نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلنوشته» ثبت شده است


اگر در این دنیا خودت را در جاده ی زندگی گم کنی،


در آن دنیا در می یابی ، که بر صراط مستقیم زندگی نکرده ای؛


در شلوغی های زندگی خودت را پیدا کن ...


مگذار این غبار تو را به دست غیر بسپارد


دستی ببر و " خودِ غبار گرفته ات " را از زمین بردار


دستی بر آن بکش و غبارش را بتکان


با گذشت اینهمه سال ،


باز درخشندگی اش متعجبت می کند.


خویش را پیدا کن ...


قبل از آنکه دیر شود


خیلی نمی خواهد دور بروی،


جایی همین نزدیکی ها را بگرد ... 


تجلی یازدهم که بر طلوعی بی‏زوال تکیه دارد،
درد را چه عمیق درک کرده است،
تبسم قدسی لحظاتش، همه صبر بود
و اشک‏های هماره نیمه شب‏هایش،
تمام شوق وصال!

می ‏دید و می ‏نگریست که حقارت دنیا،
در تغافل مردم،
به ارزشی جدال برانگیز تبدیل شده است.

رنج می ‏برد از این که انسان،
آن سوی این هیچستان خاک را جست‏جو نمی ‏کند
و به فراتر از خود نمی‏ اندیشد!

مهربانی محض بود و صبر تمام!

زنجیرهای اسارت را بر دست و پای خود تحمل کرد
تا مردم، زمین‏ گیر نشوند؛
تا جهانی را از اسارت در خاک برهاند.

در موضع علم و مناظره،
مقتدرانه قد علم کرد تا انسان را
از جهالت دست و پاگیر خویش نجات دهد.

پایگاه‏های مردمی‏ اش،
گسترده ‏ترین مدرسه‏ های خودسازی و جامعه‏ پروری بود.
اما افسوس که کم بودند آنان که این را فهمیدند!

چه غریبانه گذشت!
زهد، کمترین محصول درخت ایمان اوست
و کرامت،
کوتاه‏ترین سایه شاخ و برگ‏ های عظمتش.

مدینه، از ربیع‏ الاول 231 هجری،
موازنه حضور او را در خاک دنبال می ‏کرد
و در جست‏جوی مجالی برای عرضه
حقیقت او به بیکرانه‏ ها بود.

تا آن‏که سامرا، بلوغ پذیرش او را در خود حس کرد
و چیزی نگذشت که امام،
به اتفاق پدر بزرگوارش، سکونت در آن دیار را برگزید.

اینک امامی 28 ساله،
در گوشه سامرا سر بر بالین شهادت می‏گذارد.

شش سال است که بار سهمگین ولایت را
بر شانه‏ های شکوه و استوار خویش حمل می‏کند.

نه... نه... نه بر شانه‏های خسته
و نه بر دوش زخمی خویش،
بلکه این رسالت آسمانی را در ژرفای باور
و در اعماق جان خویش، ثبت کرده است.

معتمد عباسی، تا لحظه ‏ای دیگر،
به خواسته بزرگ خود می‏رسد.

سال‏های اسارت و غم،
سال‏های غم و تنهایی
روزهای تنهایی و سکوت...

آه، چه غریبانه گذشت؛
چه معصومانه سپری شد!

رفت و فردا را به موعود(
عجل الله تعالی فرجه الشریف) سپرد

امام، دل به فردایی سپرده است

که موعودش علیه‏السلام ،
حقیقت دین را فریاد زند.

می‏رود و دنیا را با همه فرازها و نشیب‏هایش،
با همه پستی‏ها و بلندی‏هایش به او می‏سپارد.

به او می ‏سپارد، دردهای نهفته ‏ای را
که جز در و دیوارهای اتاق کوچکش در سامرا،
احدی تاب گفتنش را نداشت.

اسارت و سکوت حسنی علیه‏السلام
باز هم در قصه حماسی او رقم خورده است.

باشد تا خروش و فریاد حسینی‏اش،
نصیب فرزندش مهدی(عج) شود.





نگو ،

" ســی هــزار #کــوفــی "،

#کربلا آمدند ،

"#حــسیـــن " را بکشند!!

" کــوفــی " که می گویی ،

دور " #خــودم " و " #خــودت " را

" #خــط-قــرمـزی " می کشی!!

بگو : " سی هزار #گنـــه-کــار "!!

آن وقت ،

مـــا هم

تـــا "#تــرک-گــنـاه " نکرده باشیم،

در این "دایـــره " #هــستــیم....!!





