نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۶۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قرآن و عترت» ثبت شده است

نمونه هائی از سیره‌ اخلاقی امام حسین(ع)

 
امام حسین (ع) و حکایت زیستن و شهادتش و لحن گفتار و ابعاد کردارش، نه تنها نمونه یک بزرگمرد تاریخ را براى ما مجسم مى سازد، بلکه آیینه تمام نماى فضیلت ها، بزرگ منشى ها، فداکاری‌ها، جان بازى ها، خداخواهى ها و خدا جویى‌ها است، او به تنهایى مى تواند سعادت بشریت را ضامن گردد. حضرت دراین باره می فرماید:
 
سبقتُ العالمین الى المعالى بحُسن خلیقه و علو همه
و لاح بحکمى نور الهدى فى دیاجى من لیالى مدلهمه
یرید الجاحدون لیطفئوه و یأبى الله إلا أن یتمه
با خوش خلقى و بلند همتى از همه جهانیان به مقامات بلند پیش گرفتم . نور هدایت در شب هاى دیجور با حکمت من درخشید. منکران مى خواهند این نور را خاموش کنند و اما خداوند که می‌خواهد آن را تمام و کامل گرداند.(1)
 
علائلى در کتاب «سمو المعنى» مى نویسد:
ما در تاریخ به مردان بزرگى برخورد مى کنیم که هر کدام در جبهه و جهتى، عظمت و بزرگى خویش را جهانگیر ساخته‌اند. یکى در شجاعت، دیگرى در زهد، آن دیگر در سخاوت، و...اما شکوه و بزرگى امام حسین (ع) حجم عظیمى است که ابعاد بى نهایتش هر یک مشخص کننده ى یک عظمت فراتر از تاریخ است. گویا او جامع همة والایى ها و فرازمندى هاست. (2)
 
آرى مردى که وارث بى کرانگى نبوت محمدى، وارث عظمت عدل و مروت علوی، وارث جلال و درخشندگى فضیلت فاطمی است، چگونه نمونة برتر و والاى عظمت انسان و نشانه ى آشکار فضیلت هاى خدایى نباشد؟
در این جا به گوشه ای از فضائل اخلاقی آن حضرت می پردازیم هر چند باید بگوییم :
 
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم
 

h9b_photo_2017-04-16_13-45-03.jpg

ماجرای شگفت انگیز لوح استغاثه حضرت سلیمان (علیه السلام ) به پنج تن آل عبا(علیهم السلام)

پس از پایان جنگ (۱۹۱۸ میلادی) درباره لوح مذکور به تحقیق و بررسی پرداختند و کمیته ای تشکیل دادند که اساتید شناخت زبان های باستانی بریتانیا، آمریکا، فرانسه، آلمان و سایر کشورهای اروپایی، عضو آن کمیته بودند.
پس از چند ماه بررسی و تحقیق در سوم ژانویه ۱۹۲۰ میلادی یعنی ۶سال بعد ازکشف این کتیبه باستانی وارزشمند معلوم شد که این لوح مقدسی است به نام “لوح سلیمانی” و سخنانی از حضرت سلیمان را در بر دارد که به الفاظ عبرانی قدیم، نگارش یافته است که ترجمه آن به این شرح است :

 

5708_628

الله

احمد ایلی

باهتول

حاسن حاسین

یاه احمد! مقذا = ای احمد! به فریادم رس

یا ایلی! انصطاه = یا علی! مرا مددی فرمای

یاه باهتول! اکاشئی = ای بتول! نظر مرحمت فرمای

یاه حاسن! اضو مظع = ای حسن! کرم فرمای

یاه حاسین! بارفو = یا حسین! خوشی بخش

امو سلیمان صوه عئخب زالهلاد اقتا = این سلیمان اکنون به این پنج بزرگوار استغاثه می کند

بذات الله کم ایلی = و علی قدره الله است

پس ازاین کشف بزرگ کمیته تصمیم می گیرد برای نمایش این لوح مقدس آن را برای تماشای عموم به موزه پادشاهی انگلیس انتقال و درمعرض دید مردم قرار گیرد،اما نامه ای محرمانه موجب میشود تا این امر سالها به تاخیر بیافتد.
این مخفی کاری زمانی وقوع می یابدکه این خبر به اسقف اعظم انگلستان (lord bishop ) رسیدو او فرمان محرمانه ای به کمیته نوشت که خلاصه آن به این شرح است:

