نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است


عرب ها به ما آموختند یا غربی ها؟

بعضی ها چنان ادعای ایرانی بودنشان میشه که حد و مرزی نداره و رگ غیرتشون حسابی ورم می کنه که بیا و ببین. بیشتر این افراد هم تحت تأثیر شبکه های اجتماعی و شبکه های ماهواره ای فارسی زبان از کشور قرار می گیرند و بدون هیچ فکری شروع به بافتن اراجیفی می کنن که از این شبکه ها تو مغزشون فرو کردن.

به عنوان مثال می گن چرا نماز رو با زبان عربی بخونیم بیایم فارسی بخونیم. یعنی من میخوام بدونم این شخص از پیامبر(ص) و خداوند خیلی بیشتر می فهمه؟ خب اگه قرار بود قرآن رو فارسی بخونیم خدا بیکار بود بیاد آخرین پیامبر رو از عرب ها انتخاب کنه و قرآن رو به عربی بفرسته؟ مگه خداوند در قرآن نفرمود ما قرآن را عربی نازل کردیم تا در آن بیندیشید؟

یا مثلاً میگن که: عرب ها به ما آموختند که بجای خوراک بگویم غذا که خودشان به ادرار شتر می گویند. جالبه بدونید غِذاء در عربی به معنی خوراک است. جمع آن أغذیه می باشد. حال این مشکل از ماست که غِذا را غَذا تلفظ می کنیم.

یا میگن: عرب ها به ما آموختند برای شمارش خودمان از نفر استفاده کنیم که خودشان برای حیوانات به کار می بردند. جالبه بدونیم نفر به معنی دسته است. که در قرآن برای شمارش انسان و جن استفاده می شود. البته برای شمارش شتر نیز مورد استفاده قرار می گیرد.

یا مثال دیگه میگن: عرب ها به ما آموختند که به جای واق واق سگ بگوییم پارس که نام سرزمینمان است. اول اینکه عرب ها تو واژه هاشون اصلاً "پ" ندارن که بخوان "پارس" رو به ما یاد بدن!!!! همچنین واق کلمه عربی است به معنی نگهدارنده و فارس ها به صدای سگ "عو عو" می گفته اند. و البته یکی از معانی واژه ی پارس خبر کردن نیز هست.

یا باز میگن: عرب ها به ما آموختند بگوییم شاهنامه آخرش خوش است چون آخر شاهنامه ایرانی ها از عرب ها شکست خوردند. بهتره بدونیم اصلاً تو شاهنامه خبری از اعراب نیست که ایرانیان بخوان از ونا شکست بخرن!

نکته جالب تر قضیه اینجاست که بعضی ازین خانما که این حرف هارو تو شبکه های اجتماعی می نویسند عکس های لخت و بی حجاب خودشون رو گذاشتن و زیر اون عکس ها چندین عرب لایک زدن و کامنت به زبان عربی گذاشتن و لذت بردن از زن ایرانی و اون خانم هم ابراز خوشحالی کرده از این تعاریف عرب ها. عجب غیرتی ... جالبتر اینجاست که بیشتر همین افراد که از اعراب بدشون میاد برا گردش و تفریح و صفا سیتی میرن دبی. شاید دبی برا اروپا بوده ما خبر نداشتیم.

حالا اگر بخوایم واقعاً به عنوان یک ایرانی رگ غیرتمون باد کنه باید یه نگاهی به همین شبکه های تلویزیونی فارسی زبان خارج بندازیم که به ما ایرانی ها آموختند شما ایرانی ها مردمانی کچل،‌ با دماغ های گنده و بسیار آدم های چاغی هستید که ناتوانی جنسی دارید و به دنبال گرفتن یک هفته ای ویزای کانادا هستید که قبل از اون باید اعتیاد خودتون رو ترک کنید.

همین شبکه های ماهواره ای فارسی زبان خارج از کشور هستند که به خانواده های ما برهنه بودن رو آموختند. همینا هستند که به ناموس ما آموختند در کنار شوهرت دوست پسر هم داشته باش. همینا به جوونای ما آموختند احترام بزرگتر ها رو نگه نداریم. همینا به ما آموختند که چشمامون هیز باشه و به ناموس مردم نظر داشته باشیم و در برابر چشم هیزی دیگران به ناموسمون بی غیرت باشیم.

