نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

نــــــــــور

اَللّـــــــــهُ نــُـــورُ السَّــــمواتِ وَ الأَرضِ

مشخصات بلاگ
نــــــــــور

" سَلامٌ عَلَی إل یاسِین "

منتظر مأیوس نیست. منتظر از درد هجر میسوزد

اما بشوق وصال سر زنده و امیدوار است .

انتظار یعنی امید به فردا

فردای وصال ...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

زیباترین جملات دکتر حسابی

http://salijoon.info/mail2/911011/images.jpg

1-چهار اصل پیشرفت: مردانگی، عدالت، شرم و عشق است. 

2-زندگی، یعنی پژوهش، و فهمیدن چیزی جدید. 

3-عشق، به وجود آورنده اعمال زیباست. 

4-کار کنیم، زحمت بکشیم، از سرمایه چیزی کم نداریم. 

5-احساس اجبار به فداکاری، لازمه زندگیست. 

6-انجام وظیفه، لازمه جهش بسوی پیشرفت است. 

7-تقلید از غرب، خطری است جدی، که چشمه های نبوغ را، خشک می کند. 

8-یک عمل درست، بهتر است از هزار نصیحت. 

9-بزرگترین خوشحالی من در زندگی : هوش و استعداد جوانان ایرانی است. 

10-راه پیشرفت، ارزش نهادن به علم و تحقیق، احترام به معلمین، اساتید، دانش آموزان و دانشجویـان است. 

11-سادگی و عشق از عوامل پیشرفت است، که در قلب ما ایرانیان است. 

12-هرچه انسان ،وجود ارزشمندتری داشته باشد به همان اندازه مودب و فروتن است. 

13-فعال باشیم، ولی ملایم، عادل باشیم، ولی با گذشت.

14-جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند،خانه اش خراب می شود و هر کس بخواهد خانه اش را آباد کند باید در ویرانی مملکتش بکوشد. 

15-هنر، با احساسات آدمی بازی می کند. 

16-عشق زندگی را به شیوش می آورد. 

17-هنر، چاشنی زندگیست.  

18-ایران، جزیره هوش و ذکاوت است.
 
19-شخصیت یک ملت را، ادبای آن ملت می سازند.
 
20-طنز در مملکت ما، یک مقاومت ملی است، و همیشه حافظ ایران بوده است.
 
21-موسیقی خوب ایرانی، یک طرز تفکر است. یک فلسفه است، و بیان یک آرزوست. 

22-داشتن هدف، و رفتن به دنبالش، خوب است ولی عاشق هدف بودن و گرفتار شدن چیز دیگری است.
 
23-با بچه ها، با اطمینان رفتار کنید تا قابل اطمینان بار بیایند، و قابل اطمینان شوند. 

24-دولت، وظیفه دارد، خوشحال کنندگان مردم را، تشویق کند. 

25-باید جوانان، حفظ سازمان را، آموزش داد. 

26-سازماندهی، لازمه و خواسته الگوی پیشرفت است.

27-حفظ سنن اعتقادی، ملی و نبوغ نژادی، واجب است. 


28-نظامی که، دارای سازمان باشد، چارچوبی استوار دارد.

به دستور خدا و پیامبر ، به پدر و مادر احترام بگذاریم


(وَ قَضى‏ رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً )
( پروردگارت مقرر داشت که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکى کنید. هر گاه تا تو زنده هستى هر دو یا یکى از آن دو سالخورده شوند، آنان را میازار و به درشتى خطاب مکن و با آنان به اکرام سخن بگوى. (اسراء:23)
 یکی از نواقص اخلاقی که در بعضی از خانواده ها کم و بیش دیده  می شود ،  توجه نکردن به افراد سالخورده ی می باشد  که زمانی هم از نعمت جوانی بر خورد دار بوده اند و هم از نعمت قدرت و توانایی جسمی. سر صحبت  با آن خانواده هایی است که به محض این که پدر یا مادرشون به سن پیری می رسن اولین کاری که انجام می دهند فرستادن این پدر ومادر مهربون به خانه سالمندان ی باشد  این رو فراموش کردیم که یک زمانی ما هم ناتوان بودیم ما هم از قدرت و توانایی کافی بر خورد ار نبودیم و این پدر و مادر جوان ما بودن که جوانی قدرت و ثروت خودشون را فدای بزرگ شدن ما کردن ولی ما چه کار کردیم .
سفارش  حضرت محمد (صلی الله علیه و ال و سلم )در خصوص کهنسالان:
جوانان را به احترام به کهن سالان تشویق می کردند و می فرمودند :هیچ جوانی  کهن سالی را به خاطر پیریش گرامی نمی دارد ، جز آن که هنگام پیری خودش ،‌خداوند کسی را برایش فراهم می کند که احترامش کند .

