نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۷۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عکس» ثبت شده است

وای بر حق الناس وای بر بدهکاری!

آل یاسین - خق الناس

 

«حقّ النّاس»، اصطلاح مشهور در فقه و حقوق، به معناى حق مردم بر یکدیگر است؛ حقوقى که براى حفظ مصالح خاص دنیوى اشخاص و براى تثبیت حقى براى آنان وضع شده است. این حقوق شامل مال، جان، آبرو و موارد دیگر مرتبط با افراد جامعه می شود. در روایات اسلامی، بر رعایت حق الناس تأکید بسیار شده است، چنانکه بسیاری از مشکلات کنونی جوامع مختلف، ریشه در بی‌تفاوتی نسبت به حقوق دیگران دارد.

 

شخصی از یکی از علمای بزرگ تهران نقل می کرد، گفته بود که من در نجف طلبه بودم خبر آوردند که پدرت مرد، پدرش یکی از علمای بزرگ تهران بوده، پدرت مرد، جنازه پدرت را فرستادیم نجف می گوید: پدرم را آوردند نجف دفن کردیم چند وقتی از دفنش گذشت یک وقتی در خواب خدمت پدرم رسیدم، دیدم که گرفته است، دیدم خیلی بی نشاط است، تعجب کردم کسی هفتاد سال «قال الباقر و قال الصادق» گفت خدمت به اسلام کرده چرا باید اینقدر گرفته باشد؟! به او گفتم: بابا شما را بی نشاط می بینم، شما را گرفته می بینم گفتند: وای بر حق الناس وای بر بدهکاری، من هیجده تومان به مشهدی تقلی نعلبند بدهکارم، مرا گرفته اند نمی گذارند بروم سر جایم و مبتلا هستم و همین طور مرا نگاهداشته اند و می گویند چرا بدهی مردم را نداده ای، می گوید از خواب بیدارشدم تعجب کردم، پدرم بدهکار است یعنی چه، حق الناس یعنی چه می گوید نوشتم به برادرهایم در تهران که ببینید این مشهدی تقلی نعلبند کیست، آیا بابام به این شخص بدهکار است یانه. مدتی گذشت برادرها نامه نوشتند، بله رفتیم پیش مشهدی نعلبند گفتیم شما زا بابا ما چیزی طلب دارید گفت: بله، هیجده تومان از بابای شما می خواهم گفتیم چرا نگفتید، چرا نیامدی، بگیری، گفت: من گله دارم از بابایتان که چرا در دفترش ننوشته او باید در دفترش نوشته باشد. یک عالم هفتاد سال «قال الباقر، قال الصادق» گو، برای هجده تومان نگاهش داشته اند. میگویند چرا آقا در دفتر ننوشتی نمی خواست که ندهد، می خواست بدهد، اما در دفترش ننوشته بوده تسامح کرده بود، همان مقدار که بدهکار بوده آنجا نگاهش داشته اند. گفته اند آقا نمی شود بهشت بروی تا هیجده تومان مردم را بدهی، جهنمش این است، آخرتش این است دنیایش هم آتش است، آتش.

«ان الله یأکلون أموال الیتامی ظلماً انّما یأکلون فی بطونهم ناراً و سیصلون سعیراً».[1]

یعنی خانم مواظب باش، غذا شیر حرام دهان بچه ات نگذاری برای اینکه اگر شیر حرام دهان بچه بگذاری این شیر حرام آتش است آتش. یعنی آقا مواظب باشد افطار چه می خوری، قرآن میگوید: اگر مال مردم است، داری آتش می خوری، اما نمی فهمی. داری چرک و خون می خوری، نمی فهمی. مواظب باشد سحر چه می خوری، مواظب باشد سحر به زن و بچه ات چه می دهد اگر خداینکرده حرام باشد در روز قیامت همین زن و بچه روزه دار آنهایی که روزه شان درست است. آنهایی که بهشت می روند، نفرین می کنند به تو، می گویند: خدایا این بابا سحری حرام به ما داد، افطاری حرام به ما داد بازخواست ما را از این پدربکن.[2]

 

پی نوشت ها:

[1]  سوره نساء، آیه 10.

[2] آیت ا للّه العظمى مظاهرى، تربیت فرزند از نظر اسلام، 1جلد، چاپ و نشر بین الملل - تهران، چاپ: هفتم، 1386.