” اگر این لوح در موزه گذاشته شود و در دید مردم قرار گیرد، اساس مسیحیت متزلزل خواهد شد و سرانجام خود مسیحیان، جنازه مسیحیت را بر دوش بلند نموده ، در قبر فراموشی دفن خواهند کرد. لذا بهتر آن است که لوح مذکور در رازخانه کلیسای انگلستان گذارده شود و جز اسقف و اهل سرّ، کسی آن را نبیند.”

جلوه قرآن به عنوان راهنمای بزرگ در زندگی حضرت رضا (ع)



مقدمه

قرآن آن قدر با عظمت و ارزشمند است که آخرین پیامبر عهده دار تفسیر و تبیین آن شد و پس از وی اهل بیت که عدل قرآن معرفی شده اند عهده دار چنین امر مهمی شدند امام رضا علیه السلام که یکی از همان مفسران واقعی قرآن بود در طول زندگی پر برکتش عنایت بسیار ویژه ای به این راهنمای بزرگ داشت و علاوه بر استفاده ای که در بعد شخصی و فردی از آن داشته در ابعاد دیگر نیز بهره های فراوانی از این کتاب گرفته و و به دیگران انتقال داده است این نوشتار به ترسیم گوشه ای از سیمای قرآنی آن بزرگوار می پردازد.
قرآن در زندگی امام رضا (ع)
موارد زیر مصداق هایی از حضور قرآن در زندگی امام رضا (ع) می باشد:

موجودات فضایی در آموزه‌های وحیانی

مطلبی که از دیر باز ذهن بشر را به خود مشغول داشته این است که آیا غیر از کره زمین در کرات و آسمان‌های دیگر نیز موجودات زنده‌ای یافت می‌شوند، البته با توجه به وسعت و عظمت جهان آفرینش که همه دانشمندان در برابر آن کاملا شگفت زده هستند، با همه تحقیقات انجام شده از بزرگی و وسعت و تعداد کهکشان‏ها و ستارگان و کرات، هنوز اطلاعات دقیقی در دست ندارند.

برای مثال در کهکشان ما که یکی از میلیون‌ها کهکشان شناخته شده‌‍ است، بیش از 150000 میلیون ستاره ثابت شمرده شده که میان آن‏ها تعداد قابل توجهی ستاره شبیه خورشید ما وجود دارد. بنابراین با توجه به عظمت عالم آفرینش، بعید است که حیات و زیست، مخصوص کره ما باشد و کرات دیگر از موجودات زنده، بی بهره باشند.

کما اینکه خداوند متعال در قرآن مجید با بیانی روشن به موجودات زنده در آسمان‏ها تصریح می‏کند و در توصیف قدرت خدا در آیه 29 سوره شوری می‏‌فرماید: "و از آیات او است آفرینش آسمان‏ها و زمین و آن چه از جنبندگان در آن‏ها گسترش داده است".

همچنین در آیه93 سوره مریم با صراحت می‌فرماید: "تمام کسانی که در آسمان‏ها و زمین‏ها می‏باشند، بنده او هستند".

بعد از این مطلب، در آیه 94 همین سوره فرموده‌ است: "خداوند همه آن‏ها را شمارش کرده و به دقت شمرده‌ است".

پس در نتیجه کاملاً منطقی و طبیعی است که فرد موحد و خداشناس که آفرینش تمام جهان را از روی حکمت خداوندی دانسته و بر این اساس حیات و زیست را تنها مخصوص کره زمین نداند؛ چون کاملاً بعید به نظر می‏رسد که در میلیاردها ستاره هیچ کدام جز کره زمین مسکونی نباشد و همه حکم بیابان‏های خشک و خالی و خاموش را داشته باشند و موجود زنده‏‌ای، مطلقاً در هیچ یک دیده نشود.