ببیـــــــند اما سعی کنید نتــــــــــــــــرسید !!!


مار سه سر در هندوســــــــتان 


ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت

دست مرا بگیر که آب از ســـــــــرم گذشت

مانند مرده ای متـــــــــــــــــحرک شدم بیا

بی تو تمام زندگی ام در عدم گـــــــــذشت

می خواستم که وقف تو باشم تمـــــام عمر

دنیا خـــــــلاف آنچه که می خواستم گذشت 

دنیا که هیچ , جــــــرعه ی آبی که خورده ام

از راه حلق تشــــنه ی من مثل سم گذشت

بعد از تو هیچ رنگ تغــــــــــــزل ندیــــــده ایم

از خیر شعر گفتن , حتی قلم گــــــــــــذشت

تا کی غروب جمـــــــعه ببیـــــــــــنم که مادرم

یک گوشه بغض کرده,که این جمعه هم گذشت...

مولا شمار درد دلم بی نهــــــــــــــــایت است

تعداد درد من به خـــــــــدا از رقم گـــــــــذشت

***

حالا برای لحــــــــــــــــــــظه ای آرام می شوم

ساعات خوب زندگی ام در حـــــــــــــرم گذشت ...


                                                   اللهم عجل لولیک الفرج


ویژگیهاى دهگانه عـــــاقل از نظر امام رضا (ع)

===================================

لا یتـم عقل امـرء مسلـم حتـى تکون فیه عشر خصـال :

الخیــ ر منـه مـأمــ ول. و الشر منه مأمـون.

یستکثر قلیل الخیر من غیره، و یستقل کثیر الخیر مـن نفسه.

لا یسأم من طلب الخـوائج الیه، و لا یملّ مـن طلب العلـم طول دهره.

الفقر فى الله احب الیه من الغنى و الذل فى الله احب الیه مـن العز فى عدوه.

و الخمـول اشهى الیه من الشهرة .

ثـم قال (ع): العاشرة و ما العاشرة؟ قیل له: ما هى ؟

قال(ع): لایرى احدا الا قال: هو خیر منى و اتقى .

ترجـــــــــــــــمه :

عقل شخص مسلمـان تمـام نیست، مگر ایـن که ده خصلت را دارا بـاشـد:


۱ـ از او امید خیر باشد.


۲ ـ از بدى او در امان باشند.


۳ ـ خیر اندک دیگرى را بسیار شمارد.


۴ ـ خیر بسیار خود را اندک شمارد.


۵ ـ هـر چه حـاجت از او خـواهنـد دلتنگ نشـود.


۶ ـ در عمر خود از دانش طلبى خسته نشود.


۷ ـ فقـر در راه خـدایـش از تـوانگـرى محبـوبتـر بـاشــ د.


۸ ـ خـوارى در راه خـدایـش از عزت بـا دشمنـش محبـوبتـر بـاشــ د.


۹ ـ گمنـامـى را از پـرنـامـى خـواهـانتـر بـاشـد.


۱۰ ـ سپس فـرمـود: اما دهمى ! و چیست دهمى ؟ به او گفته شـد: چیست؟


فـرمـود: احـدى را ننگـرد جز ایـن که بگـویـد


او از مـن بهتـر و پـرهیزکـارتـــر است.                              امام  رضا (ع )


تصاویری از قبر پیامبران و شخصیت های صدر اسلام


انبیاء و شخصیت های صدر اسلام، از جمله: حضرت آدم ، حوا ، ابراهیم ، یوشع ، هابیل ،

لوط ، داود ، موسی ، هارون ، شعیب ، صالح ، زکریا ، یحیی ، آمنه ، حلیمه ، ابوطالب ،

خدیجه و بلال . ... 

******************************************



حضرت ابراهیم خلیل الله

 
حضرت یوشع (ع) اولین پیغمبر بعد از حضرت آدم در اردن

 
هابیل در سوریه


 
حضرت لوط در عراق

 
حضرت داوود (ع) در فلسطین اشغالی


 
حضرت موسی (ع) در فلسطین اشغالی

 
حضرت شعیب (ع)

 
حضرت زکریا (ع)

 
حضرت یحیی(ع)

 
آمنه اطراف مکه

 
حلیمه در مدینه 


 
بلال حبشی در دمشق 


 
قبر حضرت خدیجه در مکه 


 
قبر ابوطالب عموی حضرت محمد (ص) در مکه 


 
حضرت صالح(ع) 


 
 
