نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱ مطلب در اسفند ۱۴۰۲ ثبت شده است

وای بر حق الناس وای بر بدهکاری!

آل یاسین - خق الناس

 

«حقّ النّاس»، اصطلاح مشهور در فقه و حقوق، به معناى حق مردم بر یکدیگر است؛ حقوقى که براى حفظ مصالح خاص دنیوى اشخاص و براى تثبیت حقى براى آنان وضع شده است. این حقوق شامل مال، جان، آبرو و موارد دیگر مرتبط با افراد جامعه می شود. در روایات اسلامی، بر رعایت حق الناس تأکید بسیار شده است، چنانکه بسیاری از مشکلات کنونی جوامع مختلف، ریشه در بی‌تفاوتی نسبت به حقوق دیگران دارد.

 

شخصی از یکی از علمای بزرگ تهران نقل می کرد، گفته بود که من در نجف طلبه بودم خبر آوردند که پدرت مرد، پدرش یکی از علمای بزرگ تهران بوده، پدرت مرد، جنازه پدرت را فرستادیم نجف می گوید: پدرم را آوردند نجف دفن کردیم چند وقتی از دفنش گذشت یک وقتی در خواب خدمت پدرم رسیدم، دیدم که گرفته است، دیدم خیلی بی نشاط است، تعجب کردم کسی هفتاد سال «قال الباقر و قال الصادق» گفت خدمت به اسلام کرده چرا باید اینقدر گرفته باشد؟! به او گفتم: بابا شما را بی نشاط می بینم، شما را گرفته می بینم گفتند: وای بر حق الناس وای بر بدهکاری، من هیجده تومان به مشهدی تقلی نعلبند بدهکارم، مرا گرفته اند نمی گذارند بروم سر جایم و مبتلا هستم و همین طور مرا نگاهداشته اند و می گویند چرا بدهی مردم را نداده ای، می گوید از خواب بیدارشدم تعجب کردم، پدرم بدهکار است یعنی چه، حق الناس یعنی چه می گوید نوشتم به برادرهایم در تهران که ببینید این مشهدی تقلی نعلبند کیست، آیا بابام به این شخص بدهکار است یانه. مدتی گذشت برادرها نامه نوشتند، بله رفتیم پیش مشهدی نعلبند گفتیم شما زا بابا ما چیزی طلب دارید گفت: بله، هیجده تومان از بابای شما می خواهم گفتیم چرا نگفتید، چرا نیامدی، بگیری، گفت: من گله دارم از بابایتان که چرا در دفترش ننوشته او باید در دفترش نوشته باشد. یک عالم هفتاد سال «قال الباقر، قال الصادق» گو، برای هجده تومان نگاهش داشته اند. میگویند چرا آقا در دفتر ننوشتی نمی خواست که ندهد، می خواست بدهد، اما در دفترش ننوشته بوده تسامح کرده بود، همان مقدار که بدهکار بوده آنجا نگاهش داشته اند. گفته اند آقا نمی شود بهشت بروی تا هیجده تومان مردم را بدهی، جهنمش این است، آخرتش این است دنیایش هم آتش است، آتش.

«ان الله یأکلون أموال الیتامی ظلماً انّما یأکلون فی بطونهم ناراً و سیصلون سعیراً».[1]

یعنی خانم مواظب باش، غذا شیر حرام دهان بچه ات نگذاری برای اینکه اگر شیر حرام دهان بچه بگذاری این شیر حرام آتش است آتش. یعنی آقا مواظب باشد افطار چه می خوری، قرآن میگوید: اگر مال مردم است، داری آتش می خوری، اما نمی فهمی. داری چرک و خون می خوری، نمی فهمی. مواظب باشد سحر چه می خوری، مواظب باشد سحر به زن و بچه ات چه می دهد اگر خداینکرده حرام باشد در روز قیامت همین زن و بچه روزه دار آنهایی که روزه شان درست است. آنهایی که بهشت می روند، نفرین می کنند به تو، می گویند: خدایا این بابا سحری حرام به ما داد، افطاری حرام به ما داد بازخواست ما را از این پدربکن.[2]

 

پی نوشت ها:

[1]  سوره نساء، آیه 10.

[2] آیت ا للّه العظمى مظاهرى، تربیت فرزند از نظر اسلام، 1جلد، چاپ و نشر بین الملل - تهران، چاپ: هفتم، 1386.