ولیکن برخی کیهان شناسان، احتمال وجود حیات در دیگر سیارات منظومه شمسی را بسیار ضعیف می‌دانند، چون اعتقاد دارند عطارد و زهره بسیار سوزان و خفه کننده و مریخ سرد و مشتری و زحل در "امونیک" و "متان" غوطه‏‌ورند، ولیکن احتمال دارد این نوع داوری‏ها درباره کرات منظومه شمسی نیز چندان منطقی نباشد، چون ممکن است اگر خود را در یکی از این سیارات قرار دهیم، درباره زمین می‏گوییم: زمین از گاز کشنده، اکسیژن احاطه شده است و نمی‏توانیم بفهمیم که چگونه ساختمان بدن انسان با اکسیژن سازگاری دارد.

کاملاً مشخص است که علم تجربی نمی‏‌تواند در مورد وجود موجودات زنده در آسمان‏ها و کرات دیگر نظر قطعی و یقینی اظهار نماید، هرچند که ممکن است در آینده نتایج بهتری بدست آید چون که دانش‌‏های بشری در حال پیشرفت و تغییر و تکامل دائمی است.

ولیکن از متون دینی و آموزه‌های وحیانی از جمله آیات قرآن می‏‌توان استنباط کرد که موجودات دیگر در آسمان‏ها و چه بسا در کرات دیگر وجود دارند، امّا این که همانند انسان‏ها باشند و یا حتی موجودات دارای شعور باشند و خلاصه اینکه نوع و کیفیت آنها برای ما معلوم نیست، هرچند که وجود آنها از نظر آموزه‌های وحیانی قطعی است کما اینکه پژوهش‌های تجربی و علمی نمی‌‏تواند وجود آن را نفی کند.

اهمیت چشم پوشی از نامحــــرم


قُلْ لِلْمُۆْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذٰلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ‌

به مردان با ایمان بگو: «دیده فرو نهند و پاکدامنى ورزند، که این براى آنان پاکیزه ‏تر است، زیرا خدا به آنچه مى‏ کنند آگاه است.»

                                                       سوره مبارکه نور – آیه۳۰


                  eyewatchlooksee


نگاه نکردن به نامحرم و حفظ چشم از گناه علاوه بر اینکه تاثیر زیادی بر بالا بردن شخصیت دارد و ارزش اجتماعی ما را بالا می برد فواید بیشمار دیگری نیز دارد :

اول ـ رهای قلب از حسرت. کسی که چشم خود را برای دیدن نامحرم آزاد می گذارد حسرتش ‏بیشتر می گردد، آنچه را چشم به قلب انتقال می دهد مضر واقع می شود، چون چشم چیز هایی را می ‏بیند که رسیدن به آن در مقدور شخص نیست، او نمی تواند صبر کند و این نهایت رنج است.

دوم ـ چشم پوشیدن از نامحرم قلب را نورانی و روشن می سازد و این درخشش در چشم، روی و ‏دیگر اعضای بدن نمایان می گردد، مثل این اینکه نگاه نداشتن چشم ظلمت و افسردگی در پی دارد. ‏

سوم ـ نگاه داشتن چشم باعث صحت فراست و حواست انسان می گردد.

وقتی که قلب انسان با نور صحت و فراست منور گردید، همانند آیینه ‏جلا دارد می گردد که در آن معلومات همانگونه ای که هست تجلی می کند.

چهارم ـ دروازه های علم و دانش برای این شخص باز می گردد، اسباب کسب علم و معرفت ‏برایش به آسانی مهیا می گردند، این خود به سبب منور بودن قلب است، وقتی دل روشن می شود ‏حقیقت اشیاء در آن دیده می شود و برایش به سرعت تمام، شناخت دست می دهد.

چشم پوشیدن از نامحرم قلب را نورانی و روشن می سازد و این درخشش در چشم، روی و ‏دیگر اعضای بدن نمایان می گردد، مثل این اینکه نگاه نداشتن چشم ظلمت و افسردگی در پی دارد.

این شناخت و ‏معرفت از یکی به دیگری رسوب می کند. کسی هم که چشم خود را کنترل نکرد ، قلبش مکدر و تاریک می شود و دروازه های علم و معرفت به رویش بسته می شوند.‏

پنجم ـ این عمل به قلب قوت، ثبات و شجاعت می بخشد، خداوند متعال قدرت بصیرت را با ‏قدرت حجت و استدلال همگام به او می بخشد.