حر بن یزید تمیمى که از فرماندهان جنگاور و دلیر عمر بن سعد بود و همو بود که در وهله نخست ، راه را بر امام حسین علیه السلام بست و او را به اجبار و اکراه به کربلا رهسپار گردانید

وقتى بزرگوارى امام حسین علیه السلام و حقیقت خواهى وى را ملاحظه کرد و از سوى دیگر متوجه نیت هاى پلید عمر بن سعد و لشکریان عبیدالله بن زیاد و جنایت ها و ستم کارى هاى آنان گردید ، از خواب غفلت و دنیاطلبى بیدار شد و در خود احساس نگرانى و ندامت نمود و در وى دگرگونى شگفتى به وجود آمد.


🔴 ماجــــرای جشن پوریم

🔴🔴 ماجرای کشتار ایرانیان توسط یهودیان در روز 13 بدر چیست؟
🔴 جشن پوریم؛ رقص یهود در هولوکاست ایرانیان

 

چادری بودن با چادرسرکردن
فرق میکنـــــــــــــد !

چادری بودن یعنــــــــــــی :
چادر را برای پوشاندنِ خود از نگاه نامَحرمان سر میکند
تا سلامت جامعه و خانواده ها به خطر نیافتد ،
و برایش چادر حکـــمِ سنگر دارد ...
و راه و هدفش ، همان راه  فاطمه (س) است ...

چادر سرکردن یعنــــــــــی :
چادر را برای زیبایی سر میکند و معایبش را با چادر می پوشاند .
و اعتقادی به محرم و نامحرم ندارد .
چادر سر میکند و صورتِ بزک شده را درون قابِ چادرِ مشکی میگذارد تا بهتر جلوه کند .
چادر سرمیکند ، امـــــا ،
اعتقادی به پوشاندنِ ناخن های بلند و ساق ِ دست
و پوشیدنِ جوراب ندارد و به خیالِ خودش چادری شده !!!
چادر سر می کند تا البسه های رنگارنگش از زیر چادر ،
بیشتر جلبِ توجه کند ،
و دریــــغ از خواندنِ دوخط احکــــامِ حجاب در اسلام ...

پـــــــــــــس فراموش نکنیم !
چادری بودن با چادرسرکردن فـــــــــــــــــرق میکند .

آل یاسین


زن غربی یا اسلامی؟

از قرن هفدهم به بعد در غرب، نهضتی در زمینه مسائل اجتماعی و در قالب «حقوق بشر» پدید آمد، که در آن نویسندگان و متفکران غرب افکار خویش را در قالب دفاع از حقوق طبیعی و فطری بشر با دو محور «آزادی» و «تساوی» حقوق زن و مرد مطرح کردند و حتی مدعی شدند که بدون تأمین آزادی زن و تساوی حقوق او ، سخن راندن از آزادی و حقوق بشر بی‏معنی است. آنها  کلید تمام مشکلات اجتماعی و خانوادگی زنان را در حل این مسأله دانستند. اما این سخنان به ظاهر فریبنده و پوچ در راستای اهداف مادی و استثماری جامعه غرب است نه احقاق حقوق واقعی زن.
حقیقت این است که در فلسفه غرب سالهاست که انسان از ارزش و اعتبار افتاده است. سخنانی که در گذشته درباره انسان و مقام ممتاز وی گفته می‏شد و ریشه‏ همه آنها در مشرق زمین بود، امروز در اغلب سیستم‏های فلسفه غربی مورد تمسخر و تحقیر قرار می‏گیرد. انسان از نظر غربی تا حدود یک ماشین تنزل کرده است، روح و اصالت آن مورد انکار واقع شده است. اعتقاد به علت غایی و هدف داشتن طبیعت، یک عقیده ارتجاعی تلقی می‏ گردد.

از منظر اسلام رفتار بین زن و شوهر چگونه باید باشد؟


کسی که اندک آشنایی با اسلام داشته باشد، از جایگاه رفیع خانواده در آن با خبر است. از نقطه آغاز تشکیل خانواده و اهمیت ازدواج، تا روابط فرزندان با والدین و روابط همسران با یکدیگر که هر کدام از این ها، بخشی از استحکام نهاد خانواده را تامین می کند.

کلید واژه مورد تاکید قرآن برای روابط بین همسران، که بسیار مکرر بیان شده است، واژه "معروف" است که روابط باید حتی در بدترین شرایط و موارد اختلاف باید به صورت شایسته و متناسب با کرامت باشد:

 عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ (۱۹ نساء) و با آنان، بطور شایسته رفتار کنید.