حالا بودجه این شبکه های ماهواره ای فارسی زبان خارج از کشور رو کی میده؟ درست متوجه شدین غربی ها. اونا به ما آموختند که ایرانی نباشیم نه عرب ها... تازه این عرب هایی که پیامبر هر 40 روز باهاشون سر جنگ داشت (عقلشون نمیرسه) چطور میتونن به ما که مهد فرهنگ و تمدن جهانی هستیم چیز یاد بدن؟

نمیخوام از اعراب دفاع کنم اما مشکل در اینجا اعراب نیستند مشکل دین اسلام هست. می خوان از این طریق به دین ما ضربه بزنن و کاری کنند که مردم با توجه به کینه ای که از اعراب دارند از اسلام دور شوند.

خرقه ی آتشین
کمیل بن زیاد نخعی نیمه شبی همراه حضرت علی علیه السلام از مسحد کوفه خارج شدند در تاریکی شب از کوچه های کوفه عبور می کردند تا به خانه ای رسیدند از آن خانه صدای تلاوت قرآن به گوش می رسید، معلوم بود مرد پارسایی از بستر راحت برخاسته و باصدایی دانشین و پرشور قرآن می خواند آن چنان که گریه و بغض گلویش را گرفته بود کمیل سخت تحت تأثیر آن صدا قرار گرفت

آن مرد این آیه را می خواند:

(أ مَّن هُوَ قانِتٌ اناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحذَرُ الاخِرَةَ وَ یَرجُوا رَحمَةَ رَبِّهِ قُل هَل یَستَوی الَذینَ یَعلَمُونَ وَ الَّذینَ لایَعلَمُونَ إنَّما یَتذَکَّرُ أُولُوا الألباب)

{آیا کسانی که در زیورهای دنیا غرق هستند بهترند} یا آن کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت می ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟! بگو آیا کسانی که می دانند یکسان هستند؟! تنها خردمندان متذکر می شوند.

وقتی کمیل این آیه را با آن صدای پرسوز می شنید، چنان دگرگون شد که با خود گفت: ای کاش مویی بر بدن این قاری می شدم و صدای قرآن او را می شنیدم! حضرت علی علیه السلام از دگرگونی حال کمیل به خاطر آن صدای پرسوز و گداز آکاه شد و به او فرمود:

ای کمیل! صدای پراندوه این قاری تو را حیران و شگفت زده نکند؛ چرا که او از دوزخیان است و بعد از مدتی راز این سخن را به تو خواهم گفت. این سخن مولا، کمیل را از دو جهت شگفت زده کرد؛ یکی این که حضرت از دگرگونی درونی کمیل خبر داد و دیگر این که او را از دوزخی بودن آن خواننده ی قرآن باخبر کرد. مدتی گذشت تا این که جنگ نهروان پیش آمد.

در این جنگ کسانی که با قرآن سر و کار داشتند علی علیه السلام را کافر خواندند و با او به جنگ برخاستند. کمیل چون سربازی جانباز همراه علی علیه السلام بود و علی که شمشیرش از خون آن کوردلان مقدس مآب سیراب شده بود، متوجه کمیل شد، ناگهان نوک شمشیرش را بر سر یکی از هلاک شدگان فرود آورد و فرمود: ای کمیل! آن کسی که در آن نیمه شب قرآن را با آن سوز و گداز می خواند همین شخص است. کمیل سخت تکان خورد و به اشتباه خویش پی برد و دانست که نباید ظاهر افراد او را گول بزند. او در حالی که بسیار ناراحت بود، خود را روی قدم های بارک حضرت انداخت و از خدا طلب آمرزش کرد .

نقد صوفی نه همه صافی و بی غش باشد
ای بسا خـــرقه که مســـتوجب آتش باشد .






در شأن و منزلت بسم الله همین بس که به فرموده امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب سلام الله علیه، اسرار کلام خداوند در قرآن است و اسرار قرآن در سوره فاتحه و اسرار فاتحه در "بسم الله الرحمن الرحیم" نهفته است.



گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین.

این زن تمام کارهایش را با "بسم الله" آغاز می کرد. شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند.

روزی کیسه ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نکه دارد زن آن را گرفت و با گفتن " بسم الله الرحمن الرحیم" در پارچه ای پیچید و با " بسم الله " آن را در گوشه ای از خانه پنهان کرد، شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و "بسم الله" را بی ارزش جلوه دهد.

وی بعد از این کار به مغازه خود رفت. در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد.

زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد دید همان کیسه طلا که پنهان کرده بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشت و با گفتن "بسم الله" در مکان اول خود گذاشت.

شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را طلب کرد. زن مومنه فورا با گفتن "بسم الله" از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی تعجب کرد و سجده شکر الهی را به جا آورد و از جمله مومنین و متقین گردید.