امام حسن علیه السلام می فرماید : پیروان هوا و هوس کسانی هستند که؛ اگر قاطر ها آنها را پایمال کنند و زیر ‏پای اسب ها شوند، باز هم سایه ی معصیت در دلهایشان است، خداوند از این ابا می ورزد که کسی ‏را خوار و ذلیل کند مگر کسانی را که نا فرمانی او را می کنند.‏

ششم ـ این عمل یک خوشحالی روانی به قلب می دهد که از لذت نظر به نامحرم به مراتب ‏خوبتر و زیباتر است، چون این شخص با دشمن خود یعنی شیطان قهر نموده، شهوت خود را لبیک ‏نگفته و بر نفس خود غالب آمده است.

انسان وقتی به خاطر خدا از لذت های زود گذر چشم ‏می پوشد و شهوت خود را مهار می کند ، خداوند در عوض برایش خوشی ها و لذت های کامل تری را نصیب می گرداند.‏



از مدینه تا خراسان شتربان امام بود.

مردی از روستاهای اصفهان. سنی مذهب. به خراسان که رسیدند امام کرایه شان را داد.

رو کرد به امام و عرضه داشت :

"پسرپیامبر ! دست خطی بدهید برا ی تبرک با خودم ببرم اصفهان ."

امام برایش نوشتند:

"دوست آل محمد باش ،هر چند خطاکار باشی.

دوستان و شیعیان ما را دوست بدار هر چند آنها هم خطا کار باشند."


«توسل» شرک نیست

توسل


همچنان که در تفاسیر قرآن آمده: وسیله به معنی «تقرب جستن و یا چیزی که باعث نزدیکی به دیگری از روی علاقه و رغبت می شود» است .[۱]

خداوند به مقتضای لطف و رحمت بی انتهای خویش، اسباب و وسایل هدایت مردم را فراهم کرده است که یکی از آن وسایل فرستادن پیامبران و نزول کتب آسمانی و راهنمایی رهبران دینی است.

هر چند خداوند می تواند بدون واسطه، فیض خود را به موجودات برساند، ولی سنت الهی بر این تعلق گرفته که جهان هستی را بر اساس نظام اسباب و عوامل قرار دهد و فیض خود را تنها از راه علل و اسباب اعطا کند. در روایتی امام صادق(علیه السلام) می فرماید: "اَبَی اللهُ أنْ یَجْرِیَ الْاَشْیَاءُ اِلَّا بِالأسْبَابِ؛ [۲] خداوند امور و اشیا را از طریق علل و سببش جاری می سازد".
بر این اساس است که انسان در همه کارهای زندگی به اسباب و وسایل توسل می کند.

خداوند برای اعطای فیض خویش، راه ها و اسباب خیری را مشخص کرده است، مانند نماز، روزه، نیکی به یتیم، خدمت به مردم و غیره.

از جمله اسباب و عوامل، نزول فیض و رحمت الهی، وجود انسان های به حق رسیده یعنی امامان و پیامبران هستند.
امام علی (علیه السلام) در روایتی، وسائلی ذکر کرده که برای نزدیک شدن انسان به خدا می توان از آنها بهره برد، مانند ایمان به خدا و پیامبر و جهاد در راه خدا و کلمه اخلاص (لا اله الا الله) و نماز و زکات و روزه و حج و عمره و صله رحم و انفاق و کارهای نیک.[۳]
همان طوری که امور برشمرده، وسیله نزدیکی به خداوند هستند، استمداد از ارواح مطهر پیامبران و اولیای الهی نیز وسیله تقرب به خداوند است که در قرآن و روایات بدان اشاره شده است. قرآن مجید می فرماید:"وابتغوا الیه الوسیله"؛ به سوی او وسیله به دست آورید. [مائده، آیه ۳۵] پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در مورد شیوه توسل فرمود: "الَّلهُمَّ انِّی أسْألُکَ وَ أتَوَجّهُ اِلَیْکَ بِنَبیّکَ نَبِیِّ الرَّحْمَةِ".[۴]

بنابراین توسل، لازمه زندگی انسان در جهان هستی است که بر آن قانون اسباب و عوامل حکم‌فرما است.