اقراء باسم ربک الذی خلق ؛ خلق الانسان من علق ؛ اقراء و ربک الاکرم الذی علم بالقلم ...

بخوان…

خدایت زمانی تو را فرمان خواندن داد که سیاهی جهالت و یأس بر آسمان قلب انسانیت سایه افکنده بود .

زمانی تو را دعوت به خواندن کرد که شب دیجور برای فرار از سیاهی خویش به دنبال روزنی می گشت .

زمانی که شکوای سبز درختان و گلایه های زلال آبشار و اشک حسرت ابرهای غم گرفته از نبودنت و در انتظار آمدنت غمگنانه ترین تسبیح را با خدا می گفتند.

معشوق زمانی تو را فرمان خواندن داد که معصومانه ترین فریاد انسان از پاهای جستجوگر تاول زده اش قلب سخت ترین صخره ها را می لرزاند .

انسان (( بلی )) گفته ای که پا به پای پیامبران از آدم تا مسیح درس عبودیت خوانده بود فارغ از مرور مکرر کلاسهای پیشین ؛ معلمی را جستجو می کرد که عمیقترین و ظریفترین نیازهای همیشه اش را اغنا کند .

معبود زمانی تو را دعوت به خواندن کرد که گوش دل تمامی محرومان تاریخ در انتظار شنیدن کلام تو لحظه می شمرد .

و تو زمانی لب به اجابت گشودی که فرشتگان را تاب نگریستن در جهلستان کفر زمین نبود .
معشوق لحظه ای تو را یافت و برگزید که در جستجوی ظرفی به گنجایش بی نهایت ؛ گل تمامی آدمیان را با محک علم لایتناهی خویش آزموده بود .و تو با خواندنت سرنوشت تاریخ را رقم می زدی و کشتی جاودانه هدایت را بر زلال فطرت انسانهای همیشه ؛ بادبادن می کشیدی .

تو که با خواندنت شکوفه های امید را بر شاخه درخت وجود می نشاندی ؛ تو که با خواندنت عشق را جان دوباره می بخشیدی .

تو که با خواندنت ایثار را توان ایستادن می دادی .
تو که با خواندنت خورشید هدایت را از ظلمت (( نه توی )) جهالت بیرون می کشیدی .
تو که با خواندنت غبار کهنه از چهره دردآلوده مستضعفین جهان می تکاندی و رمق در پاهایشان می ریختی و غرور در نگاهشان و خنده بر لبانشان ؛ تو که با خواندنت مشیت بالغه خداوندی را پاسخی عارفانه می گفتی .

طبیعی بود که تامل کنی و بلرزی آنچنانکه ضربان قلب تو را فرشتگان آسمان بشنوند .
طبیعی بود که عرق پیشانی تو را بالهای تواضع جبرئیل بروبد .
طبیعی بود که فلق ؛ سرخی آن لحظه چهره تو را به یادگار همیشه بگیرد چرا که تو تنها برای آن زمان و مکان نمی خواندی .

تو خواندی ؛ آنچنان رسا که خون در رگهای منجمد محرومین تاریخ دواندی .
تو خواندی ؛ آنچنان شیوا که پشت خمیده مستضعفان با جوهر کلام تو استقامت یافت .
تو خواندی ؛ آنچنان بلند که محکمترین ستونهای ظلم در دورترین نقطه تاریخ از کلام تو لرزید .
و تو آنچنان استوار خواندی که از ورای مظلومیت چهارده قرن اکنون ما کلام تو را از حلقوم فرزندت شنیدیم .

و گوش به زبان و جان به آوای تو سپردیم .

آنچه ما را از خواب غفلت دیرینه برانگیخت ؛ آنچه گره در مشتهای ما انداخت و آنها را گره کرد .
آنچه فریاد مظلومیت ما را به آسمان پاشید .
آنچه رمق شکستن پایه های ظلم را در دستهای ما انداخت .

همان کلام تو بود که از حنجره مبارک فرزندت طلوع کرد.


---------------------------------------------
منبع: خدا کند تو بیایی، سید مهدی شجاعی




در انبوه اندوه مظلومی

ای امام! ای کاظم!
سلام بر تو و سلام بر کاظمین!


سلام بر تو که پناه درماندگانی و سلام بر نام متبرّک تو
که در انبوه اندوه مظلومی ات، صبوری ام می بخشد.