[خزینةالجواهر ص 612]
منبع : سایت سبطین

ای مهربانترین تکیه گاهم.....تکیه گاهم تنها تویی و بس



برادران یوسف وقتی میخواستند یوسف را به چاه بیفکنند

یوسف لبخندی زد. یهودا پرسید :

چرا میخندی ؟ اینجا که جای خنده نیست !

یوسف گفت : روزی در فکر بودم چگونه کسی میتواند به من

اظهار دشمنی کند با اینکه
برادران نیرومندی دارم !

اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد تا بدانم که

" نباید به هیچ بنده ای تکیه کرد "…

" نباید به هیچ بنده ای تکیه کرد "…

" نباید به هیچ بنده ای تکیه کرد "…
الهی ما همه بیچاره ایم و تو چاره ای 
              و ما همه هیچ کاره ایم و تو همه کاره ای
الهی از روی آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده ام ،
ازانس و جان شرمنده ام ،
       حتی از روی شیطان شرمنده ام ، 
که همه در کار خود استوارند واین سست عهد ،ناپایدار.
الهی تو پاک آفریده ای ما آلوده کرده ایم.
الهی اگر ستار العیوب نبودی ما از رسوایی چه می کردیم؟
الهی به سوی تو آمده ام 
                به حق خودت مرا به من برمگردان............




اگر در این دنیا خودت را در جاده ی زندگی گم کنی،


در آن دنیا در می یابی ، که بر صراط مستقیم زندگی نکرده ای؛


در شلوغی های زندگی خودت را پیدا کن ...


مگذار این غبار تو را به دست غیر بسپارد


دستی ببر و " خودِ غبار گرفته ات " را از زمین بردار


دستی بر آن بکش و غبارش را بتکان


با گذشت اینهمه سال ،


باز درخشندگی اش متعجبت می کند.


خویش را پیدا کن ...


قبل از آنکه دیر شود


خیلی نمی خواهد دور بروی،


جایی همین نزدیکی ها را بگرد ... 




زنی به نام «سوده همدانی» از شیعیان امام بود، در جنگ صفین برای تشجیع سربازان و فرزندان دلاورش، اشعار حماسی می‌خواند، که سخت بر معاویه گران آمد و نام او را ثبت کرد.
روزگار گذشت و امام علی علیه‌السلام به شهادت رسید، و فرماندار معاویه بسر بن ارطاة، بر شهر همدان مسلط گشت، و هر چه می‌خواست انجام می‌‌داد، و کسی جرئت اعتراض یا مخالفت را نداشت سرانجام سوده، سوار بر شتر به دربار معاویه در شام رفت، و از قتل و غارت و فساد فرماندار به معاویه شکایت کرد.
معاویه او را شناخت و سرزنش کرد، و گفت:
یاد داری که در جنگ صفّین چه می‌کردی؟ حال دستور می‌دهم تو را سوار بر شتری برهنه تحویل فرماندارم بدهند تا هر گونه دوست دارد، با تو رفتار کند؟...


سوده، در حالی که اشک می‌ریخت این اشعار را خواند:

صلّی الله علی جسم تضمّنه قبر فاصبح فیه العدل مدفوناً
قد حالف الحق لا یبغی بد بدلا فصار بالحق و الایمان مقروناً

«خدایا درود بر پیکر پاکی فرست که چون دفن شد عدالت هم دفن شد،
و خدا سوگند خورده که همتایی برای او نیاورد، و تنها او با حق و ایمان همراه بود»

معاویه با شگفتی پرسید:
چه کسی را می‌گویی؟ و این اشعار را پیرامون چه شخصی خواندی؟

سوده گفت:
حضرت علی علیه‌السلام را می‌گویم که چون رفت، عدالت هم رفت.

معاویه! فرماندار امام علی علیه‌السلام در همدان چند کیلو گندم از من اضافه گرفت، به کوفه رفتم وقتی رسیدم که امیرالمومنین علی علیه‌السلام برای نماز مغرب بپا خاسته بود تا مرا دید نشست و فرمود: حاجتی داری؟
ماجرا را شرح دادم، و گفتم
چند کیلو گندم مهم نیست، می‌ترسم فرماندار تو به سوی تجاوز و رشوه‌خواری پیش رفته و آبروی حکومت اسلامی خدشه‌دار شود.
امام علی علیه‌السلام با شنیدن سخنان من گریست و گفت:
خدایا تو گواهی که من آنها را برای ستم به مردم دعوت نکردم.
سپس قطعه پوستی گرفت و بر روی آن نوشت:

بسم‌الله الرحمن الرحیم،
قد جائتکم بینةٌ مِن ربّکم فَاوفوا الکیلَ و المیزان، و لا تَبخَسوا النّاسَ اَشیائهُم، و لا تُفسدوا فی الارض بعد اصلاحها، (1) ذالکم خیرٌ لکُم مَن یَقبِضُهُ. والسّلام؛‌

دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است؛ بنابراین، حق پیمانه و وزن را ادا کنید! و از اموال مردم چیزی نکاهید! و در روی زمین، بعد از آن که (در پرتو ایمان و دعوت انبیاء) اصلاح شده است، فساد نکنید!