حوا در جده 



 
حضرت هارون 

!عکس عصای حضرت موسی که به مار تبدیل می‌شد 
عصای حضرت موسى علیه‌السلام 
 


عمامه حضرت یوسف علیه‌السلام 
 


مقبره نوح پیامبر علیه‌السلام 


برای جاماندگان از اربـعینِ کــربلـاء

===========================


ای غایب از نظر، نظری کن بـ ه خواهرت
زینب نشسته بَر سرِ قـــــــبـرِ مطهّرت


یک اربعین گذشته ولی زنده ام هنوز
قامت خمیده آمده سَروِ صــــــنوبرت


نشناختی مرا زِ پس این چروکــــــها؟
من زینب تو اَم زِ چـ ه رو نیست باوَرَت


لیلاست این کـ ه خیمـ ه زده زیرِ پای تو
بارِ دگر بگـــــــو کـ ه اذان گویـد اکبــرت


این زن کـ ه لطمـ ه می زند این گونـ ه بر خودش
او کیست؟ نجـــمـ ه است؛ عروسِ بــــــــــرادرت


آقا! سکینـ ه جملـ ه ی اَشکَش سؤالی است
یعنی کجاست قبرِ علـــــــــــــــــمدار لشکرت؟


در کربلا هــــــنوز زنی گریـ ه می کند
زینب کُش است نالـ ۀ محزونِ مادرت




پیغمبری نما و دو دستت برون بیار
از دســـت من بگیر بقـایـایِ دخترت


ای پیکری کـ ه زخم تنت بی شماره بود
آورده ام برای تو تَـ ه مانـــــــــــدۀ سَرَت


بگرفتم از امام زمـــــــان حُکمِ نَبش قبر
تا متّـــــــصل کنم سرِ پاکـَت بـ ه پیکرت


باید دوباره وارد گـــــــــودال خون شوم
خواهم اگر کـ ه بوسـ ه بگیرم زِ حنجرت


من نیز با تو کشتـ ه شــــدم روز واقعـ ه
اِذنی بده کـ ه دفن شـــود با تو خواهرت


دلشوره داشتم کـ ه مبادا کـــــــــنار تو
چشم ربابـ ه باز بیفــــــــتد بـ ه اصغرت


نذرش قبول؛ سایـ ه نشینی نمی کند
از بس کـ ه بر تو هست وفادار همسرت


لالایی اش امان مرا هم بریده است
گوید بـ ه نالـ ه؛ اصغر من شیر خورده است؟!

تازه جنگ به پایان رسیده بود با اصرار دوستان حاجی برای مراسم حج به مکه رفت. وقتی بازگشت از او پرسیدم :«آقا مرتضی آنجا چطور بود؟» با ناراحتی گفت:«بسیار بد بود، چه خانه خدایی، غربی‌ها پدر‌ ما را در آوردند. کاخ ساخته‌اند، آنجا دیگر خانه خدا نیست. تمام محله بنی‌هاشم را خراب کرده‌اند. کاش نرفته بودم. مدتی بعد دوباره او را عازم حجاز دیدم؛ با خنده گفتم:«حاجی تو که قرار بود دیگر به آنجا نروی؟ نگاهش را به زمین دوخت و پاسخ داد:«نمی‌دانم اما احساس می‌کنم این‌بار باید بروم. وقتی بازگشت. دوباره از اوضاع سفر پرسیدم. 
این‌بار هیجان عجیبی داشت. 
با خوشحالی گفت:« این دفعه با گروه جانبازان رفته بودم، چنان درسی از آنها گرفتم که ای کاش قبلاً با اینها آشنا شده بودم بارها و بارها گریستم، به خاطر تحول و حماسه‌ای که در اینها می‌دیدم. به یکی از جانبازانی که نابینا بود گفتم:«دوست نداشتی یک بار دیگر دنیا را ببینی؟ حداقل انتظار داشتم بگوید:«چرا یک‌بار دیگر می‌خواستم دنیا را ببینم. اما او پاسخ داد:«نه» پرسیدم:«چطور؟» گفت:«در مورد چیزی که به خدا دادم و معامله کردم نمی‌خواهم فکر بکنم. بدنم می لرزید، فهمیدم که عجب آدم‌هایی در این دنیا زندگی می‌کنند ما کجا، اینها کجا»


                                                  

saqeb.ir-aviny.jpg

وقتی دائم بگویی گرفتارم، هیچ وقت آزاد نمی شوی

وقتی دائم بگویی وقت ندارم، هیچوقت زمان پیدا نمی کنی

وقتی دائم بگویی فردا انجامش می دهم، آن فردا هیچوقت نمی آید!

وقتی صبح بیدار می شویم دو انتخاب داریم:

برگردیم بخوابیم و رویا ببینیم،

یا بیدار شویم و رویاهایمان را دنبال کنیم.

انتخاب با توست …......