در این بین، پیامبران و امامان به جهت نزدیکی و قرب به خداوند، نیز به خاطر این که صفات الهی در آنان به گونه کامل تر از دیگر موجودات تجلی یافته است، مورد توسل قرار می گیرند. اینان تجلی گاه صفات خداوندند، یعنی همان گونه که خداوند رحمان و رحیم و جبار و سمیع و علیم است، در حد نازل تر، صفات و اسمای الهی در این انسان های به خدا پیوسته و تجلی یافته است. پس شایسته ترین افراد برای توسل و شفاعت و رسیدن به خداوند این انسان های صالح هستند.

انسان با توسل به پیامبران و امامان، به مرتبه نازل وجود الهی تمسک و توسل یافته است.
اضافه می کنیم که توسّل یعنی کسی را در پیشگاه خداوند شفیع قرار دادن.
 البته آدمی می‏ تواند و مجاز است که مستقیماً از خداوندحاجت خود را بخواهد؛ ولی اگر بتواند در این مسیر دعای دیگران ـ به خصوص مقرّبان به درگاه الهی را هم همراه خودش کند، احتمال تأثیر بیش‏تری در کار خواهد بود. ولی اگر خداوند به طور کلی فراموش گردد و تنها وسایط دیده شوند،بدیهی است که این امر با آموزه‏های دینی و قرآنی سازگاری ندارد.

اما اینکه چرا به ائمه (علیهم السلام) توسل می‏ جوییم؟ علت‏ های مختلفی دارد:
مهمترین آن دستور خداست، خداوند در قرآن فرموده است: "وَابْتَغُوا اِلَیْهِ الْوَسِیلَهِ" [مائده آیه ۳۵]؛ به سوی خداوند وسیله برگیرید، این وسیله می‏ تواند اعمال صالح باشد و می‏ تواند شخص صالح و وجیهی باشد. زیرا انسان آلوده و گنهکار چون از ساحت قرب الهی دور است با استشفاع از محبوبین درگاه خدا تضمین بهتری برای درخواست خود می‏ یابد.

در قرآن نیز آیاتی در مورد توسل به اولیا آمده است. فرزندان یعقوب هنگام پشیمانی از گناه خود به یعقوب(علیه السلام) گفتند: "یَا اَبَانَا اسْتَغْفِرْلَنَا" [یوسف آیه ۹۷] ؛ ای پدر! تو برای ما طلب آمرزش نما.

 در آیه دیگر می‏ فرماید: "وَلَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جَاوُءکَ فَاسْتَغْفِرْوالله وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواللهَ تَوَّاباً رَحِیماً" [نساء آیه ۶۴]؛ اگر به هنگام ستم برخویش نزد تو آیند "ای پیامبر" واستغفار کرده و تو نیز برای آنان استغفار کنی خدا را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت".

 

پی نوشت :
۱ . تفسیر نمونه، ج۴، ص ۴۶۴.
۲ . کافی،چ۱، ص ۱۸۳.
۳ . نهج البلاغه ، خطبه ۱۰۹ ، فیض الاسلام.
۴ .سنن ابن ماجه، ج۱، ص ۴۴۱.

مدینه اولین باری است که میهمانانی چنین غریبه را به خود می‌بیند. کاروانی متشکل از شصت میهمان ناآشنا که لباس‌های بلند مشکی پوشیده‌اند، به گردنشان صلیب آویخته‌اند، کلاه‌های جواهرنشان بر سر گذاشته‌اند، زنجیرهای طلا به کمر بسته‌اند و انواع و اقسام طلا و جواهرات را بر لباس‌های خود نصب کرده‌اند.
وقتی این شصت نفر برای دیدار با پیامبر، وارد مسجد می‌شوند، همه با حیرت و تعجب به آنها نگاه می‌کنند. اما پیامبر بی‌اعتنا از کنار آنان می‌گذرد و از مسجد بیرون می‌رود هم هیأت میهمانان و هم مسلمانان، از این رفتار پیامبر، غرق در تعجب و شگفتی می‌شوند. مسلمانان تا کنون ندیده‌اند که پیامبر مهربانشان به میهمانان بی‌توجهی کند به همین دلیل، وقتی سرپرست هیأت مسیحی علت بی‌اعتنایی پیامبر را سؤال می‌کند، هیچ کدام از مسلمانان پاسخی برای گفتن پیدا نمی‌کنند.
تنها راهی که به نظر می‌رسد، این است که علت این رفتار پیامبر را از حضرت علی بپرسند، چرا که او نزدیک‌ترین فرد به پیامبر و آگاه‌ترین، نسبت به دین و سیره و سنت اوست. مشکل، مثل همیشه به دست علی حل می‌شود. پاسخ او این است که:

«پیامبر با تجملات و تشریفات، میانه‌ای ندارند؛ اگر می‌خواهید مورد توجه و استقبال پیامبر قرار بگیرید، باید این طلاجات و جواهرات و تجملات را فروبگذارید و با هیأتی ساده، به حضور ایشان برسید.»
این رفتار پیامبر، هیأت میهمان را به یاد پیامبرشان، حضرت مسیحی می‌اندازد که خود با نهایت سادگی می‌زیست و پیروانش را نیز به رعایت سادگی سفارش می‌کرد.
آنان از این که می‌بینند، در رفتار و کردار، این همه از پیامبرشان فاصله گرفته‌اند، احساس شرمساری می‌کنند. میهمانان مسیحی وقتی جواهرات و تجملات خود را کنار می‌گذارند و با هیأتی ساده وارد مسجد می‌شوند، پیامبر از جای برمی‌خیزد و به گرمی از آنان استقبال می‌کند. شصت دانشمند مسیحی، دور تا دور پیامبر می‌نشینند و پیامبر به یکایک آنها خوشامد می‌گوید، در میان این شصت نفر، که همه از پیران و بزرگان مسیحی نجران هستند،‌ «ابوحارثه» اسقف بزرگ نجران و «شرحبیل» نیز به چشم می‌خورند. پیداست که سرپرستی هیأت را ابوحارثه اسقف بزرگ نجران، بر عهده دارد. او نگاهی به شرحبیل و دیگر همراهان خود می‌اندازد و با پیامبر شروع به سخن گفتن می‌کند: «چندی پیش نامه‌ای از شما به دست ما رسید، آمدیم تا از نزدیک، حرف‌های شما را بشنویم».
پیامبر می‌فرماید:
«آنچه من از شما خواسته‌ام، پذیرش اسلام و پرستش خدای یگانه است».
و برای معرفی اسلام، آیاتی از قرآن را برایشان می‌خواند.
اسقف اعظم پاسخ می‌دهد: «اگر منظور از پذیرش اسلام، ایمان به خداست، ما قبلاً به خدا ایمان آورده‌ایم و به احکام او عمل می‌کنیم.»
پیامبر می‌فرماید:
«پذیرش اسلام، علایمی دارد که با آنچه شما معتقدید و انجام می‌دهید، سازگاری ندارد. شما برای خدا فرزند قائلید و مسیح را خدا می‌دانید، در حالی که این اعتقاد،‌ با پرستش خدای یگانه متفاوت است.»
اسقف برای لحظاتی سکوت می‌کند و در ذهن دنبال پاسخی مناسب می‌گردد. یکی دیگر از بزرگان مسیحی که اسقف را درمانده در جواب می‌بیند، به یاری‌اش می‌آید و پاسخ می‌دهد:
«مسیح به این دلیل فرزند خداست که مادر او مریم، بدون این که با کسی ازدواج کند، او را به دنیا آورد. این نشان می‌دهد که او باید خدای جهان باشد.»
پیامبر لحظه‌ای سکوت می‌کند.
ناگهان فرشته وحی نازل می‌شود و پاسخ این کلام را از جانب خداوند برای پیامبر می‌آورد. پیامبر بلافاصله پیام خداوند را برای آنان بازگو می‌کند: «وضع حضرت عیسی در پیشگاه خداوند، همانند حضرت آدم است که او را به قدرت خود از خاک آفرید...»1
و توضیح می‌دهد که «اگر نداشتن پدر دلالت بر خدایی کند، حضرت آدم که نه پدر داشت و نه مادر، بیشتر شایسته مقام خدایی است. در حالی که چنین نیست و هر دو بنده و مخلوق خداوند هستند.»
لحظات به کندی می‌گذرد، همه سرها را به زیر می‌اندازند و به فکر فرو می‌روند. هیچ یک از شصت دانشمند مسیحی، پاسخی برای این کلام پیدا نمی‌کنند. لحظات به کندی می‌گذرد؛ دانشمندان یکی یکی سرهایشان را بلند می‌کنند و در انتظار شنیدن پاسخ به یکدیگر نگاه می‌کنند، به اسقف اعظم، به شرحبیل؛ اما... سکوت محض.
عاقبت اسقف اعظم به حرف می‌آید:
«ما قانع نشدیم. تنها راهی که برای اثبات حقیقت باقی می‌ماند، این است که با هم مباهله کنیم. یعنی ما و شما دست به دعا برداریم و از خداوند بخواهیم که هر کس خلاف می‌گوید‌، به عذاب خداوند گرفتار شود.»
پیامبر لحظه‌ای می‌ماند. تعجب می‌کند از اینکه اینان این استدلال روشن را نمی‌پذیرند و مقاومت می‌کنند. مسیحیان چشم به دهان پیامبر می‌دوزند تا پاسخ او را بشنوند.
در این حال، باز فرشته وحی فرود می‌آید و پیام خداوند را به پیامبر می‌رساند. پیام این است:
«هر کس پس از روشن شدن حقیقت، با تو به انکار و مجادله برخیزد، [به مباهله دعوتش کن] بگو بیایید، شما فرزندانتان را بیاورید و ما هم فرزندانمان، شما زنانتان را بیاورید و ما هم زنانمان. شما جان‌هایتان را بیاورید و ما هم جان‌هایمان،‌ سپس با تضرع به درگاه خدا رویم و لعنت او را بر دروغگویان طلب کنیم.»2
پیامبر پس از انتقال پیام خداوند به آنان، اعلام می‌کند که من برای مباهله آماده‌ام. دانشمندان مسیحی به هم نگاه می‌کنند، پیداست که برخی از این پیشنهاد اسقف رضایتمند نیستند، اما انگار چاره‌ای نیست.
زمان مراسم مباهله، صبح روز بعد و مکان آن صحرای بیرون مدینه تعیین می‌شود.
دانشمندان مسیحی موقتاً با پیامبر خداحافظی می‌کنند و به اقامت‌گاه خود باز می‌گردند تا برای مراسم مباهله آماده شوند.
صبح است، شصت دانشمند مسیحی در بیرون مدینه ایستاده‌اند و چشم به دروازه مدینه دوخته‌اند تا محمد با لشکری از یاران خود، از شهر خارج شود و در مراسم مباهله حضور پیدا کند.
تعداد زیادی از مسلمانان نیز در کنار دروازه شهر و در اطراف مسیحیان و در طول مسیر صف کشیده‌اند تا بینندة این مراسم بی‌نظیر و بی‌سابقه باشند.
نفس‌ها در سینه حبس شده و همه چشم‌ها به دروازه مدینه خیره شده است.
لحظات انتظار سپری می‌شود و پیامبر در حالی که حسین را در آغوش دارد و دست حسن را در دست، از دروازه مدینه خارج می‌شود. پشت سر او تنها یک مرد و زن دیده می‌شوند. این مرد علی است و این زن فاطمه.
تعجب و حیرت، همراه با نگرانی و وحشت بر دل مسیحیان سایه می‌افکند.
شرحبیل به اسقف می‌گوید: نگاه کن. او فقط دختر، داماد و دو نوة خود را به همراه آورده است.
اسقف که صدایش از التهاب می‌لرزد، می‌گوید:
«همین نشان حقانیت است. به جای این که لشکری را برای مباهله بیاورد، فقط عزیزان و نزدیکان خود را آورده است، پیداست به حقانیت دعوت خود مطمئن است که عزیزترین کسانش را سپر بلا ساخته است.»
شرحبیل می‌گوید: «دیروز محمد گفت که فرزندانمان و زنانمان و جان‌هایمان. پیداست که علی را به عنوان جان خود همراه آورده است.»
«آری، علی برای محمد از جان عزیزتر است. در کتاب‌های قدیمی ما، نام او به عنوان وصی و جانشین او آمده است...»
در این حال، چندین نفر از مسیحیان خود را به اسقف می‌رسانند و با نگرانی و اضطراب می‌گویند:
«ما به این مباهله تن نمی‌دهیم. چرا که عذاب خدا را برای خود حتمی می‌شماریم.»
چند نفر دیگر ادامه می‌دهند: «مباهله مصلحت نیست. چه بسا عذاب، همه مسیحیان را در بر بگیرد.»
کم‌کم تشویش و ولوله در میان تمام دانشمندان مسیحی می‌افتد و همه تلاش می‌کنند که به نحوی اسقف را از انجام این مباهله بازدارند.
اسقف به بالای سنگی می‌رود، به اشاره دست، همه را آرام می‌کند و در حالی که چانه و موهای سپید ریشش از التهاب می‌لرزد، می‌گوید:
«من معتقدم که مباهله صلاح نیست. این پنج چهره نورانی که من می‌بینم، اگر دست به دعا بردارند، کوه‌ها را از زمین می‌کنند، در صورت وقوع مباهله، نابودی ما حتمی است و چه بسا عذاب، همه مسیحیان جهان را در بر بگیرد.»
اسقف از سنگ پایین می‌آید و با دست و پای لرزان و مرتعش، خود را به پیامبر می‌رساند. بقیه نیز دنبال او روانه می‌شوند.
اسقف در مقابل پیامبر، با خضوع و تواضع، سرش را به زیر می‌افکند و می‌گوید: «ما را از مباهله معاف کنید. هر شرطی که داشته باشید، قبول می‌کنیم.»
پیامبر با بزرگواری و مهربانی، انصراف‌شان را از مباهله می‌پذیرد و می‌پذیرد که به ازای پرداخت مالیات، از جان و مال آنان و مردم نجران، در مقابل دشمنان، محافظت کند.
خبر این واقعه، به سرعت در میان مسیحیان نجران و دیگر مناطق پخش می‌شود و مسیحیان حقیقت‌جو را به مدینة پیامبر سوق می‌دهد.