سپس دستور داد که:
کارهای فرمانداری خود را بررسی و جمع‌آوری کن، تو را عزل کردم و به زودی فرماندار جدید خواهد آمد، و همه چیز را از تو تحویل خواهد گرفت.
نامه را به من داد، نه آن را بست، و نه لاک و مُهر کرد، بلافاصله پس از بازگشت من به «شهر همدان» فرماندار عزل و دیگری به جای او آمد.

معاویه، آن روز شکایت من از چند کیلو گندم اضافی بود، اما امروز به تو شکایت کردم که فرماندار تو «بسر بن ازطاة» شراب می‌خورد، تجاوز می‌کند، مال مردم را به یغما می‌برد،‌ خون بی‌گناهان را می‌ریزد؛ و تو به جای اجرای عدالت و عزل فرماندار فسادگر، مرا تهدید به مرگ می‌کنی؟ و ادعا داری که خلیفه مسلمین می‌باشی؟

نماز شب پله‎ای برای صعود معنوی، نه نتیجه صعود معنوی

آیا گناه‎کاران می‎توانند اهل تهجد و نماز شب باشند و نماز شب برای آنها پله‎ای برای صعود معنوی باشد؟ یا نماز شب نتیجه صعود معنوی است؟


بسیاری از کسانی که موفق به تهجد شبانه نمی‎شوند، اگر علت را از آنها بپرسید، می‎گویند: این کارها لیاقت می‎خواهد و ما اهل گناهیم. اما آیا واقعا تنها دلیل، این است؟ و از آن‎طرف آیا هر کسی که به نماز شب موفق شد، قطعا دلیل پاکی وتقوای اوست؟

در جواب عرض می‎کنیم؛ همانطور که می دانید انسان از دو بخش جسم و روح تشکیل شده است واین دو بخش باهم ارتباط تنگاتنگی دارند و سلامت یا معیوب بودن هر کدام باعث سلامت یا عیب دیگری می‎گردد. لذا اگر کسی دستورات مربوط به سلامت جسمی (مانند: استفاده غذاهای متناسب با مزاج و خواب درست وبه موقع و...) را رعایت نکند، همانند کسی که گناه می‎کند، از توفیق شب زنده داری باز خواهد ماند.

دراین مطلب می خواهم کمی درباره خواب صحبت کنم.

بدون مقدمه، آیا می‎دانید اگر کسی در حالت مشغول بودن فکر بخوابد (که البته به این راحتی‎ها خوابش هم نمی‎گیرد)، در حال خواب هم مغزش در حال کار است و این خواب باعث رفع خستگی وی نخواهد شد؟

بنابراین اگر کسی در زمان خواب، ذهن خود را از افکار پراکنده خالی کند، اولا: زود خوابش خواهد برد و در نتیجه زودتر بیدار شده و توفیق نماز شب و نماز صبح اول وقت را پیدا خواهد کرد. و ثانیا: این خواب باعث رفع خستگی وایجاد نشاط و آرامش در او خواهد شد.

ضمنا آیا می‎دانید خواب اگر از اوائل شب به تأخیر بیفتد، به میزان تأخیرش از فایده چنین خوابی کاسته می‎شود؟

و آیا می‎دانید که خواب از جمله کارهایی است که نیاز به مقدمه چینی و به اصطلاح تشریفات دارد؟ درست مانند ورزش پرتحرک (البته به صورت معکوس، یعنی قبل از خواب باید فاصله‎ای بین خوردن و خواب ایجاد شده و همچنین از میزان فعالیت‎های پر تحرک کاسته شود و در مقابل برای ورزش پر تحرک باید ابتدا نرمش کرد و عضلات بدن را برای آن آماده نمود.)

بنابراین این جمله صحیح است که بگوییم: دنیا می‎خواهی، زود وخوب بخواب؛ و اگر آخرت هم می‎خواهی، زود و خوب بخواب.

امید به هدایت، تاکی؟

سوال: از نگاه قرآن کریم، تا چه زمانی امید، به هدایت انسان وجود دارد؛ به عبارت دیگر  تا کدام مرحله می توان  به هدایت شدن کسی امیدوار بود؟