نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۸ مطلب با موضوع «جهاد و شهادت :: خاطرات و داستانها» ثبت شده است

شهدا در روز مادر چه هدیه‌ای می‌دادند؟

 * پارچه چادری

مادر شهید مفقودالاثر «حمیدرضا مهرایی» می‌گوید: تولد حضرت زهرا(س) حمیدرضا با پول توجیبی‌اش برای من پارچه چادری خرید؛ چادر را سر کردم و پاره شده اما آن را هنوز هم یادگاری نگه داشته‌ام.
به گزارش جهان به نقل از فارس،‌ وقتی که قرار بود برای «مادر» هدیه‌ای بگیرند، با خواهرها و برادرها پول‌هایشان را جمع می‌کردند و می‌خریدند، از یک شاخه گل و یک جعبه شیرینی گرفته تا لباس و ظرف و ظروف و هر چیزی که مادرشان لازم داشت. آن روزها هم گذشت، این بار مادر بود که با تمام وجودش، عزیزترین‌هایش را به پروردگارش هدیه داد. در سالروز ولادت حضرت زهرا(س) و بزرگداشت روز زن، به سراغ مادران شهدا می‌رویم که امروز با یادآوری خاطره‌ای از «هدیه‌ای که شهدا برای مادر می‌گرفتند» لبخندی بر لبانشان نشست.

 
* چادری که هنوز نگه داشتم

 
مادر شهید مفقود «حمیدرضا مهرایی» می‌گوید: قدیم‌ها که روز مادر نمی‌گرفتند؛ اوایل که این قضیه مطرح شده بود، بچه‌ها می‌گفتند «مامان، پول بده برایت صابون یا جوراب بخریم» یک بار در تولد حضرت زهرا(س) حمیدرضا برای من پارچه چادری خرید و آورد؛ به او گفتم «این چیه؟» گفت «هدیه روز مادر» گفتم «تو که پول نداشتی؟» گفت «پول تو جیبی‌هایم را جمع کردم برای چنین روزی» آن چادر پاره شد اما آن را یادگاری نگه داشتم؛ یکبار دیگر هم یک دست بشقاب چینی گل سرخ برای من خریده بود که من آن را برای جهیزیه دخترم دادم.

 
* بچه‌های شهیدم باهم یک پارچه پیراهنی خریدند

 
مادر شهیدان «احمد، علی، یونس و محمد جوادنیا» می‌گوید: آن موقع‌ها بچه‌های شهیدم باهم پول می‌گذاشتند و هدیه می‌گرفتند؛ یادم است یکبار پارچه پیراهنی گران‌قیمت برایم گرفته بودند.

ادامـــــــــــه مطـــــــــــلب را ببـــــــــــــــینید

سر سفره عقد نشسته بودیم، عاقد که خطبه را خواند، صدای اذان بلند شد.

حسین برخاست، وضو گرفت و به نماز ایستاد، دوستم کنارم ایستاد و گفت:

این مرد برای تو شوهر نمی شود!

متعجب و نگران پرسیدم: چرا؟

گفت: کسی که این قدر به نماز و مسائل عبادی اش مقید باشد

جایش توی این دنیا نیست.

شهید حسین دولتی ... یادش گرامی باد

مرا بالی است از پرواز مانده

قدمهایی است در آغاز مانده


شهـــیدان دستهایم را بگیرید

منــــم هــمراه از ره بازمانده



شهید تورجی زاده در حال بستن سربند به پیشانی شهید سید رحمان هاشمی
دو دوستی که صیغه اخوت خونده بودن و تا آخرش برادر موندن ...


به مادرقول داده بود حتما برمی گرده ،
وقتی مادر تن بی سر فرزندش رادید
لبخندتلخی زدو گفت :

"پسرم سرش میرفت قولش نمیرفت."

تک تیر انداز خودی را صدا زدم،

گفتم: اوناهاش،اونجاست،بزنش.