«یا باب‏ الحوائج»

می‏گویم: یا باب ‏الحوائج و در قنوتم یک آسمان التجا گل می‏کند.
کیستی ای روح نیایش، نیاز حاجتمندان، سبب ساز رحمت واسعه الهی.
کیستی تو که می‏شود با التجای به تو، تمام نابسامانی‏ها را سامان بخشید، تمام دردها را درمان کرد و تمام غصه‏ها را از دل زدود؟ کیستی تو ای روح نماز که حتی دشمنت به خاکساری نیایشت غبطه می‏خورد؟ حضور آسمانی تو را چه کسی می‏تواند انکار کند؛ حتی در زندان، حتی در تنگنای تمام «سیاه‏ چال‏ها»؟!
بریده باد دستی که زنجیر را به ملازمت پاهایت برگزید!
آخر چگونه می‏شود مفهوم ناب آزادی و آزادگی را به بند کشید؟
مولا، شگفتا از صبر تو؛ صبر مقابل سیه‏کارترین ستمگران روزگار، صبر مقابل تمام ناروایی‏های زندان و زندانیان! بریده باد دستی که تازیانه بر پیکر کبریایی‏ات نواخت! بریده باد دستی که با زهر خنده نگاهش، سمّ هستی سوز حسادت را به جام جان تو ریخت!
مولا جان، ای اسطوره شکیبایی! ما رابه التجای تو نیازی است که در طول زندگی بدان محتاجیم و خداوند دعای تو را بهانه اجابت بی‏واسطه کرده است.
ای باب رحمت و اجابت! چگونه می‏شود در عین درماندگی از یاد تو غافل شد؟
اینک، این غروب غمبار شهادت توست که آسمان «کاظمین» را فرا گرفته است؛ غروبی که یادآور روزهای تاریک زندان است؛ روزهای تلخ تازیانه و خشم، روزهای سرشار از خلوت غریبانه مناجات‏هایت.
مولا جان، چگونه می‏توانم عبادت‏هایت را بسرایم؛ ولی برای زخم‏های غریبانه‏ات سکوت کنم؟
چگونه می‏توانم به شکیبایی بی‏نظیر بیاندیشم؛ ولی به شکنجه دژخیمان توجه نکنم؟
چه نامرد مردمانی بودند، آنان که شمع وجودت را خاموش می‏خواستند!
چه وارونه اندیشانی که وجود آسمانی‏ات، تاب تماشا از آنان گرفته بود.
مولا، ای خورشید فرو نشسته در محاق زندان‏ها! امروز دل ما تنها به اندوه نشسته است که شمع جان به یاد روزهای بی‏ چراغت، سوزان و اشک غم به یاد ناله‏ هایت فروزان است.
سلام بر تو، در همه حال!
سلام بر تو در همه روز!
سلام بر تو و شکیبایی ‏ات در زندان‏های تاریک هارون!

ما و دریای کرمت یا باب‏ الحوائج!



توکل بر خـــــدا


آتشی که نمى سوزاند" ابراهیم " را
و چاقویی که سر نمیبرد " اسماعیل " را
و دریایى که غرق نمی کند" موسى " را
کودکی که مادرش او را
به دست موجهاى " نیل " می سپارد...
تا برسد به خانه ی تشنه به خونش
و دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد...

آیـا هـنـوز هـم نـیـامـوخـتـی ؟!
کـه اگـر هـمـه ی عـالـم
قـصـد ضـرر رسـانـدن بـه تـو را داشـتـه بـاشـنـد
و خـــدا نخـواهد " نــمــی تــوانــنــد "
پـس
به " تـدبـیـرش " اعتماد کن
به " حـکـمـتـش " دل بسپار
به او " تـوکـل " کن
و به سمت او " قــدمــی بـردار "
تـــا
آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی . . . .

امشب شب جانسوز عاشوراست ...

 

امشب شبی است که امام به یاران اذن میدهد هر کس میخواهد با استفاده از تاریکی شب برود اما کسی نمیرود ...

امشب در خیمه ها غوغاست ... تیز کردن شمشیرها آماده کردن زره ها وداع دلدادگی ...

امشب از خیمه ها دری به ملکوت باز شده است ... ترنم نماز شب ، تلاوت قرآن ، مناجات ، ذکر و دعا به گوش میرسد ...

امشب اباعبدالله الحسین (ع) خار و خاشاک اطراف خیمه ها را جمع میکند تا فردا بچه ها راه فراری داشته باشند ...

امشب علی اصغـــــر آرام در آغوش رباب آرمیده و رقیـــه نگران فردای برادر است ...

امشب سکینه آرامش ندارد . بیقرار و بی تاب بیم وقوع فردا را دارد ...