منبع : سایت شهید آوینی به نقل از :ماهنامه موعود شماره 70
  -----------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی‌نوشت‌ها:

٭ برگرفته از مجلة بشارت، شماره 1.
1. «إنّ مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون». آل عمران (3)، آیة 59.
2. «فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم، فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و أنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت‌الله علی الکاذبین». آل عمران (3)، آیه 6
 






 امیرالمؤمنین علی (ع) در یکی از خطبه‌های خود به نام خطبة الوسیله می‌فرماید : «رسول خدا (ص) عازم حجة‌الوداع شد ، تا این که به غدیرخم رسید. با دستور آن حضرت چیزی همانند منبر [از جهاز شتران] برای وی ساختند. سپس بر فراز آن رفت و دستم را گرفت [و بالا برد] تا بدانجا که سپیدی زیر بازوانش آشکار شد و با صدای بلند در آن اجتماع [عظیم] فرمود : کسی که من مولای اویم علی مولای اوست؛ خدایا دوستدار او را ، دوست بدار و کسی را که با او دشمنی ورزد دشمن بدار. و [بدین گونه] ولایت خدا بر ولایت من و دشمنی خدا بر دشمنان من قرار گرفت. و در آن روز خدای صاحب عزت و جلال [این آیه را] فرو فرستاد : « امروز دینتان را برایتان کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام ساختم و اسلام را [به عنوان] دین برایتان پسندیدم. سوره مائده آیه 3» پس ولایت من، کمال دین و خشنودی پروردگار بلند یاد [و مرتبه] ‌قرار گرفت.
الکافی جلد 8 صفحه 27


امروز تنها وارث غدیر حضرت مهدی (علیه السلام) است.

خدایا لذت دیدارش را بر ما ارزانی دار


تقدیر غدیر به امر خدای غدیر و به دست فرزند غدیر رغم خواهد خورد.

خدایا در ظهورش تعجیل فرما