اسلحه اش را برداشت،نشانه گرفت،نفسش را حبس کرد


ولی ناگهان اسلحه اش را پایین آورد!


لحظه ای بعد دوباره نشانه گرفت و شلیک کرد.


گفتم: چرا بار اول نزدی؟؟


.

.

به آرامی گفت: «داشت آب می خورد»

یا حســـــــــــــین ...


نوروز در جبهه

منبع : یاد یاران

نوروز و ایام عید که می شد- در شرایط عادی جبهه و جنگ – تا پنج روز از صبحگاه خبری نبود. عیدی بچه ها، سکه های یک تا پنجاه ریالی و اسکناسهای صد تا هزار ریالی متبرک به دست امام(ره) بود؛ همچنین پولهایی که یادگاری نوشته خود بچه ها یا فرماندهان بود.غذاهای این ایام بهترین غذاها بود و پذیرایی با میوه و شیرینی در همه جا دایر. در کنار همه این نعمتها، مراسم جشن و سرور بود؛ تئاترها و نمایشنامه های نشاط آور که بچه ها خود تهیه و اجرا می کردند و نمایش فیلمهای سینمایی که زحمت تدارک آنها را نیروهای واحد تبلیغات می کشیدند.

در این ایام بچه ها راه می افتادند برای عرض تبریک از محل فرماندهان شروع می کردند و بعد به سنگرهای مجاور می رفتند در حالی که همه با هم می گفتند: برادرا، برادرا عید شما مبارک. اهل سنگر هم جواب می دادند، یا به شوخی چیزی می گفتند و از میهمانان دعوت می کردند به داخل سنگر آنها بروند و پذیرایی بشوند.



هفت سین جبهه

سنت "هفت سین" چیدن در سفره شب عید را بعضی حفظ کرده بودند منتها با صبغه جنگی آن. مثل هفت سین گردان تخریب لشکر 27 که عبارت بود از:1-مین سوسکی 2- مین سبدی 3- سیم تله 4- سیم چین 5 - سیم خاردار 6 - سرنیزه 7- سی چهارC4)) نوعی خرج و مواد منفجره غیر حساس، سوزن اسلحه، سیمینوف، سمبه و سنگر را هم به عنوان مواردی از هفت سین ذکر کرده اند که در واحدهای دیگر معمول بوده است.



سفره هفت سین منطقه عملیاتی خیبر _ سال 63




اول کـ ه رفتـ ه بودیم گفتند کسـﮯ حق ورزش کردטּ نداره


یـ ه روز یکـﮯ از بچـ ه ها رفت ورزش کرد


مامور عراقـﮯ تا دید اومد


در حالـﮯ کـ ه خودکار و کاغذ دستش بود


براﮯ نوشتـטּ اسم دوستموטּ جلو آمد و گفت :


مااسمک؟ اسمت چیـ ه؟



رفیقموטּ هم کـ ه شوخ بود برگشت گفت :


گچ پژ .


باور نمـﮯ کنید تا چند دقیقـ ه اوטּ مامور عراقـﮯ هر کارﮯ کرد


ایـטּ اسم رو تلفظ کنـ ه نتونست


ول کرد گذاشت و رفت و ما همینطور مـﮯ خندیدیم.

با جمعی از فرماندهان رفته بودیم خدمت مقام معظم رهبری


تا سخنرانی آقا آغاز شد ، دیدم شهید صیاد شیرازی شروع کرد


به نوشتن


ریز به ریز نکات سخنرانی آقا رو می نوشت


بهش گفتم: آقای صیاد! این سخنرانی چندین بار از اخبار


و تلویزیون پخش میشه


بذار تو خونه بنویس ، چرا اینجا می نویسی؟


شهید صیاد برگشت و گفت:


می نویسم به خاطر اینکه به محض خروج از این مجلس امر


ولی و مولایم را اجرا کنم


شادی روح شهدای اسلام صلوات