امشب قاسم نو رستـــه از عمو در مورد شهادتش می پرسد و الموت عندی احلی من العسل را در تاریخ ثبت میکند ...

امشب زینب دل آشفته به اطراف خیمه ها میگردد . در نیمه شب دو جلسه برقرار است :

در یک جلسه قمر بنی هاشم جوانان هاشمی را ترغیب میکنند تا آنان هستند کسی مقدم بر آنان به میدان نرود

و در جلسه دیگران حبیب بن مظاهر به یاران میگوید مبادا تا ما هستیم یکی از مهمانمان بنی هاشم به میدان برود

و زینب دلش قدری آرام می شود ...

امشب یاران حسین جای خود را در بهشت می بینند ...

امشب نماز شب و تلاوت قرآن حال دیگری دارد ...

امشب شب تصمیم سرنوشت ساز است نه برای یک عمر که برای یک تاریخ ...

امشب شب عشق و دلدادگی است ... شبی که فردایش سخت ترین امتحان برگزار می شود ...

امشب شب عاشوراست ...

و امشب بیش از هر شب دیگری مهــــدی فاطــمه اشک و خون از دیده می گرید ...

امشب باید گفت : بقیـــــة الله آجرک  الله فی مصیبة جدک الحســــین



چه تفاوتی است میان این دو نوع خون ریختن ؟


1381920_1411238382441861_1191085371_n.jpg


یکی خونی است که در راه امام حسین علیه السلام


و دفاع از دین و میهن اسلامی ریخته شده


و


دیگری خونی است که به اسم امام حسین (ع)


اما در حقیقت در جهت خدشه دار کردن


و منفور نشان دادن چهره شیعیان در جهان ریخته شده


خدایا به همه ما، مقدم بر شور حسینی ،

شعور حسینی عنایت بفرما

این روزها چه روزهای باعظمتی است

موسی به طور میرود

فاطمه (س) به خانه علی (ع)

ابراهیم اسماعیل را به قربانگاه عشق می برد

و حضرت محمد (ص) در تدارک غدیر است

حسین (ع) با تمام هستی به کربلا می رود

و مهدی منتظر با همه وجودش به عرفات .

عجب بوی اجابت دعا به مشام میرسد ....

پس در این فضای عرفانی از خدا بخواهیم :

اللهم عجل لولیک الفرج



ولادت حضرت رضا, اس ام اس تبریک ولادت امام رضا

خوش آمدی رضا جان جانم فدا نمایم / تبریک من پذیــری باشد همین دوایم
از جان تو را بخوانم خوشبو شود دهانم / لطفی نما رضا جان تا من به کعبه آیم

 

اس ام اس مخصوص ولادت امام رضا, اس ام اس تولد امام رضا

 

حریمت قبله ی جانم/ بود حب تو ایمانم
تو را هر لحظه می خوانم/ رضا جانم، رضا جانم
منم مست ولای تو/ گدایم من گدای تو
نهادم سر به پای تو/ رضا جانم، رضا جانم
 میلاد نور مبارک

 

اس ام اس مخصوص ولادت امام رضا, اس ام اس تولد امام رضا

 

میلاد باسعادت شمس الشموس ، ثامن الحجج على بن موسى الرضا (ع) بر شما مبارک باد

 

اس ام اس مخصوص ولادت امام رضا, اس ام اس تولد امام رضا

 

کسى قدم به حرم ، بى مدد نخواهدزد ، بدون واسطه دم ازخدا نخواهدزد ، گداى کوى رضا شو ، که آن امام رئوف ، به سینه احدى دست رد نخواهدزد...
 بهترین شادباشها تقدیم به شمابه مناسبت میلاد امام رضا(ع)

 


شمس الشموس

هر شب


در خیال خویش

ضریحت را

با آب دیدگانم غبارروبى مى کنم

و با نسیم

کبوتران ضریحت را

در دیدگانم

مجسم مى کنم

و بر گنبد طلایى ضریح تو

طواف مى گذارم

چشم هایم؛ شیدا

...
براى یک لحظه

یک ثانیه

حضور صمیمى ات را

در ضریح ترسیم مى کند

و من

بى قرار مثل یک قطره حباب

رنگین ترین رؤیا

و مجنون ترین مجنون مى گردم

و از خطوط سبز تخیل

بر وادى عشق تو گام مى نهم


و در سفر به نزد تو

یا غریب الغربا

حکایت هاى خسته جانم را بازگو مى کنم

و کبوتر ذهنم را

از حرم تنگناى خویش

بر وادى عشق تو رهسپار مى گردانم