ای رداپوش محنت و ای جرعه نوش جام بلا!
دنیا هنوز زود است که مسیر کهکشان عصمت تو را مرور کند.


دنیا در جهل مرکب زیسته است؛ در ظلمت محض زندگی
و تو در فهم روزگار هارون زده نمی گنجی.

ای خورشید مظلوم!
دنیا از درک نام تو عقیم است.
یا باب الحوائج!

بگذار چتر هزار پاره اندوهم را بر سر این دلِ به سوگ
نشسته بگشایم تا جان در طراوت یادت جلا گیرد و
پنجره بهاری شهود به رویم آغوش باز کند.

تو معجزه روشن ایمان در سرزمین یخبندان هارونی هستی
که شعله عاطفه معنوی را در دل مشتاقان روشن نگاه داشته ای.


تو نگهبان هویت سبز بهاری در پاییزترین فصل تاریخ.
ای خوب! وقتی داغ تو در تقویم نشست، زمینیان و
آسمانیان،غمگنانه ترین آواز را مرثیه کردند.

ای اسوه صبوری و دلداری!
ما هنوز چشم به شعاع دست های رهبری تو
دوخته ایم تا در تاریکی ها، بی روشنایی هدایت نماییم.

اینک در داغ دوری تو این دل کبود را بر سر دست گرفته ایم
و نمی دانیم بر دامان کدام عاطفه بنشانیم.
تنها یاد توست که عاشقان اندوهناکت را قرار می بخشد.

ای قرار دل های بی قرار! ای یار!
ای امام! ای کاظم!
سلام بر تو و سلام بر کاظمین!




منبع : آیه های انتظار

جایگاه والای نماز

نماز یکی از فریضه‌های مهم و اصلی اسلام است که به عنوان دومین رکن اسلام قرار گرفته است و پل ارتباطی بین خدا و بنده‌اش است.

در نماز، سفره بنده دلش را برای راز و نیاز با خدایش باز می‌کند و شروع به حرف زدن، ستایش کردن و درخواست از خداوند می‌کند و نهایت بندگی‌اش را برای خداوند به مرحله ظهور می‌گذارد.

در این بین نماز می‌تواند پل ارتباطی قویتری باشد وتمام ثوابش را در بر داشته باشد، به شرطی که صحیح و در اول وقت بر‌‌گذار شود.

اگر چه حقیقت نماز همچون سایر امور، در باطن و روح او نهفته شده است ، اما هرگاه آن حقیقت بخواهد در عالم خارج تحقق یابد، قطعاً باید در صورت و قالب خاص باشد در غیر این صورت نماز نبوده، بلکه پدیده‌ دیگری است.

پس حقیقت نماز اعم از صورت ظاهری و معنای باطنی است و تمسک به هر یک از این دو بدون دیگری نماز نیست، در نتیجه هم کسانی‌که به ظاهر آن تشبث جسته و از روح آن بی‌خبرند از حقیقت نماز غافلند و هم آنان‌که نماز نمی‌خوانند و ادعا دارند که ما به معنا و حقیقت آن رسیده‌ایم معرفتی از نماز ندارند، چون نماز در هر دو صورت فاقد حقیقت است.







اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج


به سینه ها تو سروری ، به دیده ها همه نوری


به دردها تو دوایی ، خدا کند که بیایی


تو را به حضرت زهرا ، بیا زغیبت کبری


دگر بس است جدایی ، خدا کند که بیایی


اللّهمّ عجّل لولیّنا الفرج






دلم گرفته ازاین جمعه ها که تکراری ست

وسهم روزوشبم بی شماگرفتاری ست

گناه پشت گناه و...... گناه پشت گناه

گناه:نقل ونباتی که بینمان جاری ست

جهان وخلق جهان جمله دست دوم شد

ببین بدون تو عالم شبیه سمساری ست

به نوکران شماطعنه می زند هرکس

که:بیخیال شوید،انتظار سرکاری ست

در این زمانه پستی که نقل لبهامان

دروغ وغیبت وفحاّشی و رباخواری ست

چقدر ندبه بخوانم برای آمدنت

اگرچه این همه ندبه فقط ریاکاری ست

ولی به صورت من یک نگاه کن آقا

لبم ترک زده ....مثل لبان سیگاری ست

ودکتران همه ،مارا جوابمان کردند

فقط ظهور تو آقا علاج بیماری ست

غروب جمعه شدوبی تو بازهم،ای وای

دلم گرفته ازاین جمعه هاکه تکراری ست