان عصمت تو را مرور کند.


دنیا در جهل مرکب زیسته است؛ در ظلمت محض زندگی
و تو در فهم روزگار هارون زده نمی گنجی.

ای خورشید مظلوم!
دنیا از درک نام تو عقیم است.
یا باب الحوائج!

بگذار چتر هزار پاره اندوهم را بر سر این دلِ به سوگ
نشسته بگشایم تا جان در طراوت یادت جلا گیرد و
پنجره بهاری شهود به رویم آغوش باز کند.

تو معجزه روشن ایمان در سرزمین یخبندان هارونی هستی
که شعله عاطفه معنوی را در دل مشتاقان روشن نگاه داشته ای.


تو نگهبان هویت سبز بهاری در پاییزترین فصل تاریخ.
ای خوب! وقتی داغ تو در تقویم نشست، زمینیان و
آسمانیان،غمگنانه ترین آواز را مرثیه کردند.

ای اسوه صبوری و دلداری!
ما هنوز چشم به شعاع دست های رهبری تو
دوخته ایم تا در تاریکی ها، بی روشنایی هدایت نماییم.

اینک در داغ دوری تو این دل کبود را بر سر دست گرفته ایم
و نمی دانیم بر دامان کدام عاطفه بنشانیم.
تنها یاد توست که عاشقان اندوهناکت را قرار می بخشد.

ای قرار دل های بی قرار! ای یار!
ای امام! ای کاظم!
سلام بر تو و سلام بر کاظمین!




منبع : آیه های انتظار





السلام‌ علیک‌ یا صریع‌ الدمعة‌ العبری‌.

السلام‌ علیک‌ یا مذیب‌ الکبد الحری‌.

السلام‌ علیک‌ یا صریع‌ العبره‌ السابکة‌ وقرین‌ المصیبة‌ الراتبه‌.



دیدگانت‌ پر اشک‌، لبانت‌ خشکیده‌،

سینه‌ ات‌ گداخته‌، قلبت‌ شعله‌ور،

روحت‌ پرتلاطم‌، لیکن‌ مهار نفست‌ برمشت‌.

سرود ایمان‌ بر لب‌، نوای‌ توحید در کام‌،

یاد خدا در دل‌، دستار پیامبر بر سر،

کهنه‌پیرهن‌ امانت‌ مادر بر تن‌، بزم‌ اشکواره‌ در پیش‌.


ای‌ حسین‌، ای‌ رازدار منزل‌ وحی‌؛

غم‌ سرای‌ خیمه‌ هایت‌، سوزش‌ قلب‌ زنانت‌،

گریه‌نوباوگانت‌، آه‌ و سوز خواهرانت‌،

العطش‌ از دخترانت‌، عالمی‌ را اشک‌ ریزان‌ می‌کند!

ای‌ حسین‌ ای‌ رهنمای‌ راه‌ ایمان‌،

ای‌ حسین‌ ای‌ جرعه‌ نوش‌ جام‌ یزدان‌،

کوفیان‌بد صفت‌، نامردمان‌ بی‌ مروت‌،

گران‌ بی‌ فتوت‌، حیا از مادرت‌ زهرا س نکردند!


ای‌ حسین‌ جان‌ ای‌ خون‌ یزدان‌!

واژگان‌ در چکامة‌ شور تو ناتوان‌،

شعر گویان‌ در ستایش‌ صبر تو حیران‌،

و ادیبان‌ دربیان‌ ایثار تو سرگردان‌.


یا حسین‌! نیایت به‌ شهادت‌ پذیری‌ ات‌ جان‌ یافت‌،

زکریا(ع) به‌ غم‌ آمیخته‌ بانامت‌ ره‌ جست‌،

فطرس‌ به‌ برکت‌ گاهواره‌ تو بال‌ یافت‌.

گویی‌ که‌ در قربانگاه‌ زمین‌ِ

آرزوحاجیان‌ قربانی‌ به‌ یاد تو کنند؛

و گویی‌ احرام‌ به‌ تن‌ داران‌

در سرزمین‌ عرفات‌ دنبال‌ راه‌ توروند

که‌ تو فرزند مکه‌ و بط‌حایی‌،

فرزند زمزم‌ و صفایی‌، پور حل‌ و منایی‌.

گرگان‌ بیشة‌ شهوت‌،

پارگان‌ تنت‌ را تن‌ پاره‌ کردند،

روبهان‌ مرغزار حیله‌ دعوت‌نامه‌ها را به‌ شمشیر باز کردند

و حرامیان‌ بستر کفر دست‌ پلید خویش‌ را

برای‌ بیعت‌ به‌سوی‌ تو گشودند

که‌ چه‌ نیک‌ فرمودی‌:

«ان‌ الدعی‌ بن‌ الدعی‌ قد رکز بین‌ اثنتین‌ بین‌ السله‌ والذله‌
و هیهات‌ منا الذلة‌ یابی‌اللّه‌ ورسوله‌ والمؤمنون‌ وحجور طابت‌
وطهرت‌ وانوف‌ حمیة‌ ونفوس‌ ابیه‌ من‌ ان‌ توثر طاعة‌اللئام‌ علی‌ مصارع‌ الکرام‌


آگاه باشید که زنازاده ی پسر زنازاده، مرا بین دو چیز قرار داده است؛
کشته شدن یا تسلیم شدن با ذلت و خواری، لیکن ذلت از ما دور است،
خدا راضی نیست که ما ذلیلانه تسلیم شویم و پیغمبر خدا،مؤمنان
و دامن های پاک و پاکیزه ای که در آن پرورش یافته ایم
و آن مردانی که از تن دادن به زیربار ستم منزه اند، راضی نیستند
که ما اطاعت افراد پست را بر قتلگاه کریمان و بزرگواران برگزینیم

محمدبن طاوس، لهوف